PEZHVAKEIRAN.COM فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟
 

فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟
اسماعيل نوری‌علا

 

پيش گزاره ها

          مطابق تعاريف دستور زبانی، هر «صفت» چگونگی و چند و چونی يک يا چند «اسم» را بيان می کند.بر اين اساس، اگر «اسم» خاصی همچون «فعاليت» يا «کار» را در نظر بگيريم، هر صفتی که در کنار آن بياوريم بر چگونگی و چند و چونی آن «فعاليت» يا «کار» گواهی داده ايم. مثلاً، می توانيم از فعاليت ورزشی ياد کنيم يا فعاليت آموزشی، يا فرهنگی، يا بهداشتی. اين صفت ها به ما می گويند که فعاليت های مورد بحث در چه زمينه ای جريان دارند. آنها به ما کمک می کنند تا فعاليت ورزشی را با فعاليت دانشگاهی يکی نگيريم و يا فعاليت محيط زيستی را با فعاليت های تسخير فضا اشتباه نکنيم.

          اما اين صفت ها دارای مرزهای کاملاً دقيقی هم نيستند و می توانند، بعلت حضور همان اسمی که مورد وصف آنها است در حوزه هائی ديگر، با صفت های مربوط به آن حوزه ها نيز شريک شوند. مثلاً، می توانيم بگوئيم که فعاليت ورزشی، وقتی با کار آموزشی همراه شود، يک فعاليت آموزشی هم بشمار می آيد.

در اينجا صفت آموزشی بيان کنندهء «چگونگی ِ ثانوی» فعاليت مورد نظر را توضيح می دهد. اما اين ثانوی بودن هم هميشه پايدار نمی ماند و می تواند خود به صفت طراز اول اسم تبديل شود. يک فعاليت آموزشی ِ ورزشی، اول فعاليتی آموزشی است و سپس، در جنبه ای تخصيصی، به فعاليت ورزشی تقليل پيدا می کند.

در همين زمينه می توان ديد که گاه ممکن است صفت اول و دوم يک اسم با يکديگر در تضاد ظاهری نيز قرار بگيرند. اين همان اتفاق رايجی است که مثلاً در حوزهء کاربرد صفت «سياسی» اتفاق می افتد و فعاليتی که در گوهر خود سياسی نيست، در يک تغيير و تبديل معنائی، به فعاليتی سياسی مبدل می شود. اين واقعه هنگامی رخ می دهد که يک امر غير سياسی (مثلاً حقوق بشری) بعلت قرار گرفتن در وضعيتی خاص تبديل به امری سياسی می شود.

عدم توجه به اين «تغيير ماهيت»، که ناشی از قرار گرفتن يک فعاليت غير سياسی در حوزه ای سياسی است، اغلب باعث می شود که هرکس بتواند، يا از سر غفلت و يا از روی غرض، تغيير ماهيت مزبور را جعلی دانسته و يا منکر شود.

تعريف کار سياسی و ربط آن با اپوزيسيون

هدف من در اين مقاله نشان دادن طبيعی بودن اين روند استحاله در مورد صفات سياسی و غير سياسی است اما، قبل از ورود به اين مطلب، لازم است دربارهء آنچه «کار سياسی» محسوب می شود، و يا به کار سياسی تحول می يابد، توضيحاتی بدهم تا بتوانم بر اساس آنها مقصود خويش را روشن کنم.

واژهء «سياسی» صفتی است برخاسته از امر و حوزهء «سياست»؛ و هرچه در اين حوزه قرار داشته و يا داخل شود، بصورتی گريز ناپذير، علاوه بر حفظ صفات محتمل پيشين خود، به امری سياسی نيز مبدل می شود.

در علوم اجتماعی مفهوم «سياست» (politics) دارای دو تعريف پيوسته بهم است که صفت ساخته شده از آن نيز معنائی تابع آنها را در خود دارد:

1. فعاليت هائی که از جانب قدرت (حکومت و دولت) و کارکنان اش انجام می شوند.

2. فعاليت هائی که ديگران، يعنی مردم، گروه ها، و سازمان های بيرون از دولت و حکومت (يا قدرت) در رابطه با قدرت، چه در موافقت و چه در مخالفت با آن، انجام می دهند.

