PEZHVAKEIRAN.COM سناريوهائی برای ايجاد رهبری
 

سناريوهائی برای ايجاد رهبری
اسماعيل نوری‌علا

 

پيشگفتار

     از نظر من، مهمترين موضوعی که در روند مبارزهء سکولار دموکرات های ايران با حکومت اسلامی مطرح است، يا بايد مطرح باشد، به مسئلهء«رهبری» مربوط می شود. در واقع، هر مبارزهء سياسی به رهبری احتياج دارد و اين رهبری در طی روندهای پيچيده ای شکل می گيرد که توجه به آنها می تواند ما را به امکانات واقعاً موجود و بالقوه ای که در مسير مبارزه وجود دارند آشناتر می کند. 

 

انواع رهبری

من، بعنوان يکی از علاقه مندان نظريات جامعه شناسانهء ماکس وبر آلمانی، باور دارم که ادعای رهبری داشتن از جانب سياست ورزان، و پذيرش آن رهبری از جانب مردم، به دو پارهء پيشامدرن و مدرن تقسيم می شود.

در دوران پيشامدرن مردم در آفرينش رهبری نقش چندانی نداشته اند و رهبر را يا «سنت جاری جامعه» (مثلاً توارث خونی) معين می کرده و يا ظهور شخصيتی که مدعی ارتباط با عالم غيب و خدا و فرشتگان اش می شده و مردم هم ـ به دلايل مختلفی که جای بحث اش اينجا نيست ـ رهبری او را می پذيرفته اند. ماکس وبر نوع اول را «رهبری سنتی» و نوع دوم را «رهبری کاريزماتيک» می نامد. در اين ميان می توان به نوع سومی از رهبری پيشامدرن نيز اشاره کرد که بر اساس زور شمشير و تحميل حاکميت حاصل می شود و می توان با عنوان «رهبری غصبی» نيز نام برد.

در دوران مدرن اما نقش مردم در تعيين و پذيرش رهبری تعيين کننده می شود و با جا افتادن مفهوم دموکراسی «رهبری انتخابی» جای دو نوع رهبری قبلی را می گيرد و نامزدهای رهبری را وا می دارد که راه های مختلفی برای جلب نظر مردم بيابند. و عمدهء اين راه ها از بزنگاهی می گذرند که «رهبری شورائی» نام دارد و در برابر «رهبری فردی» قرار می گيرد. در رهبری شورائی، اجماع نظر نخبگان سياسی است که پيدايش رهبری فردی را، آن هم بعنوان سخنگو و مجری رهبری شورائی ممکن می کند.

اما اين وضعيت همواره بصورت سپيد و سياه شکل نمی گيرد و جوامع، در مسير گذار خود به سوی دموکراسی، هر يک در مرحله ای از اين سير تطور قرار دارند و بر اساس همين چهارچوب نظری است که می توان جوامع را، در مسير متحقق ساختن دموکراسی درونی خود، درجه بندی کرد و پيشرفتگی يا عقب ماندگی شان را نشان داد.

در اين ميان، يکی از مختصات جوامع در حال توسعهء دوران مدرن، که گرفتار «استبدادهای ايدئولوژيک» هم هستند، عبارت از اين واقعيت است که مبارزان عليه اين حکومت ها(اپوزيسيون حکومت) اغلب در بين انواع رهبری سرگردان می مانند و، مثلاً، حتی وقتی به نفی ضرورت رهبری فردی می پردازند، در واقعيت امر تاکتيک های خود را برای آفرينش يک چهرهء شاخص و احياناً کاريزماتيک بر می گزينند.

 

شرايط لازم

     در جهان مدرن، معمولاً «رهبر» يک جريان سياسی طی روندهای معينی «چهره می کند» و مورد پذيرش عمومی قرار می گيرد. مثلاً، می توان پيرامون ويژگی های عام اجتماعی يک نامزد رهبری از موارد زير ياد کرد: داشتن سابقهء مبارزاتی طولانی داشتن توان مطرح ساختن مباحث نظری، داشتن قدرت سخنوری، داشتن توان جذب چهره های مبارز و سرشناس ديگر، داشتن استعداد مديريت، بخصوص در موارد بحرانی، شناخته شدگی در گسترهء ملی و بين المللی، و... اينها را می توان «ويژگی های عام و اجتماعی رهبران سياسی» دانست.

