PEZHVAKEIRAN.COM چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟
 

چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟
اسماعيل نوری‌علا

اگر از ديدگاهی منطقی به اوضاع کشورمان بنگريم، چاره ای جز تصديق اين واقعيت نخواهيم داشت که جدا کردن حکومت و مذهب از هم، بهترين راه حل برای توفيق اصلاح طلبان واقعی سياسی در امر اصلاح ساختار حکومت از يکسو، و برای فراهم آوردن امکانات لازم در پيگيری روند نوانديشی مذهبی، از سوی ديگر، است.
اين «جداسازی»، هم حکومت را از قيود يک مذهب معين و لزوم تحميل ايدئولوژی و ارزش های آن بر جامعه و جلوگيری از پيدايش آنچه «ارتداد» خوانده می شود آزاد می کند و هم ـ در غياب فشارها و تحميلات مذهبی ـ دست نوانديشان را باز می گذارد تا با دل راحت و بدون بيم از ايذاء و مزاحمت بکار خويش مشغول شوند و در زمينه های مورد نظر خود به طرح انديشه های نو و روزآمد بپردازند.
يک سازمان مذهبی (متشکل از دينکاران متمرکز يا پراکنده اما متصل بهم)، بصورتی بديهی، وظيفهء خود را پاسداری از «قرائت های رسمی» و سنتی از مذهب می داند و جز به ارکان خود به کسی اجازهء اجتهاد و صدور احکام ضروری لازم را نمی دهد. آنگاه، خودبخود، وقتی چنين مجموعه ای از دينکاران بقدرت سياسی ـ و نظامی، البته ـ دست می يابند، بشکلی طبيعی و قبل از هر چيز، فضا برای انديشهء آزاد در مبانی مذهب تنگ شده و درها بروی نوانديشی های ضروری برای تطبيق دين با شرايط روز بسته می شود.
از سوی ديگر، حکومت بنيان نهاده بر يک ايدئولوژی مذهبی، بناچار، دارای ساختاری متصلب است و در برابر ضرورت ها و ايجابات تحولات تاريخی ـ اجتماعی مقاومت می کند و، در نسبت با جامعه ای که بر آن حاکم است، دچار ناهمزمانی ـ و ناهمزبانی ـ می شود، و در اندک مدتی راهی برای بقای خود جز سرکوب و جلوگيری از نوآوری نمی بيند.
باری، اگر در يک حکومت استبدادی ـ ايدئولوژيک و اين جهانی بيشترين قربانيان اين «سرکوب» از ميان اهل سياست و مخالفان سياسی قدرت حاکمه برگزيده می شوند، در يک حکومت مذهبی اين حساسيت سرکوبگر نسبت به کسانی که اهل آن مذهب اند و قصد اصلاح ساختار حکومت مذهبی و نوانديشی در زير سقف را دارند صد چندان می شود.
آنچه در ۱۳۵۷ با نام «جمهوری اسلامی» بوجود آمد و جز اصطلاح فريبندهء «جمهوری اسلامی»، بقيهء مشخصات خود را از نسخه ای اخذ کرد که آقای خمينی چند سالی پيشتر در کتاب «حکومت اسلامی» خود ـ در مورد لزوم تجديد حيات «خلافت اسلامی» ـ نوشته بود، از همان آغاز نشان داد که نسبت به ظهور هر نوع اصلاح طلبی سياسی و نوانديشی مذهبی در ميان پيروان خود بسيار سخت گير تر از بقيه مردم است. تشکيل دادگاه ويژهء روحانيت ـ که با نص صريح قانون اساسی مغايرت داشته و، در نتيجه، نهادی غير قانونی محسوب می شود ـ، کشتار وسيع گروه های مختلف مذهبی، از فرقان گرفته تا مجاهدين خلق، خلع يد و لباس از آيت الله شريعتمداری، عزل و خانه نشين کردن آيت الله منتظری، فراری دادن رئيس جمهور بنی صدر، کشتن قطب زاده، تعطيل حجتيه، و... فقط اندکی از سخت گيری های قشر خاصی از دينکاران امامی به قدرت رسيده بود نسبت به افرادی که در صفوف آنها بوده و پابپای آنان برای پيروزی انقلاب مبارزه کرده بودند. و اين در حالی بود که هنوز سخت گيری نسبت به يروان اديان ديگر و نيز «بی دين ها» شکلی منظم و پيگير پيدا نکرده بود. حزب توده آزاد بود که حتی رهبرانش را به تلويزيون بفرستد تا با دينکاران سرشناس به گفتگو بنشينند، سازمان های چپ هنوز بشدن سرکوب نشده بودند و آزادانديشان غير دينی راحت تر می توانستند در علن به تبليغ افکار خود بپردازند. آنچه که می گويم نافی شدت عمل نامتمدنانه و ضد بشری حکومتگران نسبت به اين گروه ها نيز و بيشتر به گستردگی سرکوب اشاره دارد.
