رهبران جمهوری اسلامی و نوروز!
یاور استوار
بزرگان جمهوریِ اسلامیِ ما، در یک نشست اضطراری که به دعوت رهبر عظیم الشأن انقلاب، حضرت آیت الله العظما خامنهای، و با قید سه فوریت، تشکیل شده بود، شرکت کردند تا نقطه نظرات خود را در رابطه با نوروز و بهار و شادمانی روز افزون مردم، یک کاسه کرده و به جمعبندی بنشینند.
علت واقعی ِ فراخوان هم این بود که طبق گزارشهای سالانهای که بدفتر رهبر، از زمان غصب انقلاب مردم تا امروز رسیده بود، نشان می داد که تلاش مستمر حکومت اسلامی برای نابود کردن و بفراموشی سپردنِ جشن های مردم و بویژه آیین های نوروزی، ببار ننشسته و این مردم نمک نشناس ِ از خدا بی خبر ِ طاغوتی، هر ساله و سر ِ بزنگاه، شروع می کنند به برپایی جشن سوری و خانه تکانی و چیدنِ خوان نوروزی و.....
در این رابطه نه دشنامگویی و توهین های مرحوم ِ حاج آقا مطهری کار ساز افتاد و نه خزعبلاتِ حاج آقا مصباح و حاج آقا خزعلی! نه بگیر و ببند نیروهای انتظامی مشکل گشا شد و نه پند و اندرزهای حضرت حاج روح الله خمینی و نه افاضاتِ حاجی آقا فاضلِ لنگرانی که امر به مصادرهی نوروز فرمودند!
در هر حال حاصل ِ این جلسه ی اضطراری، گزارشی است که در زیر می خوانید:
مقام معظم رهبری در رابطه با فرارسیدن سال نو و آیین های نوروزی، من باب ِ افتتاح ِ این نشست، فرمودند:
این چه کاری است که این مردم از خدا بی خبر می کنند؟ هر کاری می کنیم و هر راه ِ چاره ای که می اندیشیم و هر خاکِ باغچهای تو سرمان میریزیم بار دیگر این ها می آیند و عیش و نوش راه انداخته و شادمانی می کنند!
یا ایها المومنون فاتبو من الفتنه و من العیوش والنشاطین و انزلهم اشکوت خمسه خمسه و خمسینه خمسینه من الکل العیون مومنان و الاخص مومنات ثم البحور. و الا انتظرا نار الکبیر فی جهنم الجهیم.
(الترجمه فی لغة الفارسیِ افاضات رهبر به این شرح است: ای دینداران توبه کنید از فتنه و از شادمان و نشاط و اشک از چشمانتان جاری سازید پنج پنج و پنجاه پنجاه. ای مردان و بویژه زنان مومنه همانند دریاها و گرنه انتظار آتش عظیمی از دوزخ سوزاننده داشته باشید!)
اینجا اعلام میکنم: پس از این، شادمانی تعطیل و هیچ جشنی نباید برگزار بشود! این جشن و نوروز را یا باید از تقویم ِ امت حذف گردد و یا به حداقل ِ ممکن، حد اکثر چند ساعت، رسانده و بقیه اش را سرشکن کنید بر تاسوعا و عاشورا و عید فطر و عید غدیر شعبان. آخر چه معنی دارد این جشن و پایکوبی ها در مملکت اسلامیی ما! بخصوص آن جلف ِ جفنگ ِ شمرزادهی سرخ پوش ِ قرتی یعنی حاجی فیروز. چرا که این فعل ِ نا درستی است که آدم اسم ِ حاجی را هم یدک بکشد و بیاید هی میان مردم شعر و ترانه بخواند و باسن بجنباند! ( رهبر بهنگام ادای این جملات و بویژه بخش آخر ِ آن، بفهمی نفهمی کمرش را به آرامی در حد ِ نیم دایره ای به چرخش درآورد.). ایشان در ادامه افزودند: دستور اکید و حکم حکومتی می دهم که دیگر این «فیروز» را به مکه راه ندهند و اگر بار دیگر آن طرف ها پیدایش شد، سنگسارش کنند!
