گفتن به وقت خاموشی؟
اسماعيل نوری‌علا

می خواهم مطلب اين هفته را با يک قطعه از يک پازل آغاز کنم. نقل است که:

«روزنامهء لیبراسیون جزئیاتی از چگونگی آغاز مذاکرات مخفی هسته‌ای بین ایران و آمریکا در مارس سال 2013 را منتشر کرده است. این نشریهء چپ‌گرای فرانسوی گزارش می‌دهد، بر اساس مدارکی که در دست دارد، علی اکبر ولایتی ریاست هیات مذاکره کنندگان ایرانی را بر عهده داشته و سرپرستی تیم امریکایی نیز با ویلیام برنز بوده است. علاوه بر او، جک سالیوان، مشاور جو بایدن نیز در تیم آمریکایی بوده و وندی شرمن هم در جلسات آخر شرکت کرده است. در این مذاکرات علی اکبر صالحی وزیر خارجه وقت حضور داشته است. پونیت تالوار، مشاور ارشد اوباما در خاورمیانه، نیز در مذاکرات حاضر بوده است و می‌گوید در تابستان 2012 و دوباره در مارس 2013 در عمان با هیات ایرانی ملاقات کرده است»(1)

به اين ترتيب، مذاکرات مستقيم حکومت اسلامی با امريکا (و نه 1+5) بسی پيش از انتخابات و به رياست رسيدن حسن روحانی، و با شرکت مشاور خامنه ای و نيز وزير خارجهء وقت حکومت، آغاز شده و تنها پس از انجام انتخابات رياست جمهوری بصورت علنی و با شرکت بقيهء کشورهای غربی «ادامه يافته» است. اين بدان معنا است که از مدت ها قبل نفس حکومت اسلامی زير بار تحريم ها بريده و فکر آمادگی برای انصراف از پروژهء پر خرج و خيانت بار اتمی از سالی پيش از آمدن حسن فريدون روحانی مطرح شوده است.

و اگر چنين است، قطعاً آوردن حسن روحانی نمی تواند يکی از راهکارهای اجرای اين «تسليم بلا شرط» (که «نرمش قهرمانانه» نام گرفته) نباشد، آن هم به منظور آماده ساختن افکار عمومی داخل کشور و احساس شراکت دادن به مردم ز طريق تشويق شان به حضور فعال در انتخاباتی که ولی فقيه همواره آن را «رأی اعتماد مردم به رژيم» می خواند. بايد به مردم تفهيم می شد که آنها می توانند، با شرکت «حماسی!» خود در انتخابات رژيم، از يکسو، از شر تيم احمدی نژاد ـ رحيم مشایی آسوده شده و، از سوی ديگر، جلوی آمدن جليلی را (که معروف به «کانديدای رهبر» بود) بگيرند و، در عين حال، «دولت تدبير و اعتدال و کليد» را به قدرت رسانده، و در حين زدن «مشتی محکم» بر دهان بنيادگرايان، فضائی را فراهم آورند تا دولت جديد هم با شهامت تمام همهء تابوهای گذشته را بشکند و اعلام کند که «اين حکومت اسلامی آن حکومت اسلامی سابق نيست» و، به کلام ديگر، رژيم قصد دارد «آدم» شود و سر ميز مذاکره بنشيند و آنچه را به خرج ملت يک لا قبای ايران ساخته تسليم «شياطين» کند.

يعنی، آنچه در طول ده ماه تا انجام انتخابات صورت گرفته همه در راستای شکل دادن به همين انتخابات بوده و نيز در راستای ايجاد صحنهء پر فراز و نشيبی که هر لحظه اش نفس را در سينهء مردم حبس کند و آنها، پس از عبور از مارپيچ پر هيجان دور ماقبل انتخابات، موفق به آوردن کانديدائی شوند که خود رژيم از قبل آماده و بزک اش کرده است.

