آیا از دیوان مازندران در اساس ببران درندۀ جنگلهای آن مراد نبوده اند؟
جواد مفرد کهلان
دَورَک نام مازندرانی ببر مرکب به نظر می رسد از "دَورَ" و پسوند حالت اسمی "اَک". واژۀ دَورَ را می توان بر گرفته از ریشۀ اوستایی" دو" du(دریدن) یا دَو daw(دویدن و جهیدن و حمله کردن) گرفت. در فرهنگ لغات اوستایی کلمۀ دوَر dvar به معنی پریدن و جهیدن و حمله آوردن ذکر شده است. بنابراین در مجموع از دَورَک مازندرانی ها در مجموع جانور درنده با جهش حمله آورنده مراد می بوده است.
وجود فراوان خود ببر در مازندران باستان ما را به ریشۀ مازندران و دیوان مازندران رهنمون میگردد چه واژۀ اوستایی مَزَن همانطور که در زبانهای بلوچی و کُردی باقیمانده است به معنی بزرگ است و واژه های سانسکریتی "دَرَ" و "دارَنه" به معنی دریدن و پاره کردن هستند. بنابراین نام مازندران بی شک به معنی محل منسوب به درندۀ بزرگ (ببر) بوده است.
امّا ریشۀ های نام دیو در مازندران به معنی خدا و نیز به معنی درنده (از ریشۀ اوستایی "دو" یعنی دریدن و ریشۀ سانسکریتی "دی" یعنی خراب و ویران کردن) است. در میان جامهای زرین مارلیک نیز پلنگ بالدار دو سری و شیر- دالی را می بینیم که نشانگر تصویر دوتن از خدایان سیمرغی باستانی مردم شمال ایران بوده است. بنابراین در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که در اساس نام دیوان مازندران ببرهای آنجا و ایزدان شیر وش و پلنگ وش بالدار باستانی این دیار نهفته است.
در حواشی فصل هفتم تاریخ ماد دیاکونوف می خوانیم "بنا به گفتۀ والری فلاک در میان کاسپیان کیش سگپرستی رواج داشته است." لابد این از نیازی بر می خواسته است که مردمان این خطه برای دفاع از خود و احشامشان در مقابل درندگان داشته اند. جالب است که نام کوه اساطیری اسپروز مازندران (سپه روچَ) نیز به معنی دارندگان سگان با شکوه است. می دانیم که در شاهنامه گاهی نام مازندران با سگساران (سگسروان) همراه است. همچنین از اینجاست که رستم بومی هفتخوان مازندران، سگیستانی به شمار می رود. جالب است که کوه اسپروز مقابل مازندران مطابق همان کوه بلند تخت سلیمان کوهستان البرز است که در اساس سائینی مان (محل شیر- دال، سیمرغ) بوده است که به تخت سلیمان تصحیف یافته است.
در این رابطه گفتنی گرشاسپ قهرمان اوستا به معنی در هم شکننده راهزنان نیز قهرمانی های خویش را در کنار دریای فراخکرت (مازندران) انجام داده است. و پدرش ثریته (پناه دهنده) در عهد کیکاوس (خشثریتی سومین فرمانروا ماد) در جنگلهای سمت مازندران توسط سگان وحشی (ببران) دریده میشود. مارکوارت ایرانشناس آلمانی به درستی معتقد است که رستم هفتخوانِ شاهنامه (یعنی پهلوان ریشه کن کننده ستمگران) همان گرشاسپ اوستا (در هم شکنندۀ راهزنان) است. گزنفون عنوان کهن این سردار مازندرانی را داتام (مخلوق نیرومند) فرمانروای کادوسیان آورده و کتسیاس نام اصلی وی را آترادات پیشوای آماردان گفته است که این نام اصلی وی را به نحوی در نام آذربرزینِ (دادۀ آتش متعالیِ) کتاب آذربرزین نامه نیز شاهد هستیم که در مازندران در سمت آمل و ساری به همراه رستم تورگیلی در نبرد با "[دیوان دژ] بهمن" است. کتسیاس میگوید [که ایرانیان برای ترفیع مقام کوروش] کوروش را فرزند آترادات پیشوای مَردان (جنگاوران، منظور آماردان سمت کادوسیان) می شمردند. بر اساس گفته پیراشک محقق چک این قهرمان آماردی قهرمانی خویش را با شکست دادن سپاهیان آشوری (دیوان دژ بهمن) در پای حصار شهر آمل انجام داده و دولت ماد را برای نخستین بار مستقل نموده بود. مطابق کتیبه آشوری مورد نظر پیراشک این لشکرکشی در آغاز حکومت آشوربانیپال برای تسلیم خشثریتی (کیکاوس) فرمانروای شورشی ماد صورت گرفته بود که از شهر خویش کارکاشی (کاشان) به داخل حصار شهر آمل مازندران پناه آورده بود. این همان واقعه ای که مطابق روایت ملی آسمان پیمایی کیکاوس با عقابان خویش از فراز البرز با شکست مواجه شده و به شهر آمل مازندران سقوط می کند و به اسارت دیوان مازندران (آشوریان) در می آید تا اینکه رستم در انتهای هفتخوان خویش با کشتن دیو سفید، کیکاوس و یارانش را از مهلکه نجات می دهد. موضوع منطبق گردیدن نام دیوان دژ بهمن با دیوان آشوری مهاجم به مازندران، نشانگر آن است که مسلماَ یکی از مآخذ نام دیوان مازندران، آشوریان بوده اند.
کیش سگپرستی و محافظت کردن خویش و اموال خویش با سگان در سرتاسر شمال ایران رواج داشته است چه آئلین و استرابون از کیش سگپرستی گرگانیان و آلبانیان نیز سخن گفته اند. خود نامهای کاسپی و کادوسی به شکل کا- سپی و کئیتی- سَئیی مترادف با هم به معنی سگپرست بوده اند. یعنی می توان تصور کرد که این دو، نامهای قبیله واحد بزرگی بوده اند.
منبع:پژواک ایران