بروید به آن ها بگویید: ای مردم، حالا که دارید این فعل نادرست را مرتکب می شوید، چرا یک عدهای از شما می خواهند در تخت جمشید، در پاساگاد و در حافظیه مرتکب شوند. بهتر آن است که در مشهد و در جوار حضرت رضا(ع) برگزار کرده و اشکی بریزند. رهبر سپس دست بر بناگوش ِ مبارک نهاده و با نالهی جانسوزی اشعار زیر را « نوحه» فرمودند:
امت نرود به تخت جمشید
در جشن مجوس و عید نوروز
طاغوت بنا نهاده آن را
تا جشن بپا کند در این روز
اسلام کجا و شوق و شادی
پاکوبی و رقص ِ حاجی فیروز
ما امتِ نوحه و بکائیم
شادی کش و نحس و کینه اندوز
در مرقد ثامن الائمه
هی ناله کنید سرد و جانسوز
کلیه حاضرین از فرمایشات رهبر بزرگ انقلاب و بویژه نوحهی مبارک منقلب گشته و چهار بند ِ بدنشان شروع کرد به لرزیدن و جنبیدن. بگونهای که اگر غریبهای نا آشنا به فضای مجلس، آنان را می دید، فکر می کرد حضرات دارند خدای نخواسته زبانم لال «چا چا» و « راک اندرول» می رقصند!
برادر احمدی نژاد که از نوحهی آقا بشدت منقلب شده بود و به پهنای صورت(!) اشک می ریخت، دنبالهی نوحه را گرفته و از ته ِ دل نعره برآورد که:
ما حال نمی کنیم مردم
با فصل بهار و بلبل و گل
وقتی که بهار هستهای نیست
بهتر نرسد ز راه بالکل
شادیم که هسته دار گشتیم
بلغور کنیم مثل ِ بلبل
ما کشور هستهای شده ستیم
هنگام ِ کلاهک است و کاکل
روزی که کلاهکم در آید
سر مست شوید و شاد و شنگل!
صد جشن بپا کنید آن روز
هی نوش کنید دوغ، قل، قل
نوروز بدونِ این مشاعی
از پای فتاده، خسته و شل
اما حالا نه!
درست است که دیگر در جهان اولیم و همه جا، حتا در سالن سازمان ملل، چشم ها به ما و هالهی نور معروف ِ گرد سرمان، روشن و خیره مانده، اما، هنوز وقتِ جشن و سرورش نرسیده!
سرِ وقتش هم که شد، من خودم به شما خواهم گفت.
ببینید، حساب دو دوتا چهارتا است. می دانید چرا و کی حاج آقا رفسنجانی از چشم و چار رهبر لیز خورد و تلپی افتاد؟
اکبر ز دو چشم رهبر افتاد
زآنروز که هسته هاش گم شد
چون نامبرده که یک روز می گفت: دیگر بمب اسلام در هرجای جهان که ما اراده کنیم فرود می آید، دست از هسته برداشت و گذاشت روی پسته!
حاج آقا منتظری هم چوب همین بیهسته ای بودن ِ خود را خورد و بر او همان رفت که همه برآن آگاهید.
آن منتظری ی «هسته نادار»
دیدید اسیر ِ حصر ِ قم شد؟
اصرار نمود حاجی آقا
«امید امامتیش» گم شد
آقای حسن روحانی هم شک نداشته باشید که سرنوشتی بهتر از آقای منتظری نخواهد داشت. زیرا:
روحانی ی ما هسته ندارد
بامی ست که گلدسته ندارد
من بقیه ی حرف هایم را پس از جشن هسته ای خواهم زد!
در این موقع رئیس جلسه، آقای حداد عادل، به آقای خاتمی تکلیف فرمودند که نظریات ِ خویش را پیرامون گفتههای رهبر و همچنین رئیس جمهور و آقا مجتبی خامنهای - ولی فقیه مستقبل- بیان فرمایند.