اين روند تا امروز ادامه پيدا کرده است. بسياری از دينکاران به محاکمه کشيده شده اند. حجة الاسلام عبدالله نوری از مسند وزارت به زير کشيده شده و روانهء زندان می شود، حجة الاسلام خوينی ها روزنامهء خود را از دست داده و راهی محبس می شود، حجة الاسلام ها کديور و اشکوری و مجتهد شبستری طعم زندان اسلامی را می چشند، فرقه های درويشی شيعی سرکوب می شوند، خانقاه هاشان را که جايگاه «علی، علی» گفتنشان بوده بر سرشان خراب می گردد، سروش به غرب پناه می آورد، هاشم آغاجری تا دم چوبهء اعدام می رود، و مجاهدين، با برچسب منافقين، اسلام شان عين کفر و ظلالت و شايستهء شکنجه و اعدام می شود.
در واقع حکومت مذهبی حکومت «وحدت کلمه»، «همه با من» و «لا اله الا الله» است، تودهء مؤمن را بشکل گوسفندانی می بيند که نه تنها «حق» که حتی «توان» انديشيدن از آنها سلب شده و بصورت مقلدی تسليم، همچون ميتی در کف غسال، قلاده به گردن و چشم به دهان رهبر و سخنگويانش دوخته و آنچه در نمی يابند تصديق می کنند. در ساحت حکومت مذهبی جای چون و چرا، ولی و اما، و جای انديشيدن به اقوال و آوردن فکرهای نو نيست. قدرتی که در پی تصرف نهاد حکومت به کف اعضاء يک باند مذهبی می افتد، و توان نظامی و مالی کشوری که در راه حفظ حکومت آنان مصرف می شود، راه را بر هرچه «بدعت» و «نوانديشی» است می بندد.
حال، بر پس زمينهء آنچه مطرح شد، می خواهم اين پرسش را بر پيشخوان صحنه بگذارم که ـ اگر اين مفروضات و آن واقعيات را بپذيريم ـ آنگاه چگونه می توانيم تلاش نوانديشان مذهبی و اصلاح طلبان سياسی مسلمان را برای طرد و رد فکر سکولاريسم و مبارزه در برابر فکر جدائی مذهب از حکومت توجيه کنيم؟ يعنی، اگر تنها بر منطق صرف تکيه کنيم، بنظر بديهی می آيد که انتظار داشته باشيم مهمترين اصلاح طلبان و نوانديشان را ـ که خواستار آزادی عمل و فکر و تبليغ انديشه های خود هستند ـ در صفوف اول مبارزه برای استقرار سکولاريسم ببينيم. اما چرا چنين نيست؟ چرا آقای عبدالکريم سروش مقاله ها و سخنرانی های متعددش را به ضديت با سکولاريسم اختصاص می دهد؟ چرا وقتی می خواهد سقوط دينداران را به ورطهء دنيا پرستی خاطرنشان کند آنان را دچار سکولاريسم می بيند؟ چرا سکولاريسم را برای جوامع پلوراليستی تجويز می کند اما جامعهء خودمان را جامعه ای ـ در اکثريت عددی اش ـ تک ساحتی می بيند که نيازی به سکولاريسم ندارد؟ چرا کديور سکولاريسم را، در يک معنی مسلط، با بی دينی يکی می گيرد و جريان جهان را نوعی بازگشت به دين تبيين می کند؟ چرا دبيرکل سابق حزب مشارکت اسلامی ـ که ادعای مرکزيت اصلاح طلبی را دارد ـ مداوماً از مبارزات حزب خود با سکولاريسم سخن می گويد؟ و...