اما برای رسيدن به رهبری فردی (و احياناً کاريزماتيک) ضروری است تا شرايط ديگری را هم بر اين سياهه افزود؛ با اين توجه که در اينجا منظور از «رهبری کاريزماتيک» معنای رايج و امروزی اين مفهوم است که به موجود بودن ويژگی های خارق العادهء فردی، همچون داشتن چهرهء مطبوع، خوش پوشی، راستگوئی و مبرا بودن از ضعف های شخصيتی، داشتن هيبت و گيرائی و محبوبيت عامه پسند شخص مربوط می شوند. اينها «ويژگی های رفتاری و جسمانی فردی» محسوب می شوند. يعنی، «رهبر فردی يا کاريزماتيک نوين»، علاوه بر داشتن «ويژگی های عام اجتماعی» به اين «ويژگی های فردی» نيز مجهز است. همچنين بايد به اين نکته مهم نيز توجه داشت که جمع شدن اين ويژگی ها در يک رهبر بالقوه ممکن است حتی فقدان ويژگی های عمومی و اجتماعی در او را کم اهميت کند.

 

دوران انقلاب 57

     اگر به دوران پيش از انقلاب 57 برگرديم و در جستجوی رهبران بالقوه ای باشيم که می توانستند يا جانشين شاهی شوند که مبتلا به سرطان شده و عمر حکمرانی اش به پايان طبيعی خود نزديک شده بود، و يا می توانستند وليعهدش را در کنترل خود بگيرند تا فقط پادشاهی کند و نه حکومت، براستی از چه کسانی می شود نام برد که در جريان آن انقلاب بخت خود را نيازموده باشند؟ يا می توان پرسيد که اينگونه رهبران را در کدام حوزه ها می توان يافت؟ از نظر من حوزه های موچود در آن دوران از اين قرار بودند: بازماندگان نهضت ملی دوران مصدق در دو شاخهء جبههء ملی(بگيريم: صديقی، سنجابی، فروهر و بختيار را در داخل کشور و بنی صدر را در خارج) و نهضت آزادی (مهندس بازرگان، حسيبی ها، معين فر در داخل و ابراهيم يزدی و ... در خارج)؛ روحانيت فرقهء دوازده امامی در دو شاخهء مخالفان ورود روحانيت به سياست (آيت الله شريعتمداری) و موافقان اين روند (آيت الله ها طالقانی، مطهری و بهشتی در داخل و آيت الله خمينی در خارج)؛ جريانات چپ علنی، شامل حزب توده (کيانوری و طبری  در خارج و امثال محمود اعتمادزاده در داخل)، بازماندگان نيروی سوم، رهبران کنفدراسيون دانشجوئی؛ و جريانات چپ زيرزمينی، همچون مجاهدين خلق و فدائيان خلق...

     در دو سه سال مانده به پيروزی انقلاب 57، و سپس در روند تشکيل شورای انقلاب و دولت موقت، همهء نام ها و شخصيت های مورد اشارهء فوق مطرح بودند اما، با قدرت گرفتن جريان اسلام سياسی و بردن آيت الله خمينی به پاريس و نظر موافق قدرت های غربی با او و همراهی رسانه های اين قدرت ها برای شناساندن او به عامهء مردم ايران، آيت الله خمينی، که بيشتر واجد ويژگی های شخصی و عامه پسند بود تا ويژگی های عمومی اجتماعی، به «رهبر کاريزماتيک انقلاب» تبديل شد و همهء شخصيت های فوق (جز صديقی و بختيار) را تحت الشعاع خويش قرار داده و به خدمت خود گرفت.

 

دوران کنونی

امروزه اما از در و ديوار می شنويم که ديگر نه تنها در صفوف اپوزيسيون حکومت اسلامی شخصيت کاريزماتيکی وجود ندارد بلکه اساساً عهد ظهور «رهبری کاريزماتيک»گذشته است و بايد در پی نوعی «رهبری شورائی» بود. اما از آنجا که هنوز حوادث سال57 و ظهور خمينی به عنوان رهبر کاريزماتيک از خاطره ها رخت نبسته، فهم جريانات و پيشنهادات مربوط به اتخاذ روش های شورائی برای بسطاری از سياست ورزان آسان نيست.مثلاً، در اين زمينه، برخی از فعالان سياسی می کوشند تا «طرح آلترناتيو سازی سکولار دموکرات های انحلال طلب خارج کشور» را (که به روش های مختلفی می کوشد تا رهبری شورائی را جانشين رهبری کاريزماتيک کند) بصورت نوعی تلاش برای بازآفرينی سناريوی انقلاب 57 درک می کنند و آن را نابهنگام و خلاف اصول آفرينش «رهبری شورائی» می بينند، و در نتيجه، چون ذهنيت شان با رهبری کاريزماتيک خو کرده کوشش های خلاف ذهنيت شان را عين ذهنيت خود می يابند.

در واقع، سی و پنج سال گذشته از پيروزی انقلاب ضد مشروطه، بخوبی می توان ديد که کوشش های مختلف در راستای ايجاد «رهبری شورائی» چندان جواب نداده و توفيقی نداشته اند و شخصيت هائی که می توانند بصورت بالقوه در يک «شورای رهبری» حضور داشته باشند نتوانسته اند در ميان خود به توافق برسند. در نتيجه، و در عمل، خود اين مدعيان «رهبری شورائی» به انواع حيل می کوشند تا همان ماجرای 35 سال پيش را در روزگار کنونی بازآفرينی کنند بی آنکه توضيح دهند که روش کنونی آنها چه تفاوتی با سناريوی رهبر سازی از آيت الله خمينی دارد.

     در نتيجه، به نظر می رسد که در کنار شرح ظاهری شعار خواستاری تشکيل شورای رهبری، همهء کوشندگان سياسی مخالف حکومت اسلامی همچنان گوشهء چشمی هم به ايجاد يا يافتن «رهبری کاريزماتيک» داشته باشند.

 

محل شکل گيری

     يکی ديگر از بحث های عمده در زمينهء رهبری اپوزيسيون (جه کاريزماتيک و چه شورائی) به محل شکل گيری آن مربوط می شود. الگوی اصلی تاريخی در اين مورد بر اين مدار ساخته شده که حکومت مستقر غيردموکراتيک و واجد «رهبری غصبی» نمی تواند اجازه دهد که آلترناتيو رهبری کنندهء نيروهای مخالف اش در قلمرو قدرت اش بوجود آيد. در نتيجه، و معمولاً، رهبری اپوزيسيون حکومت (و نه دولت) در بيرون از مرزهای قدرت استبدادی شکل می گيرد و هدايت عمليات انحلال طلبانه را بر عهده دارد.

     اين «تز» که می توان نمونه های تاريخی متعددی را برای اثبات صحت اش اقامه کرد، بطور طبيعی، مورد مخالفت نيروهائی قرار گرفته که کل شان را می توان با عنوان «اصلاح طلب» دسته بندی کرد. آنها نه تنها با انحلال حکومت موافق نيستند و تنها در محدودهء «اصلاح برای ابقا»ی رژيم، آن هم از طريق تصرف دولت، عمل می کنند، بلکه می کوشند تا ثابت کنند که رهبری اپوزيسيون را می توان در داخل مرزهای قدرت نيز شکل داد. برای آنها پيدايش «جنبش سبز» در سال 88، آن هم با رهبری کسانی که خواستار حفظ واجرای اصول مغفولهء قانون اساسی شريعت بنياد حکومت بوده و با طرح شعارهای «ساختارشکن» مخالفت می کردند، موهبتی بود تا با جريان آلترناتيو سازی و انحلال طلبی مقابله کنند. برای آنها «رهبری اپوزيسيون» هم وجود دارد و هم در داخل کشور است و همهء کوشش های خارج کشوری ها بايد در راستای تقويت و حمايت آن باشد.

