PEZHVAKEIRAN.COM شگرف است! این حد خون‌سرد از جنایت گفتن
 

شگرف است! این حد خون‌سرد از جنایت گفتن
مهدی اصلانی

سخنان محمد‌رضا نیکفر در یادمان کشتار زندانیان سیاسی تابستان 1367 در کلن با انتقاد و پاسخ اکبر گنجی به مواضع وی در دو هفته‌ی گذشته آن‌را به یکی از بحث‌انگیزترین موضوع‌های رسانه‌ای بدل کرد. نیکفر حکومت اسلامی را به ذات «نظام کشتار» خواند. به نظر می‌رسد یکی از اصلی‌ترین دلایل آزردگی که اکبر گنجی و شرکای ملی‌مذهبی هوادارِ اصلاحات را به واکنش واداشت آن است که نیکفر در سخنانش آزادی‌خواهی و دگراندیشی را محصول اصلاح‌طلبی ندانسته بود.                              

مقدمه: اکبر گنجی در سیاه‌ترین دورانِ بودِ نامبارکِ حکومت اسلامی لباسِ سبزرنگِ اردوی شر برتن داشته و عضو سپاه  پاسداران انقلاب‌اسلامی بوده است. در سال 1363 از عضویت در سپاه استعفا می‌دهد. در دوران زعامت منوچهر متکی در ترکیه، چندسالی را در سِمتِ رابطِ فرهنگی سفارت ایران در ترکیه مشغول به کار می‌شود. بعد‌ها به حلقه‌ی کیان پیوسته و به کار مطبوعاتی روی می‌آورد. پس از دوم خرداد با جریان اصلاح‌طلبی هم‌راه و دم‌ساز شده با انتشار نشریه‌ی راه نو و سپس کتاب‌های تاریک‌خانه اشباح و عالیجنابان سرخ‌پوش و خاکستری و افشاگری در موردِ قتل‌های زنجیره‌ای سر از زندان در می‌آورد، و این آخری موجب اشتهارش می‌شود. با فضای دوران اصلاحات در زندان چندین کتاب از جمله مانیفست‌های جمهوری‌خواهی‌اش را می‌نویسد. تصاویر اعتصاب غذا، بلندی ریش و کم‌کردن وزنش به تیتر اول پاره‌ای رسانه‌های خارج از کشور بدل می‌شود. سرآخر پس از خلاصی از حبس در سفری که خود آن‌را موقت خواند به خارج کشور آمده و جوایزی بی‌شمار از جمله جایزه‌ی نیم میلیون دلاری میلتون فریدمن را تصاحب می‌کند.

این مقدمه‌ی ناگزیر از آن‌رو گفته آمد که پاره‌ای از روشنفکران و افراد اپوزیسیون که در سال 76 فضای اصلاحات و اصلاح‌طلبی در ایران دل و هوش‌شان ربوده بود، در بدو ورود اکبر گنجی با تصور و رویای آن‌که یک نو‌اندیش دینی حبس کشیده و افشاگرِ حکومتِ اسلامی به اپوزیسیون پیوسته سعی در مصادره به مطلوب وی داشتند و «چپِ» خود را روی گنجی شرط‌بندی کرده و با یک‌دیگر برای کشاندن وی به جبهه‌ی خودی رقابت داشتند. تمامی ایشان گنجی را آن‌گونه می‌خواندند که خود می‌خواستند نه آن‌گونه که گنجی بود. اکبر گنجی با هوش‌مندی و استفاده‌ از فضای موجود، این بخش از روشنفکرانِ اپوزیسیون را به پلِ ارتباطی خود با روشنفکران غربی تبدیل کرد. از مورخ و ایران‌شناس و استاد دانشگاهی معتبر که نقش دیلماج وی برعهده گرفت تا کسانی دیگر که هریک به فراخورِ حال و موقعیت‌شان به سهم خود به امر سرویس‌دهی به گنجی پرداختند.

بی‌تردید پس از زمین‌گیر شدن اصلاحات در ایران میزان سرویس‌گیری هیچ شخصیتِ از چرخه‌ی قدرت پرت‌شده‌ی حکومت اسلامی با اکبر گنجی قابل قیاس نیست.

