PEZHVAKEIRAN.COM انقلاب و آلترناتیو
 

انقلاب و آلترناتیو
اسماعيل نوری‌علا

ويژگی های اصلی انقلاب
اگر «تغيير دولت ها» را زمين لرزهء اندک محسوسی در ساختار ديوانسالاری بدانيم که چندان «خساراتی» در سطح کشور به بار نمی آورد و در پی وقوع آن، بزودی، اوضاع کشور به حالت عادی بر می گردد، «تغيير حکومت ها» (يا رژيم ها و نظام ها) زلزلهء بسيار شديدی است که همه چيز را بهم می ريزد و «زير و زبر» می کند، بالا دست های قدرت نشين را فرو دست ساخته و بخشی از فرو دستان را به سطوح بالای جامعه پرتاب می کند. به همين دليل «تغيير حکومت» همواره با مقاومت قدرتمندانی روبرو می شود که «تغيير» را پايان کار خود می بينند و لذا دست به زندانی و شکنجه کردن و اعدام می زنند؛ حال آنکه «تغيير دولت» تنها وضعيت معدودی را در ديوانسالاری مشوش می سازد و، در اغلب موارد، اين معدود «آسيب ديدگان» نمی توانند در برابر آن مقاومت کنند.

حال اگر به مفهوم «انقلاب» هم توجه کنيم می بينيم که تغيير ناشی از انقلاب متوجه بهم ريختن کامل حکومت (يا رژيم) است حال آنکه مفهوم «اصلاح» بيشتر متوجه تغييراتی است که در سطح دولت انجام می گيرد بی آنکه تغيير کلی نظام تحقق يابد.

انقلاب مشروطه از آن جهت انقلاب بود که می خواست به رژيم سلطنتی خودکامه خاتمه دهد و «ملت» را مالک کشور و تعيين کنندهء حکمرانان کند.

نهضت ملی دهه های 20 و 30 اما انقلاب نبود، يا به انقلاب تبديل نشد، چرا که نمی خواست و يا نتوانست حکومت را دگرگون سازد. اين شعار که «شاه بايد سلطنت کند نه حکومت» در واقع شعار اصلاح طلبانه ای بود چرا که اين وضعيت مطلوب را انقلاب مشروطه قبلاً معين ساخته بود اما «پادشاه بی مسئوليت مشروطه» از آن عدول کرده و در امور کشور دخالت و آمريت يافته بود. دکتر مصدق نخست وزير همان حکومتی بود که محمد رضا پهلوی شاه آن محسوب می شد. مصدق نمی خواست رژيم را تغيير دهد بلکه قصد تصحيح و اصلاح آن را داشت. ديگرانی هم که در پی تغيير رژيم (بگيريم از پادشاهی به جمهوری) بودند توفيقی در کارشان نيافتند و انقلابی صورت نگرفت.

محمد رضا شاه هم نام اصلاحاتی را که پس از ادعای يافتن «مأموريت برای وطنم» از طريق «رفراندوم ششم بهمن 1341» انجام داد «انقلاب شاه و مردم»، يا «انقلاب سفيد»، گذاشت اما اين نامگذاری نمی توانست تغييری در اين واقعيت دهد که رژيم بر سر جای خود مانده بود و محمدرضا شاه توانسته بود قطار توسعهء کشور را بر همان ريلی بگذارد که پدرش بيست سال پيش تر انتخاب کرده بود. البته برخی از مفسران سياسی هستند که می کوشند تا بين «انقلاب سفيد» شاه و «انقلاب های مخملی يا رنگی اروپا» شباهت هائی بيابند. اما اين شباهت ها تنها در صورتی قابل تصديق اند که در پی اينگونه شبه انقلاب ها نيز رژيم تغيير نکرده باشد؛ همانگونه که در «انقلاب سفيد» رژيم پا بر جا مانده بود و تنها شاه توانسته بود جای نخست وزير و قوهء قانونگزاری را بگيرد و آنها را به آلت دست خود تبديل کند.

