PEZHVAKEIRAN.COM روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است
 

روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است
اسماعيل نوری‌علا

در برابر اين واقعيت است که در می يابيم آنکه نوميدش می کند تنها اصلاح طلبان داخل و خارج نيستند؛ آنها که نام اپوزيسيون بر خود می نهند اما اصلاحات را تبليغ می کنند نيز در اين توطئه عليه کوهیارها دست دارند؛ آنها که جز دلبستن به راه رفسنجانی و روحانی و چکامه سرودن برای راه و روشی که رژيم را حفظ شده می خواهد و وعده می دهد که روزی عاقبت همه چیز درست خواهد شد راه ديگری را پيش پای کوهيار نمی گذارند.

دوستی، پس از تماشای گفتگوی آقای سيامک دهقان پور در برنامهء افق صدای امريکا با آقای کوهيار گودرزی (جوان برومند زندان کشيده ای که اخيراً خود را به آنکارا رسانده است)، با توصيه به اينکه اين برنامه را تماشا کنم، می پرسيد چگونه است که مرد رزمنده ای چون کوهيار که اين همه زندان و سختی کشيده است و، جوانی باخته و يکه و تنها، سر به بيابان غربت زده است می تواند به صراحت بگويد که «چون رهبرانم در حصر خانگی هستند در انتخابات شرکت می کنم و به حسن روحانی رأی می دهم»؟ و مسی گفت که در اين صورت آيا نبايد قبول کرد که اصلاح طلبی ريشه ای قوی و گسترده در جامعه دارد و نمی توان در مبارزه با حکومت اسلامی روی آن حساب نکرد؟

رفتم و پای سخنان کوهيار جوان نشستم(1). او از زندان ها و زندان ها و زندان هايش گفت، از هم سلولی شدن با از جعفز پناهی گرفته تا عضوی از القائده، از اعتصاب غذاها، از محروميت از تحصيل در حاليکه آرزوی مادر محبوب اش آن بوده که او در هر رشته که بتواند خود را تا مرحلهء گرفتن دکترا برساند و حکومتيان اين آرزو را بر مادر و اين هدف را بر او به بن بست کشيده اند. در برابر شرح چنين ستم هائی شنونده اندک اندک کوچک می شود و به پايداری بلند روح آدمی بيشتر پی می برد.

اما در رفتار آرام و سخن شمردهء کوهيار نوعی آرامش و خونسردی نيز وجود داشت؛ نفرتی و خشمی در چهره اش ديده نمی شد. از آن محتوای دلشکن به نرمی و بی خروش سخن می گفت؛ آنسان که گوئی هيچ اتفاقی نيافتاده است و هميشه فرصت آغاز ديگری هست، بخصوص که سخن اش در اين مورد بود که اين بار مردی با کليد در ايران ظهور کرده که می خواهد در را بر روی آن فرصت ديگر بگشايد و بايد به او اميد بست و فرصت داد و البته نگران برخی کارهايش ـ مثل انتخاب وزير دادگستری اش ـ هم بود اما «با توجه به "هوشی" که می توان در او مشاهده کرد می توان نااميد نشد و انتظار داشت که تغيير و گشايشی که در فضا رخ داده گسترده شود».

در اين برنامه کوهيار در مورد اين «گشايش» توضيحی نداد و فقط به لبخندی اشاره کرد که پس از مدت ها بر لبان دوستان اش ديده است.

من، صرفنظر از اينکه ريشه های سياسی خانواده اش به کجا بر می گردد و تربيت مادر شجاع اش بر چه مداری او را اينگونه بار آورده است، در وجود او غمنامهء نسلی را ديدم که، از ميان همهء دل شادی های عالم، به شکفتن لبخندی در لحظاتی از زندگی دردناک خويش بسنده کرده است. و خود می پرسم که چرا؟

***

از نظر من، اين «اميد» نشانهء رسيدن به انتهای همهء اميدها است و هيچ معنائی جز ظلمات نوميدی ندارد.

اين اميد حتی با اميد آن کسی که معصومانه فکر می کند که با روش های تدريجی و گام به گام، و در زير سايهء  همين حکومت اسلامی، می خواهد درهای زندان ها را بگشاید، به زندگانی عادی مردمان سرزمين های آزاد دست يابد، يا حتی دست دخترش را بگيرد و در خيابان های عصر پرسه زند و بر نيمکت های پارک ها به آسمان خيره شود فرق دارد.

«اميد» سرچشمهء نيروهای ما است، ميدانگاهی ست که از اينجا که هستيم می توانيم برای آينده طرح و برنامه بريزيم. «اميد»  همجنس آينده و روشنائی است، تجلی گاه تخيل و موتور خلاقيت آدمی است.

