*شهرزاد وسینمای آزاد
بصیرنصیبی
تلنگری بر آب زدم
سازی که زمین آن را میشنود
آسمان آن را میشنود
تلنگری بر گیجگاه عشق
رعدی سخت درمیگیرد
پرنده مهاجر تنم بال میگشاید و میخواند
زندگی اینگونه است
تلنگری بر دهان کامل ترین انسان
پایان آرامش
و یا آغاز شورش
(سروده ای از شهرزاد)
کبرا صغیری –شهرزاد- زندگی پر نشیب وفرازی داشته است، شاید استثنایی ترین زندگی را ، او از فضای بسته و تاریک بارهای تهران با مردان حریصش، بوی الکل ،دود غلیظ سیگار ،خودش را به صحنه کاباره های تهران رساند، همین حد تغیر هم برای خیلی از زن های بار نا ممکن بود، اما روح سرکش شهرزاد به این حد قناعت نداشت ،از کاباره برید وبه سینمای فارسی رسیداما این سینما هم خود بخشی از کاباره محسوب می شد. در این سینما از او میخواستندکه تنها تن وبدنش رابرای جلب مشتری عرضه کند،او خود می نویسد:
گفت :چرا نمی رقصی؟
گفتم: رقصیدن بد نیست اما نمی خواهم لخت باشم،عریان شدن مشکله ، میتونم برایتان کار کنم.
گفت:
من فعلا کاری ندارم.
شهرزاد فیلمی سینمایی با نام مریم ومانی را با شرکت پوری بنایی کارگردانی کرد،من این فیلم را متاسفانه ندیده ام. این فیلم در سال 57 ساخته شد ودر سال 58به نمایش در آمد. سال ساخت وعرضه آن بر می گردد به دورانی پر آشوب که هیچ کار سینمایی نمی تواتست نمودی داشته باشد. شهرزاد در زمینه شعر هم طبع آزمایی می کرد، دو کتاب شعر دارد ، منوچهر آتشی وبیژن جلالی شاعران معاصر از شعرهای شهرزاد حرف زده اند.
او با هر جان کندنی بود داشت در جامعه روشنفکری ایران برای خودش جائی می یافت. که انقلاب به وقوع پیوست در طوفان انقلاب به یک زن سیاسی مبدل شد وبه کانو ن نویسندگان ایران پیوست . سرخوردگی ها ، دل آزردگی ها بر روان او تاثیر گذاشته بودواعصابش به شدت متشنج شده بود . مدتی بعد که رژیم خمینی مستقر شد از ایران خارج شد. در برلین زندگی سرگردانی داشت.
مدتها ها از او خبری نداشتیم حتا شایعه در گذشت او را در ایران پراکندندکه خوشبختانه صحت نداشت. آقای شهاب میرزایی در یک سایت داخل ایران در باره ی شرایط کنونی زندگی شهرزاد وگذشته اش مستند کوتاهی ساخته وگزارشی صادقانه نوشته. ما برای اینکه رژیم ج. اسلامی بهانه ای علیه این هنرمند درد کشیده بدست نیاورد حرف هایمان رادرباره شرایط کنونی وگذشته او به همان حدی محدودمی کنیم که او خود در فیلم کوتاهش بیان کرده است .
. اماشهاب میرزایی با توجه به جو خفقان داخلی با صداقت وشهامت درددل شهرزاد را به اجتماع منتقل می کند.آقای میرزایی همچنین اشاره دارد به این مسئله که شهرزاد در سینمای آزاد نیز فیلم ساخته است، چون چند جای دیگر هم به این مسئله اشاره شده لازم می دانم یادآوری کنم که بله شهرزاد مدتی به دفتر سینمای آزاد می آمد ،خیلی از درد دل هایش را با من هم در میان گذاشت،
برایم میگفت:
کارگردانان وتهیه کنندگان فیلمفارسی که او را دست یافتنی می دانستند، از او انتظار داشتند که وسیله ای برای پر کردن ساعات فراقتشان بین دو صحنه فیلمبرداری باشد، وقتی پس میزد، متعجب می شدند، دیگر فاحشه که این اداها را ندارد!؟
طرحی هم برای یک کار تجربی در سینمای آزادرا داشت،اما منصرف شد، انسان رک گویی بود ، به من گفت:
« اینجا هم راحت نیستم،از نگاه متعجب برخی بچه های شما هم عذاب می کشم. اینها هم با من بدون فاصله وراحت نیستند». حق با او بود محیط ما هم نمی توانست از دیدگاه بسته جامعه روشنفکری ما تاثیر نگرفته باشد. می گفت: آمادگی تو برای کمک به من برای شروع وساخت طرحم دردمرا درمان نمی کند، بله درد شهرزاد زخم عمیقی بود که شرایط جامعه برپیکر شهرزاد ها نشانده بود، که با حضور جمهوری اسلامی نه تنها درمان نشد بلکه عمیق تر هم شد. حالا شهرزاد در سن پیری ودرماندگی باید با چندر غاز مستمری خانه سینما بسازد .با این کمک حتا نمی تواند شکمش را سیر کنند. بیخانمان است، شبها در خرابه ها بسر می برد، بیخ گوش او سینماگران سینمای گلخانه ای مست باده پیروزی در فستیوال ها میچرخند ،خانه وویلا در اروپا، امریکاو... دارند، نوش جانشان اما آیا حاضر ند به یک بازیگر سرشناس در دوران کهولت یاری برسانند وبرایش سرپناهی اجاره کنند؟ خانم عبادی نوبلی می پذیرد یک شاهی از پول های باد آورده ای که برایش جور کرده اندرا برای تامین حق اقل زندگی شهرزاد خرج کند؟آیاکیارستمی،بنی اعتماد،پناهی،منیژه حکمت، میلانی، انتظامی، نیکی کریمی ،ده ها نظیرشان قادر نیستند برای این هنرمند دردمند ،امکان یک زندگی عادی فراهم کنند؟ میدانیم که اگر بگویند نه، حتما دروغ میگویند.
سروده ای از خانم آریانه یاوری را در همین ارتباط ودر پایان می آوریم.
در میان قهوه خانه ای که بوی بنگ وافیون میداد
دخترکی را دیدم
برای هزاران افعی مستانه می رقصید
و شبها با اضطراب از کوچه های بدنام شهر
می گریخت
من شهرزادی دیدم
با وعظ وموعظه میرقصید
و در سایه ی تاکها غم هایش را چال میکرد
و شبها هذیان را در گوش مادرش نجوا
و صدای تندرها را با ناودان خانه تقسیم میکرد
و لرزش سکوت را در آینه نقاشی
و فریاد میزد
من در نیمه شب رقص شعرم را تماشا میکنم
او شبها کوکبی ها را شیر میداد
و در نیایش رندان بامدادی شراب می نوشید
آری او روی سجاده اش میرقصید
و خدا رندانه با او عشقبازی میکرد
و از پستانهایش شعر تازه می چکید
اما در بامدادی میان آیه ها آه کشید
و چروکید
و مومنان روی پستانهایش رقص مرگ کردند
آری در میان غصه هایش گم شد
و قصه هایش ناتمام ماند
آریانه یاوری
فیلم کوتاه شهاب میرزایی را اینجا ببینید
http://www.jadidonline.com/images/stories/flash_multimedia/Shahrzad_tale_test/shahrzad_high.html
http://www.jadidonline.com/story/29082008/frnk/shahrzad_tale
منبع:سینمای آزاد در تبعید