PEZHVAKEIRAN.COM مدرنيته، سنت و مذهب؟
 

مدرنيته، سنت و مذهب؟
اسماعيل نوری‌علا

 

پيشگفتار

دربارهء «تقابل سنت و مدرنيته» در ايران دويست سالهء اخير، و اينکه چرا و چگونه اولی مانع گسترش دومی شده، سخن بسيار رفته است. بخصوص که درک مهلکهء پيدايش حکومت اسلامی در ايران، و مشکل کنونی استقرار حکومتی سکولار دموکرات در وطن مان، اغلب به همين تقابل يا تضاد بين «مدرنيته» و «سنت» نسبت داده شده و گفته می شود که تا اين تضاد برقرار است، و «سنت» دست بالا را دارد، از مدرنيته در ايران خبری نيست و هر کوششی هم که برای معکوس کردن اين رابطه شده پايه و مايه ای نداشته و نتوانسته قهرمان مدرنيته را بر پهلوان سنت برتری بخشد.

به نظر من، برای سکولار دموکرات های ايران، که انديشهء خود را از دل مدرنيته بيرون کشيده اند، رسيدگی «دقيق تر» به اين صورت مسئله حائز اهميت بسيار است. آنها، که بنياد انديشه هاشان را ضرورت جدائی مذهب از حکومت، و تضمين آزادی و برابری آحاد ملت در برابر قانون سکولار، تشکيل می دهد، بايد برای اين پرسش ها که «آيا چنين تقابلی واقعاً وجود دارد؟» و «آيا سنت همان مذهب است؟» يا «رابطهء سنت با مذهب چيست؟» پاسخ هائی درخور بيابند و، از اين طريق، سد راه گسترش انديشهء خود را نيز بهتر بشناسند.

در عين حال، چنين به نظر می رسد که در اغلب اظهار نظرها دربارهء «تقابل سنت و مدرنيته» در ايران، معنای سنت همانقدر دانسته شده فرض می شود که معنای مدرنيته؛ حال آنکه، اگر بجای متمرکز کردن انرژی و توان فکری و نظری خود بر مدرنيته (که مقوله ای جا افتاده شده است) بر مفهوم و معنای «سنت» متمرکز شويم، در می يابيم که هر کس در ذهن خود برای اين مفهوم تعريف و معنائی اختصاصی دارد و، از آنجا که بر سر معنای واحدی از آن توافقی آگاهانه صورت نگرفته است، اغلب سخنان پيرامون اين مفهوم کنار هم چیده نشده و «پازل سنت» را تکميل نمی کنند.

 

سنت چيست؟

فرهنگ دهخدا، با استناد به تعاريف واژهء «سنت» در فرهنگ های مختلف زبان فارسی، سنت را به معنای «راه و روش، طريقه و قانون، رسم و نهاد» می گيرد و چند مثال هم، مثلاً از تاریخ بیهقی، می آورد:

«غزوه ای [جنگ مذهبی] کنیم بر جانب هندوستان و دور دست تر، تا سنت پدران تازه کرده باشیم.» (ص 284)

«سنتی از عدل میان ملوک نهاد». (ص 91).

«سنت پدر در این باب نگاه باید داشت». (ص 377).

با همين چند مثال روشن می شود که هرچه از نسل های قبلی  و پدران (و البته مادران که پرورندگان آدمی اند) بصورت راه و روش و قاعده به نسل های بعدی می رسد «سنت» خوانده می شود، با اين ملاحظه که هر نسلی هم می تواند سنت هائی را برای نسل های بعد از خود بجای بگذارد. يعنی، از لحاظ زبان شناسی، در زبان فارسی (و نه عربی) بين «واژهء سنت» و «معنای آن»رابطه ای شفاف و آشکار وجود ندارد و معانی مختلف آن صرفاً اموری «قراردادی» اند، حال آنکه، مثلاً، واژهء «دانشگاه» واژه ای شفاف است و معنای خود را بلافاصله آشکار می کند و می رساند.

فرنگی ها همين مفهوم را با واژهء «تراديسيون» (یا «ترادیشن» tradition)بيان می کنند که از پيشوند «تـَرا» و اسم فعل «ديسيون» ساخته می شود. «ديسيون» اسم فعل «دادن» است و «ترا» هم پيشوندی آريائی است که در زبان های فارسی و اروپائی (با اندک تفاوتی) مصرف فراوان دارد و به معنای «از جائی به جائی» است. مثلاً، فرهنگستان زبان فارسی «ترانسپورت» فرنگی را «ترابری» ترجمه کرده و اين واژه را بجای «حمل و نقل» نشانده است.

