PEZHVAKEIRAN.COM سکوت شان سرشار از چيست؟
 

سکوت شان سرشار از چيست؟
اسماعيل نوری‌علا

در قلمروی «اسلام سياسی»، که در زبان علوم سياسی امروز «اسلاميسم» خوانده می شود و کلاً با تعريف دينی «مسلمان» تفاوت دارد، و در گسترهء گونه های مختلف آدميان «اسلاميست»، موجودی زندگی می کند به نام «اسلاميست اصلاح طلب»، که از رسيدن اسلاميسم به حکومت راضی و از نحوه ادارهء حکومت اسلاميستی ناراضی است و می خواهد آن را«اصلاح» کند تا مبادا بعلت سهل انگاری دست اندرکاران مديريت آن کل رژيم فرو ريزد و از بين برود.
بر اين اساس، يکی از مشخصات يک «اسلاميست اصلاح طلب» هميشه اين بوده که از «اسلاميست های بنيادگرا» طلبکار باشد و امور مختلفی را «مطالبه» کند. اين «مطالبه»، مثل همهء اسم فعل هائی که بر وزن «مفاعله» (انجام متقابل فعل) ساخته می شوند، در خود مفهوم «مکالمه» را هم دارد؛ مثل دو نفری که با هم مکالمه می کنند و اگر خواستی در ميان باشد کارشان به مطالبه هم می کشد.
به دليل وجود همين زمينه ها، در طول سی سال گذشته، «اصلاح طلبی» و «مطالبه محوری» معادل هم انگاشته شده اند. در اين «همسان انگاری»، مخالفين اسلاميسم نيز، که «انحلال طلب» می خوانيم شان (بدين معنی که معتقد به ضرورت انحلال حکومت اسلاميست ها و برقراری حکومتی سکولار دموکرات اند)، نقشی اساسی داشته اند؛ از دو طريق:
نخست اينکه يک «ايرانی انحلال طلب»، بصورتی بديهی انگاشته شده، حکومت اسلامی را در کليهء صورت های ممکن اش به رسميت نمی شناسد و، در نتيجه، نمی تواند يا نمی خواهدکه با آن وارد مکالمه و مطالبه و معامله شود و در نتيجه مطالات اصلاح طلبان را نوعی برسميت شناختن حکومت می داند و از آن می پرهيزد و،
دو ديگر اينکه، با توجه به تصلب حاکم بر قانون اساسی حکومت اسلامی و ساختارهای برآمده از آن، انحلال طلبان همواره بر اين نکته پا فشرده اند که «اصلاح طلبی» امری ناممکن و «مطالبه محوری» آنان از اين حکومت، که تنها راه معامله شان با طرف مقابل است، نيز تلاشی بی بهره و ثمر و حتی مضر است. يعنی آنها بر اين اعتقاد بوده و هستند که «اصلاح» اين رژيم ممکن نيست و خانه از پای بست ويران است و، لذا، اصلاح طلبان، حتی اگر بخشی شان در استراتژی خود صادق باشند، نيز قادر نيستند که اين هيکل متصلب و سنگين را از جا تکان دهند و، در نتيجه، هر کجا هم که به ميانهء ميدان درآيند و «مطالبات» خود را مطرح کنند بايد متوجه باشند که در عاقبت کار اين رژيم حيله گر است که به آمدن آنها و طرح مطالبات شان نياز يافته، به آنها ميدان داده، و می خواهد  تا، با استفاده از جريان مطالبات، مرحله ای بحرانی را از سر بگذراند.
در اين استدلال نفی کنندهء اخير نيز، بصورتی ضمنی، بر همسان انگاری «اصلاح طلبی» و «مطالبه محوری» تأکيد می شود.
قصد من در اين مقاله اما نشان دادن اين نکته است که هرگونه «همسان انگاری» قاطعی بين «اصلاح طلبی» و «مطالبه محوری» هم غلط و هم، بخصوص برای مبارزان عليه حکومت اسلامی، مشکل زا است.
در اين راستا نخست به اين واقعيت ناديده گرفته شده اشاره می کنم که اگرچه بين «اصلاح طلبی» و «مطالبه محوری» رابطه ای نا گسستنی وجود دارد اما اين رابطه طبيعتی يک سويه دارد و، چون نيک بنگريم می بينيم که، در عکس جهت، بين «مطالبه محوری» و «اصلاح طلبی» لزوماً و همواره رابطه ای برقرار نيست و هر مطالبه کننده ای نيز اسلاميست اصلاح طلب بشمار نمی آيد.