انتقاد اخیر گنجی و شرکا از مواضع ارائه شده در سخنان نیکفر نشان از آن دارد که غافل‌گیری این دسته از سیاست‌ورزان خارج کشور و امیدبستن‌شان به خودی دانستن گنجی خطا بوده است.

گنجی از ابتدا قرار نبود شبیه آن‌ها شود بلکه ایشان باید شبیه گنجی می‌شدند. اکبر گنجی از ابتدای سفرِ طولانی‌اش به خارج کشور همواره مبلغِ حفظِ گونه‌ای از اسلام که به زعم وی رحمانی می‌باشد بوده است. وی تمامی تلاش‌اش را به کار بست تا با ایجاد یک ساخت، "قرائتی مدرن و متفاوت" از رحمانیتِ اسلام ارائه دهد. اصل برای "نواندیش دینی" از نوع اکبر گنجی حفظ اسلام و قرائتی رحمانی از آن بوده و هست.

گنجی به عنوان یک انسان باورمند و دین‌دار معتقد به تقدسی آسمانی است. این باورمندی در حوزه‌ی شخصی قابل انکار نبوده و مورد پذیرش است. مشکل از آن‌جایی آغاز می‌شود که وی با حفظِ آن تقدس سعی می‌کند با معجونِ کانت و امام علی و کارل پوپر و جامعه‌ی باز، ابعاد تقدس را روزآمد کند و با آن سیاست بسازد و استخراج کند. اغتشاشِ ذاتِ این بحث همانا حفظِ تقدس است.

اسلامی که حکومت کند به هزارو یک دلیلِ غیرِ قابلِ انکار، نه تنها نمی‌تواند رحمانی باشد که سرشار از «قتلو» است.

جمهوری اسلامی بنابر ذاتش از بدوِ تولدِ منحوس‌اش یک نظامِ همه‌کُش بوده است و برایش بهایی و یهودی و گبر و نصاری و چپ و راست تفاوتی نداشته و ندارد. لذا نقدِ جنایاتِ جمهوری اسلامی با نقد موجودیت جمهوری اسلامی باید تؤامان صورت بگیرد. اکبر گنجی هرگز نفی تمامیتِ جمهوری اسلامی را طرح نکرده و  نمی‌کند. با این منطق بخشی از جمهوری اسلامی که هنوز پاک هستند را باید بدیلی برای آینده دانست. گنجی و شرکا دورانی از حکومت را نقد رادیکال می‌کنند اما سکوتی تامل‌بر‌انگیز نسبت به دورانی سیاه از عمر جمهوری اسلامی داشته و بدان‌جا که می‌رسند با مقصرتراشی و 50-50 کردن ماجرا فارغ از هرنیتی به وکیل مدافعِ نظامِ کشتار تبدیل می‌شوند.

اکبر گنجی سبک و شیوه‌ای خاص در نوشتارهایش دارد که ویژه‌گی آن درازنویسی است، به گونه‌ای که پاره‌ای مواقع زیرنویس‌ها و رفرنس‌های نوشتارهای گنجی بر متن، چربشِ حجمی دارد.

سید‌کاظم کاظمی (برادر مجتبا) یکی از سربازجویان‌ام در کمیته مشترک به من و دیگر زندانیان می‌گفت: آن‌کس که زیاد از حد همه چیز را می‌نویسد و می‌گوید می‌خواهد یک چیز که ما تشنه‌ی شنیدنش هستیم را نگوید و ننویسد. همه‌چیز گفته می‌شود تا آن رازِ مگو افشا نشود.             

