PEZHVAKEIRAN.COM در ميان بهائيان ايران
 

در ميان بهائيان ايران
اسماعيل نوری‌علا

پايان هفته ای که گذشت را ميهمان «انجمن دوستداران فرهنگ ايرانی» بودم که تشکلی مربوط به بهائيان ايران است و هر ساله گردهمآئی وسيعی را در شهر شيکاگوی امريکا برگزار کرده و، در ضمن زمينه سازی به همدلی هرچه بيشتر بهائيان، به بحث و فحص در مورد ريشه های فرهنگی هويت ايرانی و بهائی می پردازد. امسال 23 مين گرهمآئی اين انجمن، با شرکت بيش از 3100 نفر، که از دورترين تا نزديک ترين نقاط جهان آمده بودند، برگزار می شد و من يکی از چند غيربهائی بودم که دعوت داشتم دو سه روزی را با اين هموطنان آواره از وطن بگذرانم و در يکی از نشست هاشان، در ميزگردی نيز، با شرکت آقای دکتر عليرضا نوری زاده و آقای سيامک دهقان پور، شرکت کنم.

موضوع گردهمآئی امسال «اتحاد، کليد بازسازی ايران» انتخاب شده بود اما من در آن دو سه روزه کمتر ديدم که سخنرانان در مورد اين «اتحاد» چيزی بگويند، مگر آنکه تصور کنيم خواسته باشند بر مبانی و ريشه های گسترده و کهن بيخ اتحاد ايرانيان، مثلاً نقش توجه به ميراث فرهنگی کشورمان (که خانم شکوه ميرزادگی در اين بار سخن گفت و در چند جا احساسات حضار را هم به شدت برانگيخت) در امر اتحاد، تأکيد کرده باشند. آقايان دکتر رامين جهانبيگلو و پيام اخوان بيشتر بر نقش «خشونت پرهيزی» تأکيد داشتند که من البته همه جا گفته ام که تأکيد بر اين مطلب را حشو زائد و مخل می دانم، چرا که خشونت را حکومت بر  مردم تحميل می کند و کمتر کسی پيدا می شود که ناگهان از خواب غفلت برخاسته و تصميم به جمع آوری اسلحه و قيام مسلحانه گرفته باشد. بخصوص اين بازی ها مال زمان شاه بود که هنوز استورهء کاسترو و چه گوارا خريداری داشت و شهادت طلبی، بخصوص از طريق سرايت افکار شيعيان غالی به کمونيست های ايرانی، امری مستحسن محسوب می شد.

باری، هنگامی که، چهار پنج ماه پيش، از خانم ميرزادگی و من دعوت شده بود که به شيکاگو رفته و در اين گردهمآئی شرکت کنيم، هنوز فيلم «باغبان» از آقای محسن مخملباف (که در اين گردهمآئی نيز نشان داده شد اما ما سعادت ديدارش را نيافتيم) بروی پرده نيامده و آقای محمد نوری زاد هم هنوز کف پای کودکی بهائی را نبوسيده بود و، بدينسان، اعلام برائت از رفتارهای دلشکن آمران و مأموران حکومت اسلامی هنوز چندان مطرح نشده بود. بهر حال، آن زمان من و ما از اين دعوت استقبال کرديم. خانم میرزادگی از آنجا که هیچ تبعیضی را برنمی تابد و در عین حال میراث فرهنگی را متعلق به کل مردمان ایران و جهان  می داند، و  من هم بدان دليل که می انديشيدم اگر سکولار دموکراسی بايد چتری باشد که در پناه آن همهء صاحبان عقيده و باور و دين و مذهب و بی دينی و دهری گری بتوانند با يکديگر با صفا و دوستی و در همزيستی انسانی به سر برند، آنگاه حضور مای غير بهائی و بی مذهب و آئين در اين گردهمآئی خود می تواند نشانی از باور راستين به سکولار دموکراسی باشد.

