پزشك ، نقدى بر فيلم مديكووس
عباس رحمتی
ميكووس كلمه اى يونانى است كه آلمانى ها روى اين فيلم گذاشته اند كارگردانى آنرا يك آلمانى بنام "فليپ اشتولتس " Philip Stolz بعهده دارد . صحنه های داخلی اين فيلم با كمك دهها ايرانى در شهر كلن و در محله اوسندورف در سالن کلونیوم ساخته شده است. این فیلم، از روى فيلمنامه" رايان برگر "بر اساس رومان "نواح گوردون" Noah Gordon نويسنده آمريكايى ساخته شده است، اين رومان در سال ١٩٨٦ منتشر شد و فيلم در اوت ٢٠١٢ درشهر كلن بعد از يك ماه پايان يافت بقيه فيلم ( صحنه هاى بيرونى اصفهان در مراكش فيلم بردارى شده است . بن كينگزلى Ben Kingsley در نقش ابوعلى سينا و " اوليوير مارتينز Oliver Martinez در نقش شاه علاءالدين محمد حاكم اصفهان آن زمان بازى كرده اند. داستان پسر بچه ى يتيمى است كه به كار پزشكى علاقه زيادى دارد داستان واقعى است كه در قرن يازدهم سير مى كند او در خانواده اى فقير در گوشه اى از لندن آن زمان بدنيا ميايد نامش را رابين ( كلن ) ميگذارند Rober Jeremy Cole كه به او "رب " Rob ميگويند، مادر" راب " به بيمارى سخت و مزمنى مبتلا ميشود و جان خود را در اثرآن بيمارى مزمن از دست ميدهد و چون نمى تواند براى مادرش كارى كند تصميم ميگيرد به دنبال حرفه پزشكى برود از آن تاريخ به بعد ( در همان كودكى ) علاقه ى وافرى به پزشكى نشان ميدهد و زمانى كه يكى از دكتر ها ى سنتى ( دكتر علفى ) را در محله اشان ميبيند به اين فكر مي افتد كه ابتدا با او كارآموزش را شروع كند ، يك روز بطور مخفى پشت گارى دكتر علفى پنهان مى شود تا علاقه ى خود را به دكتر علفى وكارهايش نشان دهد ، زمانى كه دكتر علفى او را در پشت گارى اش مي يابد تعجب می کند و راب هم با التماس از او در خواست ميكند كه بعنوان دستيار او را بپذيرد و دكتر علفى هم قبول مي كند و استارت كارش از اين لحظه زده ميشود " راب " رفته رفته كه بزرگ ميشود تشخيص هايش هم بهتر ميشود بطور ی كه يك روز به استادش دكتر علفى ميگويد شما ، يكى از چمشهايتان خوب نمى بيند ؟ چون شكل يكى از چمشها عوض شده است ، دكتر علفى به آب مرواريد مبتلا شده بود ( كاتاراكت) و راب درست تشخيص داده بود به او بيشنهاد ميكند نزد دكتر يهودى كه او مي شناخت برود و عمل كند و استادش هم حرف او را گوش ميكند و به عمل كاتاراكت تن ميدهد بعد از عمل ،از دكتر يهود ، مي پرسد كه شما كجا اين كار را ياد گرفته ايد و در پاسخ به سوال او ميگويد در اصفهان نزد ابن سينا ( ابوعلى سينا ) از آن تاريخ ابن سينا نزد" راب" شخصيت برجسته اى ميشود كه آرزوى ديدارش را در سر ميبروراند و آرزوى شاگردي اش را مى كند تا روزى مثل او شود. او مصمم ، تصميم ميگيرد نزد ابوعلیسینا به اصفهان برود تا از نزديك او را ديده و آموزش هاى پزشكى را علمى ترى از او فراگيرد . راب خود آموزش پزشكى را بطور سنتى نزد دكتر علفى آموخته بود ولى داراى حس و احساس به قول امروزى ها قدرت لمس خوبى داشت ، او مي خواست همه چيز را خوب بداند تا به بيمارى هاى زندگى دست پيدا كند او علت مرگ مادر را هم جستجو مي كرد . خلاصه با وجود اينكه پولى براى اين سفر طولانى نداشت تصميم ميگيرد هر طورى شده خود را به اصفهان ، نزد ابوعلى سينا Avi Cenna(Ibn Sina برساند ، استادش دكتر علفى وقتى عزم او را چنين جزم مي بيند هرچه پول داشت در اختيار او مى گذارد تا خود را به مركز پزشكى جهان آن روزگار يعنى اصفهان برساند با نبود ماشين و هواپيما در آن زمان تقريباً دو سال راه را بايد با كاروانها طي كند تا به ابن سينا برسد ! با چنين عزمى بود كه از دريا و كوه و صحرا به كمك كاروانهاى تجارى قصد ايران مى كند و از مسير Konstantinopel ( تركيه كنونى ) بطرف ايران سفر ميرود ، كاروانى(Bohmem)كه مرد انگليسى با آن بسمت ايران ميرفت ، در ميان آنها زنان ودخترانى براى تجارت و تحويل به يهوديان ديده ميشدند كه " راب " در بين راه عاشق يكى از اين دختر ها به نام "ربكا" Rebecca ميشود و ياد داستانهاى على بابا و سندباد مي افتد كه قبلا خوانده بود . اين عشق بعد ها براى هردوشان مسئله ساز ميشود، راب شنيده بود كه در ايران مسيحى ها را نمى گذارند در كلاسهاى ابوعلى سينا شركت كنند لذا قبل از رفتن به نزد ابوعلى سينا ،خودش را ختنه كرده(در مصر ) تا بتواند خود را بعنوان يهودى معرفى كند ! نام خود را هم بنيامين مرلين Benjanin Merlin ميگذارد تا همه چيز براى ثبت نام در كلاسهاى پزشكى ( مدرسه ) جور باشد .
بنيامين بعد از دوسال به ايران ميرسد و در اصفهان با لباسهاى يهودى ظاهر مي شود ، در قدم اول او را به كلاسهاى ابن سينا راه نمى دهند و با ديدن ابوعلى سينا خلاصه موفق ميشود نام خود را در كلاس ها ثبت نام كند و با ورود او و پيوستن به جمع دانشجويان بيمارى كشنده اى بنام "طاعون" همچون خوره به جان مردم مي افتد كه خيلى از دانشجويان ادامه نمى دهند! ولى ابن سينا بعد از جمع كردن ساير دانشجويان استراتژى خود را براى آنها تشريح ميكند و ميگويد اگر همه ى ما هم بميريم بايد بااين بيمارى مبارزه كنيم تاآنرا ريشه كن كنيم بيمارى طاعون از يك طرف لشگر كشى سلجوقيان از طرف ديگر مثل هميشه ايران را تهديد ميكند . شاه هم به بازى هاى خود مشغول است هر از چندى مردم را جمع ميكند و هربار بايد در مراسم ها جلوى شاه زانو زده و حتا سجده كنند ، بنيامين كه تازه از خارج آمده در حين اينكه به سجده تن در ميدهد ولى مفهوم اين كار رادرك نمى كند ، يهوديان هم كه نبض اقتصاد را در اصفهان در دست دارند به خريد زنانى كه توسط كاروانها به ايران مياورند مي پردازند و اگر كسى با اين زنان رابطه بر قرار كنند به سنگسار محكوم ميشوند در واقع سنگسار را يهوديان براى ايرانى به ارمغان آورده اند كه تا امروز در ايران كنونى هم دیده میشود و ميبنيم كه ج اسلامى هم به اين عمل شنيع تن داده است ولى اين بار بنام اسلام !
ملاهاى آن زمان هم عمل تشريح [٢]را جرم مى دانستند ، بخاطر همين ابوعلى سينا پزشكى كه آوازه جهانى پيدا كرده بود كارگردان ميخواست او را پايين تر ازغربى نشان دهد چون او هيچگاه تشريح نكرده بود و از ابعاد و اندازه ها و آناتومى اندامها زياد اطلاعى نداشت و وقتى بنيامين جسد بيمار فوت شده را مخفيانه تشريح ميكند او را بهمراه ابوعلى سينا به زندان مي اندازند . در آنجاست كه بنيامين ( راب) كه براى شاگردى ابن سينا به ايران آمده بود را در واقع برتر از استادش نشان ميدهد و اين ديدگاه غربى است كه هميشه در طول تاريخ ميخواسته است خود را برتر از آسیا نشان بدهد. بعد از اولين تشريح بود كه شاه كه آپانديسش بدرد ميايد و اين بار" راب كلن " است كه بدادش ميرسد و اولين عمل روى آپانديس شاه انجام ميشود .
بايد تيز بينى كارگردان را تحسين كرد كه چهره ملا را در اين فيلم به خوبى نشان ميدهد ، زمانى كه راب خود به تنهايى به تشريح كردن مشغول بود و تهحال( طحال ) و قلب را از بدن جدا ميكرد تا به وجود اندامها پى ببرد ، يكى ا ز ملاها او را هنگام تشريحى كه براى تشخيص بيمارى انجام داده بود مى بيند و همين تشريح باعث مي شود وى را با استادش دستگير كنند ، بعد از مدتى زندانى شدن ، گردن او را با شمشير بزنند، و چه فرجى بهتر از اين ؟ ! درست زمانى كه گردن "راب" با شمشير تماس پيدا ميكند سلجوقيان(تركها) البته با خيانت ملاهاى آنزمان به ايران حمله ميكنند كه فرجى بس شيرين براى او پيش ميايد و از مرگ ميگريزد در آنطرف معشوقه اش "ربكا" كه در واقع همسرش است و از او باردار است، يهوديها او را تا گردن در خاك فرو برده اند تا سنگسارش كنند كه حمله سلجوقيان ( تركها ) او را هم از اين عمل شنيع كه ايران امروز هم گرفتارش شده نجات ميدهد. و جنايت تمامى ندارد همكارى ملاهاى قرن يازدهم براى از بين بردن "ابن سينا" پزشكى كه شهرت جهانى دارد از همه اينها دردناكتر است .و غم انگيزترين صحنه اى كه دل هر دردمندى را به درد مياورد به آتش كشاندن كتابخانه و كلينيك ابوعلى سيناست ، در آنجا قبل از اينكه تمامى نوشته ها وتحقيقات ابن سينا و دانشجويان در شعله هاى سرخ ، خاكستر شود مدرك طبابت " راب " را بعد از سوگند ياد كردن به او تقديم ميكند و او را براى اولين بار " حكيم " خطاب ميكند. در پايان راب و ربكا به سمت انگليس حركت ميكنند و بعدها كلينيكى را در لندن راه اندازى ميكنند و باز همه مصيبت را براى ايران ميگذارند و ميروند .
فيلم پزشك چه موضوعى را دنبال ميكند؟
آيا اين فيلم بدنبال نشان دادن شهرت يك پزشك ايرانى است يا ميخواهد انگليس را مبتكر جراحى نشان دهد و يا غرب ميخواهد ايرانى و فرهنگ ايرانى را همچنان ، مثل گذشته نشان دهد ؟ و يا اينكه ايران را از نظر تحصيل يك گام به پس نشان دهد ؟ چون ایران در آن قرن ، بر عكس امروز مركز آموزش پزشكى بود كه از سراسر دنیا به آنجا ميامدند . بطور كلى چند موضوع در اين فيلم دنبال مي شود ١- همه انسانها از هر نقطه دنيا مي توانند با
يكديگر زندگى كنند از همديگر بياموزند٢- هر انسانى مي تواند مذهب و مرام خود را داشته باشد به شرطى كه حقوق ديگرى را پايمال نكند ولى همين مذهب مي تواند براى انسانها محدويتهايى را ايجاد كند كه حتا از فراگيرى علم بازماند ٣-هر مذهبى براى بقاى خود ، مرام خود را برتر از ديگر مذاهب مي داند و براى آن ، حتا جان انسانها را به شكلهاى مختلف مي گيرد به وضعيت كنونى در جاى جاى دنيا نگاه كنيم چه خونريزى هايى براى مذاهب كه ريخته نمى شود !
٤- مذهب باعث شده كه يكى ازنوابغ پزشكى دنيا نتواند تشريح را انجام دهد و يك نفر از آن طرف دنيا كه براى آموزش و ياد گيرى دوسال راه را تحمل ميكند تا به ايران بيايد حال بايد به استاد خودش از آناتومى درون بدن برايش بگويد و بياموزد!
٥- درست است كه داستان حول محور ابوعلى سينا پيش ميرود ولى نتبجه گيرى آن طورى ديگرى است ابن سينا كه در تشخيص بيمارى ها و تهيه دارو در آن زمان مهارت دارد و شهرتش جهانى شده است آنطور كه بايد در فيلم نشانش نمى دهند ولى در كنار او شاگردش"راب"Rob كه يك انگليسي است ، قهرمان فيلم ميشود و با حس و لمس و جراحى روى شاه ميخواهد به استادش درس بدهد در اينجا بايد اشاره كرد كه رژيمهايى كه مى خواهند جامعه را براى هميشه عقب نگه دارند. آنها تاثير بسزايى در اين رابطه دارند ، مذهب كه نقش كاتاليزور در اينجا دارد را نبايد فراموش كرد ، بخاطر همين مذهب است برترى غرب را نشان داده میشود از همين نقطه است كه تا پايان فيلم همین ادامه دارد . اروپايى ها مذهب را به كليسا ها بردند و در آنجا زندانى اش كردند و ملاها با وجود حاكميت شاه توطئه هاى خودشان را پيش مي برند تا امروز كه مذهب آتشتين تر از گذشته تمام كشور را در گوشه و كنار ايران در بر گرفته است .در اين فيلم محور اصلى اش همين مذهب است كه عمده ترينش مسئله تشريح است كه باعث شده بود ابن سيناى ايرانى از خود ضعفى را نشان دهد تا غربى ها از آن آتو بسازنند .
٦- بعد ديگر مذهب كه كارگردان ماهرانه به آن ميپردازد، قوانين گردن زنى از جانب مسلمین و سنگسار از ديد يهودهاست كه جنگ و حمله سلجوقيان به ايران با اين عمل شنيع مقارن مى شود كه حساسيت و هيجان خاصى به فيلم ميدهد و شايد اوج فيلم را بتوان از اين دو سكانس ياد كرد .
٧ نشان دادن خيانت ملاها كه جنبه ى تاريخى دارد در چند سكانس بخوبى به نمايش گذاشته شده است
٨- هماهنگ كردند سه صحنه با ورود سلجوقيان به اصفهان جالب است ، گردن زدن "راب " توسط ملاها و سنگسار "ربكا " توسط يهودى ها و زمانى كه شاه بعد از عمل جراحى ، بستر بيمارى را ترك كرده و به ميدان جنگ ميرود تا نشان دهد با وجود فشار هايى كه بر مردم آورده است ولى اكنون با مردم در مقابل متجاوزين قرار دارد و شاید هم برای جاودانگی!
0- آخرين سكانس شايد كارگردان ميخواهد مثل هميشه ايران را در جنگ و خونريزى و كشتار نشان دهد! و راب كلن Rob Cole كه از انگليستان آمده، دست در دست همسرش ربكا رو به سوى اسكاتلند براى رسيدن به وطن خويش و ساختن كلينيكى كه در سر مى پروراند.
_______________________________________________________________________________
[١]نام اصلى ابوعلى سينا ، ابوالحسين بن عبدالله بن سينا ست كه در بخارا بدنيا میآید و در همدان از دنيا ميرود .
[٢] تشريح :كه امروزه دانشجويان پزشكى و پيراپزشكى در سالنهاى تشريح با حضور استاد (تشريح )صورت مي دهند در واقع همان كالبد شكافى است كه دانشجويان با ديدن اندام هاى داخلى و یا استخوانها و شيارهاى روى آنها و نام و نشان و جايگاه آنها كه تماما به زبان انگليسى است آشنا ميشوند ، نگارنده در اوايل سال ٥٧ در سالن تشريح دانشگاه تهران خود حضور داشته و از نزديك به بررسى اندامها پرداخته ايم. دكتر حسين كوثريان ( استاد آناتومى و فيرلوژى و تشريح ) يكى از برجسته ترين استادان دانشگاه تهران بود كه اين سعادت را نصيب ما كرد استاد را بعد از انقلاب براى مدتى از دانشگاه بيرون كردند ولى بعداً بخاطر اينكه نظير اين فرزانه استاد را پيدا نكردند مجدداً او را براى تدريس تشريح و آناتومى وفيزيولوژى فراخواندند.
منبع:پژواک ایران