PEZHVAKEIRAN.COM چند و چون چهار سال به هدر رفته
 

چند و چون چهار سال به هدر رفته
اسماعيل نوری‌علا

چهار سال پيش، با ناباوری از اين همه بخت بد، به سی سالگی ِ حکومت اسلامی و ضد ايرانی ِ مسلط بر کشورمان رسيديم؛ ناباور از اينکه چنين حکومت نابهنگام و قرون وسطائی توانسته است، با سه دهه حکومت، تقريباً سه نسل از مردم کشورمان را به بند تحقير و سرکوب و فقر و فحشا بکشد و هنوز سرپا مانده باشد. و با همان ناباوری نيز بود که به مقطع بيست و دوم خرداد چهار سال پيش رسيديم که در آن آتشفشان خاموش مردم شعله کشيد و گوهر مذاب اش در خيابان ها جاری شد، از ميان خون و گلوله گذشت، جان های جوانی را به مرگ نابهنگام سپرد، ارواح نوشکفته ای را به شکنجه و تجاوز؛ و آنچه از پس خود باقی نهاد طنين رسای فريادی بود که خواستار «جمهوری ايرانی» بود و از «جانم فدای ايران» حماسه می ساخت و، غوطه خورده در رنگ سبزی که نشان از خرمی های جوانی داشت، در سالگرد انقلاب شوم اسلامی همان سال به سکسکه افتاد و خاموش شد.

خرداد 1388 می توانست نقطهء عطفی باشد و جنبش سبز همچون شهابی ثاقب وجدان های آدميان را سوخته و خط انداخته باشد؛ با اين گوشزد مؤکد که شما چهار سالی ديگر وقت داريد تا آتش پنهان شده در زير خاکستر را شعله ور کنيد، جوانی را به خيابان بازگردانيد و، در مهلت انتخابات خرداد سال 1392، نهادی را ساخته باشيد که بتواند در برابر کل رژيم بايستد و به جهانيان نشان دهد که ايرانيان گزينه های امروزی و متمدن و صلح جو و خردمدار نيز در آستين دارند.

و اينک آن مهلت چهار ساله، که سرآمده و قاضی تاريخ، از راه نيامده، به تلخی می پرسد که آيا ما از دقايق اين سال های دلشکن استفاده کرده و به ساختن آن نهاد آرزوئی نائل شده ايم؟؛ همان نهادی که بتواند صرفاً در سکوت و بی حرکتی به تماشای انتخابات سال 92 ننشيند، گلوی بلند آواز ملت جوانی باشد که چهار سال پيشتر سخنگوی قابل اعتمادی نداشت و، در بی جرأتی و سازشکاری رهبرانی قلابی، به سرکوب شدن تن داد؟

باور کنيد که من، در عمر هفتاد سالهء خود، هيچ مهلتی را همچون اين چهار ساله «هدر رفته» نديده ام و بابت اين اتلاف وقت کاهلانه هيچگاه چنين غمزده نبوده ام. هرچه به خرداد ماه سال کنونی نزديک می شويم بيشتر از خود می پرسم که چرا نشد؟ چه کس مقصر بود؟ چه کاری می توانستيم بکنيم که نکرديم؟ و سرچشمهء اين زهرآبهء بی تصميمی و به تماشا نشستن وضع موجود در کجا است؟ چهار سال مهلت کمی نيست، مهلتی که با صدور فرمان ملتی جوان و سبز و رزمنده آغاز شده بود: «ما که در زير آسمان بلند کشورمان اسير تير و شلاق و قپان و شکنجه ايم از شما نشستگان بر ساحل امن خارج کشور توقع داريم که بجای ما به سخن و حرکت درآئيد و قصهء پر غصهء زندگی عسرت بارمان را برای جهانيان بازگو کنيد و به ما نيز اين اعتماد و جرأت را بازگردانيد که پشت مان را خالی نخواهيد کرد و ما را بفريب به خانه هامان بر نخواهيد گرداند و، در برابر اين اوباش رنگارنگ ايدئولوژی زده، بديل و جايگزينی را خواهيد ساخت که چون عفو عمومی دهد، يا به تحريم انتخابات حکم کند، و يا هدايت مقاومت های مدنی را بر عهده گيرد، راهپيمائی بی بازگشت نسل نو نيز، به سوی برپاداشتن ايرانی سکولار دموکرات و بی تبعيض، آغاز شودد».