حاج آقا شیخ محمد خاتمی با اندکی عشوه و فلسفه پا پیش نهاد و در حالی که لبان مبارک را غنچهای کرده بود به ایراد ِ سخن پرداخت. ایشان فرمودند:
پیش از گفتگو در رابطه با بهار، من می خواهم پاسخ ِ دندان شکنی به آن خانمی که به من لقب ِ «آخوند هیز» داده بدهم تا دل و جگر و چند جای دیگرش بسوزد. – خداییاش را بخواهید آقای خاتمی به صراحت از آن خانم نام نبرد، اما شواهد گواه ِ آن است منظور ایشان یک خانم ِ سایت دار ِ کشته مردهی رئیس جمهور ِ فعلی است که یکی از طرفداران آقای رفسنجانی معتقد است می باید علیا مخدره را بعنوان اوباشِ سیاسی دادگاهی کرد!- بهر حال آقای خاتمی در حالی که دستان آفتاب ندیده و سفید و پشمکی اش را تکان می داد تا همهگان انگشت جوهریِ رای داده اش را بببنند؛ فرمود: منهم بتو می گویم «فاطمه اره»!
پس از آن نظریاتش را در رابطه با نوروز و.... بصورت زیر بیان کرد:
آخوندم و خوش پوش و تمیزم
چون پسته و کشمش و مویزم
ما را چه به نوروز و بهاران
خوش گفت ولی ی پا تمیزم
با عشوه و اندکی تفلسف
بگذار براش قر بریزم
شاید که دوباره راه یابم
در قلب ولی؛ که نرم و لیزم
خوش خندهی بی رگم به مولا
از با نمکی، ولی لذیذ م
ای کور شوی تو فاطمه اره
فریاد کنی که لوس و هیزم؟
گر باز شوم رییس جمهور
بی شبهه کنم ترا کنیزم
تحریم و هزار جور ترفند
مانندِ همیشه روی میزم
وقتی آقای رفسنجانی رشتهی سخن را بدست گرفت، با تواضع و فروتنیی بسیار که از این سردار ِ سازندگی بعید بنظر می رسید، فرمود: من هم دقیقن (دقیقا) همانی می گویم که مقام معظم رهبری فرمودند. پس:
نوروز و بهاران به من و آقا چه؟
این شادیی بی جا که شده بر پا چه؟
شعبان و محرم و صفر البته!
نو گشت ِ سپهر؟ به من ِ ملا چه؟
و در ادامهی سخن، در حالی که روی مبارک را بطرف ِ قهرمان هستهای برگردانده و لبخند ِ تمسخرآمیزی به گوشهی راست لب داشت، فرمود: نمک نشناس ها حق و حقوق دیگران را نادیده میگیرند و همه چیز را بپای خودشان نوشته و مدال های آن را بگردن خود می آویزند.
بهتر است آن «خروس ِ بی محل» بداند که میوه چینی و حاصل برداری امروزین ِ هستهای، حاصل بذرافشانیی دیروزینِ ما است که به قیمت خونهای بسیار بدست آمده است. از مختاری گرفته تا فروهر، از غفار حسینی بگیر تا پوینده و زالزاده، از سعید امامی تا شهید حمام، مرحوم ِ واجبی! در این عرق ریزی ما تا آنجا پیش رفتیم که حتا با مرگ یادگارِ امام شنل هایمان هم قرمز شد. حالا بگذریم که «بعضیها» نمیخواهند زیرِ بار اشتباهاتشان رفته و شکری که میل فرمودند پس بگیرند! اما ما:
با پسته و هسته نرد جان باخته ایم
بر نطع زمانه ششدر انداخته ایم
عمامه مان چرخ ِ زنان می گوید:
این چرخهی هسته ایست، «ما» ساختهایم!
آیت الله مکارم شیرازی عزیز، گویی برای تغییرِ جو و فضای حاکم بر بحث غیر دوستانهی پیش آمده در جمعِ یاران، بدون نوبت ، از ته مجلس با آهنگ دشتستانی که گاهی نیم نگاهی به کرد ِ بیات هم داشت، شروع به خواندن کرد:
بهارا زین همه روی تو فریاد
که هر ساله از ایران می کنی یاد
دو پایت بشکند، دیگر نیایی
که جسم و جان مردم می کنی شاد!