اما اميد کوهياری که، در حال گريز از کشورش، به آنکارا رسيده است و هيچ نمی داند از اين پس در کجای عالم فرود خواهد آمد و کدام زندگی را برای خود خواهد ساخت، از جنس و رنگ ديگری است؛ تسلائی است برای زنده ماندن در بيرون از دايره ای که در آن خانه ها و آدميان فرو می سوزند و تو با صورتک مرده ای بر چهره که نه غمگين است و نه شادمان و نه حيرت زده و نه هيجان گرفته، نسيمکی را که، با هزار شايد و اما، از جانب هيچ کجا می وزد تصور می کنی و لحظه ای، فقط لحظه ای، اميد می بندی که...

از خود می پرسم سيامک دهقان پور چرا از محتوا و طول و عرض و عمق «اميد کوهيار گودرزی» نپرسيد؟ چرا نپرسيد که بچه سودا از وطن بيرون زده است و به جمعيت بزرگ پناهندگان و آوارگان جهان پيوسته است. به خود می گویم که تو آيا آن «بی تفاوتی» آشکار را که در حرکات دست ها و چشم ها و ميلهء گردن کوهيار وجود داشت نديدی؟ آيا آن طعنهء تلخ ناخودآگاه و موج زن را در سخن گفتن او از اميدی که حسن روحانی آفريده فراموش کرده ای؟

برای من اينکه کوهيار براستی اوضاع کشورش را چگونه تجزيه و تحليل می کند و بر اساس آن تصميم می گيرد اصلاً مهم نيست. مهم آن است که اکنون او در بيرون از مرزهای حکومت جهنمی اسلامی ايستاده است و بايد در خود اميدی نو را پرورش دهد که از همهء جوازهای پناهندگی و بليط های هواپيما و پذيرش های دانشگاهی مهمتر است.

آن سوی مرز دوستان اش ايستاده اند؛ همچون غريق هائی که در دريائی توفانی به تخته پاره های يک کشتی شکسته چسبيده باشند. و موج سرکش بی رحم آنان را گاه تا ارتفاع آسمان و گاه تا حضيض کف دريا می کشاند. و کوهيار اميدوار است که حداقلی از وعده های رئيس جمهور جديد راست يا تحقق پذير باش.

اما اميد کوهيار هرگز با اميد اسلاميست های اصلاح طلب تناسبی ندارد. اصلاح طلبان، کارخانهء توليد اميدهای کاذب در سرزمين محالات اند. آيا کوهيار براستی نمی داند که آنچه روحانی وعده می دهد فقط قصه هائی است که برای کودکان می گويند تا خواب شان کنند؟ آيا او باور دارد که روحانی کرامت انسان ها را رعايت خواهد کرد، حقوق شهروندی را برسميت خواهد شناخت، دولت پاسخگو به پا خواهد کرد، «رهبران سبز» را از حصر به در خواهد آورد، دختران و پسران را در خيابان ها آزار نخواهد داد، و... کوهيار زمزمه کنان می گويد شايد؛ و همهء هستی اش در همين «شايد...» خلاصه است. نسل اميد بستن های لرزان، شايدهای پر از ترديد و نوميدی، نسل روئيده در شوره زاری که امکان رشد اش را از او می گيرد...

«شايد» انتهای «اميد» است. شايد شد، شايد در بيابان تف زده باران باريد، مگر نگفته اند که فرض محال محال نيست؟ مگر نمی توان در «محال» زندگی کرد و به «شايد» اميد بست؟

اما آيا اين اميد برای يک انسان فرداطلب رزمنده و استوار بر عقيده کافی است؟

من کوهيار را اينگونه نديدم. در «شايد ِ» او نوميدی را بيش از اميد رصد کردم. در آن واژهء کوتاه ده در صد اميد و نود در صد نوميدی يافتم و، آنگاه، از خود چنين پرسيدم که حالا تو، نشسته در ساحل امن، از اين جوان که خيره سری و مقاومت و اعتصاب های بلند غذا را آزموده است چه انتظاری داری

***

می دانم که «اميد» خودبخود خلق نمی شود و سوخت و امکان و احتمال اطمينان بخش می خواهد.

کوهيار از زندان هايش می گويد، از اينکه زندانبانان نتوانسته اند اعتصابش را بدون نتيجه بشکنند، يا از اينکه جعفر پناهی را «مقاوم» يافته است؛ اما نمی خواهد بگويد که «مقاوم در برابر  چه؟» «رزمنده برای چه؟» و گمشدگی هدف و دليل در گفتارش يک تهی بزرگ بوجود می آورد؛ براستی حاصل مقاومتی که معلوم نيست در برابر چه انجام می شود و چه حاصلی را دنبال می کند چيست؟

برای او تنها خود او مانده است؛ مقاومت نمی تواند برای شکستن حريفی که معلوم نيست در کجا پنهان است و از آن پنهانگاه فرمان می راند باشد؛ اين مقاومت بيشتر برای حفظ سلامت عقل خويشتن است، در بازی موش و گربه ای که روانکاوانه بين او و چند آدم بی شکل و بی هويت و بی رحم و بی عاطفه برقرار است. او بازجو را شکسته می خواهد نه خامنه ای را؛ چرا که اميدش به شکستن خامنه ای خاکستر شده و شکستن بازجو تنها برای آن است که از فرط نوميدی به جنون کشيده نشود.

