PEZHVAKEIRAN.COM نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير
 

نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير
اسماعيل نوری‌علا

 

ذهنيت ديجيتال

  اين نکته ای اثبات شده است که جهان بينی هند و ايرانی بر پايهء «تقابل اضداد» ساخته شده و، در اين ذهنيت، جهان آفريدهء خدايان کهن همواره دستخوش مبارزهء خدايان خير (اهوراها و ايزدان شان) با خدايان شر(دائوها يا ديوها) بوده است. اين بخش مهم از جهان بينی ما هرگز ما را ترک نکرده است، حتی وقتی که جهان بينی اسلامی کوشيده است تا «ثونيت ايرانی» را به «وحدانيت عربی» تبديل کند. بو علی سینا، در کتاب "شفا"، نوشته که: «طبقاتی از پیشینیان به فلسفهء اضداد تمایل داشتند و معتقد بودند که همه چیز از ضدینبه وجود می آید و از این جهت خیر و شر، يا نور و ظلمت، به عنوان دو ضد تلقی می شدند». اما اين «از گذشته گوئی» چندان هم جهان بينی ايرانی را متعلق به گذشته نمی کند و ايرانيان همين نگرش را بصورتی گريزناپذير به داخل اسلام آورده اند.

مثلاً، اگر منظومهء «گلشن راز» سرودهء شيخ محمود شبستری (678 تا 740 هجری) را خوانده باشيد می دانيد که شيخ، به دستور پيرش، برخی از پرسش های يک مراجعه کننده را بصورت اين منظومه پاسخ می دهد. يکی از پرسش ها اين است که «چرا ما خدا را نمی بينيم؟» و شيخ پاسخ می دهد که: «ظهور جملهء اشيا به ضد است / ولی حق را نه ضد است و نه ند است» (که «ند» به معنای دشمن آمده است). منظور او اين است که اگر قصدمان حس کردن (يا ديدن و شنيدن و...) چيزی است حتماً بايد برای آن چيز دارای ضد و مخالف و «آلترناتيو»ی وجود داشته باشد، و چون «خدای شيخ» دارای آلترناتيو نيست پس قابل ديدن هم به شمار نمی رود.

منظور من در اينجا «نتيجه گيری»ی شيخ عارف مسلکی نيست که واقعيت فيزيکی را با امور مجردهء ذهنی مخلوط کرده است، بلکه نظرم به پايهء استدلال اوست در اين مورد که انسان تنها از طريق مقابلهء اضداد است که به وجود هر دو طرف تضاد پی می برد. و اين نکتهء علمی دقيقی است که در عصر ما علوم زيست شناسی و روانشناسی نيز آن را تأييد کرده اند.

از نظر من، «فلسفهء تضاد» يک «نگرش ديجيتال» است. «ديجيتال» اين روزها صفت رايجی است در عالم کامپيوتر و مخابرات عصر ارتباطات. زبان کامپيوتر فقط از يک سلسله «صفر» و «يک» تشکيل شده است که هر کجا صفر باشد يک نيست و هر کجا که يک ظهور کند صفر غايب است، و چون «اعداد تکی» را «ديجيت» می خوانند، برای اين تناوب صفر و يک صفت «ديجيتال» را بکار برده اند. بدين لحاظ، ذهنيت ساخته شده بر بنياد درک دوگانه ها را نيز می توان «ذهنيت ديجيتال» خواند.

[همينجا توضيح دهم که «ديجيت» در اصل به معنای «انگشت» است، و چون فرض می کنند که انسان عمل محاسبه را با شمارش انگشتان اش آغاز کرده و به سيستم حساب دهدهی رسيده است، به اعداد صفر تا 9 هم «ديجيت» می گويند.]

  باری، ذهن ما با دوگانه های ضد هم، يا اضداد، کار می کند: شب و روز، تاريک و روشن، سرما و گرما، زبر و نرم، حضور و غياب، عشق و نفرت، دوستی و دشمنی، نزديکی و دوری، شادمانی و اندوه، آشفتگی و جمعيت خاطر...هر يک از اين دو پاره ها اگر در ذهنيت ما وجود نداشته باشد آن ديگری هم وجود نخواهد داشت. شب بدون روز درک شدنی نيست. همانگونه که وجود هوا را دائماً حس نمی کنيم اما کافی است چند ثانيه ای سرمان را زير آب ببريم تا دريابيم که تنها در خلاء است که می توان قدر هوا را دانست. حافظ هم می گويد: «در خلاف آمد ِ عادت بطلب کام، که من / کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم!».

