PEZHVAKEIRAN.COM دریغا که فقر چه به آسانی احتضار فضیلت است!
 

دریغا که فقر چه به آسانی احتضار فضیلت است!
بصیرنصیبی

 
 کانون فرهنگی خیام مونیخ روز ۱۸ اکتبر۲۰۰۳ برنامه شایسته ای را برای بزرگداشت احمد شاملوبرگذار کرد در ابتدای این برنامه بخشهاِیی از دو فیلم شاملو شاعر آزادی (مسلم منصوری)وشاملو به روایت تصویر (رضا علیپور متعلم ) نمایش داده شد وبعد از بررسی کارنامه سینمایی احمد شاملو( مطلبی که من فراهم کرده بودم) بهزاد میهن خواه در باره شاملو وارزش کارهایش سخن گفت آنگاه نعمت آزرم شاعر وسخنور متعهد خاطره های مشترکش را با شاملو باگویش شیرین خراسانی بیان کرد- داریوش شیروانی وهنرمندهمکارش GillesZimmermann قطعات زیبایی را که به یاد احمد شاملو ساخته شده بوداجرا کردند .با ترانه خوانی ایرج جنتی عطایی که بخش هایی از آن را داریوش شیروانی با سنتور همراهی می کرد وبا استقبال پر شور شرکت کنندگان مواجه شد شبی به یاد ماندنی به اتمام رسید. تهیه وتنظیم چنین برنامه ای منظم وموثر کار مهمی بود که کانون خیام از انجام آن سربلند بیرون آمد شایسته است از شیروانی وهمراهانش برای تدارک چنین برنامه ای قدردانی نمود وهمچنین باید از پرویزصدیقی که کار دشوار ترجمه مطالب به آلمانی را به عهده داشت به نیکی ِیاد کرد. در شرایطی که بخشی از کانون های مثلا اپوزسیون مبلغ صادرات فرهنگی- هنری رژیم شده اند حضور و وجود چنین کانونهایی پشت گرمی شایسته ایست برای آنان که به کلیت این رژیم وهمه باندها ودسته بندیهایش نه گفته اند.
در اینجا نوشتاری راکه من برای آن شب تنظیم کرده بودم میخوانید
 
shamloo
 
بیشتر کسانی که در باره احمد شاملو بعد از خاموشی اش سخن گفته اند با او و آیدا دوستی والفت داشته اند ومن از این شانس محروم بوده ام/ من نه با او ونه با دیگر بزرگان هنروادب آن دوران نشست وبرخاست نداشتم ؛ البته من در سالهایی که بسیار جوان بودم و قبل از اینکه سینمای آزاد پا بگیرد به پاتوق های هنری سرمیزدم؛ از کافه نادری تا؛کافه تریای هتل تهران پالاس و بار هتل کمودر ویابار هتل مرمر که مشتریانش اکثرأ روشنفکران آن دوران بودند که روزها در مطبوعات به جان هم می افتادند وشبها لب تشنه شان را باآبجوی بشکه خنکی که شاغلام به دستشان می داد تر می کردند .کافه قنادی ری در لاله زارنو که اصلاپاتوق خودمان بود.( احمد رضا احمدی ؛ شاهرخ صفایی/نصیب نصّببی/ اسماعیل نوری علاء/ / بهرام اردبیلی و…پای همیشگی کافه ری بودند)
اما با گسترش سینمای آزاد آنگاه که بعد از سالها سرگردانی وحمل پرونده سینمای آزاددریک کیف کوچک دستی ؛ محل ثابتی پیدا کردیم -دیگر وقت و فرصتی برای پاتوق نشینی نداشتم؛ ترجیح میدادم وقت های آزادم را هم با همان بچه های خودمان بگذرانم
من دردوران پاتوق نشینی هم دراین گونه مجالس با شاملو برخورد نکردم وشاید هم او خود به حضور درآنگونه محافل گرایشی نداشت.