و پاسخ ما به آنان چه بود؟ هر يک از ما يا خود را به تنهائی رهبر دانستيم و خواستيم تا نهاد جايگزين بر حول محور «ما» ساخته شود، و چون ديگران از اين «فردمحوری» تن زدند آنان را به شکستن امکانات و خيانت به «مأموريت» متهم کرديم؛ و يا بر اختلافات کهنه ای که هرگز در فضای خارج کشور قابل حل و فصل نبودند پرداختيم و پای فشرديم، و تن به اتحاد بر اساس اصول و باورهای مشترک نداديم. اگر جمهوری خواه بوديم از پادشاهی خواه گريختيم، اگر پادشاهی خواه بوديم کوشيديم تا طرفداران جمهوری را تحقير کنيم، اگر عضو احزاب به اصطلاح «مليتی» بوديم از هم اکنون، اگر راه تجزيه را در پيش نگرفتيم، به زبان عهد استالين، خواستار استقلال و خودمختاری و حق تعيين سرنوشت خود شديم و به پژواک صداهای راه حل جوينده بی اعتنائی کرديم و يا، اگر به گوناگونی فرهنگی و زبانی و مذهبی و قومی ساکنان ايران بی اعتقاد بوده و همه را فقط در زير سقف «ايرانيت متمرکز» خواستيم، جق طلبانه تبعيض زده را به تجزيه طلبی متهم ساختيم؛ هر يک بصورتی بر طبل تفرقه و خودمداری ملال انگيز و تن زدن از خرد سياسی کوبيديم؛ چندانکه چون مهلت چهار ساله به سرآمد، ما از هميشه پريشان تر و متفرق تر بوديم، با اردوگاه های از همه جدا و پرچم های مندرس بازمانده از نبردهای نيم قرنی پيش.

حريف اما دست ما را خوب خوانده بود؛ از همان آغاز؛ و حتی بسا پيش از آن.

مگر دومين رهبر اين حکومت خونريز نبود که هم از آغاز دوران حکومت خويش ، و در تحليل آنچه در شکست جوامع استبدادی گذشته رخ داده بود، اظهار داشت که «هر حکومت را آلترناتيو اش می شکند و برنامهء ما جلوگيری از پيدايش آلترناتيوی در برابر حکومت ايدئولوژيک خويش است»؟

مگر دستگاه امنيتی و اطلاعاتی همين رژيم نبود که در هر گوشه ای نفوذ کرد، در داخل قهرمان ساخت و به خارج تحويل داد، هدايت کار اتحاد اپوزيسيون را خود بر عهده گرفت، مبارزان را در درگيری های لفظی و فکری خرده پا گرفتار کرد و کوشيد تا در مهلت چهار ساله ای که دارند چيزی در خور آينده بسازند؟

آری، او بود که مردگان پنجاه ساله مان را زنده کرد و دعواهايشان را به اختلافات امروز ما مبدل ساخت.

او بود که روند اتحاد و ائتلاف و شورا سازی را خود اداره کرد، هر کجا که توانست دل ها را از هم دور ساخت، قرارها را به تأخير کشاند، همدلی ها را از درون تهی کرد، و همهء ما را از هم ترساند.

هم او بود که از يکسو، فريبکارانه و ترساننده، از حضور و نفوذ لشگر سی هزار نفری خود در ميان اپوزيسيون خارج کشور دم زد و، از ديگر سو، از زبان خودمان به يکديگر تهمت و افترا بست آنگونه که ما هر يک ديگری را وابسته و جاسوس ديديم و در پس هر سخن و قدمی توطئه ای را عليه کشورمان يافتيم و، زرع نکرده، به افشايش قيام کرديم..

و اينگونه است که اکنون، در پايان آن مهلت چهار ساله برای تجمع سکولار دموکرات ها در زير پرچمی واحد، و کوشش برای برپا داشتن يک آلترناتيو قابل اعتماد، در جغرافيای گستردهء اپوزيسيون تنها چادرهای ژنده و پاره پورهء گروه هائی سياسی به چشم می خورند که ترجيح داده اند حکومت اسلامی بماند مبادا که حريفان عقيدتی شان به قدرتی دست يابند.

اکنون انتخابات 92 هم ديگر چندان دور نيست و اپوزيسيون حکومت اسلامی، متأسفانه، يک سانتيمتر هم از آنجا که چهار سال پيش بود بجلو نخزيده است. صحنه همچنان برای جولان حکومت و برگزاری انتخاباتی به دلخواه اش آماده است بی آنکه عاملی با نام «خارج کشور» بتواند در آن تأثيری بگذارد.

