دستهای خونین شریعتمداری
محمد نوری‌زاد

 از ابتدای ورود به کرمانشاه تلاش می کنم با پدرومادر"صانع ژاله" – این شهید سبزبیست و پنج بهمن هشتاد ونه - تماس بگیرم. می دانم که اهل پاوه اند. اما برای این که احتمالاً درپاوه نباشند و من با دربسته مواجه شوم، یکی از دوستان کرمانشاهی را واسطه قرارمی دهم تا ازآنان برای ورود من به خانه ی شان اجازه بگیرد. امروزبه من خبردادند که هردو درکرمانشاه اند. سراسیمه به دیدارشان می ر...وم. ای خدا، چه پدرآگاه ومنصفی، وچه مادرآرام وبی سخنی. هردو درلباس قشنگ کُرذی. آنچه که سوز درون مرا برمی افروزد، چهره ی به غم نشسته ی مادراست. گویا این غم خیال خروج ازاین صورتِ نمکین ونازندارد. دست مادررا می بوسم وپیشانی پدررا. روی پدرگشاده است وروی مادرنشسته به اندوهی عمیق.
پدرمشتاق سخن گفتن است و مادرنه. التماس می کنم. فایده نمی کند. شالی را که مادربه سربسته می بوسم واوسرمرا. التماس های من اما بی فایده است. رازاین پرهیزرا پدربرای من ترجمه می کند. این که مادرهراس ازاین دارد که بعد از رفتن من وانتشار این دیدار، "برادران" بسراغشان بروند و این آرامش نیم بند ودروغین را نیز برآشوبند. مادرهیچ فارسی نمی داند. پدربه ترجمه ی التماس های من ترغیب می شود. می دانم که مادربرای واگشودن سخنان در سینه مانده اش حریص ترازمن است. اما چرا ازشخصیت دروغ پردازوچهرهای عبوس وهیبتِ قلچماقِ برادران نهراسد؟ برادرانی که به قاعده ای متقاعد نیستند. وبه دروغ – آری به دروغ - برای پسر هنرمندش کارت عضویت دربسیج جعل می کنند و به اسم پدر، با صداوسیمای ولایت مصاحبه می کنند و درودیوارشهرپاوه و ویترین مغازه ها را ازعکس های " بسیجیِ شهید صانع ژاله" پرمی کنند!
کدام در است که پیوسته بصدا درآید و آن درهمچنان بسته بماند. بله، تمنّاهای من به دل می نشیند. بازخم می شوم ودست مادر را می بوسم. طولانی. انگاربه دستهای این مادردل شکسته دخیل بسته ام. آنقدر طولانی که اوتکان شانه های مرا مادرانه باورمی کند. بوسه ای برسرمن می نشاند وبا دست های خود شانه های مرا می گیرد وآرامم می کند. به چشمان خیسم خیره می شود و چند جمله ی کوتاه بیش نمی گوید. درهمان چند جمله ای که من متوجهش نمی شوم، اسم شریعتمداری اما بگوشم می نشیند. پدربرای ترجمه ی سوز مادر جلو می آید: شریعتمداری پسرندارد؟ مادرندارد؟ شریعتمداری انصاف ندارد؟ چرا پسرهنرمند مرا لباس جاسوسی پوشاند؟ چرا او را نفوذیِ خودشان دربیت آقای منتظری معرفی کرد؟
 
