انشعاب از سازمان مجاهدین؛ نامه ای به ایرج مصداقی
ع .ریحانی

شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی

مردی از خویش برون آید و کاری بکند

حافظ

آقای ایرج مصداقی ! سازمان مجاهدین خلق که‌ شما بخشی از عمرتان را به خاطر هواداری از آن در زندان گذرانده‌اید در مسیر خود و تحت رهبری آقای مسعود رجوی به انحرافات و اتفاقاتی دچار شده که نمی توان از کنار آنها به سادگی گذشت . پیام اخیر آقای رجوی بعد از کشتار ساکنان اشرف نشان داد که او تصمیم خودش را گرفته‌ که این مسیر اشتباه را تا پایان ادامه دهد .این پیام نشان داد که‌ اژدهای قدرت طلبی درون او دیگر برایش قابل کنترل نیست.

من به عنوان یک فرد ایرانی که چند سالی از عمرم را در عضویت این سازمان و در عراق بوده‌ام و به عنوان یک ایرانی وطن دوست که نگران آینده کشورم هستم نکات و پیشنهاداتی را که بر معیار عقل ناقص خودم درست تشخیص می دهم برایتان می نویسم. برای پرهیز از زیاده گویی و زیاده نویسی آنها را شماره گذاری می کنم و سعی می کنم در نهایت ایجاز بنویسم.

یکم _ پیام اخیر آقای رجوی حکایت از ذهنی پریشان و بیمار دارد که بسیار خطرناک است . سعی دارد در لوای کلمات و جملات دو پهلو بگوید که در جریان کشتار اخیر در اشرف بوده و گریخته‌ است ! می گوید :" در هر حال هفده روز است که رژیم به دنبال من و من به دنبال گروگانها بودم و روشن شد که تا به امروز در عراق و در زندان مالکی هستند" . در حالیکه ما می دانیم ایشان بعد از حملهء نیروهای ائتلاف به عراق حتی یک ساعت هم در اشرف نبوده است .اصلا شخصیت او به این حرفها نمی خورد .چه موقع ایشان در عمر مبارکشان جایی خوابیده‌ که آب زیرشان برود؟ شما در نامه‌ء خود به او بر روی نبودنش در صحنه و در کنار مجاهدین در اشرف تأکید کرده‌ بودید . می خواهد این اتهامات را از روی خود بردارد .می بینید؟! رهبران برای آینده‌ سناریو می نویسند ،ایشان برای گذشته‌ سناریو می نویسد.

دیگر حتی شکل گرامری جملات را هم رعایت نمی کند .بسیاری از جملات او از نظر دستور زبان فارسی بی معناست . آشفتگی معنا ، فرم سخن را هم به هم ریخته است.

این جملات او را که در نشست رمضان کلمه به کلمه به "خواهر مجاهد" می گوید و از او می خواهد کلمه به کلمه آنها را بنویسد ، بخوانید . اگر حرف مرا باور نمی کنید این حرفها را به یک استاد ادبیات یا یک روانشناس نشان بدهید و از او نظر بخواهید . این جملات خارج از ترتیب دستور زبان است . به هیچ وجه نرمال و طبیعی نیست . گویی یک نفر دچار هذیان گویی شده و یا در خواب حرف می زند : " دکتر و تیم پزشکی و رسیدگی به بیمار احتمالی ، مدارش در خودمان و در اشرف بسته‌ و آب بندی می شود . شکاف نمی گذاریم . هر مجاهدی می فهمد و می داند که در این شرایط با توجه به تجربهء آدم ربایی سال 84 ، بسا مرجح تر از آدم ربایی زیرا در بیرون قرارگاه دستمان نمی رسد ."! ملاحظه می فرمایید؟! ایشان دست کم 25 سال است که همینطور کلمه به کلمه اشتباه می کند و مجاهدین و هواداران کلمه به کلمه تکرار و اجرا می کنند.