بدينسان «انقلاب» نام ديگر «تغيير رژيم» (يا حکومت و يا نظام) است و «انقلابی» صفت نيرو و شخصيت هائی است که در پی تحقق چنين تغييری هستند.


انقلاب و بازنويسی قانون اساسی
شايد بارزترين نشانهء يک انقلاب آن باشد که، در پی حدوث اش، گردانندگان اش بخواهند و مصمم باشند که قانون اساسی جديدی را برای کشور بنويسند و، بر آن شالوده، ساختار سياسی جديدی را بوجود آورند.

می دانيم که نوشتن و داشتن قانون اساسی مفهوم وروند نوينی در تاريخ است که می توان آن را برآمده از مجموعهء انديشگی ويژه ای دانست که «دموکراسی» نام دارد؛ و از آنجا که هر انقلابی يک قانون اساسی را منسوخ و يک قانون اساسی جديدی را جايگزين قبلی می کند، می توان ديد که در اين «تناوب رژيم ها»، کار يا به استقرار دموکراسی می انجامد و يا از دموکراسی دور می شود.


انقلاب و حضور مردم
اگر «انقلاب» را، قبل از هر چيز، با ضابطهء «تغيير قانون اساسی» تعريف کنيم آنگاه اين حرف و سخن که «انقلاب لزوماً خونين و مخرب است»، لااقل از لحاظ نظری، از اعتبار می افتد و جز شواهدی تاريخی نمی توان شالوده ای منطقی برای اين اظهار نظر يافت.

اما اين سخن نافی ضرورت «دخالت مردم در امر تغيير انقلابی رژيم ها» نيست. حال، رژيم مستقر ممکن است، در پی حضور مردم، «صدای انقلاب» را بشنود و به آن تن دهد و يا در مقابل مردم بايستد و آنها را به گلوله ببندد. پس خون و تخريب جزئی از تعريف انقلاب نيست بلکه به تصميم حکومت برای تسليم يا مقاومت در برابر آن مربوط می شود و اين تصميم نيز می تواند در مردم هم مقاومت ايجاد کند و هم آنان را به تسليم واداشته و انقلاب را تعطيل کند.
نقش «آلترناتيو»
اما در ترکيب ضروری «انقلاب» و «تغيير قانون اساسی» يک عامل مؤثر ديگر هم وجود دارد که می تواند مستقيماً بر سرنوشت انقلاب، تغييرات ناشی از پيروزی آن، و ماهيت قانون اساسی جديد تاثیر تعيين کننده بگذارد. اين عامل را «آلترناتيو» يا «نهاد جانشين» می خوانند. بديهی است که هر قانون اساسی جديد نيز حکم «آلترناتيوِ»ی را دارد برای ترتيبات سنتی حکومت کردن (مثلاً، پادشاهی مطلقهء قبل از انقلاب مشروطه) و يا قانون اساسی قبلی يک سرزمين (مثلاً، استقرار قانون اساسی اسلامی به جای قانون اساسی مشروطه). اما هر انقلاب رهبرانی، و هر قانون اساسی جديد تصميم گيرندگان و نويسندگانی، دارد که آنها نيز «آلترناتيو حاکمان قبلی» محسوب می شوند و در شکل گيری قانون اساسی جديد و نهادهای برخاسته از آن دخالت کامل دارند.

بدون وجود اين «رهبران آلترناتيو» نمی توان به پيروزی انقلاب دل بست و يا باور داشت که در پی فروپاشی رژيم قبلی رژيمی بر سر کار خواهد آمد که با رژيم قبلی تفاوت ماهوی کامل دارد و يا می تواند تغييرات انقلابی را جانشين هرج و مرج و جنگ داخلی و تجزيهء کشور کند. در غياب آنان يا مردم شکست خواهند خورد، و يا کشور به ويرانه تبديل خواهد شد.

