تحلیل روانشناختی بخشی از جامعه ایرانیان
علی صدارت
- اعمال روشهای: تحقیر؛ ارعاب؛ توهین؛ پیدا کردن نقاط ضعف و فشار بر آنها؛ خرد کردن شخصیت زندانی.
- زندان انفرادی از جمله برای محرومیت از وجود تحریکات حسی و محدودیت در دسترسی به اطلاعات و اخبار است. در این شرایط تلقینپذیری زندانیان آسانتر میگردد.
- اطلاعات و اخبار فقط به صورت یکجانبه و مغرضانه به زندانی داده میشود.
- بازجو مکررا زندانی را از سرنوشت بدتری که منتظر وی است میترساند و زندانی را به جائی میرساند که خود این وظیفه را به عهده میگیرد و به خود و سایرین این ترس را القا میکند که هرچند وضع موجودش فوقالعاده بد است ولی آینده بسیار بدتر خواهد بود، مگر اینکه آنها دستورات بازجو را اطاعت کنند و با آنها همکاری نمایند.
- بازجو با روشهای مختلف و متفاوت به زندانیان سیاسی فشار میآورد تا هرچه بیشتر آنها را از انجام عملی در حال یا آینده منصرف کند.
- بازجو با روشهای مختلف و متفاوت به زندانیان سیاسی فشار میآورد تا سرنوشتی را برای وی مهندسی کند که درس عبرتی برای دیگران باشد.
- با منزلتزدائی، شأنزدائی و کرامتزدائی و توهینهای مکرر و همراه با ارعاب و آزارهای جسمی، کمکم به بعضی از زندانیان احساس واخوردگی و سرخوردگی دست میدهد و شروع به سرزنش خود میکنند. کمکم به آرمانهای خود و نظام ارزشی خود مشکوک میشوند و به تدریج از سر مواضع خود، به عقب گام برمیدارند و هر زوری را در زندان و حتی بعد از آزادی و در خارج دیوارهای زندان میپذیرند.
- بازجو تلاش دارد که به زندانی خود بباوراند که هر دو از یک جنس هستند ولی زندانبانان در مقامی رفیعتر و والاتر قرار گرفتهاند. این بخصوص در مورد زندانبانی که در مقام "بازجوی خوب" قرار میگیرد صدق میکند. هر چه زندانی بیشتر متقاعد شود که همه و یا بعضی از بازجویان بشرهایی از جنس خود او هستند که در مقام رفیعتری قرار گرفتهاند ، میزان فرمانبرداری و همکاری زندانی با زندانبان بیشتر میشود.
- زندانبانان شرایط را طوری مهندسی میکنند که عشق و دوستیها در میان زندانیان کمتر، و نفرت و دشمنیها زیادتر شود. تشویق به همکاری با جاسوسی کردن بر علیه بقیۀ زندانیان، بدون مغزشوئی و احساس نفرت از دیگران مهیا نمیگردد.
- بازجو به زندانی میباوراند که اگر به خواستههای وی تسلیم شود، وضعیت او بهتر خواهد شد و یا لااقل از ایجاد وضعیت بدتری جلوگیری خواهد گردید. ولی همیشه هر تسلیمی، اجبار به تسلیمهای بعدی را با ابعادی بیشتر در پی خواهد داشت. مثلا اگر زندانبان موفق شود که زندانی را حاضر به نوشتن اقرارنامهای دروغین کند، قدم بعدی فشار آوردن به وی برای مصاحبه و اقرار تلویزیونی است. بدین ترتیب بازجو تشویق میشود که از هر یک از زندانیها به عنوان ابزاری برای تخریب بیشتر خودش و همفکرانش و بقیۀ اعضای جوامع سیاسی و مدنی استفاده کند.
- تحمیل دائمی سختگیریهای شدید و بیمورد. ایجاد جو تنش و فشار و ناآرامیهای مداوم. متهم کردن زندانی به اتهامات دروغین ولی سنگین برای ایجاد رضایت تدریجی در وی برای "انتخاب" بین گزینههای بد و بدتری که بازجو به زندانی تحمیل میکند. بازجویان اتهام جاسوسی، محارب، مفسد،... را به اکثر زندانیان سیاسی وارد میکنند. بدین ترتیب و با توجه به محیط زندان و فشارهای زندانبانان، زندانیان خود را مجبور میبینند که برای تبرئه خود از اتهامات سنگین، به اعتراف در مورد اتهامات کوچکتر تسلیم شوند.