اما اگر ما از آنچه در چهار سالهء گذشته درسی در خور روزگار نگرفته ايم، رژيمی که از آن بیزاريم از حوادثی که بر آن گذشته است راهکارهای فراوان به دست آورده که چند تائی از آنها را در اينجا بر می شمارم:

1. جنبش سبز به رژيم فهماند که قبل از هرچيز بايد از پيدايش حريفی تازه نفس در کار انتخابات جلوگيری کند. در اين مورد، مطالبی را به اشاره در بالا گفتم و معتقدم که رژيم موفق هم شده است تا، با استفاده از ساده لوحی، خودمحور بينی، و وسوسه های قدرت در شخصيت آدمیان، در خارج کشور به اعتبار سرمايه های ملی سياسی اپوزيسيون لطمهء جدی وارد کند و نگذارد که در اين فرصت چهار ساله در اردوگاه اپوزيسيون اجماع نظری بوجود آيد. در اين مورد، آينده ای نه چندان دور به من اجازه خواهد داد که صريح تر از اينها بگويم و بنويسم.

2. رژيم ديد که اگرچه می تواند مردم را با سرکوب به خانه هاشان برگرداند اما در انتخابات آينده قادر نخواهد بود همان ها را ديگرباره و به آسانی از خانه بيرون کشد. قيمت بيرون آوردن موسوی و کروبی از حصر خانگی نيز زياد بود و بخصوص مردم را جری می کرد. در اين چهار سال، عليرغم همهء اختلافات داخلی که همچون خوره به جان حکومت افتاده بود، و نيز برخلاف اين واقعيت که رژيم در جريان جنبش سبز با اصلاح طلبان ِ معتقد به قانون اساسی بد تا کرده بود، رفته رفته اين فهم بر تصميم گيران غالب شد که اين دو جناح، همچون هميشه، بهم وابسته اند و سرنوشت شان بهم گره خورده است. اصلاح طلبان قادر به خروج از چهارچوب حکومت اسلامی نيستند و اصلاحات شان نمی تواند شامل نهادها و روندهائی همچون ولايت فقيه و نظارت استصوابی شورای نگهبان باشد و بنياد گرايان نيز چنين تشخيص دادند که اگر اصلاح طلبان به اين دو نهاد کاری نداشته باشند می توان با ميدان دادن و حتی ميدان سپردن به آنها از مخمصه خارج شد.

3. اصلاح طلبان نيز در جريان جنبش سبز خطرات «ساختار شکنی» را به چشم خود ديدند و بيش از پيش دريافتند که در ايران ِ بدون حکومت اسلامی جای چندانی برای قدرت گرفتن و امتيازات داشتن ندارند. پس، ادبيات آنان نيز رفته رفته تغيير کرد و جمع شان کوشيد تا در چهارچوب همين حکومت اسلامی جائی برای خود بيابد. بخصوص که مسئله اصلاح طلبان هيچوقت و واقعاً «اصلاح رژيم» نبود بلکه کوششی محسوب می شد برای زدودن خطر سقوط رژيم به چالهء بی کله گی و حماقت ها و افراط های بنيادگرايان.

4. پس از جنبش سبز، عامل احمدی نژاد نيز ماهيتی ديگر بخود گرفت. تمايل به بازگشت به عوالم انقلابی ِ مورد انزجار مردم جای خود را به کوشش برای دور شدن از آن عوالم داد. «ايرانيت» در مقابل «اسلاميت» ظهور کرد، و جا گرفتن چفیه و عگال فلسطينی بر گردن سربازی که نقش کورش بزرگ را بازی می کرد نشان از زاده شدن پديدهء حرامزاده ای داشت که می خواهد از آنچه بر زبان جوانان جنبش سبز جاری شده بود نتيجه ای به سود نوعی حکومت اسلامی جديد بگيرد؛ حتی اگر اين اقدام موجب سلب اختيارات روحانيت و جانشين کردن حکومتی نظامی مدار بر جامعه باشد.

