از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)
اسماعيل نوری‌علا

از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا) برسميت شناخته می شوند و مردمی که در درون اين مرزها زندگی می کنند «ملت» نام دارند و حق دارند که، برای ادارهء امور کشورشان، خود عده ای را برگزيده و «دولت» را بوجود آورند، در کنار جا افتادن مفهوم «ملت ـ دولت»، مفهوم جديد ديگری نيز خلق شد که فرانسويان آن را «علت وجودی دولت» می خواندند و انگليسی ها از آن با نام «منافع ملی» ياد می کردند. در اين ديدگاه، ملت، بعنوان صاحب کشور و تعيين کنندهء دولتی که خدمتگزارش است محسوب می شود، و دارای «منافعی»، چه درونی و چه بيرونی، است که در اقدامات داخلی و روابط خارجی دولت نقش تعيين کننده را بازی می کنند. اين اقدامات در واقع زيربنای محاسبهء سودها و زيان هائی است که دولت در اعمال داخلی و خارجی خود، به نفع يا ضرر ملت، ايجاد می کند.

روشن است که وقتی اقدامی بايد صورت گيرد، برنامه ای اجرائی شود، کشور در برابر هجوم دول ديگر قرار گيرد، و دولت در صحنهء بين المللی مجبور باشد که موضع و کنش معينی را اتخاذ کند، مهمترين محاسبه به اين بر می گردد که عمليات مزبور به نفع ملت است و يا به ضرر او؟

اما، طبعاً اگر تصميم گيری ها در مورد سود و زيان منافع ملت (يا «ملی») صرفاً به اشخاص معينی، بخصوص اهل دولت، واگذار شود تضميمی وجود ندارد که عمليات آن دولت به سود ملت تمام شود. پس در هر موردی وجود يک «داور تعيين کنندهء سود و زيان» نيز بايد از جانب ملت تعيين شده باشد که حرکات دولت را تحت مراقبه قرار داده و بکوشد تا زيانی، از جانب عمليات دولت (و بالطبع دول ديگر)، متوجه منافع ملی نشود.

در يک نظام دموکراتيک، اين «داور» عبارت است از «مجلسين نمايندگان مردم» که می تواند، با تکيه بر استقلال قوای سه گانه، و از جانب ملت، با عمليات دولت موافقت کند يا دولت را استيضاح نمايد و يا رأی به عدم کفايت دولت دهد و هيئت جديدی را برای ادارهء مملکت تعيين نمايد

***

با آنکه در مورد کشورهای تازه تأسيس، و يا حکومت های برآمده از انقلاب ها، اموری همچون تفکيک قوا، و استقلال آنها از هم، موضوع پذيرفته شده ای بشمار آمده و جزء لاينفک قوانين اساسی کشورها محسوب می شوند، اما اين امکان نيز وجود دارد که از يکسو، در هنگام نوشتن قوانين اساسی، «صاحبان واقعی قدرت» در جامعه بتوانند در همهء مفاهيم «دولت ـ ملت» و «تفکيک قوا» و «داور تعيين کنندهء سود و زيان ملت» دستکاری نموده و بر فراز قوای «سه گانه» مسندهائی را پيش بينی کنند که همهء قوا را در خود تحليل می برد و امر «تعيين منافع ملی» را هم بخود اختصاص می دهد و، از سوی ديگر، پس از نوشتن قانون اساسی مدرن نيز حاکمان بتوانند، با اعمال زور و ايجاد ترس، بخش هائی از قانون را تعطيل کرده و خود بجای ملت در مورد منافع ملی تصميم بگيرند.

اگر بخواهيم در دوران معاصر نمونه ای آزمايشگاهی از ساختاری که ظاهر و باطن اش يکی نيست و، در عين وجود مفاهيم مربوط به «تفکيک قوا» و «داور تعيين کنندهء سود و زيان ملت» در قانون اساسی اش، هيچ يک از قوای کشوری مستقل نبوده و هيچ کدام هم حق داوری نداشته باشند، می توانيم به سرگذشت صد سالهء کشور خودمان که طی آن همواره صاحب قانون اساسی بوده ایم،  مراجعه کرده و ببينيم که در هر دو رژيم پهلوی و اسلامی قانون اساسی ورقهء کاغذی محسوب شده است که دارای همهء پيش بينی های مربوط به «دولت ـ ملت» و روند «حفظ منافع ملی» هست اما هيچ کدام از پيش بينی ها در برابر خودکامگی حاکمان تحقق نپذيرفته و همواره حاکميت استبدادی شخص يا گروهی در مافوق قانون اساسی قرار گرفته و قوای سه گانه را به تدارکچيان خود تبديل کرده و حاکم نيز، مآلاً، به «داور تعيين کنندهء سود و زيان ملت» تبدل شده است. هم رضا شاه (در دوران سلطنت اش)، هم محمد رضا شاه (در نيمی از دوران سلطنت اش و با همهء سازندگی ها که داشتند)  و هم خمينی و خامنه ای (در سراسر دوران حاکميت خود  و با همه ویرانگری ها که داشتند) نقش رياست هر سه قوا و نيز «داور تعيين کنندهء سود و زيان ملت» را بازی کرده اند؛ مجالس شورا و سنا طويله خوانده شده و مجالس خبرگان و شورای اسلامی هم به درجاتی پائين تر از طويله سقوط کرده اند.

***

اما، با اين همه، تا ساختار «دولت ـ ملت» وجود داشته باشد مسئلهء منافع ملی هم پايدار است و می توان از آن سخن گفت بی آنکه نمايندگان ملت حق دخالت در عمليات سود و زيان آور حکومت و دولت را داشته باشند. ديکتاتور، و يا گروه مستبدين حاکم، هم تصميم می گيرند، هم اجرا می کنند، و هم پاسخگوی سود و زيان عمليات خويش به کسی نيستند؛ بخصوص اگر که در قانون اساسی صراحتاً «منافع و مصلحت رژيم» بر «منافع و مصلحت ملی» مرجح شده باشد؛ همانگونه که ارادهء معطوف به مبدل کردن «ملت ـ دولت» به «امت ـ خلافت» و سودای جهانگشائی و برافراختن رايت اسلام شيعی و حفظ ارزش های آن در بيرون از مرزهای ايران در سراسر اين قانون اساسی قابل مشاهده است.

به نظر من، در موارد حادی از آنگونه که در مورد کشور ما اپيش آمده، امر «داوری تعيين کنندهء سود و زيان ملت» حالت متمرکز خود را از دست داده و تابع سود و زيان گروه های مختلف شده است و، در اين ميان، از آنجا که در برابر حکومت و دولتی غاصب و سرکوبگر و استبدادی، که «مصالح رژيم» را بر «منافع ملی» ترجيح می دهند، اين «مخالفان» حکومت و دولت اند که موظف اند بصورت «داور تعيين کنندهء سود و زيان ملت» نيز عمل کنند، کوشش در اجماع نظر «اپوزيسيون حکومت» در اين موارد از اهميت بسياری برخوردار می شود و يک اپوزيسيون مسئول نمی تواند «همهء» آنچه را که در حوزهء «دولت» و «حکومت» پيش می آيد، بخاطر آنکه از حکومتی استبدادی و ضد منافع ملی سر زده، يکسره زيان بخش ببیند.

اصولاً بايد توجه داشت که «محاسبهء سود و زيان» به «حسابداری دوبل» شباهت دارد و می توان ديد که ممکن است يک ضرر، در بلند مدت، تبديل به سود شود و يک سود تبديل به ضرر. بخصوص آنچه در امر مديريت «کنترل خسارت ها» خوانده می شود به ما می گويد که «هر کجا بتوان جلوی ضرر بزرگی را گرفت، سود بزرگی نصيب ما شده است».

بر اين قياس، اگذچه ثروت ملی ما را ولی فقيه و حکومت اش بر باد داده اند اما اگر جلوی پيشرفت نقشه های شوم اين دار و دستهء شرير گرفته نشود زيان های بسيار بزرگ تری در انتظار ما خواهد بود. در واقع، اين حکومت همواره نقش بازيکن فوتبالی را داشته که مرتباً به «دروازهء خودی» گل می زند؛ هيچ يک از نقشه ها و برنامه هايش متوجه «منافع ملت» (يا «ملی») نبوده و هر کجا که ديگران موفق شده اند تا جلوی پيشرفت نقشه های ايران براندازش را بگيرند اين ملت ايران بوده که سود واقعی را برده است.

اين امر مرا به ياد داستان خنده آوری می اندازد که در سال های پيش از انقلاب بر سر زبان ها افتاده بود. می گفتند که تيم پرسپوليس، با بازيکن مشهورش قليج خانی، قرار بود با تيم آبادان بازی کند. به هنگام آماده سازی تيم، مربی تيم آبادان مرتباً از لزوم مقابله با قليج و فلج کردن او در زمين بازی سخن می گفت، بطوري که وقتی بازی اصلی شروع شد اکثر بازيکنان تيم آبادان قليچ را محاصره کرده و نمی گذاشتند گل بزند. در اين ميان يکی از بازيکنان تيم آبادان که قاسم نام داشت آزادانه در سراسر زمين می دويد و چند بار هم به دروازهء تيم خودش گل زد. عاقبت مربی از کنار زمين خطاب به بازيکنان فرياد زد که: «بچه ها، قليج را ول کنيد و جلوی قاسم را بگيريد!»

حکايت حکومت اسلامی برای ملت ايران چنين بوده و هر اقدام رژيم ضرری مهلک به منافع ملی ما زده است؛ که نمونهء بارز آن حضور نيروهای اين حکومت در لبنان و سوريه و فلسطين و عراق است.

***

در عين حال، برای روشن شدن مسئله می توان به مذاکرات اخير کشورهای 1+5 با دولت آقايان روحانی و ظريف اشاره کرد. در اين مذاکرات بحث بر سر تعطيل عمليات هسته ای رژيم و کم کردن دامنهء دخالت نيروهای نظامی آن در مناطق ديگر دنيا است؛ و دولت فقير روحانی نيز ، حتی از يک سال پيش از انتخاب شدن اش، پرورانده شده تا، در برابر رفع برخی از تحريم ها از جانب دول قدرتمند، اين امتيازات را به آنها بدهد.

حال، اگر بر مسئلهء اتمی تمرکز کنيم می دانيم که کوشش در کسب دانش هسته ای، و ايجاد تأسيسات اتمی برای توليد انرژی، حق هر کشوری است. حتی می توان استدلال کرد که وقتی امريکا و روسيه و اروپا و اسرائيل و پاکستان و هند و چين دارای اسلحه خانهء اتمی نيز هستند چرا ايران ما وارد باشگاه اتمی نشود؟ نيز می دانيم که حکومت اسلامی، در راه به دست آوردن اين امکانات، عمدهء درآمد ملت ايران را هزينه کرده و در حال حاضر هرگونه تسليمی در برابر غرب معادل بر باد رفتن آن هزينه ها نيز هست. پس واکنش نخست اپوزيسيون حکومت اسلامی در برابر اين واقعيت ها نمی تواند جز اين باشد که دولت وارد معامله ای شده است شبيه «قرارداد ترکمنچای» و مال ملت را آتش زده است و، همراه با تسليمی شرم آور، دارائی های ملت ايران را بر باد داده است.

اما در همينجا می توان داستان را از منظر «کنترل خسارت» نيز نگريست. از نظر من، وسوسهء اتمی شدن کشوری چون ايران که دارای منابع انرژی نفتی و گازی و بادی و خورشيدی است، هم در زمان محمدرضا شاه و هم در دوران خمينی و خامنه ای وسوسه ای زيان بخش و بر ضد منافع ملی بوده است؛ و با ناتوانی حکومت ها در ادارهء این نوع تاسیسات و فقدان تکنولوژی های محافظتی (آن هم در دورانی که روسيه چرنوبيل را دارد و ژاپن انفجار نيروگاه های اتمی اش را) اين وسوسه شوخی خطرناکی است که می تواند کشور ما را برای هميشه از روی صفحهء زمين پاک کند. لذا، از نظر منی که در اپوزيسيون رژيم نشسته ام و همهء کارهای رژيم در نظرم زشت و خانمان برانداز است، اينکه تحريم ها و فقر مالی موجب شده است که آقای ظريف بر سر ميز مذاکره با 1+5 قبول کند که به عمليات اتمی کردن ايران پايان دهد، در مقايسه با خطراتی که اين پروژه برای هستی کشورمان در برداشت (از صدمات تکنولوژيک و زمين شناسی گرفته تا حملهء غربی ها به کشورمان) خود يک امر مثبت در راستای منافع ملی ما محسوب می شود، اگر چه که هدف دولت و مذاکره کنندگان اش تأمين منافع ملی نبوده و نجات خود و نظام شان را در نظر داشته اند.

نيز اگرچه درست است که در مذاکرات 1+5 مسئلهء محدود کردن عمليات برون مرزی سپاه پاسداران هم در دستور جلسه وجود دارد و اين امر می تواند از ديد «عرق ملی» (بهر معنا که بگيريم اش!) سرشکستگی آور باشد. اما اين «محدود کردن»، در واقع، از خطر واکنش های متقابل غرب (و بخصوص اسرائيل) می کاهد و، در نتيجه، توقف عمليات سپاه پاسداران، با همهء اتلاف منابع مالی که تا کنون داشته، در بلند مدت به نفع ملت ايران است.

***

اما روشن است که اين امر به کشور ما محدود نمی شود. هنگامی که تصميم گيری، برنامه ريزی و داوری سود و زيان آن در دست يک نفر و يا يک گروه ناپاسخگو قرار گيرد، مآلاً «ملت» دارای توانائی آن نخواهد بود که از منافع ملی خويش پاسداری کند. نمونه اش حملهء جنون زدهء صدام حسين به کويت و ايران. آيا او در اينگونه تصميم گيری ها به منافع ملت عراق می انديشيد؟

توجه کنيم که حتی وقتی تصميماتی با نيت خدمت به منافع ملت و از سوی حکومتی دموکراتيک نيز گرفته می شود حاصل کار ممکن است بر ضد منافع ملی يک ملت از آب درآيد؛ اما در اينجا «تقصير» پخش می شود و همهء آنهائی که در تصميم گيری زيان باری شرکت کرده اند، و بخصوص نمايندگان ملت، در آن شريک محسوب می شوند. آيا حملهء امريکا به عراق و افغانستان در راستای منافع ملی اين کشور بوده است؟ می دانيم که نظرها متفاوت است. آنها که اين حملات را در راستای «اهداف اعلام نشدهء امپرياليستی» داوری می کنند معتقدند که اين حملات به سود حضور امريکا در منطقه و نفوذ شرکت های بزرگ اين کشور بوده و لذا، می توان آنها را در راستای منافع لااقل بخشی از ملت امريکا نيز دانست. حال آنکه اکثريتی نيز بر اين عقيده اند که اين تصميمات، که به تصويب مجلسين امريکا نيز رسيده بودند، کلاً به ضرر منافع ملی اين کشور تمام شده است.

در يک فضای دموکراتيک، «کنترل خسارت» ممکن تر و احساس «وحدت ملی» کارا تر است. مثلاً، اگر به وضعيت کشور خودمان برگرديم، همواره اين پرسش وجود خواهد داشت که آيا ملی کردن صنعت نفت به سود يا زيان «منافع ملی» بوده است. موافقين مصدق اعتقاد دارند که اين عمل برای کشور ما سود فراوان داشته است و مخالفين او نحوهء انجام اين روند را مورد تنقيد سخت قرار می دهند. اما جالب است که در اين مورد عامل ديگری نيز در کار می آيد که جنس مادی ندارد. يعنی، برخی از ما، حتی «برانگيخته شدن حس وطن دوستی» و «ايجاد غرور ملی» را هم جزئی از اينگونه محاسبات در مورد منافع ملی بشمار می آوريم و معتقديم که «سود معنوی» اين احساسات بسا بيشتر از سودهای مالی آنها بوده است.

***

اين بحث را پايانی نيست. اما وقتی ملتی پشت سر رهبران اش بايستد و اقدامات آنها تأييد کند خود بخود مسئلهء محاسبهء سود و زيان از اطاق های ديکتاتورها بيرون می آيد و همهء ملت را با هم شريک می کند.

نمونهء اعلای اين وضعيت را می توان در انقلاب 57، که سالگرد پيروزی اش همين روزها است، مشاهده کرد. آنها که هنوز پی «مقصر» می گردند و از گودالوپ تا نويسندهء مقاله ای مهجور را با انگشت نشان می دهند، بی شک حضور ميليونی ملت را ناديده می گيرند. تجربهء 35 سالهء اخير نشان داده است که ايرانيان در کمتر موقعيتی اينگونه عليه «منافع ملی» خود اقدام کرده اند. هرچند که به هنگام انجام اين اقدام هدفی جز برانداختن ماشين بازتوليد استبداد و آوردن آزادی و عدالت و رفاه را در نظر نداشته اند.

اما، از نظر من، روند «خيانت به منافع ملت ايران» در «جریان انقلاب» پيش نيامد و درست از آن لحظه ای آغاز شد که شخص خمينی بر فراز همهء قوا پل زد و تبديل به داور منحصر بفرد سود و زيان ملت شد. اگر به آنچه او، بجای نمايندگان ملت، کرد و تصميم گرفت دقت کنيم می بينيم که اعتقاد مذهبی او به بی پايگی ِ تصور «دولت ـ ملت» از يکسو، و اشتياق اش به تبديل شدن به رهبر موجود ناشناسی به نام «جهان اسلام» از سوی ديگر، هنگامه ای را رقم زد که جز زيانی عظمی برای منافع ملی ما چيزی در چنته نداشت و، برای نسل های آيندهء اسلاميست ها، ساختارها و روندها و نگرش هائی از خود به ارث گذاشت که آنها، بر اساس اين ميراث ايران ستيز، تا توانستند تاختند و تاختند... تا اينکه امروز که مجبورند، با گردن کج، مجيز نمايندگان کشورهای 1+5 را بگويند تا از منبع اموال توقيف شدهء ملت ايران لقمه نانی هم به سوی آنها پرتاب شود. من اين ذلت حکومت اسلامی را به ملت ستمديدهء ايران تبريک می گويم. باشد که روزی به زودی فرا رسد که از متجاوزان به منافع ملت ما نشانی باقی نمانده باشد و نمايندگان بر حق ملت ما بتوانند ايران آيندهء سکولار دموکرات را بر فراز ويرانه های ايجاد شده به دست اين حکومت اراذل بنا کنند.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]