به همين سياق، اگر بخواهيم واژه ای فارسی را در برابر «تراديسيون» بنشانيم، به نظر من، بهترين اش «ترادهش» است که البته، چون «ترا» در فارسی امروزه بيشتر بشکل«فرا» می آيد، می توان واژهء پيشنهادی بالا را بصورت «فرادهش» نيز در آورد، به معنی «سپردن امری به ديگران و يا به آينده» (که اگر امر مزبور مادی باشد از آن با عنوان«ميراث» هم ياد می شود). به اين ترتيب، می توان بجای واژهء لال «سنت» از واژهء شفاف و گويای «فرادهش» استفاده کرد و محتويات «فرادهش» ها را «فراداده» ها خواند، به معنی آنچه هائی که از نسلی به نسلی فرا داده می شود.

و توجه کنيم که در همهء معانی آورده شده در فرهنگ دهخدا برای واژهء «سنت»(يعنی: راه و روش، طريقه و قانون، رسم و نهاد) خبری از اين «داد و ستد» و «انتقال زمانمند» وجود ندارد.

 

سنت عام، سنت خاص

نکتهء مهم ديگر آن است که «سنت»، يا «فرادهش»، هم می تواند امری خاص باشد و هم امری عام و، لذا، می تواند از اجتماعات کوچک (حتی واحد خانواده) تا جوامع بزرگ (مثلاً، ملت های چند قومی) را در بر گيرد. آشکار است که روند فرادهش در اجتماعات کوچک امری«اختصاصی» است اما هرچه فراگيری اين «روند انتقال» بيشتر شود «فرادهش» نيز از عاميت گسترده تری برخوردار می شود. مثلاً، سنت های گسترده و مورد پذيرش «کل يک ملت» را می توان «سنت های ملتی يا ملی» خواند و از سنت های «گروه» های مختلف کوچک و بزرگ، که همه شمول نيستند، با عنوان «سنت های اختصاصی» ياد کرد.

مثلاً، جامعهء رنگارنگ، چند قوميتی و چند مذهبی ايران دارای سنت های مختلفی است که برای يافتن آنهائی که می توانند با صفت «ملی» (متعلق به کل يک ملت) مشخص شوند بايد به دنبال «فرا داده» هائی باشيم که بيشترين ايرانيان آنها را از نسل های پيشين خود دريافته داشته و با طيب خاطر به کار می برند؛ در عين حالی که در جماعات کوچک تر ايرانی، سنت های اختصاصی بسياری وجود دارند که شمول شان به همهء ملت نمی رسد.

بگيريم سنت برگزاری مراسم نوروز را، و مقايسه اش کنيم با سنت گرفتن «جشن نيمهء شعبان»، که زمان مفروض تولد امام غايب شيعيان دوازده امامی است.

چه در داخل و چه در خارج ايران، کمتر فرد ايرانی است که «سنت نوروز» را (از چهارشنبه سوری و انداختن سفرهء هفت سين و پوشيدن لباس نو و به ديدار بزرگ ترها رفتن گرفته تا سيزده بدر) رعايت نکند؛ حال آنکه «جشن نيمهء شعبان» خاص شيعيان دوازده امامی است و از شيعيان سه و پنج و هفت امامی گرفته تا سنيان مسلمان و پيروان ايرانی ديگر اديان، و نيز خداناوران، را در بر نمی گيرد و، لذا، توان تبديل شدن به يک «سنت ملی» را ندارد، مگر به ضرب و زور اسلحه و سرکوب و تحميل و در تنگنا قرار دادن مردم.

 

سنت و مذهب

حال می توان به پرسش های ابتدای اين مقاله برگشت و پرسيد که «آيا مشکل ما ايرانيان در مورد پذيرش مدرنيته (و لذا عرف مداری و انسان مداری و سکولاريسم و دموکراسی) سنت های ملی ما هستند؟» و اگر چنين است «محل تقابل آن سنت ها با مدرنيته در کجا است؟» و نيز اين پرسش که «آيا سنت های ملی ايرانيان سد راه گسترش مدرنيته در آن سرزمين اند يا سنت هائی اختصاصی (از خانوادگی گرفته تا مذهبی) که از دل باورهای گروهی و جماعتی بر می آيند و از نسلی به نسل ديگر منتقل می شوند؟»

من، هرچه پيرامون سنت های ملی ايرانيان که اغلب، بخاطر گستردگی شان در ميان ايرانيان رنگارنگ، «زمينی و عرفی» هستند می انديشم کمتر به موردی بر می خورم که با مفاد اصلی مدرنيته در تضاد و تقابل باشد، حتی اگر به آن مفاد توجه مستقيمی نشان ندهد. يعنی، همين که سنت های مزبور با مدرنيته تضادی ندارد خود نشانهء آن است که نمی توانند و نمی خواهند راه نفوذ و استقرار مدرنيته را سد کنند.