5. اين نکته را روحانيت و قشر آقازاده ها و وابستگان اش نيز دريافتند و در پی يافتن راه حلی در اين مورد شدند. از ديگر سو، همين «عامل احمد نژادی» به بنيادگرايان و اصلاح طلبان کمک کرد تا قدر همديگر را بيشتر بدانند و خطر مشترک از دست دادن امتيازاتی سی ساله را حس کنند. يعنی همين عامل بود، که سالی از فروکش جنبش سبز نگذشته، راه را بر نزديکی های عملی و سياسی دو قشر بنيادگرا و اصلاح طلب گشود. اصلاح طلبان در دامن ولی فقيه مأمن امنی، به دور از خطر احمدی نژادی شدن رژيم، يافتند و ولی فقيه نيز ديد که کليد گشودن قفل آشتی با مردم و با قدرت های جهانی در دست اصلاح طلبان است. بخصوص که اصلاح طلبان می توانند، بخاطر ظاهر مخالف خوان خود، چنين وانمود سازند که برخلاف ارادهء ولی فقيه نيز عمل می کنند، اما و در واقع، بار آبروريزی انصراف از «حق مسلم هسته ای» را خود بدوش یکشند و بدينوسيله از فشار انزوا و تحريم بين المللی بکاهند.

6. از ميان مجموعهء عوامل بالا است که يکباره چهرهء سيد محمد خاتمی اهميتی بسيار بيش از آنچه که پنداشته می شد پيدا می کند. در ميان نامزدهای انتخاباتی بنيادگرايان کسی نيست که بتواند، در ميان مردم ايران و جهان، خاطره ای نوستالژيک بيافريند. خاتمی بهر حال رئيس جمهور «دورهء اصلاحات» و «گفتگوی تمدن ها» و «عذرخواهی آلبرايت» و آزادی های محدود اجتماعی است. مردم ايران هميشه عادت کرده اند که از فردا بهراسند و امروز را با ديروز مقايسه کنند. فردا برايشان غافلگير کننده و غير قابل پيش بينی و، در نتيجه، اضطراب آور است. ديروز اما در ذهن هاشان همواره راه افراط و تفريط را بازی می کند. «ديروز ِ خوب» از بدی هايش پاک می شود و «ديروز بد» صد چندان هراسناک می شود. در واقع همين عامل موجب شده که مردم ما دوران پس از انقلاب را با پيش از آن مقايسه کنند و حکومت پادشاهی را بسا بهتر از آنکه واقعاً بود به ياد آورند. روزگار خاتمی نيز اکنون شبيه روزگار شاه شده است. مهم نيست که قتل های زنجيره ای در زمان او رخ داد، يا بسته شدن فله ای مطبوعات، يا حصر خانگی آيت الله منتظری، يا وجود «دولت موازی» يا اقرار به اينکه رئيس جمهور در ايران تدارکچی ولی فقيه است. خاتمی اکنون معرف روزگاری خوش است، همانگونه که رضا پهلوی نيز بيشتر ايستاده بر سکوی همين نگاه نوستالژيک به گذشتهء پيش از انقلاب است که مطرح می شود؛ با اين تفاوت که بازگشت به روزگار خاتمی آسان و ممکن است حال آنکه برای بازگشت به روزگار پهلوی کل رژيم بايد فرو بپاشد و اين امر ـ بخاطر اهمال چهار سالهء اپوزيسيون ـ اکنون ديگر به آسانی ممکن نيست.

7. بنظر من، در انتخابات آينده، سيد محمد خاتمی بهترين و مهمترين شانس رژيم است و انتخابات با نامزدی او می تواند با کمترين خطرات و صدمات برای رژيم برگزار شود. اين را منطق روزمره و ساده به من می گويد؛ هرچند که اين رژيم نشان داده است که در اغلب مواقع از همين نوع منطق نيز عاری است. و اگر چنين نبود چه داعی داشت که نگذارد مهندس موسوی رئيس جمهور ايران شود و کشور را به «دوران طلائی امام» برگرداند؟ می دانم که البته در اين ميان مسائل روانشاختی «رهبر» نيز در کار بوده اند. خامنه ای هرگز دل خوشی از قوم و خويش نسبی اش نداشت و شايد اندکی هم از او می ترسيد، حال آنکه خاتمی همواره گربهء ملوس ولی فقيه بوده و هرگز خيال سرکشی نداشته است. اينکه اخيراً انتشار عکس های بدون عبا و عمامهء خاتمی هم رايج شده امری اتفاقی نيست و حکم همان کورش با چفيه و عگال را دارد که احمدی نژاديون به ميان آورده اند.