برو از گل مگو، از خون سخن گوی
بیا از جامهی گلگون سخن گوی
قمه بر فرق زن چس ناله سر ده
کمی از اشک چون جیحون سخن گوی
بهار بی حیا! یک دم حیا کن
برو گم شو دُم ِ ما را رها کن
اگرمردی بیا وردست ِ حاجیت
عروسیی خلایق را عزا کن
خرافات است این آیین سوری
نپر از روی آتش، کن صبوری
به چاهِ سامره یک دم نظر کن
مکن از جمکران یک لحظه دوری
صدای احسنت! احسنت! حضار از هرسوی برخاست و رهبر با صدای جلی فرمود: فتبارک الله و احسن الخالقین!
در این هنگام حضرت آیت العظما مصباح یزدی، از ترسِ این که از قافله عقب بماند و نوبت به او نرسد و در حالیکه اشک تمساح میریخت هروله برکشید و فریاد برآورد که:
تمساح منم بهار را قورت دهم
دین را به چنین روال « ساپورت » دهم
آروغ زنان کنار رهبر چو رسم
بنشینم و از بقیه «لاپورت» دهم
و خطاب به حاضرین، در حالی که از جای برخاسته بود و بجای مبهم و دوری اشاره می کرد، با صدای رسا این رباعی را خواند:
نوروز مجوس را بدور اندازیم
با صلح نشد اگر، بزور اندازیم
آن سفرهی هفت سین و آن ماهیی سرخ
آتش بزنیم و در تنور اندازیم!
وقتی نوبت به حاجی آقا جوادیِ آملی رسید بی هیچ تعارف و رودربایستی گفت: ببینید آقایان، در طولِ این همه سال تلاش بسیاری کردیم تا این بدعتِ متاسفانه شادی بخش، یعنی نوروز و آیینهای دیگر آن را از ذهنِ این مردم زدوده و مذموم جلوه دهیم؛ که نشد! باید اعتراف کنیم که در این باره کاملن شکست خوردیم. راه چاره بنظرِ من این است که نوروز را مصادره به احسن کرده و اسلامیاش کنیم که در این صورت برای ما دو فایده دارد: 1- بعد از چند سال و عوض شدن یک نسل عدهای می پندارند که نوروز واقعن یک رسم دینی و اسلامی است و مردم خود بخود همانند عید غدیر، فطر و قربان از آن دور شده و با بیزاری بکناری می نهند . 2 - ما یعنی روحانیت یک فرصت و مجالی خواهیم یافت تا باز هم از زبان ائمه و خدا و پیغمبرش چندین هزار روایت، حدیث، تاویل و تفسیر دروغ برساخته و بخورد ملت بدهیم.
نوروز ِ عجم به نفسه بیهوده بود
زیرا که اسا س ِ شادی ی توده بود
لاکن اگرش ربوده شیعیش کنیم
خوش مزه شده، شبیه ِ پالوده بود!
نوروز رباییم ز ابنای عجم
با مکتبِ اسلام ببافیم بهم
با عید غدیر و فطر همکاسه کنیم
در سینه زنیهاش برآریم علم!
حضرت نمیرالمومنین شیخ احمد جنتی؛ دستپاچه و سراسمه بی هیچ مقدمهای آغاز سخن کرد و فرمود:
در دورهی ماموت نه نوروزی بود
نه نام و نشانِ حاجیفیروزی بود
من لخت و پتی بکوه ها سرگردان
نه جبه و نه شورتِ ماماندوزی بود
بعد ار دو هزارسال جمشید آمد
تنها که نه، همراهِ آناهید آمد
این بدعت نابجای بنیاد نهاد
نوروز و بهار و رقصِ خورشید آمد
شادی بیقین حرام باشد امت
ددمش نشمشد دام باشد امت
دد منشهشمددام دمدامندشمش
دیدشمش مشهش جام باشد امت!
آخرین سخنران ِ مجلس، حضرت آیت الله خزعلی بود که نظریاتش را بشرح زیر بیان داشت.
بار الها جشن نوروز مجوس
از جهان برگیر و جایش غم بکار
حال اگر یکباره نتوانی گرفت
ریزه کاری کن بیا کم کم بکار
شادمانی هایشان بر با د ده
جای آن یکبارگی ماتم بکار
سال را صد ماهه کن بی گفتگوی
از محرم تا صفر، در هم بکار
این مجوسان جملگی در کوره ریز
8 « حوا» و 2 تا « آدم » بکار
امتی که نوحه خوان ناید برون
نفله فرما! جای آن شلغم بکار!
لازم به توضیح است که نامبرده از دشمنان اصلی ی شادمانی ی مردم و نوروز و بهار است. ایشان که به گفته ی خودش حتا «اف اف ِ» در خانه اش بجای دلینگ دلینگِ معمول و مرسوم، «یا علی» می گوید، بارها فرموده اند که چرا مردم آمدن بهار و سر زدن گل و آواز بلبل را جشن می گیرند، اما روز غدیر را نه!؟ *
هنوز افاضات حاج آقا خزعلی پایان نیافته بود که ناگهان صدایی در کوچه پیچید و سراسر خانه ها، خیابان ها و بیابان ها را در نوردید. این نوای دل انگیز حتا در گوش های کر ِ جماعت ِ حاضر در مجلس نیز راه یافت و به پژواک نشست. صدا، صدای آشنای پیک ِ نوروزی، «خواجه فیروز» (از این پس بدستور مقامِ معظم رهبری، واژهی حاجی از حساب ِ فیروز کسر و خواجه جای آن را می گیرد!) بود که به آهنگی دلنشین می خواند:
کدبان ِ وطن درود برتو
کدبانوی من درود بر تو
من پیک ِ خجسته ی بهارم
شادی و سرور کار و بارم
برخیز که روزِ نو رسیده
صد غنچه و گل ز نو دمیده
خورشید ببام ِ ما در آید
تاریکی و شام ِ ما سر آید
چون خلق بپای خیزد این بار
بر هم شکند نظام ِخون بار
نوروز خجسته باد بر تو
اندوه گسسته باد از تو!
خواجه پیروزم هورا!
پیک نوروزم هورا!
نه سالی یک روزم هورا!
مال ِ هر روزم هورا!
................
یاور استوار بازنویسی دوم فروردین 1391
*
آیت اله خزعلی:
اگر به منزل بنده بياييد مى بيند كه زنگ خانه هم با صداى «يا علی» است.
چرا مردم جوانه زدن درختان را در بهار جشن میگیرند ولی روزی را که پیامبر اکرم دستان علی را بعنوان جانشین خود به آسمان بلند کرد همچون نوروز جشن نمیگیرند؟
شیخنا که اسم و رسمش خزعلیست
ساز و ضربِ دربِ خانهش یاعلیست
شغل ِ اول یاوه گویی روز و شب
شغل ِ دوم درس ِ جادو جنبلی ست
مفتخواری از شمار دلقکان
اصل و آل و کار و بارش ازگلی ست
دخلش از میلیاردها بالا زده
حرفهاش « لاکن » ز جنس ِ تنبلیست
جبه و دستار و تنبانش نگر
حاصل ِ منچستر است و ململیست
در همان شورای رسوای کذا
پاسدار ِ بیضهی شخص ِ ولیست
در وزغآباد ِ آروغ و دروغ
بلبلی نامآور ِ صوت ِ جلیست
مدعیی جشن ِ نوروز و بهار
دشمن شیراز و رشت و انزلی ست
عاشق ِ عید ِ غدیر ِ خم بود
گر چه در این ادعایش هلهلی ست
اهل ِ سور و سات و اشکم ، بی گمان
سینه چاک ِ دنبلان ِ دمبلیست
خزعلی هم چون هزاران شیخ، اگر
بر زبانش قصهی آل ِ علی ست -
- دشمن زردشت و عیسا و کلیم
هم عدوی شافعی و حنبلیست
در غمِ رویین تن ِ بنزِ ِ خود است
بی غم ِ ماشین مشدی ممدلیست
بوالفضولی را ز رهبر برده گوی
شیخنا را جای و رتبه افضلی ست
در فریب و مکر و قالتاقی یقین
بر سکو و جایگاهِ اولی ست !
یاور استوار نیمه ی دوم دیماه 84
Yavar.ostvar@gmail.com
منبع:پژواک ایران