http://www.youtube.com/watch?v=TIxv-RWcPF4

این کلمات نامربوط و نامفهموم حاصل ذهن پریشان کسی است که‌ از رویش نمی شود بگوید اگر دو نفر همراه یک بیمار به بیرون از آن حصار بروند ممکن است به دور از القائات و ابزار کنترلی که در قرارگاه اعمال می شود از تشکیلات او خارج شوند . سخنان دکتر ! آنجا را هم بشنوید که در جواب اینکه‌ اگر برای جراحی و بیهوشی امکانات نداشته‌ باشد چکار می کند ، می فرمایند : قابل حل است ! ( امیدوارم منظورش جایگزینی داروی بیهوشی و روش بیهوشی با چکش نبوده باشد ) . اینها حاصل ترشحات ذهن علیلی است که از رویش نمی شود رک و راست بگوید جان دو بیمار برای من ارزش ندارد و به ریسک از دست دادن تشکیلات نمی ارزد و به قول خودش "نمی صرفد" .آقای رجوی به ارزش جان انسان هیچ باوری ندارد. در جایی دیگر در پیام 27 شهریور می گوید: " اگر یاران و فرماندهان و مسئولانشان سینه سپر نمی کردند و اگر "مریم" مداخله نمی کرد ، بی گمان همگی شهید می شدند " ! عجب ؟ خوب شد مریم مداخله‌ کرد ! انگار دو طرف دعوا کسان دیگری هستند و شخص سومی که دعوا ربط چندانی به او ندارد ، از روی دلسوزی و اینکه‌ " بابا حال ول کنین یه‌ صلوات بفرستین" مداخله‌ و میانجیگری کرده‌ است ! اگر مریم چنین مداخله‌ گر و میانجیگر خوبی است چرا قبلش میانجیگری نکرد و جان آن 52 تن را نجات نداد؟

وی در جای دیگری در همین پیام رفتن 42 نفر باقیمانده به لیبرتی را به خواست مریم بر اساس نامهء معاون خاور نزدیک وزیر خارجهء آمریکا می داند .

آقای مصداقی! یادتان هست چه بلایی بر سر خواهران اقبال که همین درخواست را از موضع دلسوزی و نجات جان آن انسانها مطرح کرده‌ بودند ،آوردند؟ یعنی همه‌ء ایرانیهای آزاده‌ای که خواهان نجات جان آن افراد و انتقالشان به کشور ثالث و رها نکردن آنها در اشرف بدون دفاع بودند به اندازهء معاون خاور نزدیک وزیر خارج‌ آمریکا ارزش نداشتند؟

حتما سنبه‌ باید پر زور باشد؟ باور می کنید بعضی وقتها من به جای ایشان خجالت می کشم؟

دوم _ شما چه بخواهید و چه نخواهید بخشی از تاریخچهء سازمان مجاهدین هستید . خودتان را به درستی و به حق صدای قتل عام شدگان می نامید . اعلام انشعاب کنید .صد ها نفر زخم خورده از این سازمان و متنفر از رژیم حاکم بر ایران چرا باید در انتخاب بین دو شیطان به حال خود رها شوند ؟ حتما می شناسید انسانهای شریف و دردمندی را که به خاطر اینکه‌ راهی جز رژیم یا رجوی نمی شناخته‌اند به بی عملی و غربت و عزلت کشیده‌ شده اند . تعداد آنها کم نیست . گروهی تشکیل بدهید ، به همه‌ بگویید که‌ دنیا آنقدر تیره‌ و تار نیست که‌ بین رجوی و خمینی تقسیم شده باشد .آنجا را مأمنی برای کسانی کنید که از ترس در افتادن به دامان رژیم می ترسند که خود را از دور باطل مسیر بی سرانجام رجوی جدا بکنند

باور کنید حیف است سازمانی با این پیشینه و افتخاراتی که از روز تأسیس داشته‌ حیات و مماتش را به سبیلهای جان بولتون گره بزند . با لبخند و اخم او و امثال او بالا و پایین شود

شما و امثال شما در قبال این انحرافات که دودش مستقیما به چشم مردم ایران می رود مسئول هستید .نمی توانید فقط با یک نامه مسئولیت را از روی دوشتان بردارید

