PEZHVAKEIRAN.COM حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟
 

حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟
اسماعيل نوری‌علا

 

من دربارهء مشکلات برگرداندن متن ها و عبارات از زبان های ديگر به زبان فارسی بسيار نوشته ام و بخصوص مشکلاتی را که «ترجمه های بی ملاحظه» در زمينهء مطالب مربوط به علوم انسانی و اجتماعی ايجاد می کنند را، در اندازه های فهم خود، مکرراً توضيح داده ام. اين مقاله نيز در مورد ترجمهء يک کلمه به زبان فارسی نوشته شده و توصيه می کنم که اگر حوصلهء خواندن اينگونه مطالب را نداريد کارتان را در همين جا متوقف کنيد تا، پس از خواندن اين مطلب، مجبور نباشيد مرا بخاطر «پرگوئی» سرزنش کنید. من اينجا در مورد موضوعی می نويسم که به نظرم مشکل بزرگ ما است در درک و تفهيم اصطلاحات جامعه شناسی و سياست؛ و خواننده، اگر فايده ای در اين کار نمی بيند، بهتر است که به خواندن مطلب مفيدتری بپردازد.

***

اما قبل از ورود به مطلب نا گزيرم چند نکته را توضيح دهم. نخست اينکه در برگردان اصطلاحات، که بصورت واژه يا واژه هائی در زبان فرنگی بيان می شوند، نمی توان تنها به اولين معادلی که فرهنگ های لغات انگليسی به فارسی عرضه می کنند اکتفا کرد. هر واژه در يک زبان تنها حاوی و حامل يک معنای خاص نيست بلکه به خانواده ای از واژگان تعلق دارد که حدود و ثغور معنائی آن را به حوزه های گسترده تری از حوزهء معنای خاص آن واژه می کشانند(1). به اين مسئله باز خواهم گشت.

دومين ملاحظه به «ريشه شناسی» (etymology)ی واژه ها بر می گردد. هر واژه در طول تاريخ از آميزش پدرها و مادرهای بسيار آفريده می شود و خد نيز واژگان تازه تری را به دنيا می آورد.

حال اگر معادلی که در زبان فارسی برای اصطلاحی در زبان فرنگی انتخاب می کنيم توجهی به ريشه شناسی اصطلاح فرنگی نداشته باشد، لاجرم، نخواهد توانست گوهر مفهومی را که در آن اصطلاح وجود دارد به فارسی برگرداند و، در نتيجه، واژهء انتخاب شده (يا ساخته شده)ی فارسی رسانای همهء معناها و مفهوم های اصطلاح مربوطه نيست.

شايد بتوان اين هر دو ملاحظه را در يک مثال روشن کرد. نويسندگان متون علوم اجتماعی واژهءlegitimacy را معادل «مشروعيت» گرفته اند حال آنکه اين دو «معادل ظاهری»، هم از لحاظ پيوند های خانوادگی ـ واژگانی خود، و هم از لحاظ ريشه شناسی شان، با يکد يگر تفاوت دارند. legitimacy از خانوادهء «قانون» است حال آنکه مشروعيت به خانوادهء «شريعت های مذهبی» تعلق دارد. و می دانيم که، بخصوص در عصر انسان مداری، بين «قانونيت» و «مشروعيت» نه تنها تفاوت که اختلافی عميق وجود دارد. مشروعيت به معنای مجاز بودن از لحاظ شريعت است و قانونيت به معنای مجاز بودن از لحاظ قانون. شريعت مدعی است که از جانب خدا آمده و قابل تغيير نيست، حال آنکه قانون را مردمان می سازند و هرگاه که لازم شود تغييرش می دهند. لذا، حکومت اسلامی ممکن است حکومتی مشروع باشد اما در قانونی بودن آن محل ترديد است(2) و اين نکته ای است که توضيح مشبع آن در فرصت اين مقاله نمی گنجد.

***

دو روز پيش «روز جهانی حقوق بشر» (World Human Rights Day) بود که به مناسبت اعلام و انتشار «اعلاميهء جهانی حقوق بشر» (The Universal Declaration of Human Rights) نامگذاری شده است. می بينيد که در نام اين «روز» از واژهء world استفاده می شود و مترجمين ما آن را معادل «جهانی» گرفته اند اما در نام «اعلاميه» از واژهء universal استفاده شده که آن را هم مترجمين ما معادل «جهانی» گرفته اند. در عين حال مهمترين روند تغييرات اجتماعی در سطح همهء کشورهای دنيا را globalization می خوانند که اين واژه نيز در فارسی معادل «جهانی شدن» گرفته شده است. پرسشی که در اين ميان پيش می آيد آن است که چرا فرنگی ها در برابر تک واژهء «جهانی» ی ما سه واژه دارند و چرا مترجمين ما به هنگام ترجمهء متون فرنگی تنها به همين يک واژه «جهانی» بسنده کرده و از واژه های ديگری همچون گيتی و دنيا سودی نمی جويند؟ به نظر من «علت اصلی» همانا عدم توجه مترجمين به تفاوت های معنوی اين سه واژهء ظاهراً هم معنای فرنگی است.

در اين ميان شايد به نظر رسد که من مته به خشخاش گذاشته ام و، در حاليکه «جهانی» می تواند، و توانسته است که معادل معنائی هر سه واژهء فرنگی باشد، ايرادی ناوارد را وارد می کنم. من اما فکر می کنم که اگر در امر معادل گيری «جهان» در برابر دو واژهء world و globe بتوان چشم پوشی هائی را روا داشت، در مورد واژهء universal بی توجهی ما نتايج مهمی در تفکر و عمل مان خواهد داشت.

در زبان فرنگی، واژهء «ورلد» از ريشهء اصلی «دور زندگی» آمده و عالم فيزيکی را با حضور انسان در آن پيوند می زند. واژهء «گلوب» هم در فرنگی به شکل کروی کرهء زمين اشاره دارد و هر آنچه بر کل کرهء زمين بگذرد واجد صفت «گلوبال» می شود. در نتيجه نزديکی دو واژهء «ورلد» و «گلوب» بيشتر بخاطر نزديکی فيزيکی معانی آنها است.

داستان واژهء «یونيور سال» اما از مقولهء ديگری است و ربطی به کرهء زمين و يا حتی «کيهان» ندارد و فرنگی ها معنای کيهانی ِ «يونيورسال» را بعنوان امری فرعی و کناری به کار برده اند. يعنی واژهء «يونيورسال» معنا و کاربرد اصلی و خاص دارد اما، به لحاظ هم خانواده بودن با معناهائی ديگر، کاربرد «جهانی» و «کيهانی» را نيز بخود گرفته است؛ بی آنکه از لحاظ ريشه شناسی ربطی به اين مقولات داشته باشد.

***

از ريشه شناسی شروع کنم. «يونيورسال» از سه پارهء «يونی» (به معنای تک و واحد و کل) و «ورس» (به معنای «شدن» و «گشتن») و «آل» (که پسوند تبديل کنندهء اسم به صفت است) بوجود می آيد. با اين تکهء سوم، که نقشی دستور زبانی را بازی می کند، کاری نداريم اما در مورد دو تکهء اول و دوم که از ترکيب شان معنائی ثالث ساخته می شود بايد تأمل کنيم. «يونيورس» در ريشه يعنی «يکی شدن» يا «وحدت» اجزاء و تبديل شدن شان به يک «کل». بدين سان در ريشه و پايه اين واژه بحثی از جهان و کيهان نيست و اگر به کيهان نيز «يونيورس» (universe) می گويند بدين معنی است که همهء اجزاء جهان هستی در نوعی «وحدت» در يک «کل» به سر می برند. از دورترين کهکشان ها گرفته تا راه شيری و منظومهء شمسی و کرهء زمينی و من و جنابعالی.

توجه کنيد که ما البته اين مقولات را در عرفان خودمان هم داريم؛ با اين تفاوت که «وحدت موجودات» در آن تبديل به «وحدت وجود» می شود و به «احديت» و غيره می انجامد حال آنکه معنای «يونيورس» به آنجا نمی کشد و در حد همين عالم مادی باقی می ماند. عارفان به «وحدت هستی» اعتقاد دارند که از دو مقولهء «جهان» و «جان» تشکيل شده است و جهان همان «يونيورس» مادی است. حافظ می گويد:

ديدن روی تو را «ديدهء جان بين» بايد

اين کجا مرتبهء «چشم جهان بين» من است؟

اما، در عين حال، بايد توجه داشت که همهء اين معانی مندرج در واژهء «يونيورس» اموری فرعی اند و خود اين واژه کاری به جهان ندارد و به «وحدت» و «يکی شدن» در تمام مقوله ها بر می گردد؛ مثلاً، فرنگی ها «مجموعهء مراکز آموزشی» را «يونيورسيتی» (university) می خوانند و فرهنگستان زبان رضاشاهی، برای رساندن معنای «مجموعه گی ِ» مندرج در اين واژه، از پسوند «گاه» استفاده کرده و واژهء «دانش» را بر ان افزوده است.

پس «يونيورسال» صفتی است که از يک «کل» حکايت می کند؛ کلی که از مجموع فراهم گشتن اجزائش در کل خبر می دهد و کل را فراگيندهء آنها می داند.

***

و حال بپردازم به داستان خانواده های واژگانی اين مفهوم. اين واژه در زبان فرنگی به دو خانوادهء مجزای واژگانی تعلق دارد. يکی به خانوادهء «کل» و ديگری به خانوادهء «در بر گرفتن» و در مجموع حکايت از اين می کند که هر مفهوم «يونيورسال» عبارت از کلی است که همهء اجزاء اش را «در بر می گيرد». به همين دليل هم هست که وقتی به ترجمهء و معادل گزينی برای واژهء «يونيورسال» می انديشيم لازم است که به گستره های خانوادگی آن نيز توجه داشته باشيم. در حوزهء «کل»، واژهء «يونيورسال» با واژه ها و عبارت هائی همچون همه، همگی، آنچه مرکب از اجزاء باشد و نظاير آن پيوند دارد (فرهنگ معين؛ ذيل واژهء کل). در حوزهء «در بر گيری» نيز با واژه ها و عبارت های همچون شمول، احاطه و همه گيری سر و کار داريم (همان منبع).

***

واژهء «ورلد» در زبان فرنگی (چه بصورت «ولت» آلمانی و چه در قالب «موند» زبان های لاتين) از امری حکايت می کند که کشورهای جهان در آن شراکت دارند اما يک کل واحد و پايدار را ارائه نمی دهند. مثلاً «مسابقات جهانی فوتبال» را در نظر بگيريم. تيم های ملی فوتبال کشورهای جهان در زمانی معين و مکانی مشخص گرد هم می آيند و با هم رقابت می کنند.

اما اگر در اينگونه گردهمآئی ها پای «وحدت» و «اتحاد» برای ايجاد فکری يا نهادی دائمی به ميان می آيد از واژگانی که جزء «يونی» در آن باشد استفاده می کنند. به همين دليل هنگامی که سازمان ملل «متحد» بوجود آمد نام آن را به فرنگی united nations organization  گذاشتند و نه world organization؛ و در نامگذاری «روز حقوق بشر»، که متواتر و متکرر است، از واژهء world سود جستند. اما خود اعلاميهء را universal خواندند چرا که امری فراگير و جاری و پاينده را يکجا عرضه می دارد. به عبارت ديگر، حقوق بشر امری جهانی نيست بلکه امری يونيورسال است و، به نظر من، اگر در عبارت «اعلاميهء [يونيورسال ِ] حقوق بشر» واژه ای مقام اول را داشته باشد اين واژه همان «يونيورسال» است که در فارسی معادل «جهانی» گرفته شده، بی آنکه به شمول و احاطهء فراگيری که در اين اعلاميه برای حقوق بشر در نظر گرفته شده توجهی شود.

توجه کنيم که موضوع «حقوق بشر» موضوع تازه ای نيست که در سال 1948 جمع بندی شده و بصورت يک اعلاميه درآمده باشد. از کورش بزرگ و منشور مشهورش گرفته تا نوشته های فلاسفهء يونان و متفکران عصر روشنائی و روشنگری، از «حقوق شهروندی» تا «حقوق طبيعی»، همواره ذهن بشر متوجه وجود حقوقی اجتماعی اما پايدار و طبيعی (در برابر مصنوعی و جعلی) بوده است. اما تنها در اين اعلاميهء سال 1948 است که از «يونيورساليتی»ی اين حقوق سخن گفته می شود و اين دست آورد بزرگ تاريخ بشری است؛ چرا که پيش از آن اگرچه بحث دربارهء حقوق افراد يا شهروندان در داخل هر جامعه ای بصورتی مطرح شده اما حدود شمول اين حقوق بر اساس ساختارهای سنتی، اجتماعی، و اقتصادی هر جامعه تعريف شده و در مورد هر «فرد صاحب حقوق» بصورتی يگانه معين می گشته است.

