PEZHVAKEIRAN.COM مرگِ آیت‌الله و میراث رهبری
 

مرگِ آیت‌الله و میراث رهبری
مهدی خلجی

روزگاری تاریخ را بر محور شخص می‌نوشتند، پادشاهان، پیامبران، حاکمان. این سبک تاریخ‌نگاری نتیجهٔ بینشی بود که نقش مرد قدرتمند را در شکل دادن به رویدادهای تاریخی مهم‌تر از عوامل دیگر می‌انگاشت. در عصر جدید، به ویژه در سدهٔ بیستم، مکتب‌های تاریخ‌نگاری جدید به ما آموختند که زندگی فردی و اجتماعی پیچیده‌تر از آن است که به دست یک شخص ساخته شود، هرچقدر آن فرد قدرتمند و پرآوازه باشد. فرمانروایان و رهبران سیاسی، بی‌تردید، در شکل دادن به قلمرو و زندگی سیاسی جامعه نقش دارند، ولی اولاً عوامل اثرگذار و شکل‌دهندهٔ دیگر بسیاری نیز وجود دارند و ثانیاً معلوم نیست تأثیر رهبر سیاسی از دیگر عوامل بیشتر و تعیین‌کننده‌تر باشد. خود رهبر نیز در شرایط پیچیده‌ای به مقام خود دست می‌یابد، مرز‌ها و محدودیت‌ها و ماهیت رهبری‌اش معین می‌شود و در سیاق تاریخی مشخصی نیز صحنهٔ سیاست را ترک می‌کند.
 
هرچه می‌گذرد، کنجکاوی‌ها دربارهٔ جانشینی آیت الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بیشتر می‌شود. جمهوری اسلامی از تعیین جانشین برای رهبر در زمان حیات او خاطرهٔ خوشی ندارد. وقتی آیت الله خمینی زنده بود، آیت الله منتظری به قائم مقامی او منصوب شد. شغل قائم مقامی دردسر ساخت، هم برای آیت الله خمینی و هواداران او هم برای آیت الله منتظری و وفاداران‌اش. بنابراین، تعیین قائم مقام در زمان حیات رهبری برای همیشه از دستور کار خارج شد. نه این‌که مجلس خبرگان فقط به صورت علنی و عمومی دراین باره تصمیم نگیرد، بلکه به نظر می‌رسد حتا بحث و جلسه و تصمیم‌گیری دراین باره به شکل خصوصی هم دشوار و خطرناک است. می‌تواند حساسیت‌های حلقه‌های گوناگون قدرت را برانگیزد و چه بسا “قائم مقام” را به “مقام” نرسیده، خانه‌نشین و برای همیشه غیر “قائم” کند.
 
ولی مگر آیت الله خامنه‌ای چند ساله است که بحث دربارهٔ جانشینی‌اش موجه باشد؟ اولاً اگر بپذیریم که به رغم انقلاب علیه سلطنت، برخی سنت‌های پادشاهی در جمهوری اسلامی بازتولید شده، پادشاهان فارغ از این‌که جوان باشند یا پیر، سالم یا بیمار، ولیعهد داشتند تا تداوم و جاودانگی حکومت سلسلهٔ خود را در ذهن‌ها تداعی کنند. برای جمهوری اسلامی هم مهم است که به توده القا کند که با درگذشت آیت الله خامنه‌ای، جمهوری اسلامی یا نظام ولایت فقیه پایان نمی‌یابد. ثانیاً سال‌هاست که شایعهٔ بیماری آیت الله خامنه‌ای هفتاد و پنج ساله بر سر زبان‌هاست. تجربهٔ دو حاکم قبلی ایران نشان می‌دهد که وضع سلامت جسمی حاکم، راز امنیتی بزرگی است که چه بسا از اسرار فوق محرمانهٔ نظامی و هسته‌ای دست کمی نداشته باشد. سالها محمدرضا شاه پهلوی دچار سرطان بود، ولی اعضای خانواده و دوستان نزدیکش هم نمی‌دانستند چه رسد به دولتیان و رعیت. حدود دو سال پیش، تازه فاش شد که آیت الله خمینی سه سال پیش‌ از مرگش، سکتهٔ قلبی کرده و نیم قدمی مرگ رفته بود؛ درست‌‌ همان وقت که بحران رابطه میان او و آیت‌الله منتظری آغاز شد. بنابراین، شایعه‌ها را باید در حد شایعه اهمیت داد. اگر آیت الله خامنه‌ای مشکل جسمی جدی‌ای داشته باشد، بعید است جز چند انگشت‌شمار، کسی از چندوچون آن باخبر شود، چه بسا تا سالها پس از مرگ. آیت الله1
با این حال، مرگ حق است؛ دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. اندیشیدن به آیندهٔ ایران بدون اندیشیدن به ایرانِ مابعدِ خامنه‌ای ممکن نیست. دربارهٔ جانشین آیت الله خامنه‌ای و نظام سیاسی پس از او سناریوهای مختلفی را می‌توان تخیل کرد. میزان احتمال این سناریو‌ها به خیلی چیز‌ها بستگی دارد؛ از جمله اینکه او کی و در چه شرایطی قلمرو سیاسی ایران را ترک می‌کند: آیا ایران به توانایی هسته‌ای دست یافته یا نه؟ رابطه با آمریکا عادی شده یا تنش‌آلود‌تر؟ اقتصاد ایران در مسیر درستی حرکت می‌کند یا فسادفراگیر و سوءمدیریت، رمق بیشتری از آن گرفته؟ آیا محافظه‌کاران ایران می‌توانند به توافقی کلی دربارهٔ مسائل بنیادی دست پیدا کنند یا شکاف و شکست درونی در میان آنها بیشتر شده؟ آیا فرماندهان نظامی و امنیتی توانایی تصمیم‌گیری منسجم و قاطع را دارند یا تضاد منافع اقتصادی و سیاسی و گسست‌های ایدئولوژیک میان آنها مانع از دستیابی به زمینه‌ای مشترک است؟
 
