PEZHVAKEIRAN.COM اپوزيسيون در اغما
 

اپوزيسيون در اغما
جمعه گردی های اسماعيل نوری علا 

اسماعيل نوری‌علا

تا «استقرار سکولار دموکراسی در ايران» چقدر راه است؟ چقدر زمان می برد تا در ايران نيز حکومتی غير مذهبی برقرار شود و شهروندان اش بر حسب اعتقادات شان در تور مرتبه بندی حقوقی گرفتار نباشند؟ اين پرسش ها از دل های شکسته در انقلاب 57 و ذهن های کاوندهء راه های نجات ايران از سايهء شوم حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی 35 سال اخير بر می آيد؛ پرسش هائی که اغلب معلوم نيست به کجا بايد بردشان و چه کسانی را مورد خطاب شان قرار داد.

esmail@nooriala.com

تا «استقرار سکولار دموکراسی در ايران» چقدر راه است؟ چقدر زمان می برد تا در ايران نيز حکومتی غير مذهبی برقرار شود و شهروندان اش بر حسب اعتقادات شان در تور مرتبه بندی حقوقی حکومتی تبعيض گزار گرفتار نباشند؟

اين پرسش ها از دل های شکسته در انقلاب 57 و ذهن های کاوندهء کنونی برای يافتن راه های نجات ايران از سايهء شوم حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی 35 سال اخير بر می آيد؛ پرسش هائی که اغلب معلوم نيست به کجا بايد بردشان و چه کسانی را مورد خطاب شان قرار داد.

در اين ميان، من، در حد و به سهم خود، فکر می کنم که تنها پاسخ دهنده و حتی متحقق کنندهء اين آرزوها همانی است که «اپوزيسيون» نام دارد. اما بلافاصله هم می توان پرسيد که براستی اين اپوزيسيون کجاست؟ در چه رنگ ها و نمودهائی متجلی می شود؟ و بر اساس چه مشخصاتی می تواند پاسخگوی آن پرسش ها باشد؟

***

«اپوزيسيون» يعنی «مخالفت» و نيز جمع «مخالفان». اين واژه در زبان های فرنگی بخصوص، با واژه های ديگری نيز همخانواده است همچون: مقاومت، پايداری، عداوت، خصومت، تضاد، ضديت، ممانعت، رقابت، ناسازگاری، انزجار، نارضايتی، مذمت، بی رغبتی، ارتداد، ناپسند شمردن، انتقاد.

اگر بخواهيم از مجموع اين مفاهيم و واژه ها تعريفی برای اپوزيسيون پيدا کنيم (آن هم تنها در حوزهء سياست، چرا که اين واژه در موارد مختلف ديگری، از منطق گرفته تا نجوم، کاربردهای گونه گونی دارد) آن تعريف چنين خواهد بود: «گروه های منسجمی از مخالفان گروه نشسته در قدرت دولت و يا نظام حکومتی، که مخالفت شان از انتقاد و ناسازگاری و ارتداد و ضديت و مقاومت آغاز شده و می تواند تا سرحد نفرت و دشمنی و انزجار و خصومت و مبارزهء ذهنی، لفظی، و عملی کشيده شود».

ت.جه کنيم که در تعريف فشردهء بالا تلويحاً به اين امر هم اشاره شده است که، در امر سياست، يک گروه اپوزيسيون می تواند يا در برابر «دولت» صف بندی کند و به «نظام حکومتی» کاری نداشته باشد (شيوه ای که «اصلاح طلبی» نام دارد)، و يا مخالفت اش با «نظام حکومتی» باشد، که در آن صورت مخالفت با دولت نيز در آن مستتر است. من نام فعاليت های اين نوع از اپوزيسيون مخالف نظام حکومتی را «انحلال طلبی» گذاشته و معتقدم که هرگونه اقدامی در راستای تغيير آنچه که نظام و رژيم و حکومت خوانده می شود (از مبارزات و نافرمانی های مدنی گرفته تا شورش و قيام و مآلاً انقلاب) همگی در زير عنوان «انحلال طلبی» قابل جمع شدن هستند. يعنی، بر اساس آنچه آمد، کار «اپوزيسيون دولت» (اصلاح طلب ها) حفظ رژيم و آرايش و پيرايش آن است اما هدف «اپوزيسيون حکومت» (انحلال طلب ها) براندازی نظام (و در نتيجه دولت برآمده از آن) از هر طريق ممکن است.