به برخی از زمينه سازی های اجرای اين نمايش توجه کنيم:

1. حاج آقا رفسنجانی، رئيس دائمی مجمع تشخيص مصلحت نظام، در چند ضرب، محبوب می شود: دخترش فائقه به زندان می افتد. پسرش، که در «لندن» مقيم است و می داند دادستانی قصد دستگيری اش را دارد، يکباره، در ميان بوق و کرنای بخصوص بی.بی.سی، به تهران بر می گردد و او هم به زندان می رود. حاج آقا رفسنجانی، به سبک امام حسين در تعزيه های صحرای کربلای، يکی يکی با فرزندان اش خداحافظی می کند و آنها را به «اوين» می فرستد.

2. در همان حال از در و ديوار خبر می رسد که حاج آقا طرفدار آشتی با دنيا و بخصوص امريکا و مذاکره برای رفع تحريم ها است. اصلاح طلبان، و بخصوص محمد خاتمی، نيز دلبستگی و اميد خود به آمدن رفسنجانی را علنی می کنند.

3. حاج آقا کانديد می شود: رفسنجانی، ظاهراً به اصرار و الحاح اصلاح طلبان، در آخرين لحظه، اعلام کانديداتوری می کند و آنها مجالس شادمانی براه می اندازند که مرد شکست ناپذير رژيم آمده است تا «کشور و ملت» را از گردابی که ولی فقيه به دست نوکر خود، احمدی نژاد، ساخته بيرون آورد. مجالس شادمانی بر پا می شود.

4. اما شورای بی پدر و مادر نگهبان «صلاحيت» مردی را که دست راست خمينی و پايه گزار حکومت خامنه ای است و هم رئيس مجلس و هم دو دوره رئيس جمهور بوده و بقيهء عمر را هم در رياست مجلس خبرگان و «مجمع تشخيص مصلحت نظام» گذرانده،  رد می کند. حس ناکامی بر همه چيره می شود، گرد اندوه بر اردوگاه اصلاح طلبان می نشيند، و خنده از لبان سيد خندان پر می کشد.

5. اما در اين نمايش راهی به جائی (يا چاهی) هم هست: شورای نگهبان صلاحيت هشت نفر از «جنايتکاران سابقه دار» رژيم را اعلام می کند. از علی اکبر ولایتی (مشاور «آقا» و مذاکره کننده با امريکا در عمان در ماه های پيش از انتخابات) گرفته تا سردار هميشه کانديد، محسن رضائی، همه اهل صلاحيت و تدبير اند. اما، در آن ميان، حسن فريدون روحانی با چراغ خاموش جلو می آيد و يکباره در مناظره های تلويزيونی و مجالس انتخاباتی با «کليد» مشهورش ظاهر می شود.گوئی شعر نصرت رحمانی را خوانده است که «قفل يعنی که کليدی هم هست!»

6. محمد خاتمی و حاج آقا رفسنجانی و اصلاح طلبان ديگر مشتاقانه او را حمايت می کنند. اميد به مردم برگردانده می شود. آنها در برابر «گزينهء آقا»، که جليلی باشد، گزينهء خود را يافته اند. همه چيز آمادهء «شرکت حماسه ساز» مردم در تودهنی زدن به «آقا» از طريق انتخاب روحانی بجای جليلی است و ماشين تقلبیهم که چهار سال پيش احمدی نژاد را از صندوق بيرون کشيد گويا اکنون گريپاژ کرده است.

7. در اين ميانه يک استفادهء کوچک ديگر هم می شود از اين موقعيت کرد و حساب اپوزيسيون خارج کشور را هم رسيد. حکومت، که يقين کرده عدهء کثيری داوطلبانه در انتخابات شرکت خواهند کرد، خارج کشوری ها را تحريک می کند که انتخابات را «تحريم» کنند، چرا که با اين کار ثابت می شود که مردم اعتنائی به «فتوا»های آنها ندارند. در اين ميان بخصوص شاهزاده رضا پهلوی، که برای نسل جوان بيش از بقيه جاذبه دارد، مهمترين قربانی است: وادارش می کنيم که «شورای ملی» اش را «قبل از انتخابات» تشکيل دهد تا بشود از او و «ياران اش» پرسيد که «می فرمائيد مردم در انتخابات شرکت بکنند يا نه؟» و از آنجا که ايشان نمی تواند به شرکت در انتخابات توصيه کند مجبور به تحريم می شود و يکی از مشت های محکم شرکت کنندگان در انتخابات نيز به دهان ايشان اصابت می کند و پروندهء سياسی ايشان هم بسته می شود.