نمونه‌ی اول: اکبر گنجی در یکی از سیاه‌ترین دوره‌های عمر حکومت اسلامی در دورانِ زعامتِ منوچهر متکی در بخش فرهنگی سفارت ترکیه مشغول به کار بوده است. شواهد به ما می‌گویند که دو سفارت‌خانه‌ی ایران و بخش‌های فرهنگی آن در ترکیه و پاکستان مرکز و لجیستیکِ بخشی مهم از ترورهای جمهوری اسلامی بوده است.                                                        

منوچهر متكي در سال1364 به عنوان سفير رژيم در تركيه منصوب شد. ولي كار اصلي او پشتيباني ازتيم‌هاي ترور و ايجاد پوشش ديپلماتيك براي آن‌ها بود. در آن ايام تيم‌هاي ترور حکومت اسلامی در تركيه دست به ترور تعدادي از مخالفان زدند. به چند نمونه از «تك‌زني»هاي آنان (اصطلاحي كه بين خودشان رايج بود) اشاره مي‌كنم
ـ 11خرداد1364 ترور سرهنگ بهروز شهورديلو در استانبول
ـ 2دي1364 ترور سرهنگ عزيز مرادي در استانبول
ـ 2 آبان 1365 ترور سرهنگ احمد حامد منفرد، در آنكارا
ـ10 آذر 1366 ترور جواد حائري يك مخالف رژيم در منزلش در استانبول
ـ 3مرداد 1366 ترور محمد حسن منصوري و يكي از دوستانش در استانبول
ـ شهريور65 حمله به كنيسه‌ی يهوديان در استانبول
ـ قتل يك ديپلمات سعودي.

روزنامه‌ی حريت چاپ تركيه در 6 خرداد 1368 گزارش داد يك گروه 14 نفره‌ی ایرانی به هنگام نفوذ به خاك تركيه جهتِ عملیاتِ تروريستي دستگير شدند. رئيس اين گروه در قتل ديپلمات سعودي در آنكارا دست داشت.
علاوه بر اين عده تعدادي از شهروندان تركيه نيز قرباني «تك‌زني»هاي تيم‌هاي تروري شدند كه در پشت پرده‌ی همه‌‌گی‌شان سفارت جمهوری اسلامی در ترکیه و منوچهر متكي نقش اصلی را داشتند. از جمله می‌توان از افراد زير نامبرد
ـ 31 ژانويه‌ی 90 (11بهمن68): پرفسور معمر آكسوي، رئيس جمعيت حقوقدانان تركيه و وكيل سابق مجلس تركيه مورد اصابت گلوله قرار گرفت
ـ 16 اسفند 68: ترور چتين اِمَچ، روزنامه‌نگار ترك

اکبر گنجی تقریباً در این موارد و حوزه‌ی کاری خود در بخش فرهنگی سفارت ایران در ترکیه تاکنون هیچ نگفته است.

گنجی حتا وقتی به نقد کتابِ خاطرات هاشمی‌رفسنجانی در سال 1367 می‌پردازد، درازنویسی‌اش کنار نهاده و بخش مهمی از خاطرات رفسنجانی را که منجر به تنش جدی چندماهه دیپلماتیک در روابط ایران-ترکیه شد را عامدانه و آگاهانه جا انداخته و رج می‌زند.

در سال 1367 تنها چند ماه پس از تابستان‌کُشی زندانیان سیاسی، بخشِ برون‌مرزی وزارت اطلاعات با هم‌راهی منوچهر متکی و سفارت‌خانه ایران در ترکیه یکی از اعضای رده بالای مجاهدین به نام ابوالحسن مجتهد‌زاده را ربوده و پشت ماشین نمره دیپلماتیک انداخته تا به ایران ببرند. قضیه در نوارِ مرزی ایران لو می‌رود. ماجرا را در دو نوبت از زبان هاشمی‌رفسنجانی در خاطرات سال 1367 وی پی می‌گیریم.

 4 آبان 1367: «دکتر ولایتی اطلاع داد که چند ماًمور ایران در ترکیه، در حالی که یکی از سران منافقین را بازداشت کرده و در اتوموبیل نمره دیپلماتیک گذاشته و به ایران می‌آمدند دست‌گیر شده‌اند و ترک‌ها خواستار خروج دو دیپلمات شده‌اند و سه نفر دیگر را حبس کرده‌اند، در مورد راه حل مشورت کرد گفتم سعی نمایند سروصدا کم شود»                                                                                                                                               

26 دی ماه 1367: «عصر آقای منوچهر متکی سفیرمان در ترکیه آمد درباره روابط و مسائل اخیر وزارت اطلاعات در خصوص آوردن منافقی و گیر افتادن ماًموران در ترکیه گزارش داد»                                                                                  