مثلاً، در قلمروی جنبش های مدنی ايران (متعلق به زنان، کارگران، دانشجويان، روشنفکران سکولار، اقوام، غير شيعيان، غير مسلمانان، و...)، با وجود بیزاری آنان از حکومت مسلط بر کشورشان و خواستاری عميق نا ـ بودی آن، بسياری از «خواسته ها» تنها بدان خاطر که فعاليت اين جنبش ها در داخل کشور جريان دارد، شکل «مطالبه از همين حکومت» را بخود می گيرد و آنها ناچارند با همين حکومت مکالمه و معامله و مطالبه کنند، بی آنکه بتوان آنها را با جريانات اسلاميست اصلاح طلب يکی انگاشت.
***
برای اينکه با وضعيت بسيار پيچيدهء اسلاميست های اصلاح طلب و موقعيت مطالبه محوری در سپهر سياسی آنها بيشتر آشنا شويم بايد به رابطهء اين طيف از اسلاميت ها با طيف اسلاميست های بنيادگرا، که از همان دمادم پيروزی «انقلاب اسلامی شده» دست بالا را در حکومت داشته اند، توجه کنيم.
در واقع، اگر «اصلاح طلبی»  با اتخاذ شيوه های مختلف «مطالبه محوری» عمل می کند، در طرف مقابل اش، «بنيادگرائی» همواره با نظريهء «مصلحت بينی» به مقابله با مطالبهء محوری ِ اصلاح طلبان پرداخته است؛ امری که خود اصلاح طلبان نيز ناگزير به شراکت در آنند و چاقو شان در اين حوزه است که کند می شود. چگونه؟
دليل را بايد در اين سخن خمينی يافت که گفت «حفظ نظام اوجب واجبات است» و اين سخن را ياران اش چنين تعبير کردند که اگر برای حفظ نظام ضرورت افتد حتی می توان «توحيد خداوندی» را هم «تعطيل» کرد، چه رسد به نماز و روزه و ديگر واجبات دين مبين را.
در اين راستا، شخص خمينی جوار تأسيس نهادی رسمی به نام «مجمع تشخيص مصلحت نظام» را نيز صادر کرده  و در آن اصلاح طلبان دانه درشت را نيز عضويت داده است تا، بنا بر تشخيص مصلحت های نظام، يا پيش آيند يا عقب کشند و، در عين رقابت با بنيادگرايان برای سهم داشتن در قدرت، مواظب باشند که مبادا مبانی و شالوده های رژيم در خطر افتد.
در اين وضعيت، بديهی است که اسلاميست های اصلاح طلب تا آنجا «مطالبه محور» محسوب می شوند که «مطالبه» هاشان صدمه ای به کليت ساختار حقوقی و حقيقی نظام نزند و، به همين دليل، اگر در برابر رفتارهای «ساختار شکن» قرار بگيرند يکباره اختلافات خود با بنيادگرايان را کنار گذاشته و با آنها در سرکوب ساختار شکنان همداستان می شوند.
به عبارت ديگر، اسلاميست های اصلاح طلب تا زمانی به مطالبه ميدان و اجازه می دهند که پا شان بر زمين سفت و سخت و پشت شان به تنور گرم است؛ اما اگر وضعيت نظام چنان باشد که مطالبه ای که تا ديروز مجاز بود امروز موجب پيدايش فتوری در ارکان نظام شود خود اصلاح طلبان  دست به مبارزه با «مطالبه محوری» می زنند.
***
پس، جدائی واقعی مابين «اصلاح طلبی» و «مطالبه محوری» هنگامی بارز و آشکار می شود که اهل تشخيص مصلحت نظام نتيجه بگيرند که يک «مطالبه»، از هر نوع اش که باشد، باعث تزلزل نظام می شود. چنين مطالبه ای نمی تواند مورد تأييد اصلاح طلبان باشد.
نمونهء آزمايشگاهی اين وضعيت را در جريان انتخابات رياست جمهوری چهار سال پيش ديديم. در تمام طول مبارزات انتخاباتی، مابين چهار کانديدائی که از صافی شورای نگهبان قانون اساسی حکومت اسلامی گذشته بودند و در وفاداری شان به رژيم اسلامی ترديدی وجود نداشت، بازار «مطالبه محوری» سخت گرم بود. حتی تظاهرات آرام «رأی من کو؟» نيز در چارچوب مصلحت نظام عمل می کرد و می توانست به ساختن تصوير حکومتی اهل دموکراسی و تساهل سياسی کمک کند.