8. بدين سان انتخابات آغاز می شود، ميليون ها تن مشتاق زدن مشت بر دهان ولی فقيه در آن شرکت می کنند و «حماسه» ای ديگر آفريده می شود. حسن فريدون روحانی، رئيس مخوف شورای امنيت ملی که اکثر سرکوب های رژيم با مديريت او انجام شده، کليد در دست، برای «حل مشکلات» از صندوق ها بيرون می آيد. شادمانی مردم را به رقص و طرب در خيابان ها می کشاند،. ولی فقيه هم، لابد با کمال نارضايتی(!)، لنگ می اندازد و حکم مردم را «تنفيذ» می کند تا تيم خندان روحانی ـ ظريف، بدون اشاره به مذاکرات يک سالهء گذشته با امريکا، آمادهء تفاهم با غرب شوند.

9. غرب هم احتياج به آن دارد که مردم کشورهای خود را در همين باور شريک کند که روحانی از جنم ديگری است و برقراری فضای باز سياسی در ايران امر محتملی محسوب می شود. قرار است که اگر رژيم در طول مهلت شش ماهه اش نشان دهد که قابليت آدم شدن دارد، و قضايای تهديد اسرائيل و ايجاد آشوب در خاورميانه و ساختن بمب اتمی را کنار می گذارد آنها تکه نانی به سوی اش پرتاب کنند تا از گرسنگی نمیرد و يا به دست مردم گرسنه مثله نشود. پس، در يک سلسله اقدامات طراحی شده، با بازديد از هيئت پارلمانی اروپا گرفته تا وزير خارجهء ايتاليا (همه خانم های ديپلمات ورزيده!) از تهران موافقت می شود تا آنها از نزديک با اين «فضای باز جديدالتأسيس سياسی» آشنا شده و مراتب را به مردم کشورهای تابعهء خود گزارش کنند.

10. در بازگشت هيئت پارلمانی اروپا از ايران، کنفرانس مطبوعاتی خانم کرونبرگ، رئيس هيئت مزبور، برگزار می شود و در آن اين نکات مطرح می گردد: «باید در نظر داشت که ایرانی‌ها می‌گویند که آنها ارزش‌هایی متفاوت از اروپایی‌ها دارند. این درست است، اما ما باید بنشینیم و بر سر این ارزش‌ها تبادل نظر کرده و این تفاوت‌ها را بپذیریم. البته باید کم کم برای جهانی کردن ارزش‌ها هم قدم برداشت. اما در ایران  باید در نظر داشت که در مقایسه با اتحادیهء اروپا، دین نقش بسیار مهمی را ایفا می کند. ما یک جامعهء لیبرال هستیم و ایران یک جامعهء به شدت محافظه‌کار است... وقتی ما دربارهء موضوع اعدام با مقام‌های ایرانی صحبت کردیم، متوجه شدیم که بیش از هشتاد درصد اعدام‌ها در ارتباط با جرائم مرتبط با مواد مخدر بوده  است.  آنها در حال کارکردن بر روی این موضوع هستند. ما با مقام‌های مرتبط با موضوع در شورای حقوق بشر هم دیدار کردیم.  آنها در صدد لغو حکم اعدام نیستند، اما دربارهء کم کردن آن فکر می‌کنند که به نظرم تا همین جا نشانه خوبی ست... ما در ایران با افرادی از سازمان‌های غیر دولتی هم صحبت کردیم و آنها نظرشان این بود که هم اکنون فضای بیشتری برای کار کردن وجود دارد. رییس جمهوری ایران همچنین در تلاش برای نهایی کردن یک منشور حقوق شهروندی است و این منشور هم اکنون خود موضوع بحث است و نشان از یک بازگشایی در فضا دارد. البته که صد روز زمان طولانی‌ای برای یک تغییر اساسی نیست، اما قدم‌های کوچکی برداشته شده است.»(4)

