PEZHVAKEIRAN.COM نگاهی طنزآلود به لابلای بحث ها و جلسات!
 

نگاهی طنزآلود به لابلای بحث ها و جلسات!
محمد هادی

اين نوشته مروری است به برخی از نکات و شيوه های مورد استفاده در بحث ها و گفتگو های سياسی-در سطح تشکّلات دانشجويی و محفلی و خانوادگی- از مقطع سرنگونی شاه تا ملاخور شدن قيام بهمن و بعد از آن!
در اين نگاهِ نه چندان جدّی-بدون آنکه افراد و جريانات خاصی مورد نظر باشند-غرض اصلی بيشتر توجه به احساسات و انگيزه های فردی، در پس بسياری از بحث ها و گفتگوهاست. و فارغ از هرگونه قضاوت اخلاقی، بيشتر گفتگو کنندگان مورد توجه هستند تا نفسِ گفتگوها! و منظورِ اصلی، خصائل و منش هايی است که در تمام آدمها-بدليل آدم بودن-کم و بيش حضور داشته و خود را در اشکال مختلف به نمايش ميگذارد و اگر تفاوتی باشد در نوع نمود بيرونی آنهاست نه در اصلِ بود و نبودشان!
شماری از نکات نهفته در لابلای بحث ها و جلسات بدون رعايت نوبت و اهميت:
* در ابتدای هر بحث احتياطاً و بمنظور جلوگيری از اتلاف وقت و انرژی، بايستی ديد که آيا لحن و طرز بيان طرف مقابل-اصطلاحاً-حالت وحی و آسمانی دارد يا انسانی و زمينی است؟ يعنی اگر طرف از موضع بالا و وحی حرف ميزند و کرکرۀ فهم و نقد و بررسی نظرات و عقايد خود را پائين کشيده و مشغول نگهبانی از آنهاست نبايد سنگ به در بسته زد و بيخودی وارد بحث و گفتگو شد!
* بدليل آنکه تنوع و تفاوت در نوع بشر بيداد ميکند طبيعی است که کلاً رسيدن به تفاهم فکری امری دشوار ميباشد برای دريافت و فهم يکسان مسائل ميگويند دو نفر بايستی سيستم ذهنی و عصبی کاملاً يکسانی داشته باشند که امری است غيرممکن و نشدنی!
* از آنجا که نهايتاً ما ديگران را با خط کش و معيار خود اندازه گيری ميکنيم بهمين دليل هر کس ميزان پايبندی و يا سُستی نظرات وعقايد ديگران را به نسبت آنها در خود ارزيابی ميکند بعنوان مثال فردی راديکال و يا متعصّب در بحث با فردی ليبرال مشکل ميتوانند بپذيرد که طرف مقابل چندان سرسپردۀ نظرات خود نيست و حتّی در صورت لزوم آماده است تا در تصحيح نظرات خود بکوشد!
* معمولاً ديدن کردار بد و شنيدن گفتار بد در ديگران بسيار آسان تر است تا تائيد وجود آنها در خود! آدم همانگونه که به بوی بد گازهای باصدا و بيصدای خود عادت کرده و بوی خفه کنندۀ آنها مشام خود شيفته اش را آزار نميدهد کم و بيش نيز چندان متوجۀ پرتی و اشتباهات افکار خود نميشود! آدم وقتی بعد از قضای حاجت از دستشويی خارج ميشود بنا به خيال و حس بويايی خود انگار در حال ترکِ باغ گُل ياس و رُز است در حاليکه خدا بايد به فرياد نفر بعدی در استفاده از دستشويی برسد که ای بسا هنوز داخل نشده، در آستانۀ در از حال برود!
* سئوال و اصطلاح چه خبر؟-آنهم اخبار سياسی- گويی جزء جدايی ناپذيری از سلام و عليک و احوالپرسی ايرانيان شده است در اينمورد دوستی تعريف ميکرد که دوست هم خانه ای او -که شبها با گفتن شب بخير هر کدام به اطاق خود ميرفتند-صبحها اوّل وقت و حتّی قبل از سلام می پرسيد: راستی! فلانی! تازه چه خبر؟ دوست تشنۀِ خبر، شايد فکر ميکرد هم اطاقی اش شبها در خواب خبرسازی ميکند!