بدينسان بين انقلاب و استقرار رژيمی جديد و برخاسته از قانون اساسی نوين، نقش اصلی را رهبرانی بازی می کنند که آلترناتيو حکومت مستقر را بوجود آورده و ادارهء آن را بر عهده دارند؛ بی آنکه اين آلترناتيو لزوماً دارای اسم خاصی باشد. برخی آن را «شورای انقلاب» می خوانند، برخی به آن «دولت در تبعيد» نام می دهند و برخی نيز از آن بعنوان «دولت سايه» ياد می کنند.

مجموعاً، «آلترناتيو» را می توان يک «رهبری انقلابی مردمی» دانست که می خواهد به مدد مبارزات مردم حکومتی را براندازد، قانون اساسی اش را لغو کند، ساختارهای خاص برخاسته از قانون اساسی قبلی (مثل »ولايت فقيه») را منحل نمايد و به جای آنها قانون اساسی جديدی را بوجود آورد که فلسفه و مبانی و پيش بينی هايش در جميع جهات بر عکس قانون اساسی قبلی باشد.


محل شکل گيری آلترناتيو
تاريخ دور و نزديک نشان از آن دارد که کمتر پيش آمده که اين «آلترناتيو» در حوزهء قدرت همان حکومتی که مردم عليه آن برخاسته اند شکل بگيرد. چرا که معنای کار «امنيتی» حکومت ها، قبل از هر چيز، جلوگيری کردن از پيدايش و يا تغيير دادن ماهيت آلترناتيو در حال شکل گيری است، آن هم به هر قيمتی که شده. از ابومسلم خراسانی، که برای برانداختن حکومت امويان در دمشق ناگزير شد به دورترين فاصله از دمشق، يعنی به خراسان بزرگ، برود و با فراهم کردن قوای لازم و بازگشت به مبداء، حکومت اموی را در دمشق منقرض کند تا آيت الله خمينی که، دور از تهران، از نجف مورد توجه انقلابيون قرار گرفت و سپس در پاريس توانست شورای انقلاب تشکيل دهد و تلاش مردم را در خيابان های ايران رهبری کند، می توان شواهد و موارد متعددی را در بسياری از کشورهای جهان را در اين مورد نشان داد.

تنها در صورتی که حکومتی بشدت ضعيف شده باشد و نتواند آن دسته از «رهبران انقلابی» را که در داخل کشور هستند زندانی کند و از بين ببرد، می توان امید داشت که انقلاب مردم شانس داشتن رهبری و و صول به پيروزی را پیدا کند. «انقلابات مخملی» که پس از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی در اقمار آن امپراتوری پيش آمدند آشکارا از يک چنين واقعيتی سرچشمه گرفته اند. شوروی اقمار خود در اروپای شرقی را اعضاء يک «اتحاديهء کمونيستی» می دانست، آنها را سرپرستی می کرد، مواظب حکومت هاشان بود، و اگر نارضايتی های داخلی شدت می گرفت، بعنوان «پدر خوانده» قدم در ميان می نهاد و شورش ها را سرکوب می کرد. نمونهء قيام مجارستان در دههء 1950 نشان می داد که حکومت های عروسکی و دست نشانده تنها به مدد دخالت پدر خوانده بر سر پا هستند. آنگاه چنين پيش آمد که اين پدر خوانده مرد و رژيم اش فرو ريخت. انقلابات مخملی در اروپای شرقی، با داشتن رهبری در داخل کشور، حکم پس لرزه های زلزلهء بزرگی را داشت که در مسکو اتفاق افتاده بود. رهبران کشورهای اروپای شرقی، در غياب پدر خوانده، اشتهای مقاومت در برابر خواست انقلابی مردم را نداشتند و خود فرو شکستند.