اين تعريف دوم، و بخصوص «جنبهء مخالفتی» آن با قدرت، ما را به مفهوم «اپوزيسيون» می رساند. فعاليت های جاری در اپوزيسيون، هر آن صفتی که داشته باشند، «سياسی» هم هستند و هر مجموعهء اپوزيسيونی منزلگاه «فعاليت سياسی»عليه حکومت يا دولت بر سر کار (يا پوزيسيون) بشمار می رود. چرا که «قدرت» امر و نهی می کند، چه بر اساس قانون و چه بر فراز قانون، و مبارزه با امرها و نهی های قدرت نيز خودبخود مبارزه ای است سياسی. هر خواستی از قدرت نيز، چه بشکلی مقهورانه و چه مقتدرانه، خواستی سياسی است؛ حتی اگر صفات ديگری هم بر آنها مترتب باشد.

 

فعاليت های مدنی و حقوق بشری

در اين ميان برخی می کوشند تا، با ياد کردن از صفت «مدنی»، آن را در مقابل صفت «سياسی» علم کنند و با مغالطه ای ظريف حکم کنند که «کار مدنی نمی تواند کار سياسی باشد». البته که کار مدنی، بنا بر معنای صفت اش، کاری مدنی است و لزوماً کار سياسی محسوب نمی شود. اما اگر همين کار در رابطه با حوزهء قدرت (حکومت و دولت) قرار گيرد، چه بخواهيم و چه نه، به کار سياسی نيز تبديل می شود.

يعنی، بسته به اين که «کار مدنی» مورد بحث ما با دولت و حکومت سر و کار دارد يا ندارد، می توان ديد که آيا به کار سياسی تبديل می شود يا نمی شود. و، طبعاً، هر «کار مدنی» که در گفتگو، مناظره يا مقابله با دولت و حکومت انجام گيرد «سياسی» هم هست يا می شود.

چنانکه گفتم، بکار برندگان مغالطهء «کار مدنی نمی تواند کار سياسی باشد»، همواره با تأکيد بر جنبهء «مدنی صرف» برخی از فعاليت هائی که آشکارا در تقابل با دولت و حکومت انجام می گيرند، می کوشند تا منکر سياسی بودن اينگونه فعاليت ها بشوند. مثال عمدهء امروزی اين مورد را می توان در احتجاجات «کوشندگان حقوق بشر» يافت. آنها اصرار دارند که بگويند که فعاليت های حقوق بشری «مدنی» هستند و اساساً نمی توانند «سياسی» محسوب شوند.

اما آيا چنين است؟

در واقع، چنانکه گفتم، اين مدعا در صورتی قابل تصديق است که فعاليت های «مدنی» در رابطه با دستگاه سياسی قدرت نباشند. اما واقعيت مبارزات اجتماعی ـ سياسی نشان می دهد که در اغلب موارد (و بخصوص در کشورهائی همچون کشور ما) نفی کننده و نقض کنندهء اصلی و توانمند «حقوق» انسان ها، که بقيهء نهادهای ضد حقوق بشر را نيز توانمند می کند، نهاد حکومت و دولت است. حکومت می تواند، مثلاً از طريق قانون اساسی اش، جامعه را دچار تبعيض های گوناگون و ناقض حقوق بشر کند، بين زن و مرد، مسلمان و غير مسلمان، شيعه و سنی، فارس زبان و غيرفارس زبان  و عناصر خودی و غير خودی تفاوت بگذارد. تبعيض برخاسته از قانون اساسی و اعمال شده به دست حکومت و دولت (قدرت) صراحتاً امری «سياسی»است چرا که از ناحيهء حکومت اعمال می شود و، در نتيجه، مخالفت با آن نيز قطعاً به کاری «سياسی» مبدل می شود.

يا، در مثالی ديگر، حکومت استبدادی «انتخابات آزاد» را بر نمی تابد، نظارت استصوابی ايجاد می کند، کانديداها را سرند می کند و خودی ها را بر می کشد، در آراء دستکاری می کند و نتايجی تقلبی اعلام می دارد. مخالفت با اين کارهای دستگاه سياسی خود امری سياسی است.

يا حکومت اعدام می کند، زندانی سياسی دارد، اسيران اش را از حقوق قانونی (حتی بر حسب قانون خودش) محروم می سازد، بی محاکمه کانديدهای مورد پذيرش خود در انتخابات رياست جمهوری اش را به حصر خانگی دچار می سازد و وکلای فعالان سياسی را به زندان می اندازد. در اينجا، از يکسو همهء اين کارها سياسی اند، چرا که از ناحيهء حکومت و کارگزاران دولتی انجام می شوند و، از سوی ديگر، مخالفت با اين اعمال هم عملی «سياسی» است، هرچند که می توان به آنها صفت «مدنی» را نيز اطلاق کرد.