     بدينسان دو جريان سياسی مشخص با تفاوت های زير در برابر هم شکل گرفته اند:

     - حکومت اسلامی قابل اصلاح است / قابل اصلاح نيست،

     - بايد در راستای اصلاح آن عمل کرد / بايد ان را منحل ساخت،

     - آلترناتيو برای تشکيل دولت است در ظل حکومت اسلامی / برای تشکيل حکومت است بجای جکومت اسلامی،

     - رهبری اپوزيسيون در داخل کشور است / رهبری اپوزيسيون انحلال طلب نمی تواند در داخل کشور بوجود آيد؛ و یا اگر هم چنین رهبری بالقوه وجود داشته باشد نمی تواند کار علنی کند، چرا که به مجرد احساس خطر کردن حکومت او و طرفداران اش در خطر نابودی یا زندان و آزار قرار خواهند گرفت.

 

شاهزاده رضا پهلوی

     در ميان نامزدهای بالقوهء «رهبری» (چه در شاخهء کاريزماتيک و چه در وجه شورائی آن) مسلماً شاخص ترين فرد شاهزاده رضا پهلوی بوده است؛ چرا که او بيش از ديگران دارای «ويژگی های عمومی و اجتماعی رهبری» است و کافی بوده است تا روی ويژگی های فردی او نيز «کار شود» تا، در صورت وجود شرايط موافق بين المللی، از او يک «رهبر کاريزماتيک» ساخته شود.

     اين کوشش ها اما در عمل، و به دليل رفتارها و تصميمات خود اين شاهزاده، درست از آب نيامده و حتی نتيجهء عکس داده است. بدين معنی که «شاهزاده»، بجای قد علم کردن صريح و شجاعانه در برابر حکومت اسلامی و کوشش برای جذب و نگاهداری شخصيت های قابل اعتماد، تن به همکاری با افرادی ناشناخته (و به قول برخی حتی از طرفدارنش مشکوک) داده و طی روند سياسی معوجی که تشکيل شورای ملی نام گرفته، تبديل به سخنگوی اين افراد شده و خود را با تشکيلاتی همراه کرده است که:

     - اعلام می کند نه آلترناتيو است و نه آلترناتيو ساز

     - از بيان روشن اينکه رهبری جريان آلترناتيو در خارج کشور بوجود می آيد پرهيز می کند

     - فقط در راستای انجام «انتخابات آزاد» می کوشد

     - به خامنه ای نامه می نويسد و از او می خواهد تا بر اساس قانون اساسی حکومت اسلامی انتخابات آزاد را انجام دهد و در نتيجه هم انقلاب 57 و هم قانون اساسی برخاسته از آن و هم رهبری خامنه ای را به رسميت می شناسد.

     - و با جريانی که نظريهء تابعيت خارج از داخل را مطرح کرده همراه می شود

     بدينسان، از نظر من، آقای رضا پهلوی موقعيت خود را بعنوان «رهبر بالقوه»ی مخالفان حکومت اسلامی سخت ناکارآمد کرده است.

     پی بردن به اينکه چرا آقای پهلوی اين روند را(که دلايل آگاهانه بودن انجام گرفتن اش روز به روز روشن تر می شود) بعنوان سياست خود اتخاذ کرده موکول به داشتن اطلاعات بيشتر و فرارسيدن موعد قضاوت های تاريخی است اما، بهر حال، نتيجهء اين روند آن است که او، بجای ارتقاء دادن خود از مقام وليعهد شاه سابق به يک رهبر سياسی امروزی اما واجد مشخصات کاريزماتيک، خويشتن را همرديف ديگر رهبران اسمی اپوزيسيون کرده و از لحاظ تشکيلاتی نيز نتوانسته است حتی جاذبه ای را در مورد «رهبری شورائی» ايجاد کند؛ چه رسد به مقولهء «رهبری کاريزماتيک».

 

تجربهء «اتحاد برای دموکراسی»

در زمينهء ايجاد «رهبری شورائی» می توان به کوشش های سه شخصيت سرشناس سياسی خارج کشور، به نام های سازگارا، شريعتمداری و آهی اشاره کرد. اين سه تن توفيق آن را داشته اند تا، با تکيه بر برخی منابع مالی شناخته و ناشناخته، بخش عمده ای از ساکنان منطقهء خاکستری اپوزيسيون را، که بين اصلاح طلبی و انحلال طلبی سرگردانند، در چهار کنفرانس گرد هم آورند و از دل اين گردهمآئی ها نهادی به نام «اتحاد برای دموکراسی» را سامان دهند. اما، احتمالاً بعلت احتراز آگاهانه شان از تأکيد بر سکولار بودن حکومت آينده و نيز داشتن قصد همکاری با بخشی از اصلاح طلبان اسلامی، اين تشکيلات نتوانسته است تا حد يک آلترناتيو شورائی فرا برويد. بخصوص که اين نهاد با انتخاب خواستاری انجام «انتخابات آزاد» بعنوان استراتژی مبارزاتی خود اصولاً به مخالفت با روند آلترناتيو سازی در خارج کشور دامن زده است.

    

مشکلات پايدار

     می دانيم که تا کنون روند ايجاد رهبری (چه در داخل و چه در خارج) بيش از هر چيز از بی رغبتی شخصيت های مختلف سياسی در شرکت در کارهای گروهی و ايجاد تشکلات لطمه ديده است؛ بطوری که هيچ کس نتوانسته ديگران را به اتخاذ مواضع سياسی خاص و يا توافق بر سر شعارهائی معين دعوت کند؛ و هرکس تنها در محدودهء کوچک ياران خود محصور است.

شايد بالاترين نمود اين وضعيت را بتوان در شکل گيری شورای ملی با مرکزيت آقای رضا پهلوی ديد. در ابتدا و بصورتی بديهی اين انتظار می رفت که لااقل شخصيت های طرفدار ايشان به دعوتی که در راستای پيوستن به شورای ملی مطرح شده بود پاسخ مثبت دهند. حال آنکه نه تنها چنين نشد بلکه حتی حزب مشروطهء ايران و رهبران اش، که قيد وفاداری به پادشاهی آقای پهلوی را در اساسنامهء خود دارند، نيز حاضر به شرکت در اين شورا نشدند.

در مورد تعيين هدف و استراتژی و تاکتيک های مبارزاتی نيز هنوز توافقی بين شخصيت ها و سازمان های اپوزيسيون صورت نگرفته است. اين پراکندگی را می توان در مورد «اتتخابات آزاد» بخوبی مشاهده کرد. هم اتحاد و هم سازمان جمهوريخواهان، و نيز نهاد «اتحاد برای دموکراسی» آن را بعنوان استراتژی مبارزاتی خود انتخاب کرده اند، در حالی که جنبش سکولار دموکراسی آن را از مقولهء تاکتيک ها می داند و شورای ملی آقای پهلوی هم در اين مورد بين هدف و استراتژی سرگردان است.

 

تجربه ای نو

     اما، در اين ميان، و پس از انتخابات رياست جمهوری در ايران و بيرون آوردن حسن روحانی از صندوق شعبدهء حکومت، به نظر می رسد که عده ای جریان تازه ای را در راستای برساختن «رهبری» آغاز کرده اند که در منطقهء خاکستری بين اصلاح طلبی و انحلال طلبی حرکت می کند و خطوط جدا کنندهء اين دو اردوگاه را نيز در هم می ريزد. اين جریان با اقدام آقای مهندس حشمت الله طبرزدی در راستای ايجاد نوعی رهبری اپوزيسيون سکولار دموکرات آغاز شده است. ايشان، پس از تحمل چهار سال زندان، ده ماهی بود که با سپردن تضمين در مورد اينکه کار سياسی نخواهد کرد، در مرخصی به سر می برد اما، پس از انجام انتخابات رياست جمهوری و آغاز مذاکرات با کشورهای غربی، به اين نتيجه رسيد که حکومت اسلامی در برابر غرب عقب نشسته است و اين وضعيت موجب می شود که در امر رعايت اصول حقوق بشر نيز پيشرفت هائی حاصل شود؟ و اگر داخل و خارج دست در دست هم داشته باشند می توان اميدوار بود که دور تازه ای از مبارزه برای دموکراسی آغاز شود. در نتيجه، قبل از بازگشت قابل پيش بينی ايشان به زندان، مسئلهء ايجاد يک «شورای جبههء دموکراتيک در خارج کشور» مطرح شد و، در جوار آن، چهار خواست مشخص (لغو اعدام، آزادی کليهء زندانيان سياسی، بهبود وضع معيشت مردم و لغو حجاب اجباری) بعنوان شعارهای اصلی اپوزيسيون سکولار دموکرات از داخل کشور به خارج «ابلاع» شد. همزمان با اين ماجرا، نمايندهء آقای طبرزدی در خارج کشور در نامه ای خطاب به سازمان های سکولار دموکرات نوشت که سکولار دموکرات های خارج کشور بايد تابعيت «رهبری داخل کشور» را بپذيرند. و هنوز در اين مورد بحث و گفتگو ادامه داشت که سالگرد انقلاب 22 بهمن از راه رسيد و شورائی که بدون اعلام قبلی بوجود آمده بود تصميم گرفت تا هدايت تظاهرات سياسی را در شهر های مختلف بر عهده بگيرد. طرفه اينکه همهء اين مسائل مورد موافقت عملی چند تن از چهره های مختلف سياسی نيز قرار گرفت، هر چند که در هر شهر تعداد انگشت شماری از ايرانيان به اين تظاهرات پيوستند.