اما، اگر به تاريخ معاصرمان، که به نظر من، از جنگ های ايران و روس دورهء فتحعليشاه قاجار آغاز شده و تا به همين امروز آمده است، توجه کنيم خواهيم ديد که با شروع «بيداری ايرانيان» (بقول ناظم الاسلام کرمانی) و چشم گشودن از خواب گران اعصار تاريک تاريخ شان، و آغاز کوشش دولتمردان آگاه و روشنفکران شان برای درک ريشه ها و علل پيشرفت های اروپا در سايهء مدرنيته، اين «سنت های ملی» ما نبوده اند که با اين بيداری مخالفت کرده و با آن در افتاده اند بلکه اين «مذهب رسمی» کشور بوده است که فرصت داشته تا خود را بعنوان «سنت» جا بزند و جا بياندازد و، در پوشش «سنت»، بکوشد تا جلوی پيشرفت و ترقی و رفاه و نوشدن و علمی شدن و قانونمند شدن و آزادی فردی داشتن ايرانيان را بگيرد.

به عبارت ديگر، بهتر آن است که بجای سخن گفتن از «تضاد مابين مدرنيته و سنت» از«تضاد مابين مذهب و مدرنيته» سخن بگوئيم و بکوشيم تا اين واقعيت را ببينيم که «سنت های مذهبی تشيع دوازده امامی» و حتی سنت های تک تک مذاهب موجود در ايران، «سنت ملی»ما محسوب نمی شوند و خاص پيروان مذاهبی هستند که اگر قدرت دولتی و نيز قدرت اقتصادی طبقات مرفه و قدرت عوامفريبی دينکاران شان در ميان نمی بود هرگز نمی توانستند در برابر ايجابات مدرنيته قد علم کنند و سد راه نفوذ آن در جامعهء ايران شوند.

 

چند نمونه از تضاد مذهب با مدرنيته

می دانيم که «مدرنيته» بر بنياد انسان مداری، سکولاريسم، آزادی و دموکراسی بنا شده است و کافی است، برای اجتناب از طولانی شدن سخن، به مورد يکی از اين «بنيادها»، مثلاً آزادی، و مقاومت نشان داده شده در برابر آن از جانب مذهب و دکان داران اش، توجه کنيم.

مطالعهء تاريخ معاصر کشورمان بخوبی آشکار می سازد که، در سراسر دو قرن گذشته، اين دينکاران امامی بوده اند که همهء چيز غرب مدرن را نجس و ناپاک و زشت دانسته و عليه آن فتوا داده اند. آنها بوده اند که با «آزادی» و «مردم سالاری» مخالفت کرده اند و اکنون نيز، در قالب تقلبی «جمهوريت»، به انکار حق حکومت مردم و تأکيد بر لزوم تسليم آنها به ولايت فقيه سخن می گويند.

فریدون آدمیت در کتاب «اندیشهء ترقی و حکومت قانون در عصر سپهسالار» دربارهء ميرزا حسين خان سپهسالار می نويسد که او: «در پی اساسی بود مبتنی بر نظم و قانون و تجدد و نو آوری.... در همین دوره بود که احترام به قانون و اهمیت آن گسترش یافت. دورهء او، دورهء شکوفایی روزنامه های نسبتاً آزاد و انتشارات جدید بود. انتشار روزنامه های وقایع عدلیه و نظامی و وطن، که در تاریخ مطبوعات ایران نخستین روزنامه های مستقل هستند و خارج از حیطه دولت اند، از اقدامات ارزنده ای ست که باید در کارنامهء درخشان میرزا حسین خان بر دیگر کارهایی  که او مبتکر یا پیشگام ایجاد آنان بود افزود».

اما هم او، در برابر اين اقدامات، از کارشکنی ها و مخالفت های آخوندها ياد می کند و عصارهء مواضع شان را در اين سخن حاج ملا علی کنی می بيند که: «کلمهء قبیحهء آزادی به ظاهر خیلی خوش نماست و خوب، و در باطل سراپا نقص است و عیوب. این مسئله بر خلاف جمیع احکام رسل و اوصیا و جمیع سلاطین عظام و حکام والا مقام است. به این جهت... اصل شرایع و ادیان، در هر زمان، خود قید محکم و سخت و شدیدی بوده و می باشد که ارتکاب مناهی و محرمات ننماید، معترض اموال و ناموس مردم نشوند، و چنین بر خلاف مقاصد و انتظام دولت و سلطنت است که هر کس هر چه بخواهد بگوید و از طریق تقلب و فساد نهب اموال نماید و بگوید "آزادی" است. و شخص اول مملکت همه را آزاد کرده و در معنی به حالت وحوش برگردانیده است».