عامل سرعت در انقلاب
اغلب در تعريف «انقلاب» به اين نکته نيز اشاره می شود که «تغييری ناگهانی و سريع» است. اما در پشت اين تعريف نيز دليل روشنی وجود ندارد مگر اينکه گوينده تنها به «مرحلهء نهائی انقلاب» (فروپاشی ناگهانی رژيم) نظر داشته باشد. در اين ديد تنها جنبه های فيزيکی انقلاب، همچون حضور مردم در خيابان، زد و خوردها، احياناً تخريب ها و آتش زدن ها، و بالاخره تسليم شدگی نيروی نظامی رژيم، مورد نظر قرار می گيرند. حال آنکه اگر شروع انقلاب را با «پيدايش آلترناتيو» (يا حتی آلترناتيو ها، در مراحل ابتدائی کار و پيش از اتحاد آنها در مرحلهء نهائی) و آغاز «مبارزات هدايت شدهء مردم» تعريف کنيم آنگاه عواملی همچون «زمان» و «سرعت» اهميت خود را از دست می دهند. هر انقلابی می تواند روندی طولانی و بطئی را طی کند تا اينکه عاقبت مرحلهء پيدايش آلترناتيو و سرعت گرفتن مبارزات و روياروئی نهائی مردم با حکومت از راه برسد؛ مرحله ای که هستی اش را از شرايط و حوادث داخلی و بين المللی می گيرد.


شرح وظايف آلترناتيو انقلابی ـ مردمی
اگر انقلاب را حاصل «نارضايتی حاصل ازاصلاح ناپذيری حکومت» بدانیم و، همراه آن، آماده شدن مردم برای شروع مبارزه و، همزمان با آن، شکل گرفتن «آلترناتيو»، آنگاه می توانيم به شرح وظايف و چگونگی آنچه که اين آلترناتيو می تواند انجام دهد بپردازيم.
- آلترناتيو ماهيت و مشخصات حکومت بعدی را تعيين کرده و مواد اوليهء قانون اساسی جديد را معين می سازد.
- می کوشد تا مردم را به مبارزه دعوت کرده و به پيروزی اميدوارشان سازد.
- می کوشد تا، با جلب اعتماد مردم، حقانيت ادعای خود در مورد آلترناتيو بودن را به جهانيان ثابت کند.
- می تواند با تکيه بر استقبال مردم نسبت به رهنمودهايش، از جانب آنان با مردم و دولت های جهان سخن بگويد.
- می تواند، با دادن اطمينان به نيروهای در اختيار رژيم مستقر، ترس آنها را از تغييرات در راه تخفيف دهد و، در نتيجه، باعث ريزش آنها و موجد همکاری شان با مردم شود.
- می تواند، در وقت مقتضی، «عفو عمومی» داده و جز کسانی که دست شان بخون مردم آلوده است ديگران را مشمول آن نمايد.
- می تواند، با تشکيل اطاق های فکر و کميته های برنامه ريزی، حوزه های مختلف فعاليت را تعيين کرده و در مورد آنها به ارائه برنامهء کار بپردازد.
- و...
توجه کنيم که هيچ کدام از اين کارها را يک سازمان يا يک شخصيت سياسی نمی تواند انجام دهد و تنها ائتلافی از گروه ها و شخصيت های سياسی مورد اعتماد مردم می تواند نقش يک «آلترناتيو انقلابی انحلال طلب» را بازی کند.


انقلاب ها و آلترناتيوهای قلابی
بايد توجه داشت که صفت «انقلابی» در متن آنچه که در اين مقاله مطرح شده قطعاً با صفت «مردمی» همخوانی دارد و، در واقع، هيچ انقلابی نيست که «مردمی» نباشد. توجه به اين امر از آن جهت ضروری است که در بازار سياست می توان به انواع ديگری از «آلترناتيو» نيز برخورد که مردمی نيستند و، لذا، انقلابی هم محسوب نمی شوند.
از اين جمله می توان به آلترناتيوهائی اشاره کرد که از طريق روند مشهور به «چلبی سازی» بوجود می آيند. اين اصطلاح ناظر بر وجود دست پنهان (توطئه) و يا آشکار (حملهء نظامی) کشورهای ديگر است؛ روندی که کلاً «غير مردمی» و «ضد انقلابی» است.