باری، می خواهم بگويم که ديگر مرا اميدی به دوران پيش از برگزاری انتخابات نيست. حتی فکر می کنم دست زدن به ايجاد نهادهای آبکی اپوزيسيون در فاصلهء امروز و انتخابات تنها به نااميد کردن هرچه بيشتر مردم داخل کشور تمام می شود. نهادهای سرتاسری بايد زمانی بوجود آيند که بتوانند خود را شناسانده، اعتماد مردم را جلب کرده، و توان دخالت در جريانات سياست داخلی کشور را دارا باشند. نهادهای ائتلافی بی رمق و فرمايشی، که نيامده رهسپار شکست و فراموشی می شوند، کارکردی اگر داشته باشند صرفاً ندا دادن به داخل کشور است که «اميدتان را به ما نبنديد، از اين امامزاده معجزی بر نمی خيزد». و آيا يکی از کارکردهای عوامل نفوذی رژيم در اپوزيسيون در راستای همين مقصود نبوده است؟

اما آيا می توان گفت که مهلت چهار سالهء ديگری در راه است؟ آيا می توان اميدوار بود که اپوزيسيون قادر خواهد بود که در آيندهء پس از انتخابات داخل کشور تکانی بخود دهد و، با درس آموزی از آنچه در چهار سال گذشته نکرده است، جبران مافات نمايد؟ من پاسخ روشنی به اين پرسش ندارم اما می دانم که خيلی ها بايد خود را برای بازنشسته شدن در فردای انتخابات ايران آماده کنند؛ چرا که با اين انتخابات «تاريخ مصرف» آنها و تئوری های ورشکسته ای همچون «وادار کردن رژيم به انجام انتخابات آزاد» نيز به سر خواهد آمد؛ بخصوص اگر رژيم بتواند خاتمی را از صندوق ها بيرون آورد و ثابت کند که انتخاباتی آزاد و شورای نگهبان پسند انجام داده است.

محمدرضاشاه سی و پنج سال سلطنت کرد؛ اما فقط پنج سالی قبل از سقوط اش بود که دست به تشکيل حزب رستاخيز زد و، به خيال خود، مبانی ديکتاتوری خاندان اش را تحکيم بخشيد. نتيجه را هم ديديم. يعنی، بايد پذيرفت که در طول پنج سال هم می توان از اوج رفعت به حضيض ذلت فرو افتاد. حکومت اسلامی هم اين چهار سال گذشته را با دلهره گذرانده و شبح پيدايش يک آلترناتيو گسترده، که در آن جمهوريخواه و پادشاهی خواه، فدراليست و اهل عدم تمرکز، چپ و راست و ميانه، در راستای اضمحلال حکومت اسلامی و استقرار حاکميت ملی و حکومتی سکولار دموکرات و ضد تبعيض، دست به دست هم داده و خلاء هدايت مبارزات را پر کنند خواب از چشم اش ربوده بود. اما اينک خود را برای نمايشی، بی موی دماغ آلترناتيو، آماده می کند.

در اين ميان، «داستان شکست ما» در راستای «آلترناتيوسازی ِ بهنگام و پيش از فرا رسيدن موعد انتخابات» می تواند برای نسل جوان تر درس های مهمی را با خود داشته باشد. ما به جنبش سبز پاسخی درخور نداديم و در آزمايش تاريخ رفوزه شديم. اما رفوزگی راه و رسم مبارزه نيست. جنگاوران می دانند که هر جنگ شامل نبردهای بسيار است و شکست در يک نبرد ربطی به پيروزی در کل جنگ ندارد. ما نيز حکومت اسلامی را ذات تاريکی و وحش می دانيم و با آن سر جنگ داريم. باخت در اين نبرد چهار ساله فقط کار ما را سخت تر می سازد اما می توان يقين کرد که احمدی نژاد اگر آخرين رئيس جمهور اين رژيم نباشد ما می توانيم و بايد که اين افتخار را به خاتمی ببخشيم، يا به هرکس که دو ماه ديگر دست ولی فقيه او را از صندوق شعبدهء انتخابان استصوابی اش بيرون کشد.

من احساس می کنم که در فردای انتخابات روزگار تازه ای برای انديشه های سکولار دموکراسی آغاز می شود که در آن از عنصر مخرب اصلاح طلبی خبری نيست؛ چرا که آنها به «مشروطه»ی خود رسيده اند و حتی جرأت دم زدن از خواستاری انتخابات آزاد را هم نخواهند داشت.

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]