  «تناوب ضدها» است که می تواند «عادت»و «استمرار» و «يکنواختی» را بر هم زند و دوگانگی ها را به ابراز وجود خويش مبدل کند.و همهء ذهنيت ما بر اين اساس «دوگانه بينی» ساخته شده است.

 

دوگانه های طبعيت

  از آنجا که ساختار ذهن ما دوگانه شناس است، ما طبيعت را نيز در صور دوگانه اش می شناسيم؛ يعنی ذهن ما طبيعت را در دوگانه هايش می فهمد، و لذا طبيعت هم، آنچنان که درک اش می کنيم، خود را در دوگانه هايش به رخ ما می کشاند و ماهيتی دوگانه بنياد دارد.

اينگونه است که بين احساس و عاطفه و اداراک ما، و خودنمائی های طبيعت، رابطه هائی مستقيم برقرارند که کار هنرمندان، و بخصوص شاعران، کشف همين رابطه ها است. در واقع همين رابطه ها هستند که «زبان» را «شاعرانه» و يا «شباهت بنياد» می کنند و، در نتجه، زبان ما به ما اجازه می دهد تا ويژگی های رفتاری و ادراکی خود را به عناصر طبيعت تسری دهيم. اين کار را در ادبيات «شخصيت بخشی» (personification) می خوانند. انسان، از طريق زبان، ويژگی های رفتاری و حتی ذهنی خود را به عناصر طبيعت می بخشد و از آنها «سخصيت» می سازد. در زبان است که «ماه می آيد، خورشيد سر می زند، زمستان به سر می آيد، بهار از راه می رسد، باد بهاری شاخه های پر شکوفه را به رقص می خواند، تابستان شادمانی می آورد، خزان غمگين است، دريا می خروشد و کوه گردن کشی می کند».

 

سمبوليزم طبيعت

  از آنجا که عناصر طبيعت در ذهنيت ديجيتال ما رفتار و حرکات و سکنات آدمی را بخود می گيرند، ما می توانيم از آنها بعنوان «نماد» استفاده کنيم. «نماد» در واقع جانشين يک مفهوم غير خود است که در بيان آن مفهوم حضور پيدا می کند و بخشی از آن می شود. حافظ می گويد: «صحبت ِ حکام ِ ظلمت ِ شب ِ يلداست / نور ز خورشيد خواه، بو که برآيد». يعنی در ذهنيت او «شب یلدا» که حامل «ظلمت» دارد (و ظلمت با «ظلم» همريشه است) حکامی دارد که ظالم اند و بر عرصهء حيات اجتماعی انسان مسلط؛ و اين ظلمات تنها وقتی از ميان می رود و منقرض می شود و فرو می پاشد که «آلترناتيو» اش از افق سر زند. و آلترناتيو شب يلدا چيست جز دميدن خورشيد؟ ضديت شب و روز در اينجا مشابهت ظلم و ضد ظلم را افشا می کند، و ضد ظلم اگرچه در کلام حافظ گفته نمی شود اما در غالب «نور» خودنمائی می کند.

  به همين ترتيب ما می توانيم «ضدهای ذهنی» را از طريق استفاده از «ضدهای عينی»ی خويش قابل «بيان غيرمستقيم» نموده و، از اين طريق، «نور» را جانشين «عدل»، و «ضلام تاريکی» را جانشين «ظلم» کنيم. يا می توانيم بهار را زمان بازسازی و نوزائی هرآنچه در زمستان خشکيده و از دست رفته است بدانيم و شب يلدا را مشابه اوج فرازش فواره ای بگيريم که چون «بلند» شود «سرنگون»شود. و در اين «رابطهء بين ذهنيت و طبيعت» است که ما نمادها (يا سمبول ها)ی جاودانهء روزمره و متعالی خويش را می آفرينيم.

  اگر بهار بر زمستان چيره می شود، اگر خورشيد از شب يلدا به بعد قدرت می گيرد و روزها را بلندتر و شب ها را کوتاه تر و گرمابخش می کند، چرا ما نتوانيم آنها را نمادهای پيروزی خير بر شر، و عدل بر ظلم، بدانيم و چنان سخن بگوئيم که هيچ دستگاه مميزی نتواند سخن ما را ممنوع الانتشار کند؟

  در واقع، اين نوع بيان غيرمستقيم و نمادين شب و روز، و ظلمت و نور، اگرچه ظاهراً به «پيروزی» های طبيعی اشاره دارند اما بخوبی می توانند بيانگر هر نوع پيروزی انسانی و اجتماعی و سياسی و جنگی نيز باشند.

 

استوره و آئين

  اگر «استوره» را «نمادهائی رمزآميزی پيرامون آفرینش هستی و جهانو نيز داستان هائی از خدايان و ایزدان و پهلوانان يک فرهنگ منسجم که در زمان و فضائی غيرواقعی حادث و حاضر می شوند» بدانيم، آنگاه می توانيم در هر استوره تطابق اجراء آن را با عناصر طبيعت، که معناهای سمبوليک خود را در خود و با خود دارند، مشاهده کنيم. مثلاً می توان ديد که در افسانهء آفرينش آريائی، اهورا ميترا، که خدای خورشيد و آتش و پيمان و نظم است در بلند ترين شب سال (يلدای آغاز زمستان) زاده می شود و با زادن اش کمر شب و سرما می شکند و عرابهء سال به سوی اعتدال بهاری می تازد؛ يا جمشيد آغاز بهار را «روز نو» می خواند و فرارسيدن آن را جشن می گيرد.

  و از آنجا که در استوره ها وقايع و عناصر طبيعی بصورت کارکرد سمبوليک ِ خود وجود دارند، مردمان يک فرهنگ می توانند از استوره های ملی خويش برای بيان مسائل روزمرهء نيز استفاده کنند.

  اما مهمترين عنصر استوره وجود «آئين»هائی است که در «زمان های خاصی از گردش فلکی» برگزار می شوند؛ بطوری که می توان گفت ريتم آئين های يک فرهنگ با ريتم انقلابات طبيعی جغرافيای آن فرهنگ همخوانی و هماهنگی کامل دارد. ما هنوز، بعد از هزاران سال، آئين های مهرگان و يلدا و سده و نوروز را بجا می آوريم و حتی در دهه های اخير توجه به اين آئين ها، همچون تضمينی برای محفوظ ماندن هويتی ملی ـ فرهنگی مان، بسا بيشتر از گذشته شده است.

همچنين، در پشت هر آئين، استوره ای توضيح گر اجزاء آن وجود دارد که البته همواره در گذر زمان زير و زبر و بازخوانی و نوسازی گشته و «به روز» می شود. «حاجی فيروز»نمونه ای از اين فراز و نشيب است. «فيروز» عربی شدهء «پيروز» است و، چنانکه خواهيم ديد، در فرهنگ ما، بين نوروز و پيروزی رابطه ای مستقيم وجود دارد. سير زمانه«پيروز»، اين مظهر «نوروز»، را «حاجی» و «سياه» کرده است اما در خورجين او همچنان چيزی جز شادمانی پيروزمندانهء بهار وجود ندارد.

  در عين حال، ممکن است تصور شود که آئين ها جنبهء مذهبی دارند، حال آنکه در يک نگاه ژرفابين تر می توان ديد که اتفاقاً اين مذاهب اند که می کوشند تا خود را با آئين ها تطبيق دهند تا به ماندگاری برسند.نمونهء اين امر داستان زادن عيسای مسيح است در اورشليم. اگر چنين تولدی اتفاق افتاده باشد منابع مذهبی آن را در بهار گزارش می کنند اما هنگامی که امپراتوری روم تصميم می گيرد تا از دين ميترائی دوری کند و به دين عيسوی بگرايد، ناگزير می شود که بسياری از حوادث را با ارزش های ميترائی تطبيق دهد و، در نتيجهء اين کوشش، عناصر استوره ای دين عيسوی را به حوادث طبيعی مندرج در آئين های ميترائی مربوط سازد. يعنی، از اين طريق است که زمان تولد عيسی با شب يلدا و تولد ميترا تطبيق می يابد؛ هرچند که اکنون، به مرور ايام، پنج شش روزی بين اين دو واقعه فاصله افتاده است.