انقلاب و دموکراسی
اگر آنچه مطرح شد نظر موافق خواننده را بخود جلب کرده باشد، آنگاه می توان به موضوع «تناوب انقلاب ها» مابين استبداد و دموکراسی بازگشت و ديد که چرا آلترناتيو انقلابی و انحلال طلب يک حکومت استبدادی نمی تواند متصف به صفت «دموکراتيک» نباشد، حتی اگر، پس از پيروزی، رهبران انقلاب خلف وعده کرده و تعهدات خود را به انجام نرسانند.

نمونهء اين امر را می توان در رهبری خمينی و آلترناتيو «شورای انقلاب اسلامی» دست پروردهء او مشاهده کرد. اين مشاهده که امروز می بينيم که از دل انقلاب 57 يک حکومت استبدادی ديگر بيرون آمده که روی استبداد قبل از خود را سفيد کرده است نمی تواند نافی اين واقعيت باشد که انقلاب عليه حکومتی که قانون اساسی مشروطه را تعطيل کرده و به سلطنت پيش از مشروطه برگشته بود تنها می توانست در شعارهای دموکراسی خواهانه، و تأسی خمينی و شورای انقلاب اش از آنها، به پيروزی رسد.

به همين دليل هم بود که متن پيشنهادی ِ «قانون اساسی نوشته شده در زمان اقامت خمينی در پاريس»، و تأييد شده بوسيلهء او در روزهای بعد از پيروزی انقلاب، که قرار بود مبنای کار «مجلس مؤسسان» باشد، نيز متنی دموکراتيک بود که نقائص و کمبود های قانون اساسی مشروطه را مرتفع می ساخت. به عبارت ديگر، آلترناتيو انقلابی در سال 57 تنها از راه معرفی خود بعنوان يک نهاد دموکراتيک و دموکراسی خواه می توانست بوجود آيد و هدايت مبارزات ضد استبدادی را به دست بگيرد. اين نکته نبايد اينگونه معنا شود که نيات خمينی و شورای انقلابش در دوران پيش از پيروزی انقلاب دموکراتيک بودند. هدف آن است که نشان دهيم اين «خدعه گران» نيز ناگزير بودند برای رسيدن به مقصود از زبان دموکراتيک استفاده کنند.

بدينسان، واقعيت آن است که انقلاب دموکراتيک ايران در پايان قرن بيستم نيز، همچون انقلاب دموکراتيک آغاز آن قرن، می تواند يک «انقلاب ناتمام» نام گيرد؛ چرا که با خيانت خمينی و شورای انقلاب اش به آرمان های دموکراتيک صد سالهء مردم، آنچه رخ داد نه «جانشينی يک آلترناتيو ضد استبدادی» که «باز آفرينی و بازسازی همان استبداد گذشته» بود که به علت عقب ماندگی و روحيهء ارتجاعی رهبران اش همهء دست آوردهای مفيد و ايران ساز استبداد قبلی را نيز از بين برد و کشور را به فلاکت کنونی نشاند.


وضعيت کنونی
- همهء وقايع حکايت از آن دارند که ملت ايران در حال شکل دادن به انقلاب آغاز نشدهء ديگری است

- از منظر کنونی ما، سرعت و ميزان خشونت بکار رفته در انقلاب آينده قابل محاسبه نيست و تنها می توان اميد داشت که با کمترين هزينه ها به پيروزی برسد.

- اما، در هر حال و صورت، اين انقلاب تا زمانی که يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات (درست بر عکس حکومت مذهبی ـ استبدادی) رهبری اش را بر عهده نگيرد نمی تواند از مراحل آغازين شکل گيری بگذرد، رفته رفته توان يابد، و عاقبت به مرحلهء نهائی اش، که در انحلال حکومت اسلامی تحقق می يابد، برسد.
- در غياب چنين آلترناتيوی، نمی توان توقع داشت که، از يکسو، اصلاح طلبان هم مدعی آلترناتيو سازی نشوند و گنجشگ را رنگ نکرده و بجای قناری نفروشند و، از سوی ديگر روند «چلبی سازی» به کار خود ادامه ندهد.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]