PEZHVAKEIRAN.COM انتخابات سلاطين
 

انتخابات سلاطين
اسماعيل نوری‌علا

برای روشن کردن مطلبی که می خواهم در مورد شرايط سیاسی امروز کشورمان مطرح کنم ناچارم گريزی به داستان «خلافت اسلامی» و مسئله «مشروعيت حکومت» بزنم و نشان دهم که چرا آنچه در امروز ما می گذرد ناشی از قانون مندی های جامعه شناختی عامی است که از مطالعهء موقعيت های تاريخ گذشتگان استخراج می شوند.*

***

ميراث پيامبر اسلام، پس از آن که او ديده از جهان فرو بست، کتاب منتسب به آسمان (و البته بعداً مدون شده بصورت «قرآن»)، و شرح رفتارها و گفتارهای خود او (که بعداً بصورت مجموعه «احاديث نبوی» در آمد)، و همچنين رابطه هائی بود که در طول زندگی با اطرافيان اش داشت يا بوجود آورده بود. اما در حالی که «کتاب و سنت» جان نداشتند تا جانشين او را تعيين کنند، رابطه های او با اطرافيان و دوستان و دشمنان اش «جاندار» بودند و می توانستند «بحران جانشينی» پيش آمده با مرگ او را بصورتی کم تشنج حل کنند. اطرافيان او «جانشين پيامبر» را «خليفه» خواندند چرا که، در واژگان «قرآنی»، الله به هنگام طرد «آدم» از بهشت او را خليفه خود خوانده بود، به معنی جانشين. و «خلفای چهارگانه نخست پيامبر» نيز بر اساس رابطه هائی که با او داشتند به قدرت رسيدند.

ابوبکر «يار غار» و پدر همسر محبوب پیامبر بود. عمر و عثمان نيز با او رابطه نسبی داشتند و مشار و مشيرش محسوب می شدند. و علی ابن ابيطالب نيز پسر عمو و دامادش بود. اين چهار تن را «خلفای راشدين» می خوانند.

اما، در يک برگشت ورق تاريخ، خلافت از حلقه وابستگان نزديک پيامبر بيرون رفت و پنجمين خليفهء اسلام معاويه شد؛ از خاندان بنی اميه يا اموی، که تا فتح مکه به دست مسلمانان در آخرين سال زندگی پيامبر، رقيب و دشمن اصلی خاندان او محسوب می شدند و تنها در آن شکست اسلام را پذيرفتند و بخشی از آن ها به اشرافيت تشکيل شده در مدينه پيوستند.

معاويه، پس از کم و بيش سه دهه خاموشی و قناعت کردن به فرمانداری شام و نشسته در دمشق، با جنگ و حاکميت و حيله، خلافت را از چنگ علی ابن ابيطالب بيرون کشيد و پسران او را نيز وادار به بيعت با خود کرد. در آخر عمر نيز خلافت را در خانواده خود موروثی کرد؛ کاری که در راه اش خون ها ريخته و کربلاهای بسيار ساخته شد.

بهر حال، نکته در اين بود که اين «خلافت»، جز زور و سرکوب و رشوه و فريب، منشاء ديگری برای «مشروعيت» (يا مطابق «شرع» بودن و ريشه در رسالت آسمانی پيامبر داشتن) خود نمی يافت و عاقبت هم همين «بحران مشروعيت» آن را از پای درافکند.

جابجائی قدرت هم بر اساس همين «ادعای مشروعيت داشتن» انجام شد و با متلاشی شدن خلافت اموی، فرزندان عباس، عموی پيامبر، به خلافت رسيدند که خون او را در رگ ها داشتند و همين را برای مشروعيت خلافت خود کافی می دانستند. البته در برابر آن ها فرزندان علی ابن ابيطالب ـ پسر عمو و داماد پيامبر ـ نيز بودند که با تکيه بر همين «مشروعيت ناشی از پيوند خونی خود با پيامبر» ادعای خلافت داشتند و در اين راه، نسل اندر نسل، به دست خلفای عباسی سرکوب شدند.