سوم _ شاید بگویید شما عضو سازمان مجاهدین نیستید که انشعاب کنید .عضویت در سازمان ردایی و عبایی نیست که فقط رهبر خودخواسته‌ء آن اجازه داشته‌ باشد بر دوش و سر کسی بیندازد یا از تن کسی دربیاورد . هر سازمانی متشکل از روحی و جسمی است . روح سازمان آرمانهایی است که رجوی آنها را بالکل فراموش کرد یا به مضحکه گرفت . او نمی تواند مدعی رهبری بر روح سازمان باشد. تنها جسم و کالبد سازمان(تشکیلات) را به تسخیر خود درآورده‌ است .اگر کار او مشروع باشد پس حتما کار تقی شهرام و آنان که سال 54 در سازمان کودتا کردند هم مشروع بوده است . از سالها پیش نام خود را به عمد و تلقین و فشار و تبلیغات و تمام ابزار مشروع و نامشروع با نام سازمان یکی کرد .هر کسی را که احتمال می داد در این راه ممکن است مزاحمش باشد به نحوی از رده خارج کرد .می دانید یکی از اتهامات غیر قابل بخشش در درون تشکیلات چه بود؟ قطب بودن و قطب شدن . کسی حق نداشت شخصیتش به گونه ای باشد که احترام دیگران را برانگیزد.

مسعود رجوی در این سالها همه‌ را از کلمهء " انشعاب " ترساند . آنرا با خیانت و جنایت مترادف کرد در حالیکه‌ انشعاب در هر سازمان و سیستمی که دارای یک حیات سالم و مستقل باشد ( نه یک حیات وابسته‌ به شکاف ،نه یک حیات زالو وار ) امری طبیعی است.

چرا باید استبداد فردی او را بر سازمانی که‌ بنیانگذارانش بر روی عقل جمعی بنا کردند پذیرفت و مشروع دانست؟

چهارم_شما به درستی در برابر اسطوره سازی و شخصیت پردازی که در مورد خودتان صورت گرفت ایستادید و آنرا نکوهش کردید.

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-54691.html

شما ترسیدید که خودشیفتگی انسانی درونتان را با این اسطوره‌ پردازیها و تمجیدها تحریک و تغذیه‌ کنند . این یک ترس شرافتمندانه است . کسی که گفت " شرم یک احساس انقلابی است " ، باید در کنارش می نوشت که " ترس هم یک احساس انسانی است" . بعضی وقتها باید سرافرازانه ترسید و از مهلکه‌ای گریخت . و چه مهلکه‌ای وحشتناک تر از لغزیدن در دهان اژدهای درون . همه‌ء کسانی که‌ در دهان اژدهای قدرت طلبی که در درون هر انسانی هست ، فرو رفتند و دریده شدند ، سابقه‌ای درخشان داشتند . کوشش و مبارزه و فداکاری و جان نثاری کرده بودند . حبس و شلاق و شکنجه دیده بودند . هیولای درونشان در گوشه‌ء سرد سلول و در انزوای زندان و تهذیب و مبارزه‌ افسرده‌ شده بود و آنها می پنداشتند که مرده‌ است .

به قول مولوی

نفست اژدهاست کی او مرده‌ است

از غم و بی آلتی افسرده‌ است

شما به خوبی از گرگهایی که توسط این اژدها دریده‌ شدند عبرت گرفتید

استخوان و پشم آن گرگان عیان

بنگرید و پند گیرید ای مهان

انسان فساد پذیر است .برای فاسد شدن نیاز به هیچ کوششی نیست .یک روند طبیعی است . مثل نان که کپک می زند. علاج این فساد باز کردن جریان نقد و انتقاد است این همان "برف فراق" است که اژدها در آن یخ می زند .

اژدها را دار در برف فراق

هین مکش او را به خورشید عراق

خورشید عراق" که حرارتش یخهای آن "اژدها" را آب می کند و او را به هوش می آورد ،مدح و مدحیه‌ و گریختن از انتقاد است . پذیرفتن انتقاد و حرمت به مخالف یعنی اینکه‌ هنوز باید بنشینی و یاد بگیری . یعنی ذهن تو مرکز و مدار جهان نیست .یعنی دیگران هم ممکن است حقی و حقیقتی داشته‌ باشند.