اولین بار که با او صحبت کوتاهی داشتم به هنگامی بود که برای تحویل نقدی که برفیلم شوهر آهوخانم نوشته بودم به دفتر خوشه رفتم؛ شاملو که ژورنالیست برجسته ای نیز بود از خوشه که یک نشریه متداول بود و دکتر عسکری مدیرش ؛ یک مجله با اعتبار ساخت ودوره ای که او خوشه را میگرداند؛ خوشه به پایگاه راستین جوانان جستجوگر در زمینه شعر واد ب؛تئاترو سینما و …مبدل شد که گرد احمد شاملو؛ جمع شده بودند در همان دوران من با دودلی وتردید مطلبی را که در باره ،آن فیلم نوشته بودم به او سپردم دل تودلم نبود که ایا شاملو این نوشته راخواهد پذیرفت ؟ وقتی آن نوشتار چاپ شدانگار از یک امتحان سخت به سلامت جسته بودم من تازمانیکه عمر کوتاه انتشارخوشه ادامه داشت همکاریم رابا آن ادامه دادم ؛ بیاد دارم آخرین نوشتار من در خوشه شاملودر باره فیلمی بود به اسم کلاه سبزها که آقای جان واین برای سازمان سیا ساخته بود این فیلم روی اکران آمده وبا استقبال سینمارو ها مو اجه شده بود البته کسی هم در باره محتوای ضد انسانی این فیلم سخنی نمی گفت ؛فیلم ظاهر فریبنده ای داشت دیوید جانسون در نقش یک خبرنگار امریکایی بود که اعتراض به حضور امریکا در وییتنام دارد اما آنگاه که خود به جبهه می رود وشقاوت و بیرحمی!! ویتکنگ را به چشم می بیند به امریکا حق می دهد که همچنان در ویتنام بماند. عنوان نوشتار من سینما در خدمت استعمار بود ودر محتوای مطلب به کسانی که فیلم را وارد کرده بودند؛ به آنهایی که در کار دوبله دخالت داشتند وبه سینما های نمایش دهنده به سختی حمله شده بود وقتی مطلب را شاملو خواند هیچ نشانی ازتردیددر چهره اش نقش نبست وبی تامل گفت چاپش می کنم وچاپ کرد اماخوشه ۲۴ ساعت بیشتر روی بساط روزنامه فروش ها نماند ومامورین امنیتی آن شماره را جمع کردند وبعد از در آوردن آن مطلب اجازه دادند دوباره بخش شود هرچند دستگاه سانسور از انتشار خوشه ناخوشنود بود وپی بهانه ای می گشت تا این صدارا خاموش کند اما نمیدانم علت توقف خوشه دقیقا چه بود؟
بهر حال این آخرین شماره انتشار خوشه نیز بود ویک کار مهم فرهنگی برای همیشه از حرکت باز ماند. تماس من هم با شاملو قطع شد ودیدار های دیگر من گهگاه وبیشتر در راهروهای تلویزیون یاقسمت مونتاژ فیلم بود ودرهمان زمان که او درگیر مستندهایی بود که برای تلویزیون می ساخت- واین دیدار هاهم از یک سلام وعیلک عادی وچند جمله ای که رد وبدل می شد تجاوز نمیکرد.
بعد از انقلاب دیگرهرگز شاملو را ندیدم دربرنامه های خارج از کشورش هم حضور نداشتم .
آنگاه که اوبرای همیشه خاموش شد به حق از وی تجلیل بسیار شد اما ایا تنها عظمت شعرش این چنین ستایش همگانی را برانگیخت ؟ نه واقعیت تنها این نبود/رفتار؛گفتار؛اعمال وایستادگی اش در برابر خودکامگی واستبدادوشهامتش دربیان حق وحقیقت در این گرایش همگانی نسبت به وی سهم عمده ای داشت. به خصوص او از امتحان نیرنگ دیگر رژیم یعنی خیمه شب بازی دوم خرداد به سلامت عبور کرد همان نیرنگی که جمعی از اهل قلم را فریفت؛ هوشنگ گلشیری را بوسیله ای برای تبلیغ خاتمی ریا کاربدل کرد ومحمود دولت آبادی را به سقوط تاحد دستیاری عطااله مهاجرانی کشاند وسیمین بهبهانی را در مجلس آشتی کنان مهاجرانی نشاند.
