PEZHVAKEIRAN.COM بهاری پنهان در باغ جنبش سبز
 

بهاری پنهان در باغ جنبش سبز
اسماعيل نوری‌علا

در آستان خرداد ماهی ديگر

در آستان خرداد ماه ديگری ايستاده ايم؛ ماهی که نيم قرنی است با ظهور و رشد «اسلام سياسی» و بقدرت رسيدن «اسلاميست» هايش در کشورمان عجين شده و گمان می کنم، يا آرزو دارم، که پايان اين نکبت تاريخی هم در يکی ديگر از ماه های تقويم خورشيدی مان فرا رسد.

در اين ميان، من پنج سال تمام است که با «جنبشی» زيسته ام که در خرداد ماه 88 رشحه ای از بهار را به خيابان های ايران ارزانی داشت؛ پنج سالی که بی وقفه به آن انديشيده و دربارهء آن نوشته و زندگی روزمرهء خود را بر محور مقتضياتی که از آن می فهمم تنظيم کرده ام.

در واقع، اگرچه بيش از نيم قرنی می شود که بکار نويسندگی در زمينهء شعر، ادبيات و جامعه شناسی مشغول بوده ام، و اگرچه 46 سال پيش جزو 9 نفری بودم که کانون نويسندگان ايران را پايه گزاری کردند تا آزادی های مصرح در قانون اساسی مشروطيت را از حکومت استبدادی مطالبه کنند، و نيز اگرچه 9 سال است که توجه به سکولاريسم را بعنوان پادزهر حکومت اسلامی لازم دانسته و هر هفته مقاله ای را با نام «جمعه گردی ها» منتشر کرده و از آن ميان چندين و چند مقاله را در مورد ضرورت همبستگی اپوزيسيون مخالف رژيم اسلامی در خارج کشور نوشته ام اما، خودم، زمان ورود عملی ام به «فعاليت های سياسی» را شبی در پايان انتخابات 22 خرداد ماه سال 1388 می دانم؛ انتخاباتی که اگرچه عليه شرکت در آن و باور نکردن کانديداهای دولتی اش نوشته بودم اما، با توجه به حضور آن همه جوان رعنای به خيابان آمده، مرا به انتظار  نتايج اش بيدار نگاه داشه بود. آنگاه، با آغاز روز 23 خرداد آن سال، همدل با جوانان جاخورده از نتايج اعلام شدهء انتخاب، که بی هيچ نقشه و برنامه ای به خيابان آمده بودند و هنوز معلوم نبود که جنس خواست هاشان با جنس مطالبات اصلاح طلبان تفاوت دارد، به اين نتيجهء قطعی رسيدم که: «تا نيروهای انحلال طلب و سکولار دموکرات جامعهء ما دارای آلترناتيوی نشوند که شايستگی به دست گرفتن قدرت را داشته باشد دليلی بر انحلال يا فروپاشی خودبخودی حکومت اسلامی وجود ندارد و، متقابلاً، حکومت اسلامی هم با علم بر همين واقعيت، اجازه نخواهد داد که اين آلترناتيو در داخل کشور شکل بگيرد».

از آن روز ببعد، اين نتيجه گيری همچون عينکی برای چشم من شده تا همهء وقايع سياسی را از پشت آن ببينم و در حد توانائی های خود بکوشم تا، در کنار نوشتن و سخن گفتن، زمينه های عملی را، برای ايجاد سازمان يا سازمان هائی سياسی در خارج کشور که بتوانند بلندگوی خواسته های واقعی آن جوانان باشند، ارزابی کرده و فراهم آورم و، تا می توانم، راه را بر غلبهء گفتمان سه بعدی ِ «انحلال طلبی، آلترناتيو سازی و سکولار دموکراسی» بر سپهر سياسی خارج کشور (و چه بسا داخل کشور) هموار سازم. با اين همه، ارزيابی اينکه من و ياران عزيزی که با هم دست به اين فعاليت ها زده ايم تا چه حد توفيق داشته يا شکست خورده ايم نمی تواند وظيفهء من و ما باشد.

اما، غرضم از آنچه که گفتم آن است که نوشته باشم که عمر «فعاليت سياسی جدی و تمام وقت من» با پيدايش آنچه که «جنبش سبز» خوانده شده يکی است و، اگرچه تا خيابان های شهر زادگاهم به اندازهء يک اوقيانوس و يک قاره دور افتاده ام و امان ورود به خاک کشورم را ندارم اما، از آن شب و روز ببعد، در هر کجا که بوده ام، جز به آن جوانان نيانديشيده و جز در راستای فهم و تبيين خواست هاشان نکوشيده ام.

بدين سان، «جنبش سال 88 جوانان ايران» مرا از «نويسنده بودن صرف» به ميان جهان اپوزيسيون فعال حکومت اسلامی در خارج کشور پرتاب کرده است و، در پی ظهور اش، من ساعت ها و روز ها و هفته ها را در گفتگو با شخصيت های سياسی حزبی و غير حزبی گذرانده و با کوچه پسکوچه های جهان اپوزيسيون در خارج کشور آشنا شده ام و، با همهء سرخوردگی حاصل از اين روياروئی، هنوز هم خود را بخشی از آن «جنبش»ی می دانم که در 22 خرداد 1388 اميدوارانه و معترض به خيابان آمد و در 22 بهمن همان سال، خونين و شکنجه ديده و تجاوز شده، با داغ آنها که در سينهء خاک فرو خفته بودند، دلشکسته به خانه ها بازگشت، دست به خودکشی زد، يا از کشور بيرون آمد، و يا هنوز، اميدوارانه، هوای تلخ روزگار کنونی را در انتظار لحظهء موعود ديگری بو می کشد. و من، در همين زمانهء ناسازگار، يقين کرده ام که چنين جنبشی، که اکنون اميد بسيار دارم که از فريب کاری اصلاح طلبان پيراسته شده باشد، همچنان زنده (هرچند نه سرزنده) است و آتشفشان خشم متمدنانهء خود را در روزی از روزهای آينده آغاز خواهد کرد.