اگر امروز دينکاران حاکم بر کشورمان مدعی آن هستند که مذهب شان فصول مشبعی در مورد «حقوق افراد» دارد بدان خاطر است که هر مذهبی، پس از جداسازی مؤمنان و کافران، در مورد حقوق هر يک از آنان مقرراتی را بيان می کند. تعبير «حق الناس» در اسلام هم در صورتی مفهوم واقعی خود را می رساند که «ناس» را نه به «مردم» (که معنای واقعی آن است) بلکه به «گروه مؤمنان» (که منظور نظر شارع است) تعبير کنيم. در منظری ديگر، همان حکومت هيتلری که يهوديان را به کورهء آدمسوزی می سپرد نيز برای «آريائی های اصيل» حقوق مشبعی قائل بود.

به عبارت ديگر، در همهء گروه ها و ايدئولوژی ها، مسئلهء حقوق بشر مطرح بوده است اما در همهء آنها «بشر» دارای تعريفی تاريخی، اجتماعی، اقتصادی و ايدئولوژيک بوده که شامل همهء آدميان نمی شده است. من حتی در عاميت سخن سعدی شک دارم که گفته است «بنی آدم اعضاء یک پيکرند» چرا که ديده ام که در جائی ديگر نوشته است: «ای کريمی که از خزانهء غيب / گبر و ترسا وظيفه خور داری // دوستان را کجا کنی محروم / تو که با دشمن اين نظر داری؟!» که خود نشانهء آن است که در نزد سعدی بزرگوار هم اين «بنی آدم» همان «بشر»ی نيست که در اعلاميهء حقوق بشر آمده است.

و همين جا و همين مضمون ما را متوجه تعبير «بشريت زدائی» (dehumanization) هم می کند (که ديده ام به «انسان زدائی» هم ترجمه شده، بی آنکه بين انسانيت و انسان تفاوتی گذاشته شود و بی آنکه وحدت کلام در مورد مسائل حقوق بشری رعايت شود). «بشريت زدائی» اسم فعلی که سخت عجيب می نمايد اما برای خارج کردن آدميانی ناموافق از صف بشريت و تنزل آنها به مقامی مادون بشر بودن، و سپس با آنان هر عمل را که قدرت مندان می خواهند انجام دادن سخت به کار می آيد.

اين نکته پس از انقلاب سال 57 و آغاز کشتارهای نخستين در کلام توضيحی خمينی بصورتی دقيق آشکار شد. او، هنگامی که در مقابل اين ايراد قرار گرفت که اعدام های بدون محاکمهء افراد گوناگون خلاف حقوق بشر است، با خود «حقوق بشر» مخالفتی نکرد اما توضيح داد که از نظر «اسلام عزيز» (بخوانيد مذهب فرقهء دوازده امامی) اعدام شدگان بشر نبوده اند که بتوان از حقوق شان سخن گفت.

***

باری، به نظر من، تمام اهميت اعلاميه ای که در سال 1948 زير نظر بانوی اول امريکا، خانم روزولت، تهيه شد و نمايندگان کشورهای مختلف برون آمده از جنگ «جهانی» دوم پای آن را امضاء کردند در اين بود، و هست، که «حقوق بشر» را کلاً امری «يونيورسال» می داند که هيچ انسانی را نمی توان از آنها محروم ساخت. بر اساس اين اعلاميه نه رنگ پوست، نه نژاد، نه جنسيت، نه مذهب، نه فرهنگ، نه تعلقات طبقاتی و نه هيچ امر جداساز ديگری نمی تواند اين حقوق را از افراد ساکن بر کرهء خاک محروم کند.

يعنی، حقوق مندرج در اين اعلاميه از آن رو «يونيورسال» هستند که نه تصميم حکومت ها و نه تبعيضات ناشی از موارد جداسازنده و تبعيض آفرين ديگر قادر به انکار و محو آن هستند و، لذا، هر کجا که «تبعيض» باشد عملی خلاف مندرجات اين اعلاميه صورت گرفته است.