بگذاريد بکوشم تا يکی دو پاسخ محتمل به اين پرسش ها را ـ در حد بضاعتم ـ مطرح کنم. نخست می توانيم احتمال دهيم که اين آقايان (و احتمالاٌ خانم ها) ی نوانديش واقعاً و در کنه ضمير خويش باور دارند که «سکولاريسم يا عين بی دينی است و يا به بی دينی منتهی می شود». در اين صورت آنها نگران جامعه ای هستند که بخاطر اين «فساد ذاتی سکولاريسم» رفته رفته معنويت خود را از دست داده و به «منجلاب ماديگری!» فرو می غلطد. يعنی، می پندارند که سکولاريسم، در ظاهر طلب جدائی مذهب از حکومت، درهای جامعه را بر همهء انواع فکر باز می کند و آن را در برابر هجوم افکار فسادانگيز بی دفاع باقی می گذارد. اگر آنچه گفتم واقعآً در اعماق باور نوانديشان ايرانی وجود داشته باشد، آنگاه طبيعی است که بخواهند، بصورتی که نه سيخ بسوزد و نه کباب، آن «درها» را بر روی هجوم افکار فيلتر نشده ببندند.
آنگاه، بستن درها بر نفوذ فساد، نيازمند دسترسی به قدرت فائقهء حکومت دارد. يعنی، اينگونه اصلاح طلبان و نوانديشان کلاً با ادامهء برقراری حکومت اسلامی در ايران موافقند اما می خواهند آن را بطوری «اصلاح» کنند که خيلی پاچهء آدميان را نگيرد و از خونريزی ها «نالازم!» خود داری کند.
تا آنجا که من می فهمم، اين نکته مورد اجماع همهء اصلاح طلبان و نوانديشان است که قرار گرفتن لفظ «جمهوری» در کنار اسلامی برای جلوگيری از همين اجحافات زياده رونده است و الا جمهوری اسلامی آقای مهندس بازرگان و آيت الله طالقانی می توانست هم جامعه را مذهبی نگاهدارد و به «سکولاريسم فاسد کننده» راه می بندد و هم دارای عطوفت و مهرورزی واقعی است. اما اين جمهوری اسلامی نوع طالقانی چگونه چيزی می تواند باشد؟
تجربه نشان داده است که نوانديشان و اصلاح طلبان اسلامی، در غياب آيت الله طالقانی، به آيت الله منتظری ارادت خاص دارند و هر از چندگاه يکبار گروهی از آنان به قم می روند تا در فرصت های مختلف از رهنمودهای ايشان بهره گيرند. برای خيلی ها نيز اين شائبه وجود دارد که آقای منتظری ـ با تجربهء تلخ حصر خانگی و محروم شدن از حقوق اجتماعی ـ خود بخود متوجه فوايد حکومت های سکولار و مضرات حکومت های مذهبی شده اند و هم از اين سر است که با ولی فقيه کنونی و قدرت مطلقه اش ميانه ای ندارند. اما آيا براستی چنين است؟ همين هفتهء پيش عده ای از اعضاء سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، با پيشاهنگی آقايان اصلاح طلبی همچون محمد سلامتی، بهزاد نبوی، و محسن آرمين، برای «رايزنی در امر انتخابات رياست جمهوری!» با ايشان به قم رفته بودند. ايشان در اين ملاقات طی سخنانی، که اصلاح طلبان و بلندگوهاشان آن را «بسيار مهم» خوانده اند، نشان داده اند که اختلاف اصلی ايشان با آقای خامنه ای است و نه با اصل حکومت دينکاران امامی و ولايت فقيه. به چند جمله از سخنان ايشان توجه کنيد: «ولی فقيه بايد نظارت کند که در قوهء مقننه قانون‏ ‏خلاف اسلام تصويب نشود، مسئولين اجرايی خلاف اسلام کاری نکنند، و قوهء‏ ‏قضائيه خلاف اسلام قضاوتی نکند، نه اين که در همهء امور سياسی و اقتصادی‏ ‏و غيره دخالت مستقيم کند». حال، با توجه به اين نوع تلقی از «ولايت فقيه»، از خود می توان پرسيد که از آيت الله منتظری و پيروان ريز و درشت شان در ميان «اصلاح طلبان و نوانديشان» چگونه می توان به جستجوی گرايش به سکولاريسم و هواخواهی از پلوراليسم پرداخت؟