بی‌تردید یکی از کسانی که می‌توانست و می‌تواند بر «تاریک‌خانه‌ی اشباح» و قضایایی از این دست نور بیفکند اکبر گنجی است. اما چرا وی در موارد مشابه سکوت می‌کند؟ قصد نیت‌خوانی ندارم تنها به این امر بسنده می‌کنم که درگیری تمامی جناح‌های حکومت در دهه‌ی اول موسوم به طلایی، درگیری قدرت در بالا و سیاستِ حذف بوده و تنها چیزی که موضوعیت نداشته همانا گفتمان حقوق بشر می‌باشد. به عنوان نمونه استعفای اکبر گنجی از سپاه در سال 1363 نه بر سر نقض حقوق مخالف و کشتار دگراندیشان که به جهت اعتراض به پایان ندادن جنگ بعد از فتح خرمشهر صورت گرفته. به موردی دیگر از سکوتِ معنادار و پرابهامِ اکبر گنجی اشاره می‌کنم.                                                                                                                  

اکبر پونز: به گزارش ایسنا، دو سال پیش در سال 1390 صفار هرندی معاون فرهنگي سپاه در نشست «شكوه بيداري» كه توسط مركز مطالعات فكري و پژوهشي امام رضا(ع) وابسته به بسيج دانشجويي دانشگاه آزاد، واحد تهران - شمال برگزار ‌شد سخنرانی کرد و سپس به سئوالات حاضرین پاسخ گفت. وزیر سابق ارشاد و نماینده‌ی رهبر و عضو فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام در این سخنرانی با بیان اینکه «ما نسبت به كساني كه اول انقلاب بودند مسائل را آسان‌تر مي‌گيريم، اما چپ‌هاي (مسلمانِ) آن زمان خيلي سخت‌تر عمل مي‌كردند» به اکبر گنجی اشاره کرد و گفت: «اكبر گنجي كه امروز ادعا مي‌كند، آن روزها دنبال دخترهايي مي‌گشت كه چند تار مو از زلف‌شان بيرون زده و به روي آن‌ها اسيد مي‌پاشيد و اين‌كه به او اكبر پونز مي‌گفتند براي اين بود كه به پيشاني دخترهاي جواني كه پوشش متفاوتي داشتند پونز مي‌چسباند» نگاه کنید به تارنمای «فرارو» 29 فروردین 1390                                                                                                              

آقای گنجی اگر  شما در خارج کشور با نگاه متفرعنانه و بالا از پاسخ به بسیاری پرسش‌ها تن زده‌اید، پاسخ به پرسش‌های کسانی هم‌چون وزیر سابق ارشاد که در حال حاضر نماینده‌ی رهبر و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام می باشد از این‌رو حائز اهمیت است که کسانی مانند صفارهرندی‌ها به اسناد سری و طبقه‌بندی‌شده‌ی فرهنگی سیاسی دست‌رسی داشته و تکذیب یا پاسخ شما می‌تواند نوری بر «تاریک‌خانه‌ی اشباح» نظامِ تاریک‌اندیش دینی در ایران بتاباند. چرا در این موارد سکوت پیشه کرده‌اید؟