اما، مشکل کار از اين قانون مندی اجتماعی آغاز شد که خاصيت عملی «مطالبه» آن است که با هر پيروزی گامی فراخ تر بر می دارد و مطالبه ای بالاتر را مطرح می سازد. متقابلاً، آنکه در حکومت نشسته و مصلحت نظام را تشخيص می دهد اين وظيفه را هم دارد که مواظب باشد يک جائی پا روی ترمز بگذارد و جلوی طرح مطالبات بيشتر را بگيرد. سرکوب جوانان جنبش سبز نيز بخاطر گذشتن شان از «خط قرمز مطالبه» ضرورت پيدا کرد و انجام شد و طليعهء سرکوب هم منع تظاهر کنندگان از طرح «شعارهای ساختار شکن» از جانب رهبرانی بود که خود سال ها مقيم حرم «مجمع تشخيص مصلحت نظام» بودند.
همينجا، بصورتی گذرا، بگويم که طرح هر «شعار»ی خود نوعی «مطالبه» است که گاه بصورت درخواست و خواهش و واسطه تراشی انجام می شود، گاه با «بايد» و «نبايد» همراه است، و گاه نيز از خط قرمز عبور می کند و مبارزه را به سطح بالاتری می کشاند. مثلاً، آن «بايد گردد»های دوران انقلاب تا هم اکنون چيزی جز بيان مطالبه نبوده و نيستند و در مدرجی از تحمل و سرکوب نوسان دارند؛ گاه به ريزش نيروها در جبههء ضد مردم می انجامند، گاه پيروز می شوند و گاه همچون عقده و حسرتی گشوده نشده در سينه های يک نسل و دو نسل باقی می مانند تا شايد روزی ديگر، در «بهار آزادی» هائی ديگر، از خاک سينه های نسل های سوخته سر بر کشند و خيابان را با طنين خود زندگانی تازه ببخشند.
***
پس، می توان نتيجه گرفت که بين «اصلاح طلبی» و «مطالبه محوری» فاصله ای وجود دارد و نيز می توان ديد که اين فاصله را فيلتری پر می کند به نام «تشخيص مصلحت نظام»؛ فيلتری که «مطالبات قابل تحمل» را از «مطالبات ساختارشکن» متمايز می سازد و به اصلاح طلبانی که به مصلحت نظام و اولويت برتر حفظ نظام متعهد و معتقد هستند، کمک می کند تا، «وقت سخن گفتن و وقت خاموشی» را بفهمند.
حال اگر به ياد آوريم که هر  «وضعيتی»، بنا بر ناموس طبيعت، همواره در حال تغيير است، می  توانيم ببينيم که در نظامی ظاهراً با ثبات و بی تلاطم، که همواره به عدم تغيير در «وضع موجود» متمايل است، نيز حافظان نظام ناگزيرند، دائماً، به «مصلحت بينی» متوسل شوند تا بتوانند تغييرات در «وضع موجود» را کنترل کنند. يعنی، از آنجا که اين حکومت با زور و سرکوب بر مردم تحميل شده، اسلاميست ها ـ چه بنيادگرا و چه اصلاح طلب ـ می دانند که همواره در «دستگاه توليد نيروی اجتماعی» فشاری بزرگ برای تغيير، در راستای رفع زور و سرکوب و استقرار آزادی و دموکراسی، وجود دارد و آنها بايد اين فشار را به گونه ای کنترل کنند که کل دستگاه را منفجر نسازد.
***
اما از آنجا که تجربهء تاريخی تمام ملل نشان داده است که هيچ حکومت سرکوبگری نمی تواند در «اعمال کنترل» هميشه موفق باشد، و در تاريخ هر جامعه لحظاتی هم فرا می رسد که کنترل ها تضعيف شده و فشار نارضايتی اعتراضی و رزمنده منفذهائی برای خروج بيابند، اکنون، در برابر اردوگاه اصلاح طلبان، می توان به مشاهدهء رفتار اردوگاه انحلال طلبان نشست و زير و بم کنش های آنان را نيز بر متن قانون مندی های اجتماعی اين تغيير دائمی بررسی کرد
و نخستين مشاهدات به ما می گويند که تا اينگونه «لحظات ضعيف شدن کنترل» در نزد اسلاميست ها پيش نيايند، کار انحلال طلبان از حد «گفتمان سازی و افشاگری» فراتر نمی رود.
آنها از تمام وسائل در دسترس خود استفاده می کنند تا از يکسو مردم را به حقوق خويش و عمق مخافت استمرار حکومت ايدئولوژيک آگاه سازند (افشاگری) و، از سوی ديگر، خواستاری دموکراسی و سکولاريسم و آزادی و حقوق بشر را تبديل به اصول اعلای انديشهء سياسی جامعه کنند (گفتمان سازی).