ترسیدن از غلطیدن در دام خودشیفتگی نباید از انجام آنچه که سزاوار است بازتان بدارد . شما جاری شدن در جریان بی محابای نقد و انتقاد و حرمت نهادن به نظر و رای دیگران را تا حدودی در این سالها تمرین کرده‌اید .با برگرفتن این سلاح ترسی از اژدهای درون وجود ندارد . می توانید جمعیتی تشکیل دهید و اصل را بر حرمت و کرامت و برائت انسان بگذارید. خودتان را در معرض جریان شستشو گر نقد قرار دهید. بگذارید هزار شمشیر" داموکلس" را به نخی بر روی سرتان آویزان کنند.

قرار نیست گروهی "رجویست" و گروهی "مصداقیست" شوند . قرار است با هر "ایستی" که حرمت انتخاب و اختیار انسان را سلب می کند ، مقابله‌ کنید.

پنجم_ شما و بخش بزرگی از اعضای مجاهدین که در این سالها از این تشکیلات جدا شده‌اید می توانید در آیندهء سیاسی ایران نقشی مثبت ایفا کنید . هواداران سابق سازمان و بخش اعظم خانواده های مجاهدین به شما علاقه مندند . شما صدای بی آلایش آنان بودید . فرزندان دلبند آنان به جوخهء اعدام بسته‌ نشدند که خوراک تبلیغات و شهید سازی دیگران شوند . آنها برای آزادی به خاک افتادند. برخی از آنها را می شناسم . چرا حالا باید برای کارهای شرم آور و خودخواهانهء رجوی از اینکه‌ فرزندانشان زیر عنوان هوادار مجاهدین به خاک و خون افتادند احساس شرم کنند؟

بعضی از کسانی که جدا شده‌اند بیش از 40 سال سابقهء عضویت دارند .آنها را می شناسید .در "تیف" سمبل مرزبندی با رژیم بودند . کسی که می خواست به ایران برود جرأت نمی کرد از ده قدمی آنها رد شود . اینها اکنون در کنار شما هستند . به پاکی و صداقت و شجاعت آنها هیچ کس حتی دشمن آنها تردیدی ندارد . آستینها را بالا بزنید . شما تنها نیستید.

فکری به حال ایدئولوژی دوازده امامی و بسته‌ء سازمان کنید که رجوی به جای نو کردن آن هنوز به دنبال آیه‌ و حدیث برای تأیید آن می گردد.

باورش سخت است اما من در اشرف دوستی داشتم که پدر و مادر و اعضای خانواده‌اش از اعضا یا هواداران گروههای مارکسیست بودند و بعضی از آنها توسط رژیم اعدام شده‌ بودند ، او را مورد سین و جیم قرار دادند و از او تعهد گرفتند که مارکسیست نباشد!

همین برادر عادل (محمد سادات دربندی) او را بازجویی و تفتیش عقاید کرده بود به او گفته‌ بود سازمان یک زمانی ایدئولوژیهای دیگر را می پذیرفت و یگان مستقلی به آنها اختصاص داده بود اما دیگر نمی تواند چنین کاری بکند . این فرد که با هم در یک یگان بودیم یک روز برایم درد و دل کرد و گفت وقتی این برخورد آنها را دیدم به یاد اطلاعات ایران و برخورد آنها افتادم .

من دوست هم یگانی داشتم که اهل تسنن بود . یک روز در کلاس عقیدتی ،معلم کلاس به خلفای راشدین توهین کرد . من از همه‌ جا بی خبر خواستم اظهار نظر کنم و در لوای اظهار نظرم ایشان را متوجه کنم که یک نفر در کلاس در کنار ما نشسته‌ که‌ اهل تسنن است ، بلکه‌ حرفش را تصحیح کند اما با عتاب و خطاب و توهین او مواجه شدم که : به شما غلط اضافه نیامده است . او تأکید کرد که ما اعتقاد داریم علی بر حق است وآنها حق ولایت او را خورده‌اند . آن اهل تسنن بعدها از مجاهدین جدا شد و به تیف آمد. آنها هیچ جهان بینی و ایدئولوژی جز آن برداشتی که رجوی از شیعه‌‌ دوازده امامی داشت را به رسمیت نمی شناختند چرا که تنها از دل این برداشت خاص از مذهب تشیع بود که می توانستند تئوری امام زمان و مسئله‌ء غیبت را حل و فصل کنند.

ششم _ بر خلاف چیزی که سازمان القا می کند بخش بزرگی از جداشدگان از تشکیلات مجاهدین ، با مرزبندی قاطع با رژیم ، با شرافت انسانی و با استقلال فکر روزگار می گذرانند . دهها نفر از آنها را می شناسم.