- بازجو با روشهای گوناگون تلاش دارد که زندانی را متقاعد کند که مجبور و ملزم است که فقط و فقط مابین دو روش متفاوت و چه بسا اکثرا متضاد، یکی اخلاقی و دیگری ضداخلاقی، که توسط بازجو به زندانی ارائه میشود، یکی را انتخاب نماید. به زندانی اینطور تلقین میگردد که غیر از گزینههایی که بازجو در مقابل زندانی قرار میدهد، راه دیگری موجود نیست و وی چارهای به جز انتخاب آنها ندارد. در عین حال، این مطلب هم القا میگردد که نیت زندانی مهم نیست بلکه این عمل او است که مورد نظر است. اینکه مثلا زندانی واقعا از ته دل به اعترافات تلویزیونی خود معتقد و باورمند باشد یا نباشد، برای بازجو اصلا مهم نیست. مهم آن است که این کار مطابق میل بازجو انجام شود تا تاثیر لازم بر بقیۀ افراد در داخل و خارج زندانها گذاشته شود.
- شرایط زندان باعث میگردد که بعضی از زندانیان خود را در این نقطه محبوس میبینند که بیش از دو راه برایشان باقی نیست. یا باید تصمیم بگیرند که آیا حاضر هستند تسلیم بازجو شوند و یا حاضر هستند به ادامۀ شرایط بدتر تن در دهند. و این تصمیم علیرغم آن است که به وضوح میبیند کسانی که تسلیم شدهاند سرنوشت بهتری ندارند. به لحاظ روانشناختی بعضی از زندانیان به این باور میرسند که اصلا مقصر خود آنها هستند که سرنوشتشان این سختیها گشته است و این خود آنها هستند که خشونت بازجو را باعث میشوند.
- بعضی از زندانیان به نقطهای میرسند که عمیقا و واقعاً باور میکنند که اصلا راهی را که انتخاب کردهاند از ابتدا غلط بوده است.
- در بعضی از زندانیان شکنجه شده با افزایش فشارها ممکن است قسمتی و یا مجموعهای از حالات روحی روانی ذیل بوجود آید:
- قدرت بررسی و ارزیابی و ارزشیابی و نقادی به تدریج و به شکلی غیرملموس، مخدوش میگردد.
- بوجود آمدن شک و تردید در باورها و آرمانها و عقاید
- احساس تنهائی و بیکسی و بیپناهی. حس فراموش شدگی، تنهاگذاشته شدگی و رهاشدگی
- آماده شدن برای پذیرش اطلاعات نادرست از منابع خبری زندان و شستشوی مغزی
- به طور ناخودآگاه اجازه دادن به شکنجهگر برای همراه کردن زندانی در روند جایگزین کردن سیستم جدید عقیدتی مطابق میل بازجو (=مرامآموزی)
- مطرح نمودن موضوعات متفاوت و چه بسا بیربط و نامرتبط برای ساختن جو روانی تنش و ایجاد بحرانی بعد از بحرانی دیگر در زندان.
- نمایش قدرت بازجو برای یادآوری قدرت و سلطه و کنترل وی بر زندانی، و جر و بحثهای بیپایان توام با بیخوابی اجباری و جدلهای تکراری و فرسایشی در زندان، تهدید و تحدید و شکنجه در صورت عدم حرفشنوی و همکاری و تشویق و ترغیب در صورت باب میل بازجو عمل کردن.
- شرایط زندان، بعضی از زندانیان را مجبور میکند که به لحاظ روحی و روانی و در انفعال کامل اسباب دست بازجو شوند و خود را پیوسته ناگزیر از "انتخاب" بین بد و بدتر بیابند. در این حالت روحی و روانی، هیچ گونه خوبی به چشم یک زندانی شکسته، نمیتواند بیاید. تصور هر گونه ابتکاری برای خوب و خوبتر شدن وضع موجود و بهتر و بهتر شدن سرنوشتش برای وی غیرممکن مینماید. در اضطراب و افسردگی هر بدی را که بازجو جلویش بیاندازد برای اجتناب از بدتر، میپذیرد و در این راه اخلاقیات و اصول خود را هم زیر پا میگذارد و خود را برای بقیه هم توجیه میکند و برای منزوی و تنها نماندن، همۀ آن دروغهائی را که به خود گفته است تا که راضی شود بر خلاف فطرت و باور خویش عمل کند، به سایرین هم اشاعه میدهد و مستخدم بی جیره و مواجب بازجو میشود و با خودسانسوری سعی در سانسور دیگران میکند و تلاش میکند که سایرین را هم در زندان خودساختۀ "انتخاب" بین بد و بدتر اسیر کند. بعضی از این دست زندانیان در این وادی گوی سبقت را از بازجو هم میبرند و گفته شده است که در شکنجه همبندانی که راه مقاومت و عدم انفعال را پیش گرفتهاند و بر روی اصول خود ایستادهاند، برخی از "توابین" از بازجوها سنگدلتر بودهاند و حتی در تیر خلاص زدنها و اعدامها هم داوطلبلنه شرکت کردهاند.
- زندانی خود را با دو برخورد مواجه میبیند: "بازجوی بد و بازجوی خوب". گفته میشود که شرایط روحی روانی که برخی از زندانیان سیاسی به آن میرسیدند در بعضی موارد حتی آقای لاجوردی را "بازجوی خوب" میدیدند و به او پناه میآوردند و باب میل او رفتار میکردند.
- در اثر فشارها، بعضی از زندانیان سیاسی به درجات مختلف واکنشهای ذیل را نشان میدهند:
- تظاهر به پذیرفتن سیستم ارزشی و نظام عقیدتی بازجو
- انفعال و بیتفاوتی و سکوت نسبت به آرمان و آرمانمندی و آرمانمندان و حتی تقبیح و تخریب آنها
- تجدید نظر غیرارادی و ناخودآگاه در ارزشها و باورها
- نوشتن نامههای عفو و ابراز پشیمانی و اعتراف جلوی دوربین علیه خود و دیگران
- درجات مختلفی از تسلیم در بعضی از زندانیان به شکل تواب شدن، جاسوسی یا همکاری با بازجو
- میزان زورپذیری یک زندانی شکسته و مضطرب و افسرده، از یک زندانی مقاوم و مبتکر و امیدوار بسیار فراتر است.
- دردی که در روح و جسم یک زندانی شکسته و مضطرب و افسرده از یک شکنجه احساس میگردد به مراتب بسیار بیشتر از دردی است یک زندانی مقاوم و مبتکر و امیدوار، با دقیقا همان شکنجه، در بدن خود احساس میکند.
- سرپیچی از تسلیم و انفعال و خودداری از تن دادن به پذیرش این تلقین و مغزشوئی که: هیچ راه حلی نیست.... و قضا و قدر بوده است.... ما را یارای مقابله با زندانبانان و بازجویان و دژخیمان نیست....
- سرپیچی از تسلیم و انفعال، و پرهیز از تن دادن به پذیرش این تلقین که جرم زندانی بسیار بزرگ و غیرقابل بخشش و تخفیف است.
- سرپیچی از تسلیم و انفعال و خودداری از تن دادن به پذیرش این تلقین و مغزشوئی که زندانی گناهکار است و سرنوشتی که دارد قابل تغییر نیست. پافشاری بر گناهکار نبودن زندانی و تلاش برای اثبات آن به خود زندانی و به هرچه بیشتر از افراد جامعه.
- سرپیچی از تسلیم و انفعال و اجتناب از تن دادن به پذیرش این تلقین و مغزشوئی که عدم پیگیری موضوعات مربوط به زندانی سیاسی بهترین راه حل است و این سکوت و بیعملی، به نفع خود زندانی و دیگران است. زدودن هراس و وحشت از دل زندانی و نیز از دل خود و دیگران در مقابل تهدیدات و تحدیدات بازجویان و زندانبانان که خواهان عدم پیگیری و سکوت و انفعال هستند.
- سرپیچی از تسلیم و انفعال، و فشار به مراجع قضائی برای احقاق حقوقی که خود این نظام برای زندانیان، لااقل بر روی کاغذ در نظر گرفته است: برخورداری از حق گرفتن وکیل... و مرخصی.... و ملاقات... و تماس تلفنی... و روشن شدن تکلیف و بیرون رفتن از بلاتکلیفی.... و آزادی موقت زندانی بعد از پایان دورۀ بازجوئی تا صدور حکم.
- سرپیچی از تسلیم و انفعال و خودداری از تن دادن به پذیرش این تلقین و مغزشوئی که مصلحت نیست که در بارۀ وضعیت زندانی و زندان حرفی زده شود. استفاده از توانائی افکار عمومی و تلاش برای اطلاع رسانی و رسانهای کردن وضعیت زندانی.
- باور به زندانی و باور به خود و اعتماد به نفس دادن به خویش و دیگران و به خصوص به زندانی. امید دادن و ایجاد شادی و نشاط کردن در خود و سایرین و نیز در زندانی، به جای منع و سرزنش کردن خود و اطرافیان و به خصوص زندانی.
- مراعات آسیب پذیری روحی و روانی زندانی شکسته، درک احساسات زندانی در خودتخریبی.... شرم... شکست.... سرزنش.... انزوا... سکوت.... و تلاش و همکاری در ترمیم آن.