اين گسترده ترين تفکيک در جمع اپوزيسيون است و، بنا به تعريف فوق، تنها از اپوزيسيون انحلال طلب است که می توان انتظار برآوردن آن آرزوها را داشت.

***

اما «انحلال طلبی» نيز بخودی خود وافی به مقصود نيست؛ چرا که يک نيروی انحلال طلب می تواند، در عين حالی که مخالف «گروه صاحب قدرت حکومتی» است خود نظامی را خواستار باشد که تخالفی با «ماهيت نظام موجود» نداشته باشد. لذا، اگر صاحب قدرت حکومت کنونی ايران يک گروه «مذهبی» است يک گروه مذهبی ديگر نمی تواند اپوزيسيون مورد توجه آرزومندان پرسش های صدر اين مقاله باشد.

به همين دليل، لازم است که «مخالفت»، بجای هدف گرفتن افراد يک رژيم، ريشه های ايدئولوژيک و مذهبی انديشهء حاکم بر  آن گروه را در قانون اساسی و قوانين و مقررات برخاسته از آن آماج خود بداند. و چون حکومت فعلی حکومتی مذهبی است، اپوزيسيون برانداز آن حتماً بايد مذهبی نبوده و «سکولار» باشد؛ بدين معنی که بخواهد و بکوشد تا بتواند حضور مذهب و مکتب (ايدئولوژی) و دستگاه های مذهبی و مکتبی و ارزش ها و احکام تمام مذاهب و مکاتب را در حوزهء قانون اساسی و ساختارهای حکومتی برخاسته از آن ممنوع سازد تا همگان بتوانند از شر الزامات و تحميلات رژيم های عقيدتی خلاص شوند.

در عين حال، انحلال طلب و سکولار بودن نيز شروط کافی نيستند. اکثر جمهوری هائی که در نيمهء دوم قرن بيستم از طريق کودتا به قدرت رسيده و رژيم های قبل از خود را منحل کردند (يا برانداختند) اگرچه بر مبنای انديشهء «جدائی مذهب از حکومت» بوجود آمده بودند اما خود برآمده از ايدئولوژی های غير مذهبی (مکاتب عقيدتی) محسوب شده و در عين حالی که «سکولار» خوانده می شدند، درست همچون حکومت های غيرسکولار پيش از خود، سرکوبگر و تحميل گر بودند. در واقع، استقرار حکومت سکولار به تنها هيچ تضمينی را برای استقرار حاکميت ملی به دست نمی دهد و تنها در پيوند با دموکراسی است که به کار ما می آيد، هرچند که، از ديدگاه توسعه کشور و رفاه مردمان، بهر حال از حکومت های مذهبی بهتر است.

اينجا است که ترکيب «سکولار دموکرات انحلال طلب» معنی پيدا می کند و «دموکراسی»، بعنوان مفهومی جهانی (يا يونيورسال)، پلی بين انحلال طلبی و سکولاريسم می شود؛ پلی که تا اين لحظه از تاريخ بشريت، ويژگی هايش در اعلاميهء جهانی حقوق بشر به تعريف و تشريح کشيده شده است.

باری، از نظر من، آرزوهائی که در آغاز اين مطلب به آنها اشاره رفت فقط و فقط معطوف به آن «اپوزيسيون "نظام" حکومتی» است که می خواهد رژيم ايدئولوژيک فعلی را «منحل» و نظامی سکولار دموکرات را جانشين آن کند. بقيهء انواع اپوزيسيون ها (مخالف دولت، يا مخالف نظام اما برآمده از ايدئولوژی و مذهبی ديگر) حتی اگر توان منحل کردن نظام مستقر را داشته باشند نخواهند توانست مستقر کنندهء نظامی سکولار دموکرات باشند و، در نتيجه، در محاسبهء ما نمی گنجند.

***

در عين حال، بايد توجه داشت که ميان دو اردوگاه «اصلاح طلبان» و «انحلال طلبان» خط کشی قاطعی وجود ندارد و يک نوار پهناور خاکستری رنگ بين آنها فاصله می اندازد که عدهء زيادی در آن ساکن اند و هر از گاهی سری به يکی از آن دو اردوگاه زده و اين شائبه را بوجود می آورند که مبانی نظری اردوگاه منتخب خود را پذيرفته اند اما اندکی بعد سر و کلهء آنها در اردوگاه مخالف پيدا می شود.

مهمترين عامل در ايجاد اين رفت و آمدها حوادث اجتماعی اند. ساکنان منطقهء خاکستری گاه از اصلاح حکومت نوميد می شوند و به اردوگاه انحلال طلبان می آيند و انسجام درونی آن را مختل می کنند و گاه ـ مثلاً، با ظهور کسی به نام محمد خاتمی يا حسن فريدون روحانی ـ خود را با سر به اردوگاه اصلاح طلبان پرتاب کرده و، از راه نرسيده، نظريه پرداز آتشين آن اردوگاه می شوند.

اين واقعيت ها البته همگی ناشی از طبيعت متکثر جوامع بشری است و هر کس ناچار است، همراه با وقوف به طيف ها و گرايش ها و اردوگاه های ديگر، بکوشد تا هدف و استراتژی و تاکتيک های اجرائی اردوگاهی را که واقعاً به آن تعلق دارد تعيين کرده يا تشخيص دهد و در پی کارا کردن و متحقق ساختن آنها باشد.

***

البته نوعی از «اپوزيسيون سکولار دموکرات انحالال طلب» هم وجود دارد که علاقمندان به استقرار سکولار دموکراسی در ايران نمی توانند به آن دل ببندند. اين اپوزيسيون مرکب از گروه هائی است که از جانب قدرت های خارجی حمايت و تقويت می شوند و به ناچار به ساز آنها می رقصند. گاه اپوزيسيون دولت اسلامی می شوند، گاه برانداز رژيم، گاه سکولار ديکتاتور و گاه سکولار دموکرات، و خلاصه به هر آن قالبی در می آيند که «استاد اجل» می گويد.

يعنی، اگر آقای اوباما کارت «تغيير رژيم» را روی ميز نگاه دارد آنها همه آماده می شوند که سوار بر تانک ها وارد ايران شده و حکومت مطلوب غرب را تشکيل دهند و اگر آقای اوباما کارت تغيير رژيم را از روی ميز تاکتيک های خود بردارد، چنانکه در توافق اخير ژنو برداشت، يکباره آن همه اتحاد و هماهنگی برای تغيير حکومت و گسترش و استقرار سکولار دموکراسی در ايران از يادها می رود، چشمه های کمک مالی خشک می شود، کنفرانس ها از ياد می روند و اعلام اينکه ما هنوز هستيم اغلب در غالب اعلاميه های حقوق بشری از نفس افتاده و مقاله های بی سر و ته خودنمائی می کنند. توجه کنيم که اين نوع اپوزيسيون هميشه هست و وقت می گذراند اما هر از چند گاهی به مرخصی استعلاجی فرستاده می شود تا اگر زمانی لازم شد، بر سر ميز کار خود در «اپوزيسيون بی هويت وابسته»، حضور پيدا کند.

***

باری و اما آنچه که تاکنون در اين مطلب عرضه داشته ام از يکسو تکرار مطالبی بوده است که در گذشته ها نيز بصور مختلف درباره شان توضيح داده ام(1) و، از سوی ديگر، پاسخگوی انتظاری نيست که عنوان اين مقاله، يعنی «اپوزيسيون در اغما»، در خواننده اش ايجاد می کند. ولی من چاره ای نداشته ام تا دوغ و دوشاب را از هم جدا کرده، سپس در مورد مفهوم خاص مورد نظرم از «اپوزيسيون» توضيح داده و آنگاه بتوانم «در اغما افتادن سياسی» اپوزيسيونی را که خود در ذهن دارم تشريح کنم؛ يعنی اغمای رخوتناک «اپوزيسيون سکولار دموکرات انحلال طلب مستقل» را.

از نظر من، اين اپوزيسيون، که من خود را نيز متعلق به آن می دانم، اگرچه در زمينه های مختلف افشاگری، آگاهی دهی و گفتمان سازی همچنان فعال است اما، از لحاظ مبارزهء سياسی در حال حاضر در گرداب بيهوشی فرو افتاده و نوعی زندگی گياهی را آغاز کرده است، بی آنکه کسی از جائی حکم مرخصی استعلاجی اش را صادر کرده باشد؛ چرا که اين فرو افتادن در اغما امری درونی و ناشی از واکنش نسبت به شرايط بيرونی است.

حسن روحانی در 13 مرداد سال جاری بعنوان رئيس جمهور حکومت اسلامی تنفيذ شد. اگر فاصلهء زمانی مرداد سال گذشته و امسال را در نظر بگيريم می بينيم که در طيف عام و «غير چپ بنيادگراِ»ی اپوزيسيون، سالی پر از تلاش و اميدواری طی شده است. اتحاد برای دموکراسی در ايران کنفرانس های متعدد خود را برگزار کرده است، شاهزاده رضا پهلوی طرفداران اش را گرد هم آورده و شورای ملی ايران را برساخته است، اتحاد برای گسترش سکولار دموکراسی در ايران با اتحاد جمهوريخواهان ايران دست دوستی و مودت داده است، همبستگی جمهوريخواهان ايران اعلام موجوديت کرده است، مجاهدين از ليست تروريست ها خارج شده و دفتر خود در واشنگتن را افتتاح کرده اند، و احزاب کردستانی دموکرات ايران و کومله با هم همپيمان شده اند، و...

در جوامع بشری همواره وجود چنين فضای تلاش و کوششی خبر از وجود هدف و استراتژی و اميد داشته است. بر اساس همين قاعده نيز می توان حکم کرد که اپوزيسيون رنگارنگ حکومت در خارج کشور در دوران پيش از به اصطلاح «انتخاب ِ» حسن روحانی حتماً دارای اميد و هدفی بوده که دست به اين همه اقدامات تنگاتنگ زده است. اما اکنون، بخصوص پس از توافقات 1+5 با حکومت اسلامی، به نظر می رسد که، بقول اخوان ثالث، «موج ها خوابیده اند، آرام و رام / طبل طوفان از نوا افتاده است. // چشمه های شعله ور خشکیده اند، آب ها از آسیاب افتاده است...»(2)

در اين ميان تکليف اپوزيسيون وابسته روشن است. به آنها گفته شده که فعلاً از «تغيير رژيم» خبری نيست و شما هم بهتر است فتيلهء چراغ هاتان را پائين بکشيد. اپوزيسيون دولت (و نه نظام) اسلامی هم فعلاً از «نجات رژيم» غرق شادمانی است و در بيان محمدرضا خاتمی تصميم گرفته است خون های ندا و سهراب و شکنجه ها و تجاوزات دوران جنبش سبز را به لقای ظهور حسن روحانی ببخشد و مراقب آن شود که مبادا جايش در دولت جديد کمتر از بقيه باشد. اين اپوزيسيون، با ادغام در دولت (يا پوزيسيون) خودبخود ديگر «اپوزيسيون» نيست و نمی توان از اين امامزاده انتظار معجزتی داشت.

اما اپوزيسيون نظام حکومتی که می خواهد مستقل عمل کند چه؟ در اين اردوگاه من مسئله را با عينک آسيب شناسی نظری نگاه می کنم. اين اپوزيسيون هست، وجود دارد، به کارهای مختلف حقوق بشری و نظريه پردازی مشغول است اما «وضعيت موجود» آن را به بی عملی و اغماء سياسی کشانده است. از يکسو، همچون اپوزيسيون وابسته، محکوم به دنباله روی از اوضاع شده و در برابر تصميم آقای اوباما، مبنی بر حذف گزينهء تغيير رژيم و برداشتن محدود تحريم ها، همهء اميدها را رفته بر باد می بيند اما، از سوی ديگر، و برخلاف اپوزيسيون اصلاح طلب، نمی تواند در شادمانی های موقت مردم برای رفع تحريم ها و استقرار اميدهای کاذب شادمانی کند. پس با سکته ای مليح بخوابی اغمازده فرو رفته است و فقط تنفس آرام اما بی اثرش در زمينه های حقوق بشری خبر از زنده بودن اش می دهد.

***

اين بيمار فرو رفته در کما را چگونه می توان به هوش آورد و فعال کرد؟ پزشکان معمولاً روند بيرون آمدن از «کما» را وابسته به شرايط مختلفی می دانند. اگر کما ناشی از کمبودهائی در تغذيه سيستم باشد (مثلاً افتادن سريع قند خون) می توان با جبران کمبودها شخص فرورفته در کوما را بيرون کشيد. اما اگر کما ناشی از لطمه های مغزی، چه بعلت ادامهء بلند مدت کمبودها و چه به دليل ضربه هائی از خارج باشد، بيرون آمدن مريض از کما مشکل تر است و تبديل به گياه شدن بيمار و يا پايان زندگی او هر لحظه می تواند محتمل تر شود.

حال، به تشخيص من، دچار شدن اپوزيسيون سکولار دموکرات  انحلال طلب و مستقل به کمای سياسی ناشی از فقدان هدف و استراتزی معين و قابل قبول گسترده، همراه با واکنشی بودن رفتارها و گفتارها، و نوميدی از امکان فروپاشی رژيم است. لذا می توان اميدوار بود که متفکران و نظريه پردازان اين قوم هرچه زودتر دلايل حدوث اين وضعيت را مطالعه کرده و، در همان حال، به جبران کمبودها و رفع اختلالات بپردازند.

اما اگر تشخيص من درست باشد آنگاه براستی چگونه می توان اين اپوزيسيون شريف را، با ارائهء هدف و استراتژی درست، از کما بيرون کشيد؟ چگونه می توان کاری کرد که بدن بيمار اموری همچون کوشش برای اتحاد بر حول محورهای چهارگانهء «انحلال طلبی، سکولاريسم، دموکراسی خواهی و استقلال» را پس نزند و بتواند اين داروها را بگوارد و سيستم خود را از رخوت کما بيرون کشد؟ آيا اين کما ناشی از عادت به واکنش نشان دادن به حوادث لحظه ای و فراموش کردن وظايف بلند مدت نيست؟ آيا نه اينکه حوادث جاری در دنيا و در ايران نبايد آنچنان در سرنوشت اين اپوزيسيون مؤثر باشد که با یک غوره سردی، و با یک مویز گرمی اش کند؟ و آيا برای ايجاد چنين وصعيت ايمنی چگونه بايد هدف و استراتژی مبارزه را از تکيه دادن به اين حوادث مانع شده و آن را به سوی «استقلال فکری آينده نگر» کشاند؟

***

به نظر من، تا آن زمان که اين اپوزيسيون دچار تشتت و تفرقه در امر انتخاب هدف و تعيين استراتژی است، ناچار خواهد بود که يا همچون اصلاح طلبان با موج حوادث همراه شود و برای پيروزی های ظريف آقای روحانی کف بزند و يا تن به غوطه زدن در اغما بدهد تا شايد روزی از اين خواب زمستانی بيدار شود و يا بصورتی هميشگی در اين اغمای دلشکن بماند تا مرگ اش فرا رسد.

برای اينکه به سخنم جنبه ای عملی نيز داده باشم، از ميان جعبهء داروهای پيشنهادی برای تزريق استراتژی های مبارزاتی به پيکر اين اپوزيسيون، داروی «انتخابات آزاد» را بيرون می کشم(3). آيا پيکر اپوزيسيون می تواند پس از تزريق اين دارو از کما خارج شود؟ آيا مگر نه اينکه اگر «انتخابات آزاد» بعنوان هدف انتخاب شود، و قرار باشد اين انتخابات را رژيمی که در حال از پا در آمدن است برگزار کند، اپوزيسيون مورد نظر ما خود تبديل به عامل حفظ رژيم نمی شود؟ و، در عين حال، پس از توافقات اخير ژنو، کدام نشانه ای از ضعف رژيم وجود دارد که خواستاری «انتخابات آزاد» بتواند عامل زوال آن باشد؟ آيا می توان «انتخابات آزاد» را بعنوان استراتژی خروج از کما بکار برد؟ در آن صورت هدف ما چه خواهد بود؟ و يک «استراتژی بدون هدف معين» چه چيزی جز داروهای گچی و قلابی از آب در خواهد آمد؟

«اپوزيسيون سکولار دموکرات انحلال طلب مستقل» (که در رخوت حاصل از آمدن روحانی، نرم شدن غربی ها، پس کشيدن اپوزيسيون وابسته، و شادمانی اپوزيسيون اصلاح طلب به کما دچار شده)، هرچه زودتر بايد در معرض بحث های اساسی و منطقی و واقعيت مدار دربارهء انتخاب هدف و استراتژی مبارزاتی خود قرار گيرد تا شايد بتواند زنجيرهای رخوت بار کمای سياسی را از دست و پا و ذهن و دل خود باز کند و آزادنه و آگاهانه کار مبارزاتی خويش را برنامه ريزی نموده و در اجرای آن بکوشد. بقول حافظ:

مرو بخواب! که حافظ، به بارگاه قبول

ز ورد نيمه شب و درس صبح گاه رسيد!

 

_______________________________________

1. مثلاً، مقالهء «منطقهء خاکستری در جغرافيای اپوزيسيون»، جمعه 16 آذر ماه 1386، در پيوند زير:

http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2007/ES.Notes.120707-greyarea.htm

2. شعر مشهور «آب ها از آسیاب افتاده است» در پيوند زير:

http://jjjoookkkeeerrr.blogfa.com/post-58.aspx

3. ده مقاله در مورد انتخابات آزاد در پيوند زير:

http://www.puyeshgaraan.com/ES.Articles/ES.Re-Free-Election.htm

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

enooriala@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]