سالهای زیادی از عمرشان را در سازمان و در تشکیلات گذرانده‌اند . بسیاری از آنها به خاطر مسائل و مشکلاتی از مجاهدین جدا شدند که باعث جدایی خود شما از آنها شد . شما سرمایهء مردم ایران هستید . هیولاهای جنگ طلبی که خون و نفت و جنگ کورشان کرده ، دندان تیز می کنند . سهم خودتان را انجام دهید .این نیروهای متفرق و آزرده خاطری را که بسیاری از آنها در امر سازماندهی و تشکیلات خبره هستند ،زیر عنوان یک حزب یا سازمان یا هر کمون و جمعیتی گرد آورید .

شاید فکر کنید دست زدن به چنین کاری در شرایط کنونی و در منجلابی که سازمان در عراق به آن گرفتار شده، ناجوانمردی است اما قرار نیست کسی با آنها بجنگد .کسی با رجوی دشمنی ندارد . او نتیجهء استبداد رای خودش را می بیند . شما در قبال آنها مواضع درستی داشته‌اید . انتقاد و سعی در پاسخگو کردن رهبری آنها. کار خودتان را بکنید . سهم خودتان را بردارید .آرم و اسم و عنوان را به خودشان واگذارید ، اینها مهم نیست .بنا را بر راستی و درستی و صداقت بگذارید.

اصل و اساس را بر صلح و اعتماد و آشتی بگذارید . این شغل نا شریف مزدور یابی را به آنان واگذارید . سالهاست به آن اشتغاال دارند . بنیانگذاران سازمان وقتی که‌ آستین همت بالا زدند هیچ چیز نداشتند جز قلبی مشتاق که برای مردم می تپید .شما این قلب مشتاق را دارید.

شاید با دوستان و همرزمان سابقتان چنین مباحثی داشته‌ اید . شاید دلایلی برای نپذیرفتن این پیشنهادات داشته‌ باشید .آنها را علنی کنید . دلایلتان را در معرض نقد دیگران قرار دهید.

 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب ع .ریحانی در سایت پژواک ایران 

*خوشرقصی برای آمریکایی ها ؟!؟  [2015 Sep] 
*آقای توتونچیان! شرافت را در لحظەء اکنونت بجو  [2015 Jan] 
*آقای جنتی ! من راز طول عمر شما را می دانم !  [2014 Oct] 
*چرا گزارش 92 و 93 در راستای مبارزه با جمهوری اسلامی است ؟  [2014 Sep] 
*فرقه ها خطرناکند  [2014 Sep] 
*چماق به دستان ولایت  [2014 Jul] 
*من آن سپیدی خاکسترم  [2014 Jun] 
*شرمتان باد ز هنگامەء رسوایی خویش  [2014 May] 
*بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت  [2014 Jan] 
*آقای رجوی! این جام زهر را سر بکشید  [2014 Jan] 
*حسین بازجوی مجاهدین، نسخهء کوچکی از حرامزادگی کیهان  [2013 Dec] 
*سخنی با امیر صیاحی  [2013 Nov] 
* تو این را دروغ و فسانه مدان  [2013 Nov] 
*بهشت؟! _ نه ،ممنون!  [2013 Nov] 
*و کلمە بود هیچ نبود . و آن کلمە «دروغ» بود   [2013 Oct] 
*ترسم که اشک در غم ما پردە در شود  [2013 Oct] 
*انشعاب از سازمان مجاهدین؛ نامه ای به ایرج مصداقی  [2013 Oct] 
* آقای یغمایی! این شعر را از دفترتان پاک کنید  [2013 Sep] 
*آقای «قهرمان» ! لطفا دیگر قهرمان نباشید‎  [2013 Sep] 
*آقای رجوی ! اموال اشرف چقدر می ارزد؟  [2013 Sep] 
* سر پیالە بپوشان کە خرقە پوش آمد   [2013 Aug] 
*آقای توتونچیان! آدم بە زندان نمی رود کە تبدیل بە بازجو بشود  [2013 Aug] 
*چرا اصرار دارید خودتان را مضحکە کنید؟  [2013 Aug]