***

حال وقت آن است که اين «سناريو» را کنار بگذاريم و به واقعيت های ملموس تر برگرديم تا مبادا به دائی جان ناپلئونيسم متهم شويم: آيا آن چنان که برخی از سکولار دموکرات های داخل کشور گزارش می کنند، رژيم براستی در حال عقب نشينی است؟ مگر نه اينکه در روزهای اخير دوستان ارجمندی از داخل ايران به ما می گويند که «تغيير رفتار رژيم و باز شدن فضای سياسی را باور کرده و به ياد عهد جيمی کارتر و فضای باز سياسی سال 56 افتاده اند» و اگر مای خارج نشين اين امر را باور نداريم بخاطر آن است که در خارج نشسته ايم و نبض مردم و زمان و زمانه در دست مان نيست؟

حرفی نيست. اينکه ما در خارج «گود» نشسته ايم کاملاً درست است. اما پرسش ما از اين دوستان مان آن است که آنها قصد دارند از اين «فضای باز سياسی» چه استفاده ای کنند؟ مشکل دقيقاً در روشن نبودن پاسخی به اين پرسش است. از نظر من، دليل اين کمبود نيز ناشی از ناروشنی مفروضات مطرح شده از جانب داخل کشوری ها است و آنها در مورد تحليل برخی از موارد، مثلاً، در مورد «عقب نشينی رژيم»، دچار بدفهمی شده اند.

روشن است که در هر «مبارزه»، حداقل دو نيروی متخاصم روبروی هم می ايستند و، در جريان مبارزه، يک طرف يک قدم «عقب نشينی» می کند و آن ديگری يک قدم پيش می گذارد. اما اکنون، در مبارزه ای که يک طرف اش حکومت اسلامی است، معلوم نيست که «طرف ديگر» کيست و رژيم در برابر کدام حريفی عقب نشسته است.

از نظر همگان حريف پيش رونده در برابر عقب نشينی رژيم جمع کشورهای غرب است، که از اين بابت می توان، با هزار اما و اگر، خوشحال هم بود. اما، در همين حال، هيچ دليلی برای عقب نشينی رژيم در برابر اپوزيسيون داخل کشور وجود ندارد: رژيم بر تعداد اعدام هايش افزوده، مدارس را در اختيار حوزهء علميه گذاشته، روزنامه ها را بسته و بر فشار خود افزوده است. وضعیت آلودگی هوا و آب به حد فاجعه آمیزی رسيده، بر تعداد ماه های به عقب افتادن حقوق کارگران افزوده شده و لیست موارد نقض حقوق بشر رژيم چيزی حدود مثنوی ِ هفتاد و دو من شده است.

و طرفه اينکه، در اين ميانه، نه آقای اوباما و نه خانم کرونبرگ، هيچ کدام از اين بابت گله ای ندارند. فراموش نکنيم که اساساً «کارت حقوق بشر» هيچ گاه روی ميز مذاکره با رژيم قرار نداشته است. در اين ساحت، مورد ايران مورد تنهائی بشمار نمی رود. مگر عربستان سعودی متحد نزديک امريکا نيست؟ آيا کسی از ميان اين دولتمردان و زنان غربی از سعودی ها می پرسد که وضع حقوق بشر در آن کشور چيست؟ نه! آنها نه تنها نمی پرسند که برای سکوت شان توجيه هم دارند: سعودی ها دست و پا می برند؟ بقول خانم کرونبرگ، اين امر ناشی از فرهنگ شان است ديگر، و با مال غربی ها فرق دارد!

بدينسان، به نظر نمی رسد که رژيم در برابر اپوزيسيون داخل کشور هم عقب ننشسته باشد. اما برای حل مسئلهء تفسير اين «عقب نشينی» بايد راه حلی يافت. اين راه حل مدت ها است که از جانب جنبش سکولار دموکراسی در خارج کشور پيشنهاد شده است: تنها راه آزمون نفی يا اثبات عقب نشينی فرضی رژيم در برابر خارج کشوری ها، دست زدن اين اپوزيسيون به «مطالبه محوری ِ حداقلی»، آن هم در ابتدا بر اساس مندرجات قانون اساسی خود اين رژيم است؛ همانی که مهندس موسوی چهار سال پيش، در نابهنگامی کامل، و در زمانهء اقتدار بی پروای رژيم، خواستارشان شد و به حصر خانگی دچار آمد.