* در آستانۀ سقوط شاه در يکی از جلسات دانشجويی با حضور بيش از ۶۰۰-۷۰۰ نفر فيلمی از تظاهرات و کشته ها نشان ميدادند يکی از مدعوين با ديدن اجساد کفن شده ناگهان برخاست و با خشم و عصبانيت بسيار و با کوبيدن مشت روی ميز و نيکمت ها با فريادی نعره وار شعار داد که: تا شاه کفن نشود اين وطن، وطن نشود! نشان به آن نشانی که چند سال بعد شاه کفن شد ولی آن وطن هرگز وطن نشد و فرد شعار دهنده نيز در وطن دوم خود-آمريکا-دنبال کسب و کار و زندگی رفت!
* ميگويند علّت بعضی از تناقض گويی ها-البته نوع خالی از غرض و مرض و صادقانۀ آن- ميتواند وجود نوعی ضعف ملايم در حافظه باشد بشکلی که فردِ متناقض-در موقع ضد و نقيض گويی- واقعاً و صادقانه حرفهای قبلی خود را بياد نمی آورد. درکِ اين موضوع ميتواند تا حدودی موجب افزايش صبر و حوصله در برخورد با اينگونه افراد گردد!
* آدمها عموماً در مقابل تعريف و تمجيد-مثل دست کشيدن بر سر و روی گربه-شل و ول و رام ميشوند وکمتر کسی است که صادقانه بگويد از تعريف و تمجيد خوشش نمی آيد! عکس العمل آدمها در اينگونه موارد متفاوت ميباشد! بعضی ها از خود بيخود و چنان حالی به حالی ميشوند که اگر حرفهای خلاف مواضع فعلی آنها را با به به و چه چه به آنها نسبت دهيد! احتمالاً مخالفت و مقاومت نخواهند کرد! مثلاً کافيست که بگوئيد: ببين دوست عزيز! ياد است خودت در فلان جلسه-مهمانی چقدر خوب اين مسئله را مطرح کرديد بطوريکه جمع را کاملاً گرفته بوديد! يادت هست؟ بهمين دليل تعجب آور است که الان مواضعی خلافِ آن جلسه اتخاذ ميکنيد!
* در جلسات دانشجويی زمان شاه رسم براين بود که در سخنرانی ها و مقالات-در تحليل شرايط اخير-حتماً ميبايستی نگاهی گذرا به مبارزات صد سال اخير ايران می شد و اين برای مردم عادی گاهی خيلی خسته کننده بود تا جائيکه يکبار در يکی از جلسات پر جمعيت در حاليکه سخنران در حال خواندن مقاله ای طولانی در رابطه با تحليل شرايط اخير بود بمحض رسيدن به بخش نگاهی به صد سال اخير، ناگهان يکی از ميان جمعيت با داد و فرياد اعتراض نمود که: بابا شما هم ما را کشتيد با اين نگاهی به صد سال اخير! بخدا خسته کرديد ما را! ديگر بس است!
* آدم اگر نخواهد ندانسته و عکس العملی برخورد کند در مواجه با کسانيکه زياد از خودشان تعريف ميکنند قبل از هر چيز بايستی-در عدم تشخيص نياز آنها و پيش قدم نشدن در تعريف و تمجيد از آنها-بخود انتقاد کند که چرا-غيرمستقيم-اين حضرات را مجبور نموده تا خودشان کم کاری ديگران را جبران و بطور سلف سرويس به تعريف و بزرگداشت خود بپردازند! نياز به تعريف و تحسين در برخی دردی است بيدرمان که بنا بروايتی تنها بعد از خارج شدن جان از بدن است که درمان و آرامش ابدی می يابد!
* بعضی ها را با سر غيرت آوردن در زمينۀ علم و تخصص آنها- مثلاً در زمينۀ پزشگی و يا علمی-ميتوان به قبول نظرات مخالف واداشت کافيست به طرف بگوئيد: دکتر! شما ماشاءاله با اينهمه علم و دانش خيلی تعجب دارد که چطور متوجه موضوعی به اين سادگی نميشود و بيجهت بحث و مخالفت ميکنيد! براستی از شما بعيد است دکتر!