درز و نشرِ اخباری از این دست از جانب عضو مجمع تشخیص مصلحت و یکی از مهم‌ترین چهره‌های امنیتی‌ نظام را آیا نباید نوعی دعوت به سکوت تلقی کرد؟ آیا زیرگرفتن تمامی عمر جمهوری اسلامی توسط شما زیرگرفتن بخشی از خود نیست؟ شما و شرکا و هم‌فکران ملی‌مذهبی‌تان مدام با گسترده‌کردن دایره مقصر سعی در کوچک کردن ابعاد تقصیر دارید. شما ابتدا یک شر مطلق می‌سازید و تا آن‌جا که پا بدهد شریت مجاهدین و چپ‌رو‌ها را غلظت می‌بخشید. سی خرداد. کردستان. ترکمنستان. و ... گسترده‌گی مقصر تقصیر را از بین نمی‌برد. به همین دلیل روشن و ساده شما هرگز نمی‌خواهید و نمی‌توانید تمامیت زخم را به رسمیت بشناسید. چرا که خود در برهه‌ای از حیاتِ سیاسی‌تان در سپاهِ زخم‌زن‌ها بودید. شما جای دردِ دیگران را کوچک می‌کنید: این‌که چیزی نیست بابا! مجاهدین هم خیلی ترورکردند. بنای نظری‌تان بی‌قدر کردنِ زخمِ دیگری است و در مقابل ابعادِ کوچکِ قربانی بودن خود را بزرگ جلوه می‌دهید. در این گفتمان همه‌ی مقولات بازتعریف می‌شود. و توقع‌تان آن که ما باید از شما تشکر کنیم که از بازی خارج شدید. من باید از شما تشکر کنم که گفتید تعدادی را سر نبرند. به همین دلیل شما قهرمان تاریخ می‌شوید. شمایی که تازه به قدرت پشت نکردید، بلکه از قدرت رانده و پرت شدید. از این رو شما در نقدِ جمهوری اسلامی تا جایی پیش می‌روید که رخصت هست. تا زنجیر.                                                                                    

 همه‌ی موضوعِ نزاع دهه‌ی اول است. آن‌جا که شما حضور مؤثر داشته‌اید یعنی تا سال 1368. اگر قرار باشد سال‌های اولیه انقلاب مورد نقد قرار بگیرد و سال‌های 67-60 نیز به هم‌چنین، دیگر چیزی از جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند تا بتوان اصلاحش کرد.

کسی که با شناسنامه اصلاح‌گر دینی و ناقد تاریخ جمهوری اسلامی در صحنه قرار می‌گیرد و نفی تمامیت جمهوری اسلامی را مدِ نظر ندارد و به یک معنا به اصلاح نظر دارد، نمی‌تواند بازیگر این میدان نه چندان فراخ باشد. لذا باید برود بدن‌سازی کند و عضله بیاورد. شما اما راه کم دردسرتری بر می‌گزینید: جعل و تحریف و وارونه‌سازی تاریخ.

شما البته در نقد خود از بسیاری کسانِ دیگر جلوتر رفته‌اید، اما جلوتر رفتن به اعتباری پرتناقص شدن هم معنا می‌دهد. حال ببینیم گنجی و هواخواهانِ دو آتشه ملی‌مذهبی‌اش چه می‌گویند. جان‌مایه‌ی حرف گنجی و شرکا آن است که در دهه‌ی شصت دو طرف ماجرا مقصر بوده‌اند و البته سهم بیش‌تر نصیب نیروهای سیاسی بوده. یک سو مجاهدین و گروه‌های چپ‌رو که زیاده‌روی کرده‌اند و طرف دیگر هم آقای لاجوردی که لابد دوتا گلوله زیادی تو سرِ مخالفین خالی کرده.

این نگاه معنایی جز شراکتِ در توجیه سرکوب ندارد. این نگاه یعنی حضورِ بخشی از فکرِ جمهوری اسلامی در خارجِ کشور.

جمهوری اسلامی شما را که پاسدارش بودید تحمل نکرد. جمهوری اسلامی هرگز با مخالفین سیاسی‌اش مقابله‌ی نظری نکرد. از همان ابتدا هر غرور و گردن‌فرازی و فکرِ ناسازگار با نظامِ فکری ولایت فقیه را بی‌حرمت کرد.

شما این اصل را که شورش حق است و البته ممکن است خطا باشد را انکار عامدانه می‌کنید و در وجهه‌ی نظری در کنار قدرت می‌ایستید. آن‌هم قدرتی بهیمی که مبنای ادامه‌ی حیاتش له کردن دیگران بوده است.

امروز و پس از انتخابِ حسن روحانی به ریاست جمهوری، صدای بخشی از فکرِ جمهوری اسلامی در خارج کشور پژواک می‌شود.    

از ابتدای حیاتِ جمهوری اسلامی در بالا نبرد قدرت جریان داشته و این نبرد همواره تؤام با خشن‌ترین شیوه‌های حذف بوده. شما و هم‌فکران اما هرزمان از قدرت به خارج پرت شدید زبان‌تان تغییرکرد. سیاست سرکوب و حذف مخالف ارتباطی با مجاهدین و چپ‌رو‌ها و کرد و ترکمن و بلوچ نداشته و ندارد.