پيرامون «جنبش های اجتماعی»

برای من، آنچه در سال 1388 در ايران رخ داد براستی همهء مشخصات يک «جنبش عمومی» را داشت؛ جنبش دانشجوئی نبود، جنبش زنان و کارگران هم نبود، جنبشی عمومی بود که همهء اينگونه مرزها را در می نورديد تا صفت «اجتماعی» و، بخاطر کثرت شرکت کنندگان در آن، صفت «ملی» را از آن خود کند.

در علوم اجتماعی سعی می شود که بين «مفاهيم مشابه» خط کشی های دقيق شده و، بجای تشابهات، به تفاوت های آنها توجه شود. «جنبش»، از لحاظ معنائی، و در سخن عمومی، با حزب و گروه و کمپين و نظاير اينها نزديکی دارد اما بيشتر اشاره کننده به حرکت جمعی و عمومیِ گروهی از مردمی است که، بدون تعلقات خاص گروهی شان، در راستای يک عقيده و خواست عمومی (که می تواند سياسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی هنری باشد) دست به ايجاد روندی برای «تغيير هنجارهای وضع موجود» می زنند. در اين ميان، مهمترين تشخص هر جنبشی در «گوهر فراگير اجتماعی» آن نهفته است که اگرچه همواره طی مدتی طولانی در حال شکل گرفتن و آماده شدن به سر می برد اما، هنگامی که شرايط فراهم شدند، يک خواست عمومی و يا يک فرصت تاريخی می تواند آن را آشکار و فاش کند.

در اين نگاه وتعريف، هر جنبشی دارای هدفی با نام «تغيير وضع موجود است»؛ هدفی که همواره اصلاح طلبانه آغاز می کند اما به تغييرات بنيادی فراگير و ساختار شکنانه ای نظر دارد که رفته رفته در طول دوران ظهورش مطرح می شوند. در عين حال، و بر اين اساس، جنبش های اجتماعی دارای دو صورت اند؛ يا خودبخود، و در جريان پيش آمدن حادثه ای نامنتظر ظاهر می شوند و «جنبش خودجوش و خودبخودی» نام می گيرند (جنبش های نوع اول)، و يا کسانی می کوشند تا آنها را از حالت کمون بيرون آورده و بظهور برسانند. اينگونه جنبش ها را «بيدار شده و برانگيخته» می خوانند و از جانب کسانی که ظهور جنبش را ضروری، به هنگام و مغتنم می شمارند زايانده می شوند (جنبش های نوع دوم).

جنبش سال 88، در تمام دوران بروز خود، دارای همهء صفات نوع اول، یعنی «خودجوشی» بود؛ از جريانی زمانمند و طولانی خبر می داد که طی آن عدهء کثيری در جامعه، بدون داشتن هرگونه رابطهء ارگانيک گروهی، به نتايج و خواست های مشابه و مشترکی در راستای «تغيير وضع موجود» رسيده بودند. شرايط هم کم و بيش آماده بود: پايان دوران چهار سالهء تاريک احمدی نژادی و فرا رسيدن انتخابات رياست جمهوری، و نيز تمهيدات حکومت برای جلب مردم به پای صندوق های رأی، کلاً اين فرصت را فراهم ساخته بودند تا آن «خواست های مشابه و مشترک مردمی» از خلوت انديشه ها و دل ها به ميان خيابان آيند و به آشکارا مطرح شوند. و خواست ها همگی در گوهر خود ناظر بر تغيير وضع موجود بودند؛ بی آنکه در آغاز کار ميزان و دامنهء «تغيير» قابل گمانه زنی يا اندازه گيری باشند.

رهبری جنبش ها
روشن است که در نوع دوم جنبش، هنگامی که کسانی در راستای ظاهر ساختن يک جريان پنهان اجتماعی عمل می کنند، تکليف «رهبری» روشن است، اما در نوع اول جنبش، که جنبهء فی البداهگی و خود بخودی بودن دارد، ظهور و تثبيت موقعيت «رهبران» مراحل مختلفی را طی می کند و ممکن است کسانی که در سرآغاز بروز يک جنبش رهبران آن محسوب می شوند، در سير تکاملی جنبش، از اين سمت کنار رفته و ديگرانی که بيانگر گوهر اصلی خواست های عملی جنبش محسوب می شوند جای آنها را  بگيرند. جنبش سال 88 اين«نظريه» را بصورت آزمايشگاهی اثبات کرد؛ هرچند که مسئلهء غامض رهبری آن تا همين امروز نيز موضوع بحث و مجادله است.

روشن است که حضور مهندس ميرحسين موسوی، نخست وزير محبوب خمينی در هشت سال جنگ و عضو دائم مجمع تشخيص مصلحت نظام، بخودی خود نمی توانست جرقه ای برای انفجار زايندهء يک جنبش سياسی ـ اجتماعی باشد. اما تبليغات وسيع اصلاح طلبانی که چهار سال پيش از قدرت رانده شده بودند در مورد فراهم آمدگی شرايط تغييرات بنيادی از يکسو، و تمايل شديد حکومت برای کشاندن مردم به حوزه های انتخاباتی برای تثبيت ادعای مشروعيت خويش، از سوی ديگر، مهندس موسوی را تبديل به نمادی در راستای «تغيير وضع موجود» کرد؛ خواستی که از کمپين تبليغاتی باراک اوباما در امريