PEZHVAKEIRAN.COM در خوب و بد راديکاليسم
 

در خوب و بد راديکاليسم
اسماعيل نوری‌علا

نظری به کارکرد صفات

قبل از ورود به وجه سياسی سخنم اما لازم می دانم، در ارتباط با صفت «راديکال»، به يک نکتهء دستور زبانی جالب اشاره کنم: اگرچه قرار است که صفات «چگونگی» و ماهيت «موصوف» ها را مشخص و بيان کنند اما موصوف های مختلف نيز می توانند معناهای رنگارنگی را به يک صفت معين داده و آن را از تک رنگی و تک معنائی بودن رها کنند.

مثلاً، بگيريم صفت «بنيادی» را. اين صفت می تواند در کنار هر «اسم – موصوفی» بنشيند و، در نتيجه، در عين داشتن معنائی واحد، در مجموعه های معنائی مختلفی به رنگارنگی برسد. مجموعه هائی همچون اعتقاد ِ بنيادی، تغيير ِ بنيادی، فساد ِ بنيادی، شک ِ بنيادی، نگرش ِ بنيادی، تخريب ِ بنيادی، و اصلاح ِ بنيادی، اگرچه همگی در امر «بنيادی بودن» شريک اند اما، بخاطر قرار دادن صفت مزبور در کنار موصوف هائی رنگارنگ، واجد حوزه های معنائی گوناگونی می شوند که گاه می توانند با يکديگر هماهنگ باشند و گاه در تخالف و تضاد. صفت «راديکال»، که از طريق وارد کردن آن به حوزهء عمل به مفهوم «راديکاليسم» می رسيم، نيز از اين قاعده مستثنی نيست.

البته در فارسی، مثل اغلب مفاهيم فرنگی، هنگام ترجمهء اين واژه همواره به «کاربردهای موضعی» آن عنايت شده و به امکانات رنگارنگ معنائی آن در «متن های عمومی» کمتر توجه شده است. در نتيجه، وقتی فرهنگ لغت را باز کنيم می خوانيم که: راديکال يعنی ريشه ای، اصلی، اساسی، افراطی، بنيادی، تندروانه، تفريطی و...

اما آيا اين ترجمه ها همه درست اند؟ و آيا می توان فقط يکی از آنها را برگزيد و همواره واژهء «رايکال» را برابر آن قرار داد؟ و اساساً چگونه است که واژهء راديکال گاهی «اصلی و اساسی» معنی می دهد و گاهی «افراطی و تفريطی»؟ و چگونه می توان به برابر نهاده ای رسيد که جامع جميع اين معانی باشد؟

در اين مورد تکليف ما در زبان فرنگی روشن است: کاربرد صفت راديکال، با معنائی که امروزه دارد، از قرن هجدهم و پيدايش جرياناتی اجتماعی در انگلستان آغاز شده است که برای نشان دادن ماهيت خواست های خود اين وازه را برگزيدند. در آن زمان «راديکال» از واژهء لاتينی radix گرفته شد به معنای «ريشه» و، لذا، صفتی ساخته شد که عموماً می توان آن را به «ريشه ای» ترجمه کرد. اولين کاربرد آن را هم می توان در جريان «جنبش راديکال» (radical movement) يافت که يک جريان «رفرميستی» بود ودر ابتدا برای اصلاح «ريشه ای» قانون انتخابات پارلمانی و گستراندن حق رأی به جمعيتی وسيع تر بوجود آمد و شرکت کنندگان در آن خود را به صفت «راديکال» متصف کردند. بخشی از راديکال های عضو اين نهضت پا را فراتر نهاده و خواستار برقراری جمهوری و حذف القاب اشرافی و توزيع مجدد دارائی ها و تضمين آزادی مطبوعات شدند. به عبارتی ديگر، راديکال های قرن هجدهمی در انگلستان می خواستند تا ساختار جامعه را از ريشه تغيير داده و اصلاح کنند. بزودی هم کاربرد اين صفت اطلاق خود را در انواع جريانات و جنبش های سياسی مختلفی يافت که در سراسر اروپای آن زمان فعال بودند و هر يک به سليقهء خود می خواستند تا جامعه را از ريشه بازسازی کنند.

مبانی مخالفت با راديکاليسم

وقتی منافع قشری از جامعه، از جانب قشر يا اقشاری ديگر، بصورتی «ريشه ای» مورد تهديد قرار گيرد، قشر تهديد شده، خودبخود، عقايد اقشاری که خود نام راديکال را برای خويشتن برگزيده اند را مضموم و خطرناک می بيند و از آن بعنوان «عقايد افراطی» نام می برد و لذا، در ادبيات اين قشر صاحب منافع از وضع موجود، واژهء راديکال از معنای «ريشه ای» به سوی معنای «افراطی» حرکت می کند و در مقابل صفاتی می نشيند که مورد علاقهء قشر مورد تهديد است؛ صفاتی همچون اعتدالی، ملايم، ميانه رو و غيره...

برخی از مخالفان جريانات ريشه ای نيز، با خلط مبحث و خوانش معوج، صفت «ريشه ای» را به معنی «بازگشت کننده به ريشه ها» دانسته و در نتيجه مدعی می شوند که راديکاليسم جريانی «ارتجاعی» يا «بازگشت کننده» است و، بجای داشتن مفهومی سازنده و پيش رونده، از جريانی عقبگرد کننده حکايت می کند.

اما اگر به همان معنای «ريشه ای» اکتفا کنيم، و حتی اگر از آن به صفت «بنيادی» (fundamental) برسيم، براحتی در می يابيم که هيچ بد و خوبی در اين صفت وجود ندارد و خواستاری هر تغيير خوب يا بدی می تواند «ريشه ای» هم باشد. و تنها لازم است که دقت کنيم تا صفت «ريشه» ای به معنای «بازگشت کننده به ريشه ها» گرفته نشود و نظر بر خواست وقوع «تغيير»اتی داشته باشد که می خواهند امر مورد نظر را از بنياد تغيير داده و بازسازی کنند.

در مورد معنای «افراطی» که به صفت «ريشه ای» نسبت داده می شود به اين واقعيت نيز بايد توجه داشت که، بخصوص در حوزهء نظر، تحقق يک انديشهء ريشه ای (خواستار تغيير بنيادی)  می تواند به سال های آينده موکول شود و انتهای راهی باشد که شخص راديکال و رزمنده عليه وضع موجود خواستار رسيدن به آن است. در اين مورد واژهء «فرط» (که افراط و تفريط از آن می آيند) به معنای «مرز نهائی» و «حد نهائی» است و شخص راديکال بدان خاطر نيز می تواند «افراطی» محسوب شود که به آن «حد نهائی» می انديشد، حتی اگر تا رسيدن به آن «مقصد» راه درازی در پيش باشد.

در همين گسترهء بخصوص است که «افراط» و «آرمان خواهی» هر دو به يک معنا اشاره دارند و، لذا، هر فرد آرمان خواه را نيز می توان راديکال دانست.

همين جا بگويم که، بر اساس تحول تاريخی اين کلمه که در بالا ذکر آن رفت، رفورميست های واقعی نيز «راديکال» محسوب می شوند اما اين واقعيت ربطی به جريان موسوم به «اصلاح طلبی اسلامی» ندارد که بازيکنان اش سعی وافر دارند تا اصلاح طلبی ِ خود را معادل «رفورميسم» بگيرند حال آنکه کارشان چيزی جز تعمير و بزک کردن رژيم ايدئولوژيک، و در نتيجه حفظ ريشه های آن، نيست.

راديکاليسم و انحلال طلبی

حال وقت آن است که نگاهی به وضعيت کشورمان و موقعيت راديکاليسم در سپهر سياسی آن بياندازيم. از نظر من، اگر در حال حاضر، برای رنگين کمان نظريه های سياسی ايرانی حداقل دو «سرحد» يا «مرز» قائل شويم، راديکال های سياسی ما نيز در همين دو منطقه قابل مشاهده اند: آنها که می خواهند ريشه های وضع موجود را حفظ کنند ( ودر واقع بايد آنها را «آنتی راديکال»، به معنی مخالف تغييرات ريشه ای خواند) و آنها که می خواهند وضع موجود را از ريشه دگرگون سازند.

معمولاً، در زبان سياسی، از اين دو گروه با عنوان «راديکال های راست» و «راديکال های چپ» ياد می کنند. در حکومت اسلامی مسلط بر ايران مهمترين حافظان ساختار حکومت مذهبی را «اصول گرا» و «بنيادگرا» می خوانند. اينها راديکال هائی هستند که به ريشه ها (اصول و بنيادها) چسبيده اند و به سختی از آنها حراست می کنند و، چنانکه گفتم، اصلاح طلبان اسلامی هم از اين لحاظ تفاوتی با آنها ندارند.

در سوی ديگر اين رنگين کمان، راديکال هائی حضور دارند که خواستار تغيير ريشه ای وضع موجودند و، در زبان رايج، آنها را می توان به دو دستهء «راديکال های انقلابی» و «راديکال های انحلال طلب» تقسيم کرد. تفاوت ماهوی اين دو گروه ـ که نام گزاری هاشان بيانگر آن نيستند ـ به اين نکته بر می گردد که «راديکال های انقلابی» اغلب چپ (از کمونيست ها گرفته تا سوسياليست های افراطی extremist) هستند و بيشترين «راديکال های انحلال طلب» سکولار دموکرات اند و در رنگين کمانی از سوسيال دموکراسی تا ليبرال دموکراسی حضور دارند.

بدون شک «انحلال طلبی»ی اردوگاه سکولار دموکراسی نيز امری «راديکال» است چرا که از يکسو می خواهد وضع موجود را کلاً تغيير دهد و، از سوی ديگر، آرمانی به نام «استقرار سکولار دموکراسی در ايران» را پی می گيرد که اگرچه «ريشه ای» است اما امکان تحقق آن در آينده قرار دارد.

بدينسان «راديکاليسم انحلال طلبانه» ناگزير است که حملات اقشاری را که منافع شان به خطر افتاده تحمل کند و صفت «افراطی» را نيز، در معنای ايستاده در منتهی عليه و سرحد، بپذيرد. حکومتيان، از بنيادگريان و اصول گرايان شان گرفته تا اصلاح طلبان و اعتدال گرايان، همگی انحلال طلبان را افراطی می بينند و، با مخدوش کردن معنای اين صفت، از تبديل «ايستادگی بر آرمان تغيير ريشه ای» به «ماجراجوئی و هرج  و مرج طلبی»، می کوشند تا مردمان را از اين راديکاليسم نجات بخش بترسانند و برمانند.
ويژگی های انحلال طلبی راديکال

انحلال طلبی يک جريان راديکال است چرا که:

- مشکل ايران را در ريشه ها می بيند و نه در ظواهر روبنائی ساختارهای سياسی آن.

- خواستار تغيير بنيادی ساختار سياسی حکومت و لغو قانون اساسی شريعت بنياد آن است.

- آرمان خواه است و آن را در استقرار قانونی اساسی و حکومتی سکولار دموکرات می بيند.

- شعارها و خواست هايش را بر مبنای انحلال طلبی تنظيم می کنند و می کوشد تا شعارهای ظاهراً انحلال طلبانه را از شعارهای واقعی تميز دهد. مثلاً، اگرچه خواستاری «لغو اعدام» یا «آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی» امری لازم و حقوق بشری است اما اين شعارها لزوماً انحلال طلبانه نيستند مگر اينکه شعار دهنده بتواند ثابت کند که آزادی زندانيان سياسی و يا لغو اعدام به انحلال حکومت اسلامی می انجامد و لذا شعارهای مربوط به آنها خواست هائی راديکال هستند. اين در حالی است که براحتی می توان ديد که حکومت می تواند از اينگونه «امتيازات» بعنوان مهرهء شطرنج خود استفاده کرده و هرگاه که لازم شود به هر دوی اين تقاضاها تن در دهد، بی آنکه صدمه ای بنيادين ببيند. همچنين است اعتلا دادن تاکتيک ها به سطح هدف و استراتژی (مثلاً، ايجاد نهادهای سياسی صرفاً در راستای متحقق کردن «انتخابات» آزاد، بعنوان هدف اصلی آن نهادها) که به هيچ روی عملی انحلال طلبانه نيست و می تواند بقای حکومت را تا انجام تخيلی «انتخابات آزاد» تضمين کند و، در عين حال، با اغتشاشی که می آفريند موجب می شود تا ستون های اصلی راديکاليسم انحلال طلب دچار متزلزل شود.

- به امکان وقوع تغييرات روبنائی و تدريجی در حکومت های ايدئولوژیک اعتقاد ندارد و چارهء کار را صرفاً در نا- بودی آنها می بيند؛ هر چند که، در عين حال، از هرگونه مطالبه و مبارزه ای عليه حکومت اسلامی استقبال می کند.

- از آنجا که رو به آينده دارد و مرزهای سکولار دموکراسی را برای آينده پاسداری می کند، نه اهل سازش و معامله است و نه جويای قدرت بهر قيمتی.

- و بالاخره اينکه در يک حزب سياسی نمی گنجد و ماهيت برنامه ای هم ندارد چرا که ايده ای است فراگير، فراحزبی، فرامسلکی و فرا ايدئولوژيک که، در ظل خواستاری حکومتی سکولار دموکرات، راه را برای رقابت آزاد احزاب سياسی و برنامه های ادارهء کشور می گشايد.

راديکاليسم و گفتمان های سياسی

حال اگر کمی در احوال «گفتمان های سياسی» رايج در سپهر سياسی خودمان نظر افکنيم می بينيم که همهء آنها (اگر واقعاً از سطح يک ايده و فکر فردی و گروهکی به سطوح گستردهء روشنفکری اجتماعی و سياسی فرا روئيده باشند) ماهيتی راديکال دارند، چرا که گفتمان ها اساساً برای تغييرات ريشه ای آفريده می شوند و ريشهء اشکال و ساختارهای آينده ای را، که بر اساس ايده های مندرج در آنها بوجود خواهند آمد، آبياری می کنند.

باری، راديکاليسم، به خودی خود، نه خوب است و نه بد؛ و طبيعت اش در مفاهيم مرکبی همچون «تغييرات ريشه ای و بنيادی» شکل می گيرد. حال اين تغييرات ممکن است به سوی پيشرفت و توسعه و آزادی باشند و يا راه به سوی بازگشت های خردگريز و تقيدهای دست و پاگير ايدئولوژيک ببرند. همانگونه که «بنيادگرائی مذهبی و ايدئولوژيک» ارتجاعی و عقب رونده است و «سکولار دموکراسی راديکال» گفتمانی برای گذر از انقيادهای ايدئولوژيک و رسيدن به آن کرامت انسانی است که اعلاميهء حقوق بشر از آن ياد می کند.

و نکتهء آخر هم اينکه، در اين تعبير، خود «اعلاميهء حقوق بشر» نيز پديده ای راديکال است چرا که همچون يک چراغ دريائی در بندر مقصود ايستاده است و کشتی های کوچک و بزرگ را، از دل طوفان، به سوی سواحل امن خود می خواند. و از ياد نبريم که «بندر» هميشه «آلترناتيو ريشه ای» دريا است.        

 

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]