يعنی، از اين ياران که از اين «فضای باز سخت کنترل شده برای مصرف خارجی» به وجد آمده اند می توان پرسيد که استفادهء بهينهء آنها از اين فضا چه بوده است يا خواهد بود؟ و آيا رفتن خانم نسرين ستوده (بدون روسری) و آقای جعفر پناهی (با کراوات) به سفارت يونان برای دريافت جايزهء ساخاروف از دست خانم کرونبرگ را می توان از جملهء اقدامات ساختارشکن دانست؟

***

ما قبول داريم که نه در داخل گوديم و نه طلبکار از عزيزان مان در داخل کشور. اما آيا اين بی انصافی نيست که، در برابر نخستين انتقاد مشفقانهء ما، دوستان مان به خشم آيند و ما را «اپوزيسيون درجازن» بناميد؟ آيا قصدشان ساکت کردن ما ياران بی چشمداشت شان است؟ آيا از ما می خواهند که تصديق کنندهء بی چون و چرای هر خطایی باشيم؟ و یا می خواهند غیر مستقیم حق طبیعی اظهار نظر و تفسیر و بررسی را از ما، «به جرم دور بودن از وطن» بگیرند؟

نه! چنين کاری ممکن نيست. سکولار دموکرات های انحلال طلب خارج کشور، دارای مواضعی سه گانه اند: بنيادگرايان و قانون اساسی شان را دشمن می دانند، با اصلاح طلبان و سياست های تقويت کنندهء رژيم شان مخالفند، و در برابر صف فداکار و از جان گذشتهء سکولار دموکرات های داخل کشور وضعيت يک «نگاهبان مشفق اما منتقد» را دارند.

توجه کنيم که «اگر نبودن در ایران موجب بی خبری باشد»، به همان سياق، می توان حکم کرد که «نبودن در خارج کشور و بی خبر بودن از جهان و آنچه در آن می گذرد نيز موجب اشتباه محاسبه های سنگين می شود». و بلافاصله دقت کنيم که اين واقعيت از وجود دو زمينهء مختلف برای دو اردوگاه پيکر سکولار دموکراسی ايرانی خبر می دهد و به نظر می رسد، تا اين دو اردوگاه به سخنان يکديگر گوش ندهند، با هم ارتباط نداشته باشند، قدر هم را ندانند، استقلال يکديگر را محترم نشمارند، و از امکانات کاملاً متفاوت يکديگر استفادهء بهينه نکنند، اين قافله تا به حشر لنگ خواهد ماند.

واقعيت آن است که سکولار دموکرات های داخل ايران هنوز دارای مرکزيت و انسجام و رهبری نيستند. جنبش سکولار دموکراسی در خارج کشور دعوت دفتر برونمرزی جبههء دموکراتيک ايران از خانم نسرين ستوده و آقايان عباس امير انتظام، محمد ملکی و حشمت طبرزدی را مغتنم و گرامی داشته و در تبليغ آن کوشيده و اميدوار است تا هرچه زودتر شاهد بوجود آمدن چنين مرکزيتی باشد و، در عين حال، معتقد است که تنها هم اکنون و امروز است که می توان به شعله ور شدن مبارزات مدنی در داخل کشور اميدوار بود. اگر در حال حاضر رژيم دچار ضعف اقتصادی است، اگر در مقابل غرب دست به عقب نشينی زده، اگر تحريم های اقتصادی کمرش را شکسته اند، اگر در هراس از شورش های اعتراضی مردم، آن هم حتی نه برای آزادی که در حد خواستن نان، دست به امضای معاهده های ترکمانچائی زده است، اکتفا کردن به حداقل هائی همچون رفتن به ملاقات هيئت اروپائی، يا نوشتن در فيس بووک و يا حضور در برنامه های صدای امريکا هيچ کدام در اندازه های عقب نشينی رژيم نيست.