شايد نقل خاطره ای در اين مورد بی مناسبت نباشد. در سال1347 من يکی از نه نفر بنيان گزاران کانون نویسندگان ايران بودم. در اساسنامهء اين کانون نوشته بوديم که کانون نهادی است صنفی و تابع قانون اساسی و برای حفظ منافع صنفی نويسندگان بوجود آمده است. هنوز هم گفته می شود که کانون نويسندگان ايران نهادی «مدنی» است. اما، از همان ابتدا، معلوم بود که «منافع صنفی» نويسندگان را تنها ناشران و توزيع کنندگان کتاب و نشريات به خطر نمی اندازند و ضايع کنندهء اصلی«حقوق صنفی» نويسندگان همان حکومت و دولتی است که با برقراری سانسور و امحاء آزادی بيان و نشر، و برقراری مجازات های پس از بيان و نشر، منافع صنفی نویسندگان را به خطر می افکند. بدينسان، «کار مدنی» ما، به محض اينکه در مواجهه با دولت قرار گرفت، تبديل به يک «کار سياسی» شد. ما، برای رسيدن به آزادی های مصرح در قانون اساسی مشروطه که منافع صنفی نويسندگان را تضمين می کردند، ناگزير به مبارزه با دولت بوديم و کارمان، از اين رهگذر، «سياسی» می شد.

 

کار حزبی و کار سياسی

در يک نگاه ديگر، می توان ديد که فعاليت های سياسی می توانند در دو حوزهء مستقل از يکديگر انجام گيرند:

1. فعاليت های سياسی حزبی ـ ايدئولوژيک که ناظر بر تلاش فعالان سياسی در راستای تصرف دولت (در روش اصلاح طلبی) و حکومت يا رژيم (در روش انحلال طلبی) است.

2. فعاليت های فراحزبی ـ فرا ايدئولوژيک که ناظر بر نقد و مبارزه با بدکاری های دولت يا حکومت است بی آنکه فعالان اين حوزه، در صورت فروپاشی دولت يا حکومت، انتظار و توقع جانشينی آنها را داشته باشند.

اين دو صورت نيز، هر دو، در ارتباط با دولت و حکومت انجام می گيرند، چه حزبی و ايدئولوژيک باشند يا نباشند، و چه بقصد تصرف دولت و حکومت نجام شوند يا چنين قصدی نداشته باشند و، لذا، هر دو «سياسی» اند.

فعاليت های حقوق بشری نيز می توانند در هر دو حوزهء فوق انجام بگيرند. مثلاً، يک حزب سياسی «کمپين نه به اعدام» را براه می اندازد، و يک نهاد حقوق بشری غير حزبی «کمپين خواستاری انتخابات آزاد» را سامان می بخشد. اما مطالبات هر دوی اين نهاد ها از مرجعی است که قادر به نقض اينگونه حقوق است، يعنی حکومت و دولت، و لذا هر دو اين فعاليت ها سياسی «هم» هستند. حزب برای براندازی حکومت يا کنار گذاشتن دولت برنامه دارد و در اجرای «مبارزات سياسی» خود از تاکتيک توسل به حقوق بشر استفاده می کند؛ نهاد حقوق بشری نيز برای ايجاد تغييرات در قانون اساسی و عملکردهای نهادهای «سياسی» برخاسته از آن می کوشد، پس کارش دارای ماهيتی سياسی است.

 

مغالطه های از سر جهل يا تجاهل

اين روزها مشاهده می کنيم که گروه های فراحزبی و فرا ايدئولوژيک، با اين استدلال که «چون ما کار حزبی نمی کنيم و خواهان تصرف دولت نيستيم، پس کارمان غير سياسی است»، منکر وجود صفت «ثانوی» اينگونه فعاليت ها می شوند. مثلاً، سال پيش، اين استدلال ها را، بصورتی ادغام شده، از جانب خانم شيرين عبادی شنيده ايم که هم تنها برندهء «جايزهء صلح» جامعهء ما محسوب می شود و هم از دو سال پيش نهادی را با نام «مرکز حامیان حقوق بشر» در لندن براه انداخته است.

ايشان، در سپتامبر سال پيش، در يک سخنرانی بيست دقيقه ای در مجلسی که از طرف وزارت خارجهء هلند در دانشگاه «ليدن» برگزار شده بود چنين گفت:

«خواست های مدنی مقدم بر خواست های سياسی است... من نمی خواهم احزاب سياسی را نفی کنم اما چون هدف احزاب سياسی رسيدن به قدرت است بنا بر اين راه شان يک جوری از راه من جداست... اما مگر نميشود که ما بيائيم و روی حقوق بشر کار بکنيم؟ حقوق بشری که نگاه به قدرت سياسی ندارد و فقط منتقد قدرت سياسی است. وقتی صحبت از برابری می کنيد کسی نمی آيد يقهء شما را بگيرد که برابری بد است. شما همزبان و همدل پيدا می کنيد».(*)

توجه کنيم که گوهر اين سخنان درهم و بی ساختار همانی است که به فهرست شان اشاره کردم:

- خواست های مدنی مقدم بر خواست های سياسی اند

- هدف احزاب سياسی رسيدن به قدرت است، همين را شان را از راه «کوشندگان حقوق بشر» جدا می کند.