چرا هما ن روشنفکرانی که بعد از خاموشی وی در رسای او مرثیه سرودند به هوشدار های او برای پرهیز از باند مشاطه گر رژیم توجهی نداشتند؟ وبه گفته شاملوبا گوشتی گندیده که همان دوم خردادیهای حکومتی باشند میخواستد غذای خوشمزه طبخ کنند؛ شاملو در جواب این سئوال که چرا باروزنامه دوم خردادی جامعه مصاحبه نمی کند آگاهانه گفت :
«آخرین باری که بامن تماس گرفتند ّبه آنها گفتم با شما مصاحبه کنم که چه بگویم؛ بگویم که شما بی شرف تر ازروزنامه کیهان هستید چون لااقل این یکی فریبم نمی دهدوموضعش را پنهان نمی کند… »
امرور که بوی گند وعفن باند دوم خردادی هر شامه ای را میآزارد قدر کلام شاملو, را بیشتر می دانیم .آنگاه که بزرگ ادب وفرهنگ معاصرما به خواب ابدی فرو رفت مجالس بسیاری در ستایش از او برگذار شد- مطالب زیادی در باره وی وکارهایش نگاشته شد اما در همه این مراسم؛ درتمام مقالات ونوشته هاو یاد بود نامه ها به کارنامه سینمایی او حتی اشاره ای نشد/ ایا کارهای سینمایی اوناشناخته بود؟ نه این کارها گسترده وچند سال تداوم داشت هیچ پوینده ای نمی تواند از آن کارها بی اطلاع بوده باشد. به گمان من چون در مجموع کارنامه سینمایی شاملو کارنامه قابل دفاعی نبودبه غلط سعی همگانی برحذف آن بکار گرفته شد؟ وچرا باید این چنین رویه ای متداول باشد ؟ ایا شایسته نیست به جای سرپوش گذاشتن به واقعیات به بررسی وتحلیل علل آن توجه کنیم ؟
چطور می شودکه سمبل ادب وفرهنگ معاصر ما در دورانی به کاری روی می آورد ( بین سالهای ۴۲ تا ۴۴)که کارش نیست ونه از آن اطلاع دارد نه توانایی انجام شایسته اش را_ او در همان زمان حتی به فیلمفارسی آن دوران که سینمای ضد اندیشه ومروج آسان سازی وآسان پسندی بود نیزکشانده می شود.
ماابتدا به کارهایی در رمینه سینما که شاملو در انجام آن سهمی داشته به اختصار اشاره می کنیم وبعد به مدد مصاحبه ای که با خودش انجام گرفته علت این حضور ناهماهنگ را بررسی خواهیم کرد.
شاملو در فیلم فرار از حقیقت به کارگردانی ناصر ملک مطیعی چند سکانس بازی کرد/؛ فیلم داغ ننگ به کارگردانی اوآغاز شد در تیتراژ نام او با عنوان کارگردان وفیلمنامه نویس قید شده است( این فیلم را ایرج قادری تهیه کرد ورضا بیک ایمان وردی همبازی ایرج قادری در داغ ننگ بود )
فیلمنامه دخترکوهستان (کارگردان محمد علی جعفری )هم به نام او ثبت شده ؛ تارعنکبوت فیلمی بودکه مهندس میرصمد زاده که از مدرسه سینمایی ایدک مدرک داشت ساخت نام احمد شاملو در تیتراژ این فیلم هم به عنوان فیلمنامه نویس آورده شده(این فیلم هم با سرمایه ایرج قادری بازی پروین غفاری ایرج قادری تهیه شد در سکانسی از این فیلم دکتر هوشتگ کاووسی منتقد سرشناس سینما که از مخالفان سرسخت فیلمفارسی بود به خاطر دوستی با میرصمد زاده بازی داشت).