در سه روز اين گردهمآئی ما خود را در ميان جمعی از هموطنان متمدن، تحصيل کرده و متخصص و مهربان و آغوش باز خويش يافتيم که اغلب شان ما را می شناختند و دربارهء نوشته ها و برنامه های تلويزيونی ما حرف می زدند، آنسان که آدمی با يکی از آشنايان نزديک خود مواجه شده باشد.

من، بعنوان يک فعال سياسی که اغلب از همين بابت بين اين دوستان شناخته می شدم، در اين ديدارها متوجه چند نکته شدم. نخست تفاوت وسيع نگرش به بهائيت بعنوان يک دين، يک مذهب و يک آئين و رسم زندگی کردن بود. کسانی را ديدم که در تعبد کامل نسبت به اولياء ديانت خود بودند و به کسانی نيز برخوردم که بهائيت را نوعی شهروندی اعتقادی می دانستند و پيش از آنکه به سرچشمه های ماوراء الطبيعی دين خود بپردازند از برخورد اين ديانت به طرز سلوک و حضور در جامعه سخن می گفتند.

دو ديگر به مسئلهء سياست ورزی بر می گشت و اينکه بهائيان از دخالت در سياست ورزی منع شده اند. معتقدان به اين نکته سه دسته بودند؛ نخست آنان که معتقد بودند بهائيت ديانتی جهانی است و در پی ايجاد جامعهء واحد و حکومت واحد جهانی (که البته بر تعاليم بهائی استوار خواهد بود و نمی تواند سکولار باشد). آنان توجه چندانی به ايران و وضع ايران نداشتند و حل مسئله را در يک متن برخاسته از جهان مداری يا جهان وطنی می ديدند و نگرانی اگر داشتند از جنس همان نگرانی بود که فرد می تواند دربارهء هر نقطهء ديگر از زمين هم داشته باشد. گروه دوم اما سخت وابسته به وطن شان ايران بودند و گاه در سخن گفتن از آن آب و خاک قطره اشکی نيز ديدگان شان را خيس می کرد اما چون «بيت العدل» شان تغييری در فتوای عدم شرکت در سياست ورزی را منسوخ نکرده بود، به ناچار، خاموشی می گزيدند و عده شان حتی به اين توجيه متوسل می شدند که همين سياست پرهيزی است که موجب شده تا بهائيان داخل کشور لطمهء کمتری بخورند و يا حتی نوری زاد را به اين فکر بکشاند که به پابوس کودک بهائی برود.

اما گروه وسيعی هم بودند که آشکارا اظهار می داشتند که بايد در اين وضعيت تجديد نظر شود. آنها به محتوای سخنان دکتر شاپور راسخ، استاد دانشگاه و معاون سابق سازمان برنامه، که از برزگان بهائيت است، اشاره می کردند که گردهمآئی را با سخنان خود گشود و از مهالک ناشی از استقرار حکومت مذهبی در ايران ياد کرد.

در ميزگردی که من در آن شراکت داشتم قرار بود هر کدام از ما ـ من و دکتر نوری زاده و سيامک دهقان پور ـ شش هفت دقيقه ای سخن بگوئيم و سپس بحث گشوده شود و ادامه يابد. من، برای اينکه از محدودهء زمانی داده شده به خود تجاوز نکنم، سخنان آغازينم را نوشته بودم و از روی آن خواندم. مطلبم را در اينجا می آورم تا زمينهء سخنم روشن باشد. گفتم:

«سلام می کنم به هموطنان عزيزم، که "هموطنی" تنها نخ اصلی پيوند بين ما و شما و فرزندان و اعقاب ما است که، بهر حال، به کرهء مريخ هم که فرستاده شويم از آن بالا چشم مان به آن گربهء زيبائی است که دريای مازندران را به دوش می کشد و پا در آب های گرم خليج فارس دارد.

«و تشکر می کنم از هموطنان مسئول اين گردهمائی که امسال مرا هم، در رکاب خانم شکوه ميرزادگی، به گردهمآئی خود دعوت کرده اند.