***

حال می توان به صورت مسئلهء اين مقاله بازگشت و از خود پرسيد که آيا صفت «جهانی» در نام اين اعلاميه رسانای شمول گسترده و فراگير حقوق مندرج در آن هست يا بيشتر اين معنا را می رساند که کشورهای جهان پای سندی را امضاء کرده و به آن جنبهء جهانی داده اند؟

به نظر من بايد برای ترجمهء نام اين اعلاميه بگونه ای عمل کرد که «يونيورساليته» يا «شمول گسترده»ی حقوق مندرج در آن رعايت شده باشد. و لذا، تا زمانی که پيشنهاد بهتری در دسترس نباشد، بهترين انتخاب صفت «فراگير» است که هم کليت را در خود دارد و هم شمول گسترده اش را. يعنی من معتقدم که نام اين اعلاميه در فارسی بايد بصورت «اعلاميهء فراگير حقوق بشر» در آيد تا معنای اصلی آن روشن شود.

***

در اين کار البته حکمت ديگری نيز در نظر است؛ و آن پيدايش نظريه ای به نام «نسبيت فرهنگی» است که مستقيماً فراگيرندگی حقوق مندرج در اين اعلاميه را هدف قرار می دهد. اين نظريه، که پست مدرن های فرانسوی مبتکر آن بوده اند، معتقد است که «ارزش های فرهنگی يونيورسال نيستند» و از جامعه ای به جامعهء ديگر تفاوت می کنند و ارزش های يک فرهنگ نيرومند نبايد فرهنگ های جوامع ضعيف تر را مورد حمله قرار داده و آنها را با ارزش های خود مبادله کنند. بخصوص که ما در عصر «جهانی شدن» زندگی می کنيم و اين روند قدرتمند اقتصادی باعث از بين رفتن ارزش های فرهنگی بومی نيز می شود. اين نظريه در ظاهر خود امری انسانی، فرهنگی و متمدنانه است اما بجای آنکه بر اعلاميهء فراگير حقوق بشر استوار باشد بر ضد آن عمل می کند.

می دانيم که هر فرهنگ شامل موارد مثبت و منفی بسيار است. اما تعيين اين صفات در اين ارزش گذاری نيز تنها با همان «حقوق فراگير بشر» امکان پذير می شود. حال، بطور مثال، می توان ديد که فرهنگ سنتی ـ دينی جوامع اسلامی واجد بسياری از «ارزش» های ضد حقوق بشر نيز هست: تفکيک حقوقی جنسيتی، تفکيک حقوقی مؤمن و اهل کتاب و کافر، محروم سازی جمعيت های نامسلمان و کافر از بسياری از حقوق و امکانات شغلی و تحصيلی، اعدام (های اغلب وحشيانه)، شکنجه، تجاوز، سنگسار، قطع دست و پا و گوش و بينی و ده ها موضوع ديگر، که هم اکنون در قانون قصاص حکومت اسلامی جزو «ارزش های جامعهء مسلمان» محسوب می شوند بصورتی آشکار با حقوق بشر مندرج در اين اعلاميهء فراگيرنده در تضادند؛ و اعتقاد به نظريهء «نسبيت فرهنگی»، با در نظر نگرفتن مندرجات اين اعلاميه، چيزی جز به رسميت شناختن جنايت و تجاوز به افراد بشر نيست.

***

          باری، قصد من از نوشتن اين مقاله طرح بازی سرگرم کننده ای در مقولهء زبان نيست. می خواهم بگويم که در عبارت «حقوق فراگير بشر» اهميت با «فراگيری» اين حقوق است و اگر لحظه ای از اين شمول عام و بی بر و برگرد حقوق مزبور غافل شويم بلافاصله به دام احتجاجات پست مدرنيست ها و اسلاميست ها و بنيادگرايان همهء مذاهب و ايدئولوژی ها گرفتار می آئيم و، بی آنکه خود آگاه باشيم، بر ادامهء نقص حقوق بشر، و جنايات گوناگون عليه او، رأی می دهيم.

 

1. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2005/ES.Notes.101405-242.htm

2. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2006/ES.Notes.090806-legitimacy.htm

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]