در کار نوشتن فیلمنامه مردها وجاده ها با بازی وکارگردانی ناصر ملک مطیعی هم احمد شاملو دخالت داشت- در کتاب تاریخ سینمای جمال امید از این فیلم بعنوان کاری بی ادعاوبه دور از ابتذال که دربازار آشفته فیلمفارسی گم می شود نام برده شده است.
تنظیم فیلمنامه یک سریال تلویزیونی هم در کارنامه سینمایی او ثبت شده است تخت ابونصر براساس قصه ای از صادق هدایت با کارگردانی مرتضی علوی.
کوشش برای ساختن مستند های تلویزیونی هم دورانی از فعالیت های سینمایی او را در برمی گیرد این فیلم ها که در کادر متداول فیلمهای تلویزیونی( ۱۶ میلیمتری) ساخته شده این نام ها را همراه دارد:
رقص ترکمن/ رقص دیلمانی/رقص قاسم آبادی/ عروسی در داراب کلا/گیله مرد/مراسم صوفیان/یالانچی پهلوان/ویکی دو کار دیگر …
این میزان کار چه در درون سینمای متداول فارسی وچه در زمینه سینمای مستند از آن حد فراتر است که بتوان از آن چشم پو.شید . شاملو خود نیز هرگز نخواست این بخش از کارش پنهان بماند او خوددر گفتگویی باماهنامه فیلم(شماره۶۸ شهریور۶۷ )با عنوان کارسینمایی من کارنامه بردگی بودبه صراحت این دوره از کارش را سرزنش می کند.
از اوسئوال می شود:
س:چطور به کار سینما علاقه پیدا کردید؟
علاقه ای هم در کار نبود ناگریزی بود برای تهیه لقمه نانی؛ روزهایی بود که در آمد من به زحمت کفاف پنیری را می داد که به نان وچای اضافه شود واگر آنقدر گشایشی دست می داد که حلوا ارده ای هم به پای سفره برسد؛ ضیافت وریخت وپاش به حساب می آمد.
کار سینمایی من چنین حال وحکایتی داشت یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم.ودر حقیقت به نحوی قلم به مزدی.
اما چرا یاید انسانی توانا ؛ پر کار؛ شاعر؛ محقق؛ مترجم, ژورنالیست با انرژی حیرت انگیز که کارهایش با مقبولیت عموم مواحه می شود یعنی ازطریق عرضه کارهایش به مردم باید در رفاه زندگی کند؛ درچنان شرایطی قرار می گیرد که برای گذران مخارج روزمره دیالوگ فیلمهای محمد کریم ارباب را تنظیم کند.؟
اگر جلوی انتشار کتابهای اورا نمی گرفتند اگر نشریاتی که او سرپرستی می کرد متوقف نمی کردند؛ واگر نسبت به کارهای خلاقه او اینقدر حساسیت ابلهانه نشان نمی دادند وبه سیم ؛جیم نمی کشاندندش شاملو کسی نبود که به کاری تن دردهد که نه علاقه ای بدان داشت ونه شناختی از آن.