          «نيز خوشحالم که پس از سی و چند سال در محضر انسان بزرگ و فروتنی هستم که سه سال در کلاس اش درس جامعه شناسی آموخته و 14 سال هم در سازمان برنامه و بودجه افتخار همکاری اش را داشته ام. سخنرانی پريروز آقای دکتر شاپور راسخ يکی از سخنرانی های بزرگ دوران تبعيد ما بود و من با الهام از کلمات دلگرم کنندهء ايشان است که در محضرشان نشسته و درس پس می دهم.

«من از جانب شما (که بخش کوچکی از ملت بزرگ ايران هستيد و بخاطر همين کوچک بودن بوسيلهء اشراری که خود را نمايندهء اکثريت ملت ايران می دانند مورد آزار و اهانت و سختی قرار گرفته ايد و آوارهء سراسر جهان شده ايد) دعوت شده ام تا در گردهمائی امسال شما که عنوان «اتحاد و همکاری: کليد بازسازی ايران» را دارد شرکت کنم و در ميزگرد مربوط به رسانه هايش سخن بگويم؛ آن هم در کنار دو تنی که، يکی 45 سال پيش در قامت جوانی پر شر و شور پا به دفتر مجلهء فردوسی نهاد و از آن پس تا ساليانی همراه و رفيق من شد و اکنون صاحب رسانه ای است که می خواهد با اصول روزنامه نگاری عمل کند و بی طرف اما همچون عضوی از اپوزيسيون بماند؛ و ديگری جوان خوشفکر و برازنده ای در پيری ما، که بيش از همهء ما می تواند با مردم کشورمان سخن بگويد و گهگاه نيز پنجره اش را در اختيار ما می گذارد تا به هموطنان خسته از دست روزگارمان سلامی بگوئيم.

«انتخاب ما سه نفر از يک جهت برای من جالب است. آقای نوری زاده صاحب رسانه ای ايرانی و عمومی است. من، علاوه بر چند مسئوليت ديگر، سردبير يک نشريهء اختصاصی هستم و آقای دهقان پور هم عهده دار برنامه ای است که بهر حال برای رابطهء بين امريکائيان و ايرانيان کار می کند. پس اجازه دهيد مسائل رسانه ای عمومی و رسانه ای فارسی زبان اما متعلق به کشوری ديگر ـ که اکنون وطن دوم من هم هست ـ را به خود اين دوستان واگذار کنم و از ديدگاه مسئول يک نشريهء تخصصی نظرم را دربارهء موضوع گرد همآئی امسال شما بيان کنم.

          «نشريهء اختصاصی من "سکولاريسم نو" نام دارد؛ نشريه ای که می خواهد تا مسائل و زوايای اين مکتب فکری را توضيح داده و تبليغ کند.

«سکولاريسم زادهء جوامعی است که يک مذهب يا يک مکتب فکری خاص (که کلاً می توان از آنها با عنوان "ايدئولوژی" سخن گفت) قدرت حکومت کردن در جامعه ای رنگارنگ را پيدا می کند و بين خلايق سلسله مراتبی بر حسب ايدئولوژی خود قائل می شود و بر آنها که به ايدئولوژی حکومتی شده باور ندارند تبعيض و اجحاف را با خشونت و سرکوب تحميل می کند.

          «اين يک قاعدهء کلی است: جامعه ای که از لحاظ باورها و ارزش ها و فرهنگ دارای گوناگونی نباشد به سکولاريسم هم احتياجی ندارد. قبايل ابتدائی گذشته و اکنونی که هنوز در جهان وجود دارند مشمول ايين قاعده هستند. اگر يکی دو نااهل هم بين شان پيدا شوند، قبيله آنها را از خود طرد می کند و از شرشان راحت می شود. اما وقتی يک جامعه صاحب باورها و باورمندان گوناگون شد خودبخود محتاج سيستمی از سيستم های ادارهء کشور می شود که بر بنياد باورهای يک گروه خاص عمل نکند. به اين می گويند حکومت بی طرف يا حکومت غير ايدئولژيک و يا حکومت سکولار.