و اين وضعيت را چه کسی آفريده است؟ به نظر من، سرکوب خامنه ای، حملهء لباس شخصی ها و شلاق شکنجه گر اين وضعيت را نيافريده است. چرا که اين سرکوب ها هيزم آتش مقاومت را فراهم می کنند و بس. نه! اين کار را اصلاح طلبانی کرده اند که هر بار او به خيابان آمده و کتک خورده و به زندان افتاده است در گوشش گفته اند که تنها اميد تو مائيم که می خواهیم موريانه وار پايه های حکومت را بجویم. تو به خانه برگرد، شعار ساختار شکن نده، و به حرکت لاک پشتی ما که يک قدم به جلو و دو قدم به عقب را تمرين می کنيم دل خوش کن. و ماهيارهای ما اين سخنان را پذيرفته اند. چرا؟ چون اصلاح طلبان به او تلقين می کنند که هيچ راه ديگری نيست و آن سوی ديوار اصلاح طلبی فقط جنگ است و آتش و ويرانی و تجزيه؛ بی آنکه دادرسی وجود داشته باشد.

هر که جز اين می گويد بايد بتواند به کوهیارهائی که کم نیستند نشان دهد که راه ديگری هم وجود دارد تا ببينيم او به خيابان های تهران و شهرهای ديگر ايران بر می گردد يا نه.

و در برابر اين واقعيت است که در می يابيم آنکه نوميدش می کند تنها اصلاح طلبان داخل و خارج نيستند؛ آنها که نام اپوزيسيون بر خود می نهند اما اصلاحات را تبليغ می کنند نيز در اين توطئه عليه کوهیارها دست دارند؛ آنها که جز دلبستن به راه رفسنجانی و روحانی و چکامه سرودن برای راه و روشی که رژيم را حفظ شده می خواهد و وعده می دهد که روزی عاقبت همه چیز درست خواهد شد راه ديگری را پيش پای کوهيار نمی گذارند.

***

آری، بنظر من، کوهيار تازه از ايران آمده هيچ اميدوار نيست. چرا که تصميم به خروج از وطن خود حکايت از وجود و تجربه های بن بست خبر می دهد. آنها اگر نتوانسته اند به تدريج حکومت را عوض کنند اما موفق شده اند که اميد کوهيار را گام به گام محو کنند و به دست فراموشی بسپارند.

نه! اين کافی نيست که او در آنکارا بنشيند و لبخند ياران اش را در تهران به فال نيک بگيرد و روحانی و کابينهء جنايتکاران اش را در آب نمک «شايد» های خود بخواباند. آنها که روبروی اصلاح طلبان اميد ساز و اميد کش ايستاده اند بايد به او نشان دهند که راه ديگری هم وجود دارد.

و آن راه کدام است؟ اگر از من بپرسد خواهمش گفت که آموختن يقين و بازگشت به آرزوهای محال گونه ای که در گردو خاک اصلاح طلبی گم می شوند؛ يقين کردن به اينکه حکومت اسلامی شکستنی است، که آخوندها را می توان به مسجدهاشان برگرداند، و لباس شخصی ها را فرمان داد که تن به قانون و سر به اطاعت از ارادهء مردم بسپارند.

به نظر من، بی اين «يقين»، که بديل «شايد های نوميدانه» است، جوانان ما همواره در دايرهء آرزوهای کوچکی که هشت سال طول می کشد تا آرزوبافان شان اذعان کنند که جز تدارکچی ِ ديکتاتور ديوانه چيز ديگری نبوده اند، اسير خواهند ماند و يا به اعتياد پناه خواهند برد و يا سر به بيابان خواهند زد و ترک وطن خواهند کرد و در آنکارا به لبخندی از سر «شايد»ی که لحظه ای ديگر همچون برف آب خواهد شد دل خوش خواهند کرد.

آری بايد به آن يقينی برگشت که شاملوی شاعر، در استانهء نوميدی های بلندش سروده بود: «روزی ما دوباره كبوترهایمان را پیدا خواهیم كرد / و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. // روزی كه كمترین سرود بوسه است / و هر انسان / برای هر انسان / برادری ست // روزی كه دیگر درهای خانه شان را نمی بندند و / قفل افسانه ای ست...»

امروز اما قفل واقعيت است و کليد، شوخی دردناکی ست که جلادان را به شکستن سنگ قبر شاعران و امید جوانان می فرستند.

https://www.youtube.com/watch?v=lyxi7nmDv8Q

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]