ُسینمای متداول ما یا همان فیلم فارسی نه خودش ارزش واعتباری داشت ونه برای انسانها واندیشه شان احترامی می شناخت ؛تنها به گیشه می اندیشید وانباشتن بیشتر جیب هایش
به گوشه هایی دیگر از درد دل های شاملوِ توجه کنیم:
… دیدم در مشخصات پاره ای از فیلمها نام من به مثابه نویسنده فیلمنامه آمده است …آنهاقصه ای به ذوق خودسرهم می کردندیا از فیلمهای هندی؛ عربی؛ترکی وغیرآن برمی داشتند ومی آوردند پیش من؛ ومن حد اکثرگفت وگوهایش را می نوشتم این که اسم من هم آنجا بیاید نه درست بود ونه نامجویانه ونه اصولی
در باره فیلم داغ ننگ که کارگردانی اش هم به نام اوثبت شده می گوید:
فقط یک بار برای تهیه کننده ای سناریو یی نوشتم که خودم بگردانم ورسیونی بود از رستم وسهراب… دیدم فیلمبردارچشمش به دهان تهیه کننده است نه با دل من.گفتم آنها را به خیال خودشان بگذارم سنگین ترم ؛ جل وپوستم را برداشتم رفتم پی بدبختی ام.
کارهای اودر تلویزیون البته در فضایی جدا از فیلمفارسی ساخته شده وچون اینکارها در زمینه مسایل مختلف فرهنگ عامه؛ آداب ورسوم وباورهاو..ساخته می شد به نوعی با ذائقه شاملو هماهنک بود .میدانیم اشتیاق شاملو به فرهنگ کوچه منجر با آغاز کار مهم او کتاب کوچه شد اما برای فیلمسازی در همین زمینه هم فقط اشتیاق کفایت نمی کرد من چند تای آن کارها را در اطاق تدوین تلویزیون وروی موویولا( دستگاه تدوین فیلم )دیده ام آن فیلمها هرچه که بودبیشتر نتیجه کوشش فیلمبردار بود واندیشه کارگردان پشتوانه آنها نبود
وقتی نام شاملو همراه اثری باشد به حق توقعی ایجاد می کند که این کارها نیزپاسخگوی آن توقع برحق نیست
شاملو یکبار یک فیلمنامه شخصی هم نوشت با نام حلوا برای زنده ها که فیلمنامه ای دکوپاژ شده بود یعنی جای قرار گرفتن دوربین ودیگر مشخصات فنی را هم را مشخص کرده بود و تلویزویون جمهوری اسلامی بدون اجازه او وبدون تقبل حق وحقوق وی آنرا به فیلم تبدیل کرد- شاملو خود در باره این سرقت می گوید:
یک شب اتفاقا اواخر فیلمی رااز تلویزیون دیدم که آیدا گفت حلوا برای زنده ها است. فاجعه بود مال مارالازم نیست لااقل یه اجازه ای بگیرند ؛ جزو بیت المال است.
نگاشتن گفتار متن برای فیلمهای مستند وخواندن گفتار اینگونه فیلمها هابخشی از کارنامه اورادر برمیگیرد حضور صدای استثنایی وجذاب شاملو روی هر فیلمی وتنطیم گفتار توسط اوحتی یک کار کم ارزش را قابل دیدن می کرد
خود نیزدر این مورد می گوید:
فیلم کو.تاهی بود (حمام گنجعلیخان) این فیلم در واقع از بین رفته بود وگفتار وموسیقی نجاتش داد.
فیلم بادجن مستند باارزش تقوایی هم صدای زیبای شاملو را همراه دارد هر ارزشی برای این کار بشناسیم صدای شاملو در متن آن به تاثیر وگیرایی اش افزوده است.
در باره کار شاملو در سینما بازهم می توان گفت وحتی شایسته است به جای مخفی داشتن سهم ونقش او در سینما- امکان نمایش کارهای او به خصوص مستندهایش برای تلویزیون را فراهم آوریم تا راه برای بررسی دقیق تر هموار شود امید اینکه این نوشتار مقدمه ای برای آغار این کار باشد.
با نقل خاطره ای از او به این نوشتار پایان می دهم
..«. وضع من درست مثل وضع همسر سابق یکی از دوستان است که خانم شیرازی خیلی با مزه ای است این زن وشوهر.در یکی ازتوریستی ترین نقاط که دانوب دیده می شود ایستاده بودند شوهر گفته بود؛ چقدر این رودخانه با شکوه است ؛ زن گفته بود؛ «یعنی از او آب رکنابادما هم با شکوه تره؟»
حالا نمی دانم آب رکنآباد را دیده ایدیا نه یک شاش موش آب است… بله وضع ما هم با این سرزمین این جوری است.