3/9/92 - کرمانشاه
 

منبع:سایت محمد نوری‌زاد


محمد نوری‌زاد

فهرست مطالب محمد نوری‌زاد در سایت پژواک ایران 

*«پس از مرگ رهبر»، محمد نوریزاد   [2021 Sep] 
*۲۷ سوال محمد نوری زاد از خامنه ای   [2019 Jul] 
* خمینی باد کاشت، رضا شاه نهال   [2018 Dec] 
*نامه محمد نوری زاد به دونالد ترامپ   [2017 Oct] 
*نامه محمد نوری زاد به رهبر: ما اگر می رویم، شما بمانید  [2017 Apr] 
*نامه محمد نوری زاد به پادشاه عربستان سعودی  [2016 Aug] 
*آقای رییس و ساطورِ توی دستش   [2016 Aug] 
*اسلام واقعی و چیزی به اسم زباله  [2015 Dec] 
*در انتخابات شرکت می کنیم بشرطی که…  [2015 Dec] 
*سرشماری  [2015 Dec] 
*آقا جواد و رُخِ دیوانه!  [2015 Dec] 
*الم شنگه  [2015 Nov] 
*من سعید زینالی هستم ( داستان ربودنِ نوری زاد)  [2015 Nov] 
*واس ماس  [2015 Nov] 
*مالیخولیا  [2015 Nov] 
*می زنم به سیم آخر( نامه ای به پسرم)  [2015 Oct] 
*سیستم نجس  [2015 Sep] 
*دستگاه قضایی، محمود سهرابی و چاقو کش هایش!  [2015 Jun] 
*رهبر نیابتی   [2015 May] 
*عجب شنبه ای شد دیروز!  [2015 May] 
*سفینه هسته ای شدنِ نظام آخوندی به گِل تپید  [2015 Apr] 
*سی و دومین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر؛ زهر که نه شربت سربکشید  [2015 Mar] 
*نوری زاد‏: هم اعدام کردند و هم ترسیدند!  [2015 Mar] 
*قدمگاه و جسم رنجور امیر انتظام + فیلم  [2014 Sep] 
*ما نمی گذاشتیم دوم خردادی ها روی کار بیایند  [2014 May] 
*در شیراز چه گذشت؟  [2014 May] 
*نامه ی سی و یکم محمد نوری زاد به رهبر: به شما هم آیا سفارش می دهند؟  [2014 May] 
*نامه ی سی ام محمد نوری زاد به خامنه ای   [2014 Jan] 
*نوری زاد و امیر انتظام  [2014 Jan] 
*«زن جوان هستم، شوهر ندارم، تلفن...»   [2014 Jan] 
*بدنه پاسداران نسبت به روال جاری سپاه معترض است  [2014 Jan] 
*دستهای خونین شریعتمداری  [2013 Nov] 
*آخر مگر کسی به عشق شلیک می کند بی انصافها؟   [2013 Nov] 
*رابطه‌ی ترورهای اخیر و سپاه پاسداران   [2013 Nov] 
*چرا نقد می کنم؟   [2013 Oct] 
*نامه ی بیست ونهم محمد نوری زاد به رهبر: غربتِ شادمانی های دمِ دست  [2013 Oct] 
*دکترملکی، وپوزشخواهی از یک مادر  [2013 Sep] 
*پوزشخواهی دکترملکی از « ترانه»ی محروم از تحصیل   [2013 Sep] 
*روحانى از سپاه می‌هراسد  [2013 Sep] 
*دیدار محمد نوری‌زاد با وزیر اطلاعات جدید  [2013 Sep] 
*بازنده اصلی فاجعه سوریه، ایران و شخص رهبر و پیروز آن، اسرائیل خواهد بود  [2013 Sep] 
*گام های لرزان روحانی   [2013 Aug] 
*بوسه برپای یک «بهایی» کوچک   [2013 Jul] 
*دو مجلس کوچک، دو شرم بزرگ  [2013 Jun] 
*رأی دادن یا رأی ندادن، مسئله این نیست! (محمد نوری زاد)  [2013 Jun] 
*تنها راه باقی مانده برای هاشمی  [2013 May] 
*ای کاش انقلاب نمی کردیم!  [2013 Jan] 
*رهبر چشم به راه شماست، داخل شوید!  [2012 Oct] 
*آقای آملی لاريجانی! شما نفر ششم دستگاه قضايی هستيد   [2012 Jul] 
*بلوغ، داشتن یا نداشتن، مسئله این است!  [2012 Apr] 
*نامه ای دیگر از محمد نوری زاد ؛ نامه ای به دخترم   [2011 Dec] 
*نامه پانزدهم نوری‌زاد به خامنه‌ای  [2011 Dec] 
*متن کامل نامه چهاردهم محمد نوری زاد به آیت الله خامنه ای  [2011 Dec] 
*نامه سیزدهم محمد نوری‌زاد به خامنه‌ای  [2011 Dec] 
*دواردهمین نامه نوری‌زاد خطاب به خامنه‌ای: جام زهر سربکشید! بیایید و جام زهری را که من برای شما تدارک دیده‌ام سربکشید  [2011 Nov] 
* شلم شوربا !  [2011 May] 
*اکنون من در زندان همین انقلابم! و شما در زندانی وسیع تر/ اف بر من اگر آینده ی انقلاب، در نگاه من، همین بوده باشد  دستمان تهی از رویاها و وعده های انقلاب است [2010 Dec] 
*گلها و سیم خاردارها ۸ (عبدالله مؤمنی)  [2010 Nov] 
*نامه نوری زاد به صادق لاریجانی  آیا دختران عفیف شما را به آغوش هرزگی پرتاب کرده‌اند؟ و مادر و خواهر و خویشاوندان پاکدامن شما را به لجن جنسی آلوده‌اند؟  [2010 Nov] 
*از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، پوزش می‌طلبم  [2010 Nov] 
*محمد نوری زاد: وقتی “عبید زاکانی” برمسند قضاوت می نشیند  [2010 Aug] 
*روسپی های سرزمین من!  [2010 Aug]