- سرپیچی از تسلیم و انفعال و تن دادن به پذیرش این تلقین و مغزشوئی که بازجو بنا بر حکم جبر و تقدیر بر جان و مال و ناموس زندانی واقعاً ولایت مطلقه دارد و سرنوشتی جز این برای زندانی متصور نیست. نباید لحظهای از یاد برد که بازجو آن مقام الهی و فوقبشری که تبلیغ میکند را دارا نیست و اکثرا پشت نقاب خشونت و شکنجه، چه ضعفها و عقدهها و کمبودهائی را که نمیپوشاند.
- سرپیچی از تسلیم و انفعال و اجتناب از تن دادن به پذیرش این تلقین و این تضعیف روحیه و مغزشوئی که بازجو، آن گونه که تبلیغ میشود، یک ابربشر است. یک بازجو در حقیقت یک فرد بیکفایت و از همه کار ناتوان است و فقط در یک شغلی مستخدم است و ماتحت یک فرد بیکفایت و از همه کار ناتوان دیگری است. در محیط سراسر خشونت زندان، هر مافوقی به ماتحت خود زور میگوید و خشونت میورزد. با یادآوری و تکرار این واقعیت در اذهان، مقابله و شکست دادن این عملۀ قدرت، با ابتکار در روشهای خشونتزدا، آن قدرها هم که تبلیغ میکنند مشکل و یا لااقل غیرممکن نیست و با عرفان به این حقیقت، زندانی روشهای ابتکار و خلق راه حل برای بهبود وضعیت را به خود گشودهتر مییابد.
- سرپیچی و امتناع از اعتماد کردن و نزدیک شدن به بازجو و حیله و تلاشهائی که زندانبانان در این جهت اعمال میکنند. شغل هر بازجویی، حتی یک "بازجوی خوب"، و فشارهای معیشتی آنها ایجاب میکند به هر طریقی که شده، از زندانی یک بردۀ مطیع بسازد.
- سرپیچی از تسلیم و انفعال و پرهیز از تن دادن به پذیرش این تلقین و مغزشوئی که "زندانی در دست بازجو، از جنازه در دست غسّال بیاختیارتر است". هر زندانی، و حتی یک زندانی شکسته، میتواند با مسلط شدن بر اعصاب خود، ابتکار عمل را از بازجو در شکنجۀ روانی و تضعیف روحیه، به طور کلی و یا لااقل به میزانی نسبی بگیرد. با تدبیر و ابتکار در روشهای خشونتزدا، و با سرپیچی از تمکین در نحوه و روند بازجوئی و ایجاد وقفه و اختلال در آن، زندانی لااقل میتواند امکان باز شدن روزنههائی را در بهبود سرنوشتش فراهم نماید. برخلاف تبلیغ و تلقین، دست بازجو همیشه در میزان و نحوۀ اعمال فشار بر زندانی باز نیست. با افزایش فعالیتها و با هرچه فراگیرتر شدن جنبش خودجوش مقاومت و سرپیچی و عصیان در داخل و در بیرون زندانها، و با کمک گرفتن از افکار عمومی داخلی و خارجی، دست بازجو و شکنجهگر، بستهتر هم میشود.
- ابتکار و شکوفا کردن خلاقیت برای استفاده از هر فرصتی برای یادآوری به خود، و در عین حال با توسل به روشهای خشونتزدا، یادآوری به بازجو و زندانبان که دلیل گرفتاری زندانی سیاسی، دگراندیشی و احساس مسئولیت است. بازجو در تخریب روحیۀ یک زندانی سیاسی و توهین به او و نقض حقوق و کرامت و منزلت او بیشتر میکوشد تا یک زندانی غیرسیاسی. اگر چه یک فردی که به علت دزدی و قاچاق مواد مخدر و جنایت و تجاوز زندانی شده است هم باید از حقوق بشر برخوردار باشد، ولی یک زندانی سیاسی به علت مسئولیتپذیری و عدم پذیرش خشونت و سرکوب است که در مخمصه قرار گرفته است و باید این مهم را مرتب به خود و به دیگران و به خصوص به بازجو یادآوری نماید. باید از هر روش خشونتزدائی استفاده شود و به بازجو و زندانبان و مستخدمین نظام قضائیه یادآور شد که در حقیقت آنها خود را ناتوان به کسب روزی آبرومند یافته و برای گذران امور معیشتی به ویژهخواری و به این شغل پلید و کثیف تن دادهاند و این بازجویان هستند که کرامت و منزلت و شئون انسانی را در واقع خودشان از خویش گرفتهاند.
منبع:پژواک ایران