 

منبع:پژواک ایران


بصیرنصیبی

فهرست مطالب بصیرنصیبی در سایت پژواک ایران 

*من هم با آنها که از خاموشی فروزان متاثر شدند همراهم!.. وچرا؟  [2016 Feb] 
*نوید کرمانی، خبرنگار دفتر اروپایی شهروندکانادا، کلیسای پاولوس و…  [2015 Nov] 
*جمهوری اسلامی، نمایشگاه جهانی فرانکفورت، فستیوال های جهانی فیلم، سلمان رشدی و …  [2015 Oct] 
*نسرین ستوده ،جعفر پناهی وخیمه شب بازی اتمی  [2015 Sep] 
*طنز نوروزی ؟! دعای تحویل سال،همراه با بانوی اول ،میشل اوبام  [2015 Mar] 
*خرس طلایی را چگونه سوار تاکسی کنیم!  [2015 Feb] 
*بار دیگر پیشگو شدم!  [2015 Feb] 
*بصیر نصیبی: بار دیگر اسلام گرایان فاجعه و جنایت آفریدند!  [2015 Jan] 
*سینمای جمهوری اسلامی، از مک کارتیسم تا خمینیسم  [2014 Aug] 
*(کارنامه سينمايی احمد شاملو)  [2014 Jul] 
* وداع با دوربین !  [2014 Jun] 
* ۲۰۱۳ سال خوبی نبود!  [2014 Jan] 
*دریغا که فقر چه به آسانی احتضار فضیلت است!   [2013 Dec] 
*ژیلا مهرجویی را جمهوری اسلامی سالها قبل کشته بود!  [2013 Dec] 
*بعد از ۲۲ سال گزارشی از یازدهمین جشنواره ی بین المللی سینمای در تبعید سوئد/ گوتنبرگ  [2013 Nov] 
*احمدی‌نژاد دستور داد اسکار بگیریم، ما لابی کردیم، فرهادی اسکار گرفت  [2013 Feb] 
*ترور کافه میکونوس،نخل طلای کن به طعم گیلاس کیارستمی و آزادی زود هنگام کاظم دارابی به مناسب سالگرد جنایت در کافه میکونوس برلین [2012 Sep] 
*دیپلمات گروگان گرفته شده در سفارت امریکا هم برای سینمای جمهوری اسلامی دلالی می کند!  [2012 Jan] 
*نخستین فیلم تجربی، ضد قصه،آغاز سینمای دیگر در ایران!  [2011 May] 
*سفارشنامه یا شناحتنامه اسماعیل جان خویی برای بهمن جان!؟  [2011 May] 
*ازمروارید های خونین میدان لو لوی بحرین تا ضد انقلاب های فتنه گر میدان انقلاب تهران!  [2011 Apr] 
*3سال زندان به چه جرمی؟!  [2011 Mar] 
*حرف ها وسوالهای یک تبعیدی به بهانه انتشاراعلامیه رسانه« ایران ندا»  [2010 Nov] 
*درباره‌ی یک پیشنهاد، بستن سفارت خانه های جمهوری اسلامی!  [2010 Nov] 
*کارنامه بصیر نصیبی به اختصار  [2010 Nov] 
*30 سال سینما در جمهوری اسلامی ( قسمت آخر )  [2010 Apr] 
*هشداری دیگر به فیلمسازان سینمای جمهوری اسلامی  [2010 Mar] 
*30 سال سینما در جمهوری اسلامی (5)  [2010 Mar] 
*30 سال سینما در جمهوری اسلامی( 4)  [2010 Feb] 
*جشنواره گرم سینمای مقاومت ایران در تبعید، روزها وشب های سرد برلین!!  [2010 Feb] 
*۳۰ سال سینما در جمهوری اسلامی(۴)  [2010 Jan] 
*استقلال سینمای جمهوری اسلامی درمعرض خطر است! شوخی نمی فرمائید ؟  [2009 Nov] 
*سیستم بدل ساز و سینمای زیر زمینی ایران  [2009 Oct] 
*اولین و آخرین جواب در ارتباط با جواب من به بیانیه رخشان بنی اعتماد  [2009 Oct] 
* زیر پوست شب چه میگذرد؟  جواب به بیانیه رخشان بنی اعتماد [2009 Sep] 
*دولت دست نشانده نوری المالکی و پایگاه اشرف   [2009 Jul] 
*جواب به مقاله ی درباره ی حضور مخملباف در پارلمان اروپا و نامه ی منتقدین   [2009 Jul] 
*صدای پای انقلاب، آغاز پایان   [2009 Jun] 
*آیا می شود برای رفاه شهرزاد کاری کرد؟  [2009 Mar] 
*مجموعه دروغگو ها*  شبه نمایشنامه در ۳ پرده  [2009 Mar] 
*خداوند خود داور جشنواره فجر بود!  [2009 Feb] 
*«یک لحظه برای آزادی» یک اثر فوق العاده ویک سند تکان دهنده!  [2009 Feb] 
*«یک لحظه برای آزادی» یک اثر فوق العاده ویک سند تکان دهنده!   [2009 Feb] 
*فیلمبردار در غربت،غریبانه خاموش شد!  [2009 Feb] 
*فرموده و افزوده یک بار گولم زدی شرم برتو، بار دوم گولم زدی شرم برمن (یک ضرب المثل امریکایی) [2008 Nov] 
*سانسور فيلم در ايران (۱۳۷۸_۱۲۸۳) آغاز سانسور فیلم در ايران- ۱۲۸۳ [2008 Nov] 
*حسن داعی وشبکه گسترده لابی ها  [2008 Oct] 
*حسن بنی هاشمی، چهره درخشان جنبش سینمای آزاد ایران  [2008 Oct] 
**شهرزاد وسینمای آزاد  [2008 Sep] 
*دريغا که فقر چه به آسانی احتضار فضيلت است!  (کارنامه سينمايی احمد شاملو)  [2008 Jul] 
*مدیر روابط عمومی جشنواره یکی بود و یکی نبود، یا آرتیست مستقل و خلاق تئاتر؟!  [2008 Jun] 
*مسعود بهنود، کتاب سوزان هیتلر، فیلم سوزان خمینی  [2008 Jun] 
* آش یک ملیون دلاری  حرفهایی در باره جشنواره ی یکی بود ویکی نبود در کانادا [2008 May] 
*چگونه هوشنگ توزیع از شعار به شعور رسید!  [2008 May] 
*زیر ذره‌بین  [2008 May] 
*گفت وشنود با بصیر نصیبی در حاشیه برنامه پرویز قلیج خانی در زاربروکن( آلمان) جمهوری اسلامی مار-بروکن!! [2008 May] 
*کوروساوا، گودار، عمرشریف و سینمای جمهوری اسلامی درجواب آقای ارژنگ بامشاد [2008 Mar] 
*سینمای سیاسی، زندان وسینمای ایران در تبعید  با یادهادی حسین زاده عضوگروه سینمای آزاد مشهد که در سال ۶۰ اعدام شد وهمه جانباختگان راه رهایی . [2008 Feb] 
*پرسپولیس، ونسان پارونو- مرجان ساتراپی وموفقیت های دیگر ...   [2008 Feb] 
*نامه سرگشاده به مدیر جشنواره ی جهانی فیلم برلین  [2008 Feb] 
*عشق من، جمهوری اسلامی! در باره شرکت کارگردان «عشق من وین» در برنامه تبلیغاتی احمدی نژاد  [2008 Jan] 
*من اگر جای تو بودم!  [2007 Dec]