فکرِ حذفِ مخالف از آسمان فرودگاه مهرآباد و به هنگامی که هنوز چرخ‌های ایرفرانس بازنشده و مسافرِ بی‌قلبِ نوفل‌لو‌شاتو که وهن آدمی بود، به سرزمینِ ایران پای ننهاده بود کلید خورد.

در اسلام سیاسی و شخصِ آقای خمینی یک ثانیه رحمانیت وجود و معنا نداشته. جمهوری اسلامی نظامی بهانه‌ساز بود. جمهوری اسلامی نیازمند بهانه نبود، بهانه را می‌ساخت. هرکس را خواست بزند بهانه‌ی مناسب‌اش را به به‌ترین شکل ساخت. نمونه‌ای روشن‌تر از خود شما که پاسدارش بودید.؟  

و به راستی با این درجه خون‌سردی از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است.                                                          

 

منبع:پژواک ایران


مهدی اصلانی

فهرست مطالب مهدی اصلانی در سایت پژواک ایران 

*از باکارا تا جمکران؛ از میامی تا جماران  [2023 Dec] 
*شاملو‌زنی! استنفورد، عباس میلانی و دکتر گرامی   [2023 Oct] 
* بهار می‌خواهیم.  متن سخنان تجمع ۱۱ مارس. فرانکفورت [2023 Mar] 
*۲۲ بهمن! خانه در بهشت نداشتیم اما ساکن جهنم شدیم  [2023 Feb] 
*«حصرنامه»‌ی میرحسین یا پایبندی به انقلاب اسلامی   [2023 Feb] 
*آقای بودستروم! به‌راستی این‌گونه از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است   [2023 Jan] 
*راه روی مرگ- هزار چلچله‌ی بهارزا، دفن‌شده بر گم‌گورها  [2023 Jan] 
*سیندرلا / توئیتی که آرشیو‌شد لنگه کفش شیشه‌ای که اندازه‌ی پای هیچ‌کس نیست  [2023 Jan] 
*یلدا نوشت/ رد پایی از خون و باریکه‌ای از خاطره   [2022 Dec] 
*سهیلا وحدتی، چوپان خیرخواهی که نفی را نفی می‌کند   [2022 Nov] 
*آقای یوران ببخشید!   [2022 Jul] 
*زن‌ستیزی نه! زن‌زدایی  [2022 Mar] 
*آیت‌آلله‌زاده‌ی مارکسیست، چپ‌کشی یا قتلِ فکرِ مخالف   [2022 Feb] 
*سال‌هاست که آواز قناری شهید قارقار کلاغ است  [2021 Nov] 
*«تلخ چون قرابه‌ی زهری؛ خورشید از خراشِ خونین گلو می‌گذرد»  [2021 Oct] 
*«ابلیس خدای بی‌سروپایی ست؛ انگشت‌نما شده به ناپاکی»*  [2021 Aug] 
*دختر بابام‌ ام، دکتر عباس میلانی و استنفورد   [2021 Jul] 
*زارممد! خودتو ضایع نکن! نرو!  [2021 Jul] 
*خلق کوپن‌فروش  [2021 May] 
*ارتفاع ابتذال   [2021 May] 
*بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید این سازِ بی‌زمان؟  [2021 Apr] 
*پوزیسیون و ‌‌اپوزیسیون، آب‌هویج بستنی یا معجون  [2021 Apr] 
*عیدنوشت: جواد وستینگهاوس و جواد یساری   [2021 Mar] 
*سکولاریسم، «فاعتبروا یا اولی‌الابصار» و خانم شیرین عبادی   [2021 Jan] 
*«به جز تصویرِ دوردستِ من نیست.» (نگاهی به «این بامداد خسته»)  [2020 Dec] 
*شاملو و حاج‌سیدجوادی و حکایت ۴ نامه   [2020 Nov] 
*«جانی پُراز زخمِ به‌چرک درنشسته.» (۱) نگاهی به کتاب تابوت زندگان  [2020 Oct] 