* از قديم گفته اند شنونده سخنران را سر ذوق می آورد البته نه هر شنونده ای! اگر مستعمين مونّث و جوان و زيبارو باشند سخنران نه تنها ذوق زده که خستگی ناپذير ميشود! حضور خانم های جوان و زيبا در هر جمع و محفلی در نوع پيشرفت بحث و گفتگوها تاثيرات خاص خود را دارد! آقايان-برخلاف بحث با سبيل کلفت های مذکّر- در بحث با دختر خانم های خوشگل، از رکاب راديکالی و سازش ناپذيری پائين می آيند و نرم و آهسته بحث ميکنند تا مبادا چينی لاس زدن آنها-با عذر خواهی از زنده ياد سهراب سپهری- تََرَک بردارد!
* در رابطه با عذر و بهانه هايی که هر کس در عدم مبارزه دارد شايد نمونۀ زير از جمله جالب ترين آنها باشد يکی از هواداران مبارزه در اين مورد ميگفت: واقعيت اين است که من به زن و بچه ام قول داده ام تا رفتن بچه ها به کالج و فارغ التحصيل شدن همراه آنها باشم و بمحض رسيدن به سن شصت سالگی، با ترک خانه و خانواده به انقلاب بپيوندم و اين مسئله را هم خيلی صادقانه برای زن و بچه هام توضيح داده ام! تا بحال معمولاً رسم براين بوده که آدم اوّل، جوانی و انرژی سرشار خود را صرف مبارزه ميکرد و بعداً در سنين ميانسالی سراغ ديگر جاذبه های زندگی-از قبيل زن و بچه-ميرفت! نه اينکه بهترين و سرحال ترين سالهای زندگی را با خانه و خانواده بگذراند و بعد در سنين بالا هوس مبارزه کند و روح افسرده و بدن خسته و مبتلا به هزار و يک درد و مرضِ خود را ببرد و بگذارد روی دست مبارزين!
* آقايی برای يک گروه- محافل سياسی يک دستگاه بلندگو خريده بود در پاسخ به اعتراض بقيه در رابطه با زياد حرف زدن استدلال ميکرد که: چون بلندگو را خودم خريده ام پس اين حق طبيعی من است که بيشتر از بقيه از آن استفاده کنم! شايد فکر ميکرد که گوشهای مستعمين را هم بعنوان کادروی خريد بلندگو به او داده اند! اين فرد علاقۀ زيادی به مقام و مسئوليت داشت در رابطه با تقسيم کار در بخش های مختلف ميگفت من ميخواهم در تمام قسمت ها باشم! چکار کنم؟ انرژی من زياد و به اندازۀ چند نفر است! بيخودی مرا با اين کميته بازی و تقسيم کارها محدود نکنيد! معلوم نبود در صورت تشکيل همزمان جلسات، او چگونه ميتوانست در آنِ واحد در چند جا باشد! آنها موقع ها کلون و کپيه ساختن از انسان هنوز کشف نشده بود تا بتوان اين تحفۀ شهرک ورامين را تکثير و به قسمتهای مختلف فرستاد!

* در پايان بعضی از سخنرانی ها بسياری از دست زدنها برای بيدار کردن خوابيده ها و خوشحالی مدعوين از تمام شدن سخنرانی است! در مورد سخنرانان پر چونه ميگويند شايد به شکلی بين پرحرفی و کم سويی چشم رابطه ای باشد بطوريکه گويی سخنران مستعمين خسته و کلافه شده را درست و واضح نمی بيند و الا چطور ممکن است با وجود خميازه و دهان دره ها، سخنران همچنان با شور و شوق اوليه ادامه دهد!
* بعضی ها در انتخاب لغات و کلمات چندان خوش سليقه نيستند تا حدی که گاهی در جدی ترين بحث ها مایۀ خجالت و يا خندۀ ديگران ميشوند بعنوان نمونه فردی در يک مجلس ميهمانی در توضيح رابطۀ ظريف و پيچيدۀ سکس و عشق گفت: در بحث از ارتباط پيچيدۀ مقولۀ مقدسِ عشق با جفگيری کردن بايد خيلی دقّت و وسواس بخرج داد و...! و در قسمت ديگری از بحث در اشاره به حسين اله کرم رهبر اراذل و اوباش خيابانی آخوندها گفت: رژيم در بکارگيری انصاراله به رهبری حسين بابا کَرم و...! که بناگاه بحثی سياسی و جدّی يادآور رقص معروف باباکَرم شد!