اگر قرار است، بنا بر گفتهء مرجع تقليد اصلاح طلبان و نوانديشان (که طيف شان از سروش تا کديور و حتی تا گنجی گسترده است)، لازم است فقيهی بر کل جامعهء ايران حاکم باشد که ـ اگرچه در «همهء امور» دخالت نمی کند ـ اما «بايد نظارت کند که در قوهء مقننه قانون‏ ‏خلاف اسلام تصويب نشود، مسئولين اجرايی خلاف اسلام کاری نکنند، و قوهء‏ ‏قضائيه خلاف اسلام قضاوتی نکند» ديگر با اين آقايان چگونه می توان به بحث دربارهء سکولاريسم پرداخت.
برای طولانی نشدن سخن، در اينجا نمی خواهم بصورتی مبسوط به اين نکته بپردازم که اين «ولی فقيه» مظلوم و گوشه نشين، که در همهء کارها دخالت نمی کند، چگونه می تواند «نظارت» خود را عملی سازد اگر به دستگاه بگير و بکوب و بکش مجهز نباشد؟ و اين انديشه چگونه می تواند حاصلی بهتر از حکومت اسلامی فعلی داشته باشد؟
می خواهم بگويم که دعوا تنها بين ولايت آقای منتظری و ولايت آقای خامنه ای است و احياناٌ اينکه اولی در کار شکنجه و چشم در آوردن و اعدام کردن از ديگری رقيق القلب تر است. به جز اين، در مبانی نظری و عقيدتی، بين ولی فقيه احمدی نژاد و خاتمی و ولی فقيه سروش و گنجی چه فرقی اساسی و ماهوی وجود دارد؟
حال می توان پرسيد که آيا براستی اين «دغدغهء اخلاقی» است که نوانديشان و اصلاح طلبان را به مخالفت با سکولاريسم کشانده است؟ واقعيت آن است که تجربهء عملی و روزمره نشان می دهد که اجماع نظری همهء گروه های امامی اسلامی در ايران، و اصرارشان برای محفوظ ماندن حکومت اسلامی (با تأييد يا نفی جمهوريت بی معنای آن) چندان ربطی به نگرانی های آنان در مورد «اخلاقيات جامعه» ندارد و اتفاقاً جامعهء ما بخاطر تسلط شريعت تقيه کننده، دروغگو، و «مصلحت نگر» امامی ـ اسلامی اين آقايان (از خمينی گرفته تا منتظری) بيشترين لطمات اخلاقی را ديده است، بطوری که شايد کمتر در تاريخ ما اين همه بی اخلاقی و سقوط معنويت اجتماعی سابقه داشته است.
در واقع،اختلافات اصلاح طلبان و نوانديشان امامی با حاکمان کنونی کشور (از خامنه ای گرفته تا احمدی نژاد) نه بر سر حقوق بشر است (که از ديدشان پديده ای غربی محسوب می شود) و نه بر سر تساوی حقوق زن و مرد (که چنين مساواتی در هيچ يک از کتب مقدس و نيمه مقدسان وجود ندارد) و نه آزادی عقيده و بيان (که در نزد همه شان دارندگان تمام عقايد ديگر خارج از دين و نجس و کافرند). اينان همگی بر لزوم ادامهء حيات حکومت اسلامی دارای هم اجماع عقيده و هم اختلاف سليقه اند، آن هم اختلاف سليقه ای که اغلب در حد عبای شکلاتی خاتمی و کاپشن احمدی نژاد فرو کاسته می شود.