*«آواز نگاه از دریچه تاریک»: روایت‌ خانواده زندانیان سیاسی از دهه ۶۰   [2020 Sep] 
*معرفی کتاب: «آواز نگاه از دریچه‌ی تاریک» منتشر شد  [2020 Aug] 
*پری بلنده  [2020 Jul] 
*تنها یک راه دارد   [2020 May] 
*بهر آزادی‌ی قدس از تورنتو باید گذشت  [2019 Dec] 
*صبح به‌خیر عالی‌جناب قاتل!‏   [2019 Nov] 
*هنوز دردناک‌ترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند *   [2019 Aug] 
*جنون را نشانی از این آشکارتر؟ *   [2019 Aug] 
* نه مُردنِ شمع و‎ ‎‏ نه بازماندنِ ساعت*   [2019 Jul] 
*شغالی که ماهِ بلند را دشنام گفت  [2019 Jun] 
*«باید تماشای خود‌ویرانی انسان را از سکه انداخت»   [2019 Jan] 
*دست‌خط! نه خط‌خوردگی‌ دست. مسئله این است آقای بهکیش   [2018 Dec] 
*«بازماندگان در صف نخست دادخواهی راستین تابستان ۶۷ هستند»   [2018 Dec] 
* قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است  [2018 Aug] 
*هذیان تابستانی  [2018 Jul] 
*درگذشت امیرانتظام دست‌کاری‌ی حافظه در روایت مخدوش  [2018 Jul] 
*تکثیر زخم، گفتمان توجیه نگاهی به بیست‌و‌نهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایرانی. [2018 Jun] 
*فسقلی گز بده  [2018 Mar] 
* فرمون کجایی که حجاریان قیصر را کشت  [2018 Jan] 
*آب‌گوشتِ گربه، واگویی‌ی روایتی مخدوش   [2018 Jan] 
*می‌دانستند دندان برای تبسم نیز هست! تنها بردریدند  [2017 Oct] 
* طوفان خنده‌‌ها، تمیز بمانید آقای بابک داد  [2017 Aug] 
*آقای کروبی من با شما پدرکشته‌گی دارم  [2017 Aug] 
*بچه‌ها بلند شین خمینی مرد!   [2017 Jun] 
* نگاهی به لقب‌سازی‌های اکبر گنجی  [2017 May] 
*کسب و کارش مرگ بود  [2017 Jan] 
*جعبه سیاه  [2016 Aug] 
*به بچه‌های دروازه غار بگین «داش‌عباس» مُرد   [2016 Jan] 
*آقای طاهری‌پور با این کفش‌های لنگه‌ به لنگه راه به جایی نخواهید برد   [2015 Dec] 
*کاپیتان هفتاد ساله شد  [2015 Dec] 
*سازمان اکثریت؛ هم‌صدایی با قدرت و «کمیسیون حقیقت‌یاب» مقام عظما  [2015 Oct] 
*و حاشا این خروس را سرِ بُریدن نیست  [2015 Jul] 
*نقدی بر نحوه‌ی پوزش‌خواهی بی‌بی‌سی از اکبر گنجی  [2015 Jun] 
*نگاش نکن ظریفه؛ شیش نفر رو حریفه و اسکار یواشکی برای مسیح علی‌نژاد  [2015 May] 
*عزیز اصلی هم رفت  [2015 Apr] 
*به جای تبریک نوروزی؛ جواد وستینگ‌هاوس. جواد یساری  [2015 Mar] 
*پيش‌مرگِ بهارم؛ اسفندم، از کوچه دردار تا سرزمين وايکينگ‌ها  [2015 Mar] 
*به کوری‌ چشمِ شاه عکس آقا تو ماه نمایون شده  [2015 Jan] 
*بدرود رفيق لب‌دوخته  [2015 Jan] 
*آقای مهاجرانی ولی افتاد مشکل‌ها  [2014 Dec] 
*آقای بهنود! روشن‌فکر دماسنج جامعه است نه بادنمای آن  [2014 Nov] 
*حالا کو تا بهار بیاید. برویم از برگ‌برگِ پائیز گریه برچینیم  [2014 Oct] 
*همیشه کسی هست تا از دریا بگوید  [2014 Sep] 
*«و هنوز از چشم‌ها خونابه روان است.» آمارِ واقعی کشته‌گان تابستان 67 مهدی اصلانی  [2014 Jul] 
*نام همهٔ فرزندان اسماعيل است، فروغِ جاودان. مرصاد. کشتار تابستان ۶۷  [2014 Jul] 
*از دروازه‌غار تا اشرف؛ از اشرف تا لندن  [2014 Mar] 
*آوازه‌خوان نه آواز؛ شرم رقیه دانشگری و مسئولیت فردی  [2014 Mar] 
*پری بلنده  [2014 Feb] 
*نوزده بهمن؛ موسی خیابانی؛ سیاهکل؛ پایکوبی اکثریت  [2014 Feb] 
*«نشود آن‌که بشود که نشود. امام خمینی» و آن سال وبایی   [2014 Jan] 
*پیروزی وجدان بر وظیفه. زانو زد اما تسلیم نشد  [2013 Dec] 
*شگرف است! این حد خون‌سرد از جنایت گفتن  [2013 Nov] 
*چيدنِ گل سرخ با تبر  [2013 Oct] 
*می‌خواهم ببوسم‌ات! نشانی خانه‌ات کجاست؟  [2013 Aug] 
*یکی از قاتلین رفقایم وزیر شد. تکبیر برادران!   [2013 Aug] 
*اکبر قاتل  [2013 May] 
*فردین و فروردین  [2013 May] 
*اکبر شالگونی هم رفت؛ سفر به خیر مسافرِ جاده‌ی شمشیر   [2013 Jan] 
*هشت عکس فوری از آلبومی خصوصی برای ۶۷ ساله‌گی پرویز قلیچ‌خانی   [2012 Dec] 
*بند هشت، زندان گوهردشت متن سخنان مهدی اصلانی در دادگاه لاهه [2012 Oct] 
*خدا، شاه، ميهن، ابرو‌کمانی سلطنت در دام‌چاله‌ی رژيم اسلامی  [2012 Jul] 
*تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! «آی نقی» خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن  [2012 May] 
*رجبعلی مزروعی را با سیاهکل چه کار  به بهانهٔ حضور رجبعلی مزروعی در مراسم سياهکل سازمان اکثريت [2012 Feb] 
*"تابستان۶٧، پرونده‌ای‌ست هنوز ناگشوده" متن سخنراني در پارلمان اروپا   [2011 Nov] 
*خودشيفته‌گی بدخيم، دير تشريف‌فرما شده‌ايد آقای گنجی! لطفاً ته صف  [2011 Nov] 
*zoroo با خاطره و یادِ بلندِ بهروز سلیمانی  [2011 Nov] 
*کجای این بازی عدالت است؟ برای محمد نصرتی و شیث رضایی  [2011 Nov] 
*ما هنوز زنده‌ایم   [2011 Oct] 
*خاوران، تفاهمِ وجدان‌های زخمی  [2011 Aug] 
*طاقت بیار رفیق به جان‌سوخته‌گی‌های ایرن و محمود معمار‌نژاد [2011 Aug] 
*دروغ می‌فرمایید! شما مخالف اعدام نبودید  [2011 Jun] 
*آقای کروبی هیچ می‌دانید خاوران کجاست؟   [2010 May] 
*سازمان اکثریت، اراده‌ی معطوف به قدرت برخورد با گذشته یا فرار به جلو؟   [2010 Mar] 
*احمد رشیدی‌مطلق کیست؟ علی شعبانی؟ فرهاد نیکو‌خواه؟ محمود احمدی‌نژاد؟ [2010 Jan] 
* در گذشت آیت‌الله منتظری. بازنگرى‌اى نادقیق به یک رخ‌داد تاریخی.  [2009 Dec] 
*رندان سلامت می‌کنند، جان را غلامت می‌کنند   [2009 Sep] 
*پنجم شهريور ۶۷، آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت  [2009 Aug] 
*خاکستری  [2008 Sep] 
*اعتراض   [2008 Sep] 
*فرزندان نسل خاکستری   [2008 Sep] 
*شامیت  [2007 Dec]