          «حال تصور کنيد که جمع شما بهائيان که معتقديد قرار است دنيا روزی صاحب يک حکومت جهانی واحد شود، که در زير سقف آن سياه و سفيد و زرد و سرخی که به ده ها هزار زبان و عقيده و شيوهء زندگی حضور دارند، چه راهی برای حفظ صلح و آرامش و همزيستی و برابری در مقابل قانون خواهيد داشت جز اينکه آن «حکومت جهانی» را «حکومتی سکولار» بدانيد و بخواهيد؟

«خوشبختانه يا بدبختانه، ما بايد تمرين رسيدن به حکومتی بی طرف و بی تبعيض و فراگير را از کشور خودمان شروع کنيم که در آن قبيلهء کوچکی از عده ای که عبا بر دوش و عمامه بر سر دارند و مجموعهء باورهای خود را در کتابچه هائی به نام توضيح المسائل گرد آورده اند، با اين ادعا که "اکثريت مردم" به کيش آنانند، به بازوی نظامی و پول باد آوردهء نفت دست پيدا کرده و می خواهند يک جامعهء هفتاد و چند ميليونی را با کتک و توسری و ترس و زندان و شکنجه به کيش خود درآورند و هنجارها و ارزش های خود را بر بقيه تحميل کنند و، در اين راه، از گرفتن و بستن و شکنجه و تجاوز و اعدام و تيرباران ابائی ندارند. اينگونه است که، در دومين دهه از قرن بيست و يکم، کشور ما ميدان تنازع بقا مابين «حکومتی ايدئولوژيک و مذهبی» با «حکومتی سکولار دموکرات» شده است و ما همگی، چه بخواهيم و چه نه، در اين جدال درگيريم و اکنون زمانه ای فرار رسيده است که می توان به پيروزی انديشهء سکولار دموکرات اميدوار بود و اثر سرايت آن در اقشار وابسته به مذهب حاکم را نيز ديد.

          «می خواهم بگويم که وقتی آقای محمد نوری زاد، که از دل همین حکومت اسلامی برآمده، پای کودک بهائی را می بوسد اين تنها يک غنچه از درخت بزرگ سکولار دموکراسی است که در اکنون ایران به گل نشسته است. وگرنه ما سکولارها و باورمندان به حقوق بشر که هرگز مشکلی با نه تنها بهائيان که با هيچ آیین و مذهبی نداشته ایم.

          «حال برگردم به موضوع اين گردهمآئی که موضوع بسيار مهم و جالبی است و من انتخاب آن را به گردانندگان مجلس تبريک می گويم. اما، بعنوان سردبير نشريه ای تخصصی در مورد سکولاريسم، که سال ها پيش از تأسيس آن نيز آشکارا و مستقيم با تبعيض مذهبی درافتاده و برای استقرار سکولار دموکراسی می کوشيده است، می خواهم بگويم که در عنوان اين کنفرانس به يک موضوع بهای لازم داده نشده و آن اينکه متأسفانه بين "اتحاد و همکاری" و "بازسازی ايران" اين نکته ناديده گرفته شده که "اتحاد و همکاری ما" وقتی به کار "بازسازی ايران" می آيد که توانسته باشيم آنچه را که مانع کار ما در راستای بازسازی ايران است از سر راهمان برداريم.

«در اين مورد ما سی و پنج سال است که راه های گوناگونی را آزمايش کرده ايم، ان شا الله گربه است گفته ايم، به سردار سازندگی دل خوش کرده ايم، برای حجة السلام های خندان کف زده ايم، دل به پيروزی اسلام رحمانی بسته ايم و علی الآخر اما درنيافته ايم که همهء اين بازی ها برای آن است که ما با هم متحد نشويم و به فکر همکاری نيفتيم و متفرق بمانيم و يادمان برود که اتحاد و همکاری تنها زمانی به درد می خورد که برای ريختن اين کثافت تاريخی به زباله دان تاريخ است.