با این همه شاید حدس‌هایی بیش از حدس‌های دیگر صائب باشند. آن حدس‌ها که بر تحلیل‌های فردمحور استوار نیستند و ساختار سیاسی را بیشتر در نظر می‌گیرند، چه بسا پیچیدگی واقعیت را بیشتر بازبتابانند. مثلاً حدس این نکته که بعید است مجتبی خامنه‌ای جانشین پدرش شود، همان‌طور که احمد خمینی این آرزوی پنهان را داشت و در گور نهفت، با آن‌که احمد خمینی وزن سیاسی و قدرت مانور و محبوبیت بیشتری داشت تا مجتبی خامنه‌ای. پسر جانشین پدر، یادآور نظام پادشاهی است و قدرت وراثتی شاید واپسین شکلی از قدرت باشد که در جامعهٔ امروز ایران بتواند مشروعیت بیابد. با این حال، دشوار نیست حدس زدن آنکه نهاد‌ها و حلقه‌های اثرگذار قدرت کنونی پس از مرگ آیت الله خامنه‌ای در تعیین جانشین او دست بالا را خواهند داشت.
 
دشوار است تصور کنیم حدود نود “آیت الله” دور هم جمع شوند و طی چند ساعت صبح تا ظهر جانشین رهبری را تعیین کنند که کارآیی نهادهای دیگر را وابسته به خود کرده بود. حتما فرماندهان سپاه پاسداران و افسران ارشد امنیتی نقش مهم‌تری از نمایندگان مجلس خبرگان در تصمیم‌گیری دربارهٔ جانشین رهبری خواهند داشت. اگر کسی خود را به جای فرماندهان سپاه بگذارد، خواهد دید که مسأله فقط رهبر جمهوری اسلامی نیست بلکه فرماندهی کل قواست و کدام فرماندهی است که بخواهد بالاسری زورمند و صاحب‌رأی برای خود دست و پا کند و چه چیزی طبیعی‌تر از این‌که سپاه به دنبال آیت‌اللهی محترم اما حتی المقدور پیر و از کار افتاده باشد؟ کسی که بر خلاف آیت الله خامنه‌ای آن قدر جوان نباشد که سه دهه عمر کند و هرچند از موضعی ضعیف کار خود را بیاغازد به تدریج چنان زمام کار را به دست بگیرد که نهادهای پرقدرت را از تب و تاب بیندازد؟ جانشین آیت الله خامنه‌ای هر که باشد، نظام سیاسی پس از او با میراث او روبه‌روست. میراث آیت الله خمینی، خود جمهوری اسلامی بود که او بنیاد گذاشت. میراث آیت الله خامنه‌ای چیست؟ شاید میراث او عایق‌بندی نظام در برابر اصلاح و حفظ خصلت فراملی و ضدآمریکایی و ضداسرائیلی آن باشد. مهم نیست چه کسی جانشین اوست. مهم آن است که برگذشتن از میراث او نیازمندی تحولی بنیادی در نظام سیاسی است؛ زیر-و-زبر-شدنی که به دشواری نام آن را “اصلاح” می‌توان گذاشت.

منبع:تابلو