اما آنها، در عين حال، همواره بايد در انتظار فرصت هائی باشند که، به دلايلی کاملاً گوناگون، فرا می رسند و در متن آنها توانائی حکومت در کنترل فشار مخالفان تضعيف می شود و «وضع موجود» جای خود را به «وضع جديد»ی دهد که در آن «مطالبه محوری» از اردوگاه اصلاح طلبان به اردوگاه انحلال طلبان منتقل شده و دوران جديدی از مبارزات انحلال طلبانه را شکل دهد، که پيروزی و شکست آن منوط به درک درست انحلال طلبان از «وضع جديد» است.
***
متأسفانه، اغلب چنين اتفاق افتاده که بين پيدايش اينگونه فرصت ها و تشخيص آن از جانب انحلال طلبان فاصله ای زمانی بوجود می آيد و همين تأخير خود موجب از دست رفتن فرصت می شود. حال آنکه، بنا بر تجربيات متعدد تاريخی، هر کجا که انحلال طلبان «توان تشخيص فرا رسيدن فرصت» را داشته و در طی آن به «مطالبه محوری هر دم افزاينده» دست زده باشند امکان پيروزی شان بالاتر از هميشه بوده است.
مثلاً، انقلاب مشروطه، در انتهای عهد ناصری و به اوج رسيدن اندراس حکومت قاجاری، با اغتنام از چنين فرصتی به بار نشست. نهضت ملی کردن نفت نيز چنين بود. و انقلاب به بيراهه افتادهء 57 نيز حاصل همينگونه فرصت يابی و استفادهء بهينه از آن بود. در اين موارد انحلال طلبان هم فرصت تاريخی را درست تشخيص داده و هم به موقع عمل کرده اند.
حال آنکه در جريان انتخابات سال 88 هيچ «فرصت» تازه ای پيش نيامده بود و نمايش انتخاباتی می توانست با جابجائی اصلاح طلبان و بنيادگرايان به اتمام برسد اما، به دلايلی که تفصيل شان از حوصلهء اين مقاله خارج است، نوعی «فرصت کاذب» در اذهان عمومی بوجود آمد و تلقين شد و چون اسباب ساختار شکنی (از جملهء رهبری سکولار دموکرات) وجود خارجی نداشت، با سرکوب حکومت در بی سرانجامی و خون زده به شکست انجاميد.
توجه کنيم که اين واقعيت که خانم رهنورد و آقايان موسوی و کروبی هنوز در حصر خانگی گرفتارند و شجاعانه مقاومت کرده اند ربطی به صحت اين مدعا ندارد و دليل شکست را همچنان بايد در ديرجنبی و عقب افتادن رهبری اصلاح طلبانه از بدنه، هراس رهبری از بدنه، و ايجاد شدن موقعيتی که جدائی رهبری از بدنه را ممکن ساخت جستجو کرد.
***
نکتهء مهمی که در اين ميانه قابل تأمل است رفتار اسلاميست های اصلاح طلب در مواقعی است که «فرصت» های اين چنينی از راه می رسند. آنها که در «تشخيص مصلحت» مهارت و سابقه دارند، زودتر از انحلال طلبان متوجه پيدايش اينگونه فرصت ها عليه خود می شوند و بلافاصله رفتاری دوگانه را در پيش می گيرند: از يکسو، با وجود اينکه به مطالبه محوری شهره اند از طرح مطالبات خودداری و جلوگيری می کنند و، از سوی ديگر، انحلال طلبانی را (که فرصت را شناخته و مترصد اقدام در راستای استفادهء بهينه از آن هستند) به عقب نشينی از مواضع قبلی خود (دال بر مخاطب قرار ندادن حکومت و اصلاح ناپذير دانستن آن) و «فرصت سوزی» متهم می کنند و از اين طريق می کوشند تا آنان را نيز از «مطالبه محوری» مانع شوند.
پس، در هر «فرصت»، که «وضع موجود» را دستخوش تلاطم کرده و به پيدايش «وضع جديد»ی کمک می کند، انواع رفتارهای سياسی زير را می توان مشاهده کرد:
- اصلاح طلبان دست از طرح مطالبه می کشند و طرفداران خود را نيز از اين کار پرهيز می دهند.
- انحلال طلبان، به مطالبه محوری روی خوش نشان می دهند و طرح مطالبات گوناگون را تشويق و حمايت می کنند.
- اصلاح طلبان می کوشند، با متهم کردن انحلال طلبان به عدول از اصول خود و سازش کاری و نيز فرصت سوزی عليه منافع مردم، آنها را از ميدان به در کنند.
- بنيادگرايان خود به پاسخگوئی به مطالبات «مشروع» (يعنی داخل خطوط قرمز نظام) می پردازند تا نارضايتی عمومی را خنثی کنند.
- انحلال طلبان می کوشند تا بر دامنهء مطالبات افزوده و آنها را از خطوط قرمز نظام بگذرانند.
- اصلاح طلبان، در صورت عدم توانائی کنترل مطالبات، می کوشند تا در کار طرح مطالبات اغتشاش ايجاد کنند و خود موجب تشويق مطالباتی شوند که بشدت از خط قرمز نظام رد می شوند و نظام ناچار است آنها را سرکوب کند.
- انحلال طلبان، اگر نقطهء ضعف رژيم را يافته باشند، می کوشند تا جريان مطالبات را سر و سامان دهند و با طرح تاکتيک های زمامند و کوتاه مدت آنها را بصورت نبردهای موضعی يک جنگ بزرگ درآورند.
***
حال بايد ديد که امروز، با کارا شدن تحريم های خارج از کنترل رژيم و استيصال اقتصادی نظام، و مطرح کردن «نرمش قهرمانانه!» از جانب رهبر و سخنرانی صلح طلبانهء آقای روحانی در سازمان ملل، و تلاش های آقای ظريف برای ماست مالی کردن مواضع ضد امريکائی و ضد اسرائيلی رژيم، آيا براستی برای ملتی بيزار از حکومت اسلامی «فرصت» تازه ای فراهم آمده است تا انحلال طلبان، بخصوص در داخل کشور، بتوانند از آن حداکثر استفاده را کرده و حتی اگر به انحلال کامل حکومت دست نيابند لااقل امتيازات جشم گيری به سود مردم از آن بگيرند؟
پاسخ به اين پرسش کار آسانی نيست. اما من يک علامت عمده را در اين ميانه بوضوح می بينم: اسلاميست های اصلاح طلب سکوت کرده اند و از طرح هرگونه مطالبه ای خودداری نموده و يا همهء مطالبات را (بعنوان سنگ بزرگی که علامت نزدن است) يکجا مطرح می کنند؛ کاری که، از لحاظ ماهيت، تفاوتی با سکوت شان ندارد.
آيا آنها با شاخک های حساس خود «موقعيت جديد» را درک کرده اند در حالی که انحلال طلبان همچنان بکار گفتمان سازی و افشاگری های سنتی شان مشغولند و خود، در تحليل های خويش، هرگونه «تأييد مطالبات» را با سازشکاری و عدول از مواضع انحلال طلبانه يکی می انگارند؟
در اين مورد من به تشخيص داخل کشوری ها بيش از خارج کشوری ها اعتقاد دارم. خارج کشور، در صورت وجود تشکلات منسجم و رهنمود دهندهء از سکولار دموکرات های انحلال طلب، می تواند کمبودهای گاه ناگزير رهبری در داخل کشور را جبران کند، پيروزی ها و شکست های تاکتيکی انحلال طلبان داخل را به اطلاع جهانيان برساند، و هزينهء معامله با تحريم کنندگان را برای رژيم افزون کرده و آن را به امتياز دادن، بخصوص در حوزهء آن بخش از حقوق بشر که شکلی ناقصی از آن در قانون اساسی خود اين حکومت (بصورت اصول مغفوله) وجود دارد، وادار نمايد. در اين راستا حکومت خود می داند که در لحظات از دست رفتن کنترل مطالبات يک قدم عقب نشينی چه عواقبی دارد. و اين بن بستی است که در کمين حکومت و مردمف هر دو، نشسته است.
و آيا اين آن لحظه ای نيست که «اصلاح طلبان راستين» نيز که، طی سه دهه، اصلاح ناپذيری رژيم و ريشه های بلند آن را در ظلم و سرکوب و تطاول ديده اند، می توانند تشخيص دهند که اگر در اين اغتنام فرصت شراکت کرده و به جبههء متحد و بزرگ مطالبات سراسری و مدنی سکولار دموکرات ها بپيوندند آنگاه در ايران آزاد شدهء فردا جائی درخور گذشت ها و فداکاری های خويش خواهند داشت؟
باری، در ميانهء اين پرسش ها است که اعتقاد دارم اين روزها ما به تماشای تصميم گيری هائی تاريخی نشسته ايم.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]