* در يک مجلس مهمانی ميزبان بعد از شام و سنگين شدن معده با طرح سئوالی سياسی آتش بحث را روشن کرد و در ادامۀ بحث روی مبلهای نرم و گرم بدون آنکه خوب ديده شود به خوابی عميق فرو رفت يکی از مدعوين در موقع نوبت صحبت خواست که به سئوال مطرح شده از سوی ميزبان برخورد نموده و به آن پاسخ دهد ضمن اشاره به ميزبان و متوجه خواب بودن او گفت: واله در پاسخ به سئوال دوست ميزبانمان که بحث را باز نمود و داخل آن خوابيد ميخواستم بگويم...!
* بعضی ها در رابطه با فعاليتهای سياسی طرفدار کمیّت و زياد شدن نفرات هستند در محدودۀ فعاليتهای سياسی-محفلی، فردی بود که در موقع داخل شدن به جلسات، اول با اشاره به کم بودن تعداد کفشهای دمِ در ميگفت: ما تا کی ميخواهيم همين قدر کوچک باقی بمانيم! و گاهی با ديدن تعداد زياد کفشها، دستهاشو بالا ميبرد و خدا را شکر ميکرد! ديگر دوستان به شوخی ميگفتند: برای دلگرمی او بمبارزه-البته با عذر خواهی از کلمۀ مبارزه- بد نيست هر کس کفشهای نيمدار و اضافی اش را به جلسه هديه بدهد! در همين زمينه فرد ديگری بود که در ابتدای تشکيل يک گروه مطالعاتی-دانشجويی برخاست و کنار نقشۀ آمريکا-در روی ديوار-ايستاد و انگشتان خود را مانند پا های عنکبوت در روی نقشه قرار داد و ضمن حرکت دادن انگشتان دست در روی نقشۀ آمريکا گفت: ببينيد بچه ها ما الان در اين نقطه هستيم ولی در اثر رشد و گسترش بزودی از ديگر ايالتها و نهايتاً سرتاسر آمريکا سر در می آوريم! او با هر حرکت انگشت دستش يک ايالت را فتح ميکرد و ميرفت سراغ ايالت بعدی! از اين فردِ استراتژيست، از هفته های بعد ديگر خبری نشد که نشد!
* ميگويند هر کس به نسبت فهم هر مسئله بايستی بتواند آنها را به سادگی و روانی بازگو کند شايد دليل بدفهمی و نفهميدن باشد که بعضی ها در بيان و توضيح مسائل-عليرغم زور زياد-عاجزند تا جائيکه حتّی توضيح اضافی آنها، کافی به نظر نميرسد و گاهاً مستعمين در دل آرزو ميکنند که ايکاش يکی بيايد توضيحات ايشانرا توضيح بدهد!
* از کسی که در انتقاد از نيروهای سياسی بالای منبر رفته و يکی از نيروهای اپوزيسيون را اعدام انتقادی ميکرد پرسيدند: راستی! اگر سازمان مورد بحث، تمام انتقاداتی را که به آنها داری رفع و صندلی رهبری را هم دو دستی تقديم کنند آيا حاضری بروی و تمام وقت فعاليت کنی؟ طرف مورد سئوال ضمن اندکی تعمق و تامل و برخلاف انتظار صادقانه پاسخ داد: نه!
* اگر ضمن بحث به نظر طرف مقابل مستقيماً حمله و مخالفت نشود و او وادار بدفاع و مقابله نگردد شانس بيشتری وجود دارد که صرفاً با سئوال و خواستن توضيحات بيشتر، متوجه تضاد و تناقضات بحث و مواضع خود گردد! اغلب آدمها در برابر حملۀ مستقيم، بيشتر تمايل بدفاع مطلق و عاری از منطق پيدا ميکنند!