 

نزديکی طبيعی آئين ها

  شباهت بين آئين های ملل مختلف اما لزوماً از «اقتباس» سرچشمه نمی گيرد بلکه به رابطهء آئين ها با وقايع متکرر طبيعی مربوط است. ملل مختلف، دورافتاده از هم  و بی خبر از يکديگر، بهر حال ساکن کرهء زمين محسوب شده و حوادث طبيعی نيز برای همهء آنها يکی بوده اند. و از آنجا که مابين ريتم های طبيعت و احوالات آدمی شباهتی گريزناپذير وجود دارد، هر قوم از دل وقايع مکرر طبيعی اطراف خود استوره هائی را استخراج کرده و بر اساس آنها آئين هائی را تعبيه نموده است.

بدين سان اتفاقی نيست اگر آغاز سال نوی چينی و مسيحی، و آئين های موسوم به«هانوکا»ی يهودی، با شب يلدای ايرانيان حدوداً همزمان باشند. يا آئين های نوروز ما و مراسم «سينت پاتريک» ايرلندی ها و عيد پاک مسيحيان نيز همزمان اجرا شوند.

اين وحدت آئينی، اگر آگاهانه به کارکردهای ممکن آن توجه شود، می تواند زمينهء جديدی را برای آنچه که «وحدت اجتماعی انسان منتشر» خوانده می شود و اعلاميهء جهانی و جهانگير حقوق بشر جلوه ای از آن است، فراهم آورد.

 

سمبوليزم نوروز

  توجه کنيم که «آئين ها» عموماً يا«جشن پيروزی» اند و يا «سوگواری برای شکست». فرهنگ ايرانی اگرچه «سوگ سياووش» و«غمنامهء مرگ سهراب» را هم در انبانه دارد اما بيشتر بر شادمانی های ناشی از پيروزی تکيه دارد. حال آنکه فرهنگ شيعيان چنان بر بنياد آئين های سوگواری استوار است که جشن های ولادت اولياء نيز نمی تواند چندان با شادمانی های بی پروا قريتن شود. در اين فرهنگ بجای خنده حکمروای آئين ها اشگ است.

جشن های نوروزی، مجموعاً، آئين فرارسيدن بهار و «پيروزی» نهائی خورشيد را شکل می دهند و لذا، بيش از هر چيز ديگر، در انديشهء ما ايرانيان بصورت «جشن پيروزی»معنا گرفته اند. بقول سعدی: «دوست باز آمد و دشمن به مصیبت بنشست / باد نوروز، علی رغم خزان، باز آمد»؛ و  در کلام فردوسی:«همه ساله بخت تو پيروز باد / شبان سيه بر تو نوروز باد»، و از همين سر است که به هنگام فرارسيدن سال نو، ايرانيان، برای گفتن خجسته باد نوروزی، از تعبير «نوروزتان پيروز!» استفاده می کنند. در ذهنيت ايرانی «نوروز» و «پيروزی» دو روی يک سکه اند.

  در عين حال، نمی توان از ديگر جنبه های سمبوليک فرارسيدن بهار نيز غافل بود. بهار، علاوه بر نشانهء پيروزی، هم نماد اميد به پايان گرفتن سرما و تاريکی است، هم نماد انقلابی در جان آدمی و اجتماع، عم نماد آغاز و نوزائی؛ و استوره های ايرانی و آثار ادبی فارسی از مجموعهء اين سمبوليزم سود فراوان برده اند.

همچنين نوروز و بهار را می توان نماد انقلاب و دگرگونی بنيادی نيز دانست. با فرا رسيدن بهار حکومت زمستان  و سرما و تاريکی و رخوت و مرگ به پايان می رسد و عناصر طبيعت هم پيروزی خورشيد، پيدايش اميد به بهبود اوضاع جوی، نوزائی گياهان و آغاز دوران رشد و توسعه را، در ضرباهنگی از اعتدال که، نه در محافظه کاری، که در جهشی انقلابی به سوی دگرگونی، همچون نمايشی آشکارا سمبوليک، در پيش چشم ما بروی پرده می آورند.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]