توجه به اين نکات موجب می شود که من «پاسخ اخلاقی» را چندان مکفی به مقصود نيابم و بکوشم تا پاسخی عميق تر و کاراتر پيدا کنم. در اين کوشش است که بنظرم می رسد مشکل اين آقايان با سکولاريسم مشکلی کاملاً نهادينه گشته در جان آنان، در اعماق معرفت جهان بين و پديدارشناسی دينی شان، است که در آن انسان «ظلوماً جهولا» و «نيازمند هدايت» و موضوع «امر به معروف و نهی از منکر» است و، در نتيجه، جامعهء بشری نيز جامعه ای توتاليتر و «ولائی» و «صغار محتاج ولايت» است. تا آنجا که من می توانم ببينم، از اين نوع نگاه هيچ چيزی جز يک «فلسفهء سياسی» که بر بنياد «تهديد و ارعاب» عمل می کند بيرون نمی آيد. و اين نگاه، لااقل از عهد صفويه تا کنون، يک نگاه اکثريتی است که به ندرت تاب تحمل «اقليت ها» را دارد و هر کجا که دستش برسد قد خميدهء آنان را بايد به ضرب شمشير صاف کند و نگذارد نونهالانشان همچون آنان کج برويند و تلخ بار دهند.
اين فلسفهء سياسی (که دارای شاخه های شريعت و حکمت و فقه و اصول است) فلسفه ای متعدی است. به چه معنی؟ در دستور زبان می خوانيم که افعال به دو دستهء «لازم» و «متعدی» تقسيم می شوند و متعدی ها افعالی هستند که به مفعول احتياج دارند. کشتن کشته طلب می کند و کتک زدن دنبال کتک خورده است! اما اين قضيه تنها به افعال يک زبان محدود نمی شود و کل پديده های اجتماعی را نيز می توان به پديده های لازم و متعدی تقسيم کرد.
اين يک واقعيت جامعه شناختی است که، در تمام جوامع، مذهب سازمان يافته پديده ای متعدی است و با همهء مردمان دم دستش کار دارد، و هر کجا که زورش برسد، دمار از گرده شان می کشد و طناب از شانه هاشان رد می کند. در واقع، اين خاصيت ايدئولوژی است و آدميان وابسته و دلبسته به ايدئولوژی را گريزی از اين طرز فکر نيست.
شما اگر به تاريخ نوانديشی مذهبی در ايران توجه کنيد در می يابيد که اين نوانديشی از روز اول، بصورتی گريز ناپذير دارای ماهيتی سياسی بوده است اما اين ماهيت را با زبان مذهبی بيان می کرده است. اينکه آقای خمينی می گويد «ديانت ما عين سياست ما است» يک واقعيت ترديد ناپذير است. و اين حکم همواره دامن نوانديشی مذهبی ما را هم گرفته است. يعنی، نوانديشی مذهبی هم در جامعهء اسلامی ما هميشه دارای ماهيتی سياسی بوده و، به ناگزير، خطابی «جمعی» داشته و از «فردانيت» خالی بوده است و در هيچ يک از نمودهای نوانديشی مذهبی نيز (از سيد جمال الدين گرفته تا فدائيان اسلام و خمينی و بازرگان و طالقانی و شريعتی و سروش و حتی گنجی) نمی توان موردی را يافت که رشتهء فکر نظری از «فرد» و نيازهای معنوی و ارتباطات قلبی او با عالم غيب آغاز شود. شعار مهم اسلام «يدالله مع الجماعه» است، نماز جمعه (روز جمع آمدن) از همهء نمازها بهتر است؛ زيارت خانهء خدا فصل و ماه و روز معين دارد و کاری دسته جمعی است.