- حقوق بشر نگاه به قدرت سياسی ندارد و فقط منتقد قدرت سياسی است

- و بالاخره اين ملاحظهء فرصت طلبانه و مصلحت جويانه که: صحبت کردن از حقوق بشر، بصورتی که بشود ثابت کرد که سياسی نيست، کم خطر است و مشکلی را برای کسی ايجاد نمی کند!

 

اصلاح طلبان و کار غير سياسی

ملاحظه ای که در سخن خانم عبادی بچشم می خورد اما تنها يک جنبه از کار است و، به نظر من، تأکيد دائمی بر اينکه مبارزهء حقوق بشری با حکومت اسلامی مبارزه ای سياسی نيست می تواند دليل مهم تری هم داشته باشد.

به نظر من،

- از آنجا که خواستاری استقرار و اجرائی شدن مفاد اعلاميهء حقوق بشر، آن هم از حکومتی که بر بنياد قانونی اساسی بوجود آمده که کلاً ضد حقوق بشر است، چيزی جز در افتادن با آن حکومت نيست

- و تحقق مفاد اعلاميهء جهانی حقوق بشر و انجام انتخابات آزاد، بر اساس مصوبهء بين المجالس سازمان ملل، جز از طريق لغو قانون اساسی حکومت اسلامی ممکن نمی شود

- و خواستاری لغو اين قانون، حتی بصورت خارج ساختن اصول ضد حقوق بشر آن (مثلاً وجود مذهب رسمی و مبتنی بودن احکام و قوانين بر شريعت فرقهء اماميه) نتيجه ای جز فروپاشی حکومت نخواهد داشت

کسانی که با مفهوم «انحلال حکومت» مشکل دارند می کوشند تا فقط هر آنچه را که بوی «انحلال طلبی» از آن به مشام می خورد «سياسی» بخوانند و از آن برائت بجويند، بطوری که اين روزها هرکس ادعا کند که فعاليت هايش مدنی و حقوق بشری است و سياسی نيست در واقع می خواهد بگويد که «من انحلال طلب نيستم!»

اما نقطهء مقابل «انحلال طلبی» چيست؟ اگر قرار باشد که نخواهيم حکومتی را از راه «مبارزات مدنی» (از خشونت پرهيز گرفته تا مبارزات انقلابی يا شورشی و سرشار از خشونت تدافعی) منحل کنيم خودبخود قصدمان بايد تن دادن و کوشيدن در حفظ آن باشد.

و اينگونه است که بين «ادعای کار مدنی و حقوق بشری» و«اصلاح طلبی» پلی پر رفت و آماده ساخته می شود.

منظور من از «اصلاح طلب» در متن کنونی کسی است که:

- يا می خواهد حکومت اسلامی را حفظ کند و در آن تغييراتی اصلاحی بدهد

- و يا چون در خود، و در ديگران، توان برانداختن حکومت اسلامی را نمی بينند، معتقد است که تنها راه باقی مانده کوشش برای اصلاح همين حکومت است.

از نظر من، بيهوده نيست که اغلب اصلاح طلبان اسلامی و پيوستگان غير اسلامی شان (از مشارکتی ها و دوم خردادی ها گرفته تا اکثريتی ها و توده ای های سابق و لاحق) سخت خود را در لفاف «مبارزات حقوق بشری غيرسياسی» پيچيده و ادعا دارند که خواستاری اعمال حقوق بشر و برقراری انتخابات آزاد کاری است صرفاً «مدنی»و نبايد آن را به سياست آلوده کرد!

اين سخن را می توان چنين ترجمه کرد که: «تنها کارهائی مدنی هستند که جنبهء اصلاح طلبی داشته باشند! اما کاری که در حوزهء انحلال طلبی انجام می شود مدنی نيست و سياسی محسوب می شود».

          می بينيد که در اين چهار راه هم دو خيابان اصلاح طلبی و انحلال طلبی بر هم عمودند!

 

* https://www.youtube.com/watch?v=iirKRqU4Bw4

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]