براستی اگر اوضاع کنونی داخل کشور همچون اوضاع دوران آمدن جيمی کارتر و وضعيت سال 1356 است چرا، برخلاف آن سال، از مبارزان مخالف رژيم (که بخصوص روشنفکران و رهبران سياسی باشند) خبری نيست؟ چرا همه نگرانند که ممکن است بر اثر افشاگری عليه روحانی کل فضای باز سياسی به خطر بيافتد؟ چرا شاعران جوان ميراث بر نسل 40 و 50، که از فرصت ضعف و بيماری شاه استفاده کرده و شب های شعر انستيتو گوته را براه انداختند، امروز خاموش اند؟ چرا جماعت دانشگاهیان و روزنامه نویس ها و روشنفکرانی که در موارد گوناگون پيرامون هر حرکت رژیم نامه نگاری می کنند، چشم و گوش شان را به فاجعهء حوزه ای کردن مدارس، که معادل ايجاد مدارس طالبانی برای تربيت شهادت طلبان حسينی است، بسته اند؟ 

راست بگويم: به نظرم می رسد که يا ادعای شباهت امروز با سال 56 غلط است و يا اپوزيسيونی که چنين تشخيصی را می دهد توان حرکت ندارد.

و، در اين ميانه، سکولار دموکرات های انحلال طلب خارج کشور متهم شده اند که مشغول «درجا زدن» هستند. چندان اعتراضی به اين اتهام نمی توان داشت؛ من خود دو سه هفته پيش در مقالهء «اپوزيسيون در اغما»(6) به همين نکته اشاره کرده ام. اما معنای ديگر سخن برآمده از اپوزيسيون سکولار دموکرات داخل کشور آن است که آنها از در جا زدن گذشته و سخت در حال حرکت اند، مقصد و مقصودی دارند، استراتژی وضع کرده اند و قصد آن دارند که، گام به گام، تاکتيک هاشان را رو کنند.

من، به سهم خود، آرزومندم که چنين باشد؛ و نشنيدن صدای برخاستن ساختارشکن آنان را بتوان به حساب دورافتادگی ما از داخل کشور و حتی کوری و کری ما گذاشت؛ چرا که «مهم» ما خارج کشوری ها نيستيم که، بهر حال، در اينجا سامان گرفته و در ساحل امن نشسته ايم. اما اگر نام وطن از زبان مان نمی افتد و به در و ديوار می زنيم، تنها بخاطر مردمی است که در آن سرزمين زندگی می کنند و حق شان نيست که در آغاز قرن بيست و يکم آنها را به چهاده قرن پيش برگردانند و فرزندان شان را بجای مدرسه در مکتب خانه های زير نظر حوزهء علميه مغزشوئی کنند.

باری، اگر داخل کشوری ها پيروزی خود را در خاموش کردن ما می دانند لطفاً به صراحت بگويند تا همه بشنويم و، اگر خواست شان منطقی بود، دست از اين تلاش وسیع سی و چند ساله بشوئيم که حداقل نتیجهء آن افشای جنايات رژيم، گستراندن گفتمان لزوم استقرار سکولار دموکراسی بعنوان بديل حکومت مذهبی، کوشيدن برای زنده نگاه داشتن فرهنگ ایرانی در مقابل فرهنگ خرافاتی اين حکومت، رساندن خواست های زنان و مبارزان آزادی خواه ایرانی به گوش جهانیان بوده است. چرا که پند سعدی شيراز آن است که: دو چيز طيرهء عقل است: دم فروبستن / به وقت گفتن و، گفتن به وقت خاموشی!

1. http://isdmovement.com/2013/12/122313. Ali-Afshari-Pre-Geneva-relations.htm

2. http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/09/ 120923_l39_mehdi_hashemi_leaving_dubai.shtml

3. http://www.iranpressnews.com/source/133255.htm

4. http://isdmovement.com/2013/12/122113.Hassan- Daei-More-shameless-than-mollas.htm

5. http://isdmovement.com/Declarations/14. First-declaration.htm

6. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2013/ 120613.EN-PU-Opposition-in-Coma.htm

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]