     بعلاوه، در اين جريان جای اصلاح طلبان و برخی چهره های ظاهراً راديکال نيز خالی نبود. مثلاً، مجلس سخنرانی مشترک آقايان سازگارا و اسانلو در واشنگتن بمناسبت 22 بهمن، و در ارتباط با دعوت عمومی شورای جبههء دموکراتيک، گواه روشنی بر اين امر محسوب شد. بخصوص که آقای اسانلو در سخنرانی خود مؤکداً از ايجاد «همبستگی بين داخل و خارج» (که گويا قرار است يادآور «سوليداريتی»ِ لهسان به رهبری آقای لخ والسا باشد) سخن گفته و خارج کشوری ها را از سنگ اندازی در اين مسير پرهيز داده اند و آقای سازگار را نيز همچون نظريه پرداز اين جريان ظاهر شده و سخن می گويند.

     بدينسان، در جريان برگزاری مراسم سالگرد انقلاب اسلامی، روندی کليد خورد (و قرار است در سالگرد هشتم مارس نيز تکرار شود)که بر اين پايه ها و مفروضات کار می کند:

     - ايجاد همبستگی بين داخل و خارج ضرورت دارد

     - رهبری اين همبستگی در داخل کشور است

     - اين رهبری می تواند بصورت آلترناتيوی در درون حکومت اسلامی عمل کند و از آن امتيازات بگيرد

     - حکومت اسلامی بعلت ضعف مفرط مالی و کوتاه آمدن اجباری در برابر غرب نمی تواند متعرض اين رهبری شود، حتی اگر نامزد اين سمت را در زندان داشته باشد.

     - و زندانی شدن نامزد رهبری اين جريان هم اتفاق بدی نيست و می تواند اپوزيسيون حکومت را صاحب يک نلسون ماندلای ايرانی هم بکند.

     به نظر می رسد که به تصور گردانندگان این جریان، سناريوی کارآمدی آفريده شده است: جلوی ايجاد آلترناتيو در خارج کشور گرفته می شود، رضا پهلوی از موقعيت شاخص خود در اپوزيسيون خارج کشور خلع شده و به يکی از کوشندگان سياسی تبديل گشته و رفته رفته از صحنهء سياسی محو می شود؛ چهره های سياسی خارج کشور در مورد انتقال رهبری به داخل کشور توافق می کنند، نامزد اين رهبری، بوسيلهء تبليغات خارج کشوری ها، ابعاد کاريزماتيک پيدا می کند و...

 

و يک پرسش ساده       

با توجه به مشکلاتی که شرح آن گذشت، و بر زمينهء رويدادهای اخير، می توان پرسيد که آيا اين «همگرائی ناگهانی برخی از چهره ها و سازمان های سياسی»، با همهء جغرافيای محدود اش، امری «خودجوش» است و یا سر نخ همهء این اقدامات به یک «مرکز» وصل می شود که می تواند در مواقع مقتضی جريانات منفصل را بهم متصل کند؟

     من البته، برای يافتن پاسخی به اين پرسش ها عجله ای ندارم و معتقدم که گذر زمان نشان خواهد داد که آيا واقعاً «خبری» هست يا من دچار خيالات شده ام.

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]