          «من، بعنوان سردبير يک نشريهء تخصصی، اعلام می کنم که خواستار لغو قانون اساسی حکومت اسلامی و انحلال ساختارهای زائدی هستم که از دل اين قانون اساسی برآمده و ما را از وطن مان رانده و آوارهء جهان کرده است.

«پس می گويم اتحاد و همکاری آری، اما نخست برای انحلال حکومت اسلامی و سپس برای نوسازی ايران».

هنگامی که قسمت بعدی بحث فرارسيد نيز به اين نکته اشاره کردم که اولاً بهائيان اگر در مبارزه عليه حکومت فعلی شراکت نکنند نمی توانند فردا خود را سهيم در پيروزی بدانند و سهم خواه شوند. آنها بايد از هم اکنون نشان دهند که جزئی از اپوزيسيون انحلال طلب حکومت اسلامی هستند و دل به وعده های پوچ و دروغين اصلاح طلبان نيز خوش نمی کنند. ثانياً فرمان سياست پرهيزی در بين بهائيان به زمانی بر می گردد که بابيان و بهائيان در زير تيغ آخوندهای عصر قاجار قتل عام و شکنجه می شدند اما بايد توجه کنيم که در همان زمان هم ـ بنا بر اطلاعاتی که آقای فريدون وهمن در سخنرانی روز دوم خود بيان داشتند، بصورت فعال در انقلاب مشروطه شرکت داشته و هرگز به بهانهء سياست گريزی از دخالت در سرنوشت ايران امتناع نورزيده اند.

و برای من حيرت انگيز و سخت نامنتظره بود که سخنانم چندين بار با کف زدن حضار قطع شد و پس از پائين آمدن از صحنه نيز افراد بسيار زيادی برای تأئيد سخنانم به سراغم آمدند و نظرم را تصديق کردند. پس از اين ميزگرد نيز نوبت به سخنران پايانی مجلس بوسيلهء آقای دکتر شاپور راسخ می رسيد که وظيفه داشت مباحث مطرح شده در سه روز گذشته را جمع بندی کند. ايشان در سخنان خود به فجايع انجام يافته به دست حکومت اسلامی اشاره کرده، اين حکومت را غير قابل اصلاح دانسته، و بيان داشتند که اين گردهمآئی خواستار لغو قانون اساسی حکومت فعلی و منحل ساختن ساختارهای برآمده از آن است.

برای من اين پايانی خوش بود. مسئلهء ای که در روزهای ديگر مطرح نشده بود به وضوح تمام به جلوی صحنه آمده و در سخنرانی پايانی، که گوئی حکم قطعنامهء گردهمآئی را داشت، جايگاهی در خور يافته بود و شيرينی واقعيت مزبور اين سفر پايان هفته را سرشار از خاطره های در ياد ماندنی می کرد.

اما دريغ است که اين يادداشت را به پايان برم بی آنکه خطابم را از جمع هموطنان بهائی خود برگرفته و به سوی همهء هموطنان غير شيعی خود برنگردانم. به نظر من، ايرانيان يهودی و مسيحی و زرتشتی، و حتی مسلمانان سنی و دراويش سلسله های مختلف، که تاکنون سعی کرده اند با مخفی کردن صورت و خم کردن سر از مهلکه جان به در برند، نمی توانند در آن کشور برای خود آينده ای درخور تصور کنند اگر از هم اکنون خود را ـ بعنوان يک ايرانی و نه تنها متعلق به يک باور خاص ـ در جبههء تقويت و حمايت از مبارزان عليه حکومت اسلامی قرار ندهند.

اگر ايران از آن همهء آنان هست، همهء آنان نيز مسئوليت دارند تا در جنبش سکولار دموکراسی ايران جايگاهی يافته و دهشی فراخور حال خود داشته باشند. چرا که ديگر نمی توان کنار گود نشست و به لنگ کردن حريف فرمان داد. بقول حافظ: «هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت».

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]