در يک نگاه جامعه شناختی، می توان حکم کرد که هر «دستگاه انديشه» ای که بخواهد تفکر فلسفی اش را از «جمع» آغاز کند هرگز نمی تواند گرد و خاک سياست زدگی را از خود بزدايد و سياست زدگی هم چيزی نيست جر انديشيدن به همگون کردن «جمع»، به«صف» کردن شان، از گونه گونی و رنگارنگی انداختن شان، و برای اين کار ـ که عملی خلاف طبيعت رنگارنگ جان و جهان آدمی است ـ چاره ای جز دستيابی به قدرت سرکوبگر نيست. اين امر خاص اسلام و تشيع نيست و در طول تاريخ بر همهء مذاهب و ايدئولوژی ها مترتب بوده است.
می خواهم بگويم که فلسفهء روحانی و اخلاقی و اجتماعی و معرفتی اسلامی هم ـ بنا بر طبيعت از جمع آغاز کنندهء خود ـ از همان قدم اول دارای سرشتی سياسی است، و ديانت مسلمانان ـ تا اينجای کار ـ براستی از سياست شان جدائی ندارد و، لذا، نمی تواند رنگ و روی پلوراليستی و سکولار بخود بگيرد.
و، تا در بر اين پاشنه می چرخد، نوانديشی و اصلاح گری اسلامی هم هرگز نمی تواند رنگ و روی سکولار و تکثرگرا بخود بگيرد ـ مگر اينکه نوانديشان مدهبی ما «خشت اول عمارت» را از «جمع» به «فرد» تبديل کنند و نديده ام که اين کار تاکنون برای آنان ممکن بوده باشد. به همين دليل هم هست که که اگرچه «سکولاريسم» آزادی فکر و انديشهء دينی همهء اعضاء جامعه را تضمين می کند و از تنبيه بدعت گزاران و نوانديشان و ارتداد جويان جلوگيری می نمايد، اما ـ از آنجا که بين قدرت و مذهب متعدی فاصله می اندازد ـ نمی تواند مطلوب طبع نوانديشان ما شود و آنها ـ در عين ادامهء چالش های بين خودشان و حاکمانشان ـ تن به انحلال حکومت اسلامی نخواهند داد.
بهر حال، سرشت سياسی تکثرگريز نوانديشی ما باعث می شود که هرگز نتواند با سکولاريسم سر آشتی داشته باشد. حال آنکه اعتقاد به سکولاريسم ما را ـ در سطح کل جامعه ـ از اين همه عرقريزان روحی برای اثبات همخوانی اسلام با زندگی مدرن بی نياز می سازد و يا نيازی اين چنين را به سطح فرد انديشنده فرو می کاهد و از سوی ديگر لذت انديشهء آزاد را برای مؤمنان و بی دينان، يکجا، فراهم می آورد.
بنظر من، نوانديشی مدهبی ما هم ـ اگر بخواهد به پديده ای سکولار مبدل شود ـ قبل از هر چيز بايد خود را از عناصر ماهوی سياسی خويش پاکسازی کند و به ياد آورد که انسان، پيش از اينکه الناس و مردم و جماعت و مؤمنون و کافرون و مستکبرون و مستضعفون و مهاجرون و انصار و توابين و الهيون و معنويون و مجاهدون و محاربون و غيره باشد، يک موجود منفرد و يکتا و يگانه و ممتاز و متشخص و خود بنياد است که لخت و عور به دنيا می آيد و لخت و عور از دنيا می رود. و وقتی بند نافش را از جفت و مادرش می برند، موجودی قائم به ذات می شود که، برای واقع گرايانه انديشيدن، خود او را بايد محور کار قرار داد. اگر ما به لباس و آرايش مادی و معنوی و فلسفی و نظری اين «انسان منفرد» بعنوان عرضياتی نسبی ننگريم و به فردانيت او ارج نگذاريم هيچ نوانديشی و اصلاحگری نمی تواند ما را از آزار و تحديد و قرار دادن او در معرض روش های مغزشويانه باز بدارد.
و اينگونه است که انسان گرگ انسان می شود، نه تنها در زمينهء اقتصادی که در گسترهء ايدئولوژی های متعدی نيز.

esmail@nooriala.com

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]