و سپس توضيح می دهد که مخالفت روحانیون با مشیر الدوله ریشه در اين امر اساسی تری داشته که صدراعظم تجدد خواه ايران در دوران صدارت اش اجازهء مداخله آنان در امر دولت را به ایشان نمیداد.

در جريان انقلاب مشروطيت نيز، که می خواسته به تحقق آرمان های مدرنيته (از جمله آزادی) بيانجامد، اين شيخ فضل الله نوری بود که می گفت: «اگر منظور و مقصودتان از مشروطیت اجرای قانون الهی و حفظ احکام اسلام بود، چرا خواستید اساس آن را بر حریت و مساوات قرار دهید؟ در حالی که هر یک از این دو موذی ِ رکن قویم قانون الهی است. قوام اسلام بر عبودیت است نه به آزادی. بنای اسلام به تفریق و جمع مختلفات است نه به مساوات.»

و اين داستانی است که تا به امروز هم همچنان ادامه داشته. مثلاً، مرتضی مطهری می گويد: «آزادی قلم و لسان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است. اگر نه، تو بگو فایدهء این آزادی چیست که این کلمه قبیحه را نشر می‌دهی؟ و بنای قرآن این است که آزادی نباشد. اگر فردا یهود و نصاری و مجوس و بابیه آمدند پایمنبر و محراب ما، القای شیطنت کردند، نشر کلمهء کفریه خود را کردند، ایجاد شبهه کردند و قلوب صافیه مومنین را تضلیل کردند، تو می‌خواهی چه کنی؟»

حال، تنها کافی است اين سخنان را با ماده اول اعلاميهء جهانی حقوق بشر، که مهمترين دست آورد مدرنيته است، مقايسه کنيم تا به کنه فاجعهء نشستن مذهب به جای سنت پی ببريم:

«همۀ افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظِ حیثیت و حقوق با هم برابرند.همه دارای عقل و وجدان هستند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.»

باری، اگر به نتايج غياب مفاد همين يک مادهء ساده در سند قانون اساسی حکومت اسلامی (که مذهب آخوندهای دوازده امامی را مذهب رسمی کشور دانسته و بدينسان ملت ايران را حداقل به دو گروه خودی و ناخودی تقسيم می کند) بنگريم در می يابيم که کل اين سند بر بنياد انکار مدرنيته، در همه شقوق آن، گذاشته شده است.

 

گوهر کلام

من اينها همه را گفتم تا بگويم که مشکل استقرار مدرنيته در ايران وجود سنت های ملی ما (که بخاطر تکثر و گوناگونی جمعيت های عضو آن نمی توانند مذهبی باشند) نيست بلکه با سنت های اختصاصی آن نهاد مذهبی است که به خطا «مذهب رسمی» خوانده می شود و اعوان و انصار اش (که خود را «روحانيت» می خوانند) پاسدار آن و عايق بين جامعهء رنگارنگ ايرانی و مدرنيته اند.

بر اساس اين نکات است که عقيده دارم ما تنها زمانی می توانيم شاهد استقرار درست و کامل مدرنيته در ايران باشيم که «مذهب رسمی داشتن» را از قوانين اصلی و نهادهای مختلف حکومتی حذف کرده و «روحانيت» را به حوزهء اصلی کارش (که ابلاغ احکام به اصطلاح «الهی» به پيروان مذهب خويش است) محدود سازيم و اجازه دهيم که سنت های ملی ما راه را برای استقرار سکولار دموکراسی، که ميوهء سياسی مدرنيته است، هموار سازند.

و همين جا می توان پرسيد که «آيا بالاخره، ما ايرانيان دوران ظهور مذهب در قالب سنت و تضاد مذهب با مدرنيته را به پايان می بريم؟»

من کف بين نيستم اما به آينده نگری اعتقاد دارم و می بينم که، خوشبختانه، مردم ما، هر روز بيشتر از روز پيش، سنت های ملی و همخوان با مدرنيتهء خود را پاس داشته و حتی، به مدد مطرح کردن گستردهء آنها، می کوشند تا با حکومت يک مذهب خاص مبارزه کنند.

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]