* يکی از جوانان ايرانی که در آمريکا متولد و بدنيا تشريف فرما شده بود و از مسائل و مشکلات ايران خبر نداشت و فارسی را هم بصورت وصله پينه ای با انگليسی حرف ميزد ضمن درگير شدن در بحث سياسی ميگفت: من برای ايران يک گاورمنت-حکومت- ميخوام لايک اينجا-آمريکا! طرف مقابل بحث به او گفت: دوست عزيز صحنه مبارزات سياسی رستوران نيست که از روی منيو و ليست انواع حکومت ها، رژيم دلخواه خود را سفارش بدهی!(و با شوخی و طعنه زدن ادامه داد که) با اين وجود تعارف نکن! اگر حکومتی بهتر از آمريکا برای جايگزينی آخوندها ميخواهی بگو! مبادا ترا بخدا رودربايستی کنی و نگويی!
* مشکل ميتوان کسانی را که شهوت سخنرانی دارند با زبان خوش و براحتی از سخنرانی بازداشت! در جلساتی که فقط ميتوان سئوال کرد نه سخنرانی، اين کشته و مرده های ميکرفون گاهی با زرنگی و با گذاشتن يک" آيا" در جلوی صحبت هاشون شروع ميکنند به سخنرانی! مثلاً ميگويند: بعنوان يک سئوال ميخواستم ببينم که آيا انقلاب مشروطه که همه ميدانيم يک انقلاب بورژوازی بود که در آن طبقات مختلف . . ! و همينطوری تا به آخر ادامه ميدهند به طرح سئوال -سخنرانی خود!
*- در آستانۀ قيام بهمن در يکی از کالج های امريکا حدود ۶۰۰-۷۰۰ دانشجوی ايرانی- از کليه خط و خطوط سياسی-حضور داشتند در اين کالج بحث بين مسلمانان و مارکسيست ها بسيار داغ بود در سمت مارکسيست ها فردی بود که از فرط بيسوادی به کيسه بوکس مسلمانان معروف بود بمحض اينکه يکی از بچه مسلمانها کتابی ضد مارکسيستی ميخواند فردا صبح اوّل وقت در کالج در بدر دنبال مشت خور مسلمانان ميگشت و بعد از پيدا کردن طرف درست مانند کسی که دنبال شرُّ و دعوا ميگشت ضمن رقص پا و رجز خوانی از طرف می پرسيد: شنيده ام شما ميگوئيد هستی عبث و بيهوده خلق شده و همه چيز در حال حرکت و تغيير است و در حاليکه يک لنگه کفشش را روی ميز ميگذاشت و با لحن طلبکارانه ای ميپرسيد: پس چرا اين لنگه کفش حرکت نميکند؟ پس چی شد تئوری حرکت دائمی ماده؟
* در بين دانشجويان مارکسيت يک نفر بود که در آستانۀ قيام بهمن تغيير خط داد و به جبهۀ مسلمانان پيوست و حتی شروع کرد به خواندن نماز و . . ! اين شخص به تنبلی و تن پروری و از زير کار در رفتن معروف بود و حتی سر دردی داشت که معلوم نبود چرا بيشتر موقع کار و انجام مسئوليت درد ميگرفت بطوريکه به شوخی به او ميگقتند که: خوش بحالت! چه سردرد موقع شناسی داری! در بيان علل تغيير خط و مسلمان شدن او ميگفتند: تنبلی و تن پروری اش بی تاثير نبوده و احتمالاً ميديده که حالا حالاها از حکومت مارکسيستی در ايران خبر نخواهد بود و برای اينکار بايد خيلی صبر و حوصله داشت! دست بر قضا يک موقع که بين دوستان صحبت از تنبلی و تغيير خط او بود و از سورۀ اذا جاء نصراله و الفتح و . . نمونه می آوردند که در آن سوره خدا به پيامبر ميگويد موقعی که نهضت پيروز و سختی ها سپری شود خواهی ديد که مردمان راحت طلب گروه گروه به شما خواند پيوست! اتفاقاً در اين موقع گويا دوستان وارد اطاقی ميشوند و با کمال تعجب می بينند که او در حال نماز و عجيب تر آنکه مشغول خواندن همان سورۀ اذا جاء نصراله و الفتح در دعای قنوت است!
*-مسائل و مفاهيم قديمی را در قالب نو و امروزی مطرح کردن از جمله نکاتی است که گاهی در بحث ها و گفتگو ها مطرح ميشود بعنوان مثال در قصه ها آمده است که پدر و مادر فقيری بودند که تنها يک پسر داشتند يک شب-در حاليکه فکر ميکردند پسرشان خواب است-مشغول گفتگو و درد دل بودند از جمله اينکه ميگفتند که بهتر است الاغ-خرشان را بفروشند و برای پسرشان زن بگيرند پسر که اين را شنيده بود بعد از مدتها ديد خبری از فروش خر نشد از پدر و مادرش پرسيد راستی چرا ديگه صحبت فروش الاغ-خر را نمی کنيد (چرا برای من زن نميگيريد؟) در محافل و تشکلات سياسی-دانشجويی بين بچه مسلمان ها نيز بحث نياز به ازدواج در قالب توحيد و يگانگی و حرکت بسوی يکی شدن مطرح بود برادران عزب اوغلی که در آتش سوزان مجردی ميسوختند و ميساختند گاهی با خجالت از مسئولين می پرسيدند که چرا ديگر بحث توحيد و يگانگی و يکی شدن (ازدواج) را مطرح نميکنيد! مسئولين در برابر نياز مشروعِ آنها-بدليل کم بودن تعداد دخترهای آماده ازدواج-ناچاراً ميگفتند برای هر بحث بايستی زمينه های مادی و عينی وجود داشته باشد!
* هيپنوتيست ها برای القای دستورات خود به فرد آمادۀ هيپنوتيسم شدن بايستی او را تا بالاترين حد ريلکس و آرامش برسانند و تمامی مقاومت ذهنی و داخلی او را خنثی نمايند تا بتواند بدون مانع بدرون دنيای ناخودآگاه او راه پيدا کنند! بهمين دليل شايد موثر ترين طريق بحث و گفتگو اين است که طرفين بايستی حتی المقدور آرام باشند تا بتوانند بدون مقاومت و سنگربندی قوای ذهنی و روانی پيام طرف مقابل را مقدمتاً خوب دريافت کنند. از دل بحث های توام با داد و فرياد هيچ پيامی-نه تنها قبول-که اصلاً گرفته و شنيده نميشود! در اينگونه بحث ها غالباً سئوال و جوابهای کنسروی و آمادۀ شليک, ردوبدل ميشود! حالت روحی-ذهنی مختلف و بالا و پائين بودن فشار خون گاهاً در بيان نظرات و اتخاذ مواضع موثر ميباشد!
*-دو نفر-بنام امير و اسداله-از مواضع مختلف در مورد مسائل ايران بحث ميکردند امير در تائيد مواضع خود و در اشاره به ذهنيات و خواسته های مردم ايران-يک خط در ميان-ميگفت: من فکر ميکنم مردم ايران خواهان فلان نوع حکومت هستند! اسداله اعتراض ميکرد که: تو چگونه از طرف مردم ايران حرف ميزنی؟ امير ميگفت: من از طرف مردم ايران حرف نميزنم بلکه ميگويم فکر ميکنم که مردم ايران اينطوری فکر ميکنند! اسداله جواب ميداد: منهم يکی از همان مردم هستم ولی آنطوری که تو فکر ميکنی من فکر نميکنم برای دقيق بودن و رعايت انصاف از اين ببعد هر موقع خواستی چيزی را به مردم ايران نسبت بدهی بهتر است بگويی: مردم ايران-منهای اسداله-مثلاً خواهان فلان چيز هستند و . . ! خلاصه اينکه امير در ادامۀ بحث مجبور بود در اشاره به مردم ايران-و با نشان دادن اسداله-مرتباً بگويد: مردم ايران-البته منهای اسداله-. . . !
* قطار کردن نقل قول و بصورت بريده جرائد بحث و مقاله نوشتن-بدلايل بيسوادی يا خود کم بينی يا هر دو-امری رايج در محافل روشنفکری ميباشد نقل قول آوردن از بزرگان و مرعوب نمودن ديگران گاهی صحنه های کمدی-تراژدی بوجود می آورند در ساعت تنفس يکی از جلسات سياسی دو دانشجوی چپگرا در حضور دهها نفر با هم بحث ميکردند و يکی از آندو يک جمله در ميان از متفکران بزرگ نقل قول رديف ميکرد در ضمن بحث يکی از آنها که زرنگتر و باهوشتر به نظر ميرسيد با قيافۀ حق بجانبی از ديگری پرسيد: بگو ببينم تو مارکس را که حتماً قبول داری؟ طرف گفت: هزار در صد! سئوال کننده گفت: پس ببين مارکس در صفحۀ ۳۷ کتاب خانوادۀ مقدس ميگويد: تغييرات کمی و کيفی دو روی يک سکه و بورژوازی پل پيروزی پرولتاريا ميباشد و . . و در ادامه پرسيد: با اينحساب اين گفته های مارکس را هم حتماً قبول داری؟ طرفِ مقابل هاج و واج مانده و غافل از يک دستی زدن حريف گفت: بله ديگه! اينجا بود که طرف گفت: رفيق بدبخت من! اينقدر سرسپردۀ سخنان بزرگان مباش! بيچاره مارکس اصلاً هيچ جا چنين چرت و پرت هايی را مرتکب نشده است!
* در پايان و با توجه به موارد مورد اشاره در اين نوشته به نظر ميرسد که ميتوان-با ناخنک زدن به مباحث روانشناسی-تلويحاً نتيجه گيری نمود که ميل به خودنمايی و ارضای تمايلات ناشی از خودشيفتگی و خودخواهی آدمها، يکی از دلايل و علل مهم و غير قابل انکار در بسياری از چپ و راست و بالا و پائين زدن ها ميباشد! تمايلات خود متشکری و خودستايی انسان به احتمال زياد ريشه در نوع کودکی ضعيف و شکنندۀ انسان نسبت به ساير جانوران دارد. کودک انسان-جدا از آموزش و پرورش های مختلف در دوران خردسالی-در پروسۀ رشد و بزرگ شدن متوجه تفاوت اندازه، کوچکی و حقارت و نيز قدرت ناشی از بزرگ بودن ديگران ميشود و در کمتر کودکی است که ميل به بزرگ شدن و درآوردن سری در ميان سرها نباشد همين عقدۀ ناشی از کوچکی، بعدها در بزرگسالی و بطور عکس العملی خود را به صورت انواع بزرگ نمايی ها بنمايش ميگذارد که ميتوان ردپای آنرا ميتوان تقريباً در تمامی گفتار و کردار و پندار آدمها ديد! در بيان غرور و خود خواهی-بصورت غلّو و طنز-گفته اند که اگر به آدمهای خود شيفته قول برگزاری مراسم تشيع جنازۀ باشکوهی را بدهيد بعيد نيست که برخيزند و رقص کنان به سوی ميدان دار بدوند! هر چند ناگفته نماند که همين تمايلات خودخواهانه و خودشيفتگی ها-در نوع مثبت و کنترل شده- انگيزه و مشوق بسياری از خلاقيت های هنری، اکتشافات و اختراعات علمی بشری هستند که خود داستان ديگری است!

محمد هادی - آمريکا

منبع:گویا نیوز


فهرست مطالب محمد هادی  در سایت پژواک ایران 

*مصداقی و یغمایی در آینۀ نامه ها! نکاتی پیرامون افشاگری های مصداقی و یغمایی علیه مجاهدین و شورا! [2013 Jul] 
*بچه هایِ اعماق! عمدتاً مردم آزار!   [2013 May] 
*مصداقی، مُبصر کلاس اپوزیسیون! نگاهی به نامۀ سرگشادۀ مصداقی به رجوی! [2013 May] 
*قایم موشک بازی در سایتها! نگاهی به سوء استفاده از اسامی مستعار در سایتها! [2013 Apr] 
* انتخابات، واقعیت ها و شک ها و تردید ها!  [2013 Apr] 
*زن در قفسِ نامرئی مرد!  [2013 Mar] 
*اصلاح طلبانِ اصلاحِ ناپذیر!  [2012 Dec] 
* انتقاد تنها بخشی از مبارزه است نه تمامی آن!  [2012 Dec] 
*مردم و رژیم، هر دو در تبِ انتظار!  [2012 Jul] 
*اطاقِ انتظارِ عزرائیل!  [2012 May] 
*کلمات رکیک در نوشتجات! تاملی در باب ضرورت استفاده از کلمات رکیک ! [2011 Dec] 
*سکولاریسم در جنوب شهر! جدایی کاملِ لات و لوت ها از سیاست! [2011 Nov] 
*بن بست یا پیچِ خطرناکِ مبارزه! وضعیت امروزِ مجاهدین در شهر اشرف لزوماً نتیجۀ اشتباهات دیروز آنها نیست! [2011 Nov] 
*آزادیِ آسان، عدالتِ سخت! اگر آزادی کاری به عدالت نداشته باشد از هفت دولت آزاد است! [2011 Oct] 
*هر مسافر به "ایران خودش" سفر میکند!  نگاهی به دیده ها و شنیده های مسافران ایرانیان مقیم خارج به ایران!  [2011 Sep] 
*چارۀِ پُر چانهِ گی در جلسات!   [2011 Jun] 
*مبارزه بمثابۀ مهمترین مسئلۀ زندگی! نگاهی به تفاوت مبارزه در نزد مجاهدین و سایرین! [2011 May] 
*سانسور زندگی سخایی در مراسم خاکسپاری!  [2011 May] 
* آخرین مجهول معادلۀ سرنگونی!  [2010 Dec] 
*ارتباط آلترناتیو و رهبری با نحوه سرنگونی!  [2010 Oct] 
*دردهای بی درمان رژیم و اتمام داروهای مُسکن!  [2010 Jun] 
*خورشت قیمه و خداشناسی آخوندی! نمونه هایی از نگاه شکم پرستانه و شهوت آلود آخوندها به جهان هستی و اجتماعی! [2010 May] 
*توقع واقعبیانه از جنبش سبز و سرخ و سپید!  [2010 May] 
*جنازه جهان قشقایی و لاشخورهای رژیم!  [2010 Apr] 
*جنبش داخل و ایرانیان خارج از کشور  [2010 Mar] 
*ماراتُن مبارزه و مفسّران عجول!  [2010 Feb] 
*معمّای رهبری در جنبش! نقطه ضعفی که بطور مقطعی نوعی نقطه قوت است! [2010 Jan] 
*خطر چپ روی بیشتر از راست روی است!  [2010 Jan] 
*توصیه به مبارزه مسالمت آمیز بمنظور حفظ رژیم!  [2010 Jan] 
*حساسیّت برخورد با موقعیت و مواضع موسوی موسوی را بایستی در متن منافع کل جنبش ارزیابی نمود! [2010 Jan] 
*هنگامیکه اسماعیل ابراهیم را به قربانگاه میبرد! نگاهی به مقالات و مواضع اخیر اسماعیل وفا یغمایی [2009 Nov] 
*بدلیل بی آبرویی آخوندها، در تظاهرات نیویورک از هیئت سینه زنان رژیم خبری نبود!  [2009 Sep] 
*رژیم در رفع مسئولیت از مجاهدین  در شروع مبارزه مسلحانه! [2009 Sep] 
*تحملِ تجاوز در راه آزادی  [2009 Aug] 
*«جمهوری ایرانی« پادزهر «جمهوری اسلامی» سبز فقط بهانه است! کل نظام نشانه است! [2009 Aug] 
*تحریم انتخابات، حفظِ حرمتِ نفس و اخلاق انسانی است!  [2009 Jun] 
*سوگنامۀ تسلیم طلبی! نگاهی به مصاحبۀ مرتضی مردیها، تئوریسین اصلاح طلبان! [2009 Mar] 
*خاتمی تُفِ سر بالای رژیم!  [2009 Feb] 
*کشفِ حقایق در شکنجه گاه اوین!  [2008 Dec] 
*برقِ پیروزی اوباما عبای آخوندها را خواهد گرفت!  [2008 Nov] 
*از نگرانی تا نصحیت و سرزنش مجاهدین!  نگاهی به برخی موضعگیری ها در رابطه با موقعیت قرارگاهِ مجاهدین در عراق!  [2008 Oct] 
*اکبر«گنجی» برای خودیها و«رنجی» برای بقیه!  [2008 Oct] 
*نگاهی طنزآلود به لابلای بحث ها و جلسات!  [2008 Oct] 
*مبارزۀ خوب! ايدئولوژی بد!  [2008 Jun]