بهر حال نکته در اين است که بر اساس همين «همخونی»، خلفای عباسی مدعی مشروعيت بودند، خود را «صاحب امر (حکومت)» و «اميرالمؤمنين» می خواندند، و همهأ نيروهای سياسی و اجتماعی را در مسند خود «متمرکز» کرده بودند. خلافت برای کمتر از دويست سال معادل اين تمرکز قدرت استبدادی و چون و چرا ناپذير بود.

اما نکته در اين است که گردآوری هر پديده ای، چه مادی باشد و چه معنوی، نيازمند داشتن امکان نگاهداری آن «مجموعه گردآوری شده» نيز هست. تمرکز، توانائی حفظ تمرکز را نيز ضروری می کند. از حرمسرا گرفته تا گنجينه، و از خانه و قصر گرفته تا قلمرو حکومت و سروری، اين ها همه نيروئی را برای «حفظ و نگاهداری» می طلبند. اين نيرو همواره از دل «تشکيلات نظامی جوامع» بيرون آمده است. نظاميان عهد عباسی نيز حقوق بگير خليفه بودند و او و «دارائی» هايش را از شر دشمنان و حاسدان مصون نگاه می داشتند.

اما خودی های مدعی نيز هميشه وجود داشتند و خلفای عباسی، از ترس همين «خودی» ها، کوشيدند تا سرداران لشگر خود را از ميان نظاميان شمشير زن ترک قلمروهای فتح شده شان انتخاب کنند و آن ها را بجان مسلمانان ديگر بياندازند. بزودی نگاهبانی دربار خليفه و قدرت متمرکز او کلاً به سرداران ترک غيرخودی واگذار شد.

اما روشن است که اين «رابطه» نمی تواند همواره به شکل رابطهء تخطی ناپذير «خادم و مخدوم» باقی بماند و در اغلب اوقات، رفته رفته، جای طرفين رابطه با هم عوض می شود. وقتی «آمر» و «امير» وسيله ای برای کنترل «مأمور» نداشته باشد، اين يکی ـ با قدرت نظامی که دارد ـ جانشين «آمر» می شود و «رئيس» را به انقياد خود در می آورد.

در سومين قرن از خلافت عباسی نيز همين روند «معکوس شدن رابطه» کامل شد. سرداران ترک مهار قدرت واقعی را در دست داشتند و خليفه ای که خون پيامبر در رگ هايش جاری بود در مقابل شان عروسکی بيش بشمار نمی رفت. و در همين روند بود که واژهء «سلطان» در برابر واژهء «خليفه» به کار گرفته شد. «سلطان ها» همان سرداران نظامی مقتدری بودند که، بخصوص در دو سدهء آخر خلافت عباسی، هم بر خليفه و هم بر مردم، سلطه و تسلط داشتند. تا روزگاری هلاکو خان مغول بغداد را تصرف کند، خليفه را در نمد بپيچد، و خلافت و سلطنت را يکجا پايان بخشد.

اما شگفت اين که، در سراسر دوران حاکميت سلاطين، آن ها هرگز به از ميان برداشتن دستگاه خلافت اقدام نکردند. يعنی سلطان محمدها، و سلطان محمودها، و سلطان سنجرها و همهء سلطان های ديگر، که هر يک بر بخشی از قلمروی خلافت اسلامی «سلطنت» می کردند، خليفه را همچنان در بغداد نگاه داشته و معاش و مشروب و حرم اش را تأمين می کردند.

چرا؟ برای اين که خليفه بصورتی «مشروع» جانشين پيامبر محسوب می شد و آن ها، اگرچه سلطه داشتند، اما، بدون تأييد خليفه، سلطنت شان «مشروع» نبود. بدينسان، خليفه تبديل به مـُهری شده بود که زير «فرمان» ها زده می  شد و نياز به مشروعيت سلاطين را تأمين می کرد. مثلاً، سلطان محمود غزنوی، اين قاهرترين سردار زمانهء خود، اگرچه به سبک ساسانيان تاجگذاری کرد و تا قلب هندوستان را از آن خود ساخت اما همواره احترام خليفهء نشسته در بغداد را داشت و مشروعيت سلطنت خود را از فرمان و تأييدات او می گرفت.

***

به زمانهء خودمان برگرديم. خمينی، بنيانگذار حکومت اسلامی، هرگز ميل خود را به احياء «خلافت اسلامی» (در شکل اوليهء خلافت عباسی) پنهان نمی کرد و در تئوری بافی های ديوانه وار خويش اين خلافت را با «دموکراسی» و «مشروعيت اخذ شده از مردم» در آميخته و ملغمهء عجيب «جمهوری اسلامی» را اختراع کرده بود. او، بعنوان «ولی فقيه»، همچون پيامبر، همهء قدرت ها را در خود متمرکز کرد و در عين تظاهر به «ميزان رأی مردم است» حتی «يک کلمه بيشتر و يک کلمه کمتر» از خواست خود را تحمل نکرد. او در بازی زمانه تجسم پيامبر نوين مسلمانان شيعه شد.

با مرگ او نيز طبيعی بود که جانشينی وی به اطرافيان منتسب به او برسد. عده ای پسرش  «احمد آقا» را پيشنهاد کردند اما توافقی در اين مورد حاصل نشد. در آن ميانه تنها يک چهره بود که، پس از دفع شر رقبائی همچون بهشتی، می توانست نقشی تعيين کننده را بازی کند. او که هاشمی رفسنجانی نام داشت دست به بازی پيچيده ای زد و، از دل آن بازی، «سيد» (داری خون پيامبر) و روحانی دست چندمی به نام خامنه ای به مقام «ولی فقيه» (آن هم از نوع «مطلقه» اش) رسيد در حالی که رفسنجانی، بعنوان رئيس جمهور، قدرتی بسيار بيش از او داشت. روحانی مذکور را «فقيه» می خواندند اما مجموع فقها و مجتهدين برای او چنين مرتبتی قائل نبودند. و همين ضعف ها بود که در مرگ خمينی او را در ديدهء رفسنجانی و احمد خمينی نامزد مناسب و بی دردسری کرد: او را آن بالا می نشانيم و خود ـ از زير ـ کار ها را صورت می دهيم!

خامنه ای اما، محيلانه و مظلوم نما، بجای دخالت در کار رئيس جمهور، وقت خود را صرف معاشرت و معامله با نظاميان سپاهی کرد. در اين روند برخی شان در سقوط هواپيماها مردند و برخی در حوادثی ديگر از ميان رفتند؛ و آن ها که باقی ماندند دانستند که اگر هوای «خليفه» ای که اکنون «ولی فقيه» خوانده می شد را داشته باشند نان شان در روغن خواهد بود.

پس از هشت سال جنگ و ويرانی و سازندگی، دوران رياست رفسنجانی به سر آمد و کوشش او برای ماندن در رياست جمهوری قانوناً ناممکن شد و او جای خود را به خاتمی (که نامزد اصلاح طلبان ضد او بود) داده و به رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام تن در داد؛ با اين اميد که اين منصب بتواند بر خليفه و رئيس جمهور و مجلس و شورای نگهبان يکجا فرمان براند.

اما اين خاتمی که جانشين او شده بود درست همان آدمی بود که به درد قدرت گرفتن خامنه ای می خورد، چرا که هم برای سرگرم کردن مردم ايران و دنيا «تبسم فريبنده» داشت و هم در وجودش استخوانی يافت نمی شد. در نتيجه، در هشت سال پس از هاشمی، که دوران قدرت ظاهری اصلاح طلبان مخالف هاشمی بود، خامنه ای توانست، با استفاده از شکاف بين رفسنجانی و اصلاح طلبان، و بقول خود خاتمی، کابينه ای مجزا بوجود آورد و به کمک اين «دولت موازی» و «سرداران سپاه وفادار به خليفه» روز به روز بر قدرت خويش بيافزايد؛ بطوری که در پی هشت سال رياست خاتمی، از او شنيدند که گفت «رئيس جمهور تدارکچی رهبر است و بس!»

انتخابات 1384 اوج قدرت «خليفه» بود . او، به کمک «سرداران سپاه»اش، و علی رغم کوشش سرشناسان ديوانسالاری کشور که اصلاح طلبان دوران خاتمی بودند، احمدی نژاد را همچون يک نوکر خانه زاد از صندوق شعبده خويش بيرون آورد و جانشين رفسنجانی و خاتمی کرد. در يک منظر نمادين، تا آن زمان رؤسای جمهور، که منتخب مردم محسوب می شدند، دست خامنه ای را نبوسيده بودند و احمدی نژاد چنين کرد.

اما برکشيدن احمدی نژاد آغاز روند پيدايش «سلاطين» نيز بود. دستگاه ديوانسالاری، خانه به خانه، يا وزارتخانه به وزارتخانه، به تصرف سرداران در آمد. مجلس پر از آنان شد. ثروت های دولتی (يا، در واقع، ملی)، به فرمان خليفه، به سرداران بخشيده شدند. فرزند خليفه، «آقا مجتبی»، در سودای جانشينی پدر و موروثی کردن خلافت، پيوندهاي خود را با سرداران محکم کرد؛ و چون مقطع انتخابات 1388 فرا رسيد، اين سلاطين بودند که پيروزی ديگربارهء نوکر خانه زاد خليفه را تضمين کردند و لشگر به خيابان فرستادند و جنبش سبز مردم را از دم تيغ گذراندند. آنگاه، در چهار سال پس از انتخابات 88، از يکسو با پر و بال دادن به رئيس جمهور از حرمت و عظمت خليفه کاستند و، از سوی ديگر، همهء کشور را به تسلط خود در آوردند ـ از فرودگاه تا گمرک، از نفت تا مواد مخدر. و سپس کمر به تضعيف رییس جمهور متوهم بستند.

و اکنون، در مقطع انتخابات 1392، از نگاه من، احمدی نژاد بايد با يک جراحی ماهرانه حذف شود و خليفه هم ديگر عروسکی بيش نيست، با شورای نگهبان اش که خود به نوکری سلاطين سپاه فرو کاسته شده و تنها صلاحيت آنانی را تأئيد می کند که سلاطين می خواهند.

توجه کنيد که قصد من از نوشتن اين مطالب تبرئهء خامنه ای يا شورای تهوع آور نگهبان او نيست. خامنه ای مسلماً جنايتکار کم نظيری در تاريخ ما است که در جهنم تاريخ کشورمان مخلد خواهد شد. اما واقعيت کارکرد اين جنايتکار نبايد باعث شود که ما واقعيتی بزرگ تر را ناديده بگيريم. اکنون، نه خامنه ای و نه شورای نگهبان اش، که سرداران سلطان شدهء سپاه اند که بر کشورمان حکومت دارند و در مورد آينده آن تصميم می گيرند.

پس، اگر دنبال تشخيص «منافعی» باشيم نيز نمی توانيم اين منافع را با صفت «ملی» مشخص کنيم. هيچ منفعت ملی در ميانه نيست و، همانطور که رفسنجانی هشتاد ساله می گويد، حيات و ممات کشور به دست اين سلاطين افتاده است.

اما، در بازگشت به آن داستان تاريخی، توجه کنيم که «خليفهء عروسکی» هنوز هم کارکردی مهم دارد چرا که اين سرداران امروز نيز، نظير سلاطين عهد عباسی، برای بقای بلند مدت خود محتاج مشروعيتی برگرفته شده از خليفه اند و بهمين دليل چنان عمل می کنند که تو گوئی همهء تصميمات را خامنه ای می گيرد و او فعال مايشاء مملکت است. حال آن که حتی «آقا مجتبی» نيز می تواند گروگانی در دست سلاطين محسوب شود و خليفه هم اگر از فرمان سلاطين اش سرپيچی کند، در شبی که هوا سرد است و او فراموش کرده تا پنجرهء اطاق خواب اش را ببندد، سينه پهلو می کند و می ميرد.

***

اما در اين داستان، که نه چندان تازه و غافلگير کننده است، يک نکتهء بسيار پيچيده و مبهم نيز وجود دارد و آن اين که هنوز هيچ روشن نيست رفسنجانی چرا، در آخرين لحظات مهلت نامزد شدن، برای نام نويسی به وزارت کشور رفت، در حالي که پيش از آن نامزدی اش را به موافقت رهبر موکول کرده و، به اصطلاح، توپ را به زمين او انداخته، و از رهبر هم در علن خبری نشده بود. او براستی آمده بود تا چه کند و چه به دست آورد؟

برخی می گويند که او خواسته است با «پرونده ای مورد تأييد مردم» به آخر خط حيات سياسی خود برسد و، بقول بنی صدر، در اين معامله جز فايده نيز نصيب اش نشده است. بعبارت ديگر، داستان موسوی و کروبی پيش چشم او بوده است و ديده که آن ها، به طرفة العينی، محبوب خاص و عام شده اند؛ چرا که علی الظاهر در برابر خليفه ايستادند و از نوکران او کتک خوردند. رد صلاحيت برای هاشمی مدال تقديری است که از مردم می گيرد.

اما، چرا رفسنجانی در «آخرين لحظه» به وزارت کشور رفت ـ يعنی درست وقتی که شنيد مشائی و احمدی نژاد برای اسم نويسی رفته اند؟ براستی بين کانديدا شدن رفسنجانی و مشائی چه رابطه ای وجود دارد؟

پاسخ اين پرسش را آينده خواهد داد؛ وقتی که انتخابات انجام شده و آب ها از آسياب افتاده باشند. اما تا آن زمان می توان در جستجوی پاسخ هائی برای پرسش هائی بی شمار بود. مثلاً:

آيا «سلاطين سپاه» از مشائی و نفوذش در اقشار فرودست سپاه در هراس بودند و، در يک معامله با رفسنجانی، موجبات حذف برگشت ناپذير مشائی را فراهم کردند؟

آيا آن ها بيشتر نگران مشائی بودند تا هاشمی؟

آيا بين منافع هاشمی و آنان تضادی واقعی وجود دارد؟

و آيا رفسنجانی نيامد تا راه بيرون راندن مشائی را هموار کند و آنگاه، خود در هيبت مخالف همآورد «خليفهء عروسکی»، با ذخيره ای از محبوبيتی نامنتظره و تطهير کنندهء گذشته ای خونين، به جايگاه اش برگردد؛ با اين اطمينان که سلاطين قدر قدرت سپاه، او و خانواده اش را از ايذاء مشائی و دار و دسته اش مصون خواهند داشت؟

يا آيا اقدام هاشمی به نمايندگی از «اشرافيت سه دهه ای آقازادگان حاکم بر ايران» بود ـ آن ها که «خليفه» را در چنگ «سلاطين» اسير می يافتند و آخرين تلاش خود را بصورت کنار راندن خاتمی و به جلو کشيدن رفسنجانی کردند تا شايد از قدرت روزافزون سلاطين بکاهند و زورشان نرسيد؟

***

من برای اين پرسش ها پاسخی ندارم اما می دانم که چندين پرسش پاسخ نگرفته ديگر هم وجود دارند:

- آيا، در اين ميانه نقش رقابت دو نيروی امپرياليستی معاصر، آمريکا و اروپا از يکسو، و چين و روسيه، از سوی ديگر، در کشورمان چيست؟ مسلم است که رفسنجانی کانديدای مورد علاقه کاخ سفيد بود و می شد ديد که بقدرت رسيدن او درهای مملکت را به سوی غربی ها می گشايد. پس آيا همين نشانهء آن نيست که سلاطين سپاه پاسداران آشکارا بصورت حافظان منافع چين و روسيه در ايران عمل می کنند و می کوشند تا عناصر غيرنظامی دست نشاندهء خود را بقدرت برسانند؟ آيا آنان در سوريه نيز به وکالت از اين دو نيرو نيست که در کنار بشارالاسد ايستاده اند؟

و بالاخره تکليف ماجرای غنی سازی اورانيوم چه می شود؟ اگر «پاسداران» بازوی چين و روسيه اند چرا بايد به ديوانسالاران و دانشگاهيان ناراضی اجازه دهند که با گشايش درها بسوی غرب راه را بر کسانی هموار کنند که آماده اند غنی سازی را متوقف سازند؟

مگر نه اين که، در واقع، اين انديشهء سلاطين سپاه است که روند تلاش برای دستيابی به بمب اتم را به پيش می راند و خامنه ای نيز، در قلمروی سلطه آن ها و بنا بر تربيت ضد غربی خويش، بقای سلاطين سپاه و، در نتيجه، بقای خويشتن را در اين دستيابی می بيند؟

و آيا از اين پس صف بندی سلاطين سپاه در برابر اسرائيلی های نگران از پيدايش ايران اتمی شکل عريان تری بخود نخواهد گرفت؟

آيا خليفه و سلاطين اش، اين دست نشاندگان چين و روسيه، می فهمند که چگونه مشغول پيچيدن نسخهء ويرانی و تجزيهء کشوری هستند که بر آن حکم می رانند؟

***

و  يک پرسش آخر اين که آيا، با حذف کامل اصلاح طلبان ِ ديوانسالار و بازاری و دانشگاهی، هنوز «در داخل کشور» نيروئی وجود دارد که بتواند آب رفته را به جوی برگرداند؟

و اگر چنين نيست، چه نيروئی جز نيروی «سکولار دموکرات های خارج کشور» می تواند بديلی را در برابر حکومت نظامی ـ اسلامی سلاطين جديد بنشاند؟

آری، تا 24 خرداد پيش رو، در سپهر سياسی ما، ده ها پرسش بی پاسخ در پروازند و اپوزيسيون انحلال طلب نيز ناگزير است عاقبت از «تفسير اخبار» دست بردارد و به «تأثيرگذاری بر اخبار» بيانديشد و در اين راستا بکوشد.

و، در اين ميان، آنان که هنوز به خواستاری انجام «انتخابات آزاد» به دست حکومت اسلامی ِ سلاطين ِ نظامی می انديشند، رفته رفته، به مضحکه ای که بعنوان استراتژی انتخاب کرده اند پی می برند و ناچارند که يا با دفاع از «فدراليسم قومی» به روند تجزيهء کشور بپيوندند و يا پا در قلمروی آلترناتيوسازان سکولار دموکرات و انحلال طلب بگذارند.

يعنی، هر لحظه که می گذرد فضا برای شعبده بازان سياسی تنگ تر می شود.

 

--------------------------------------------------------

* من مضمون «خليفه و سلطان» را، چند سال پيش، در سرآغاز دورهء دوم رياست جمهوری احمدی نژاد، از زاويه ای ديگر در يکی از مقالاتم شرح داده ام. مقالهء حاضر می تواند تکمله ای بر آن نوشته باشد. نگاه کنيد به آن مقاله، مورخ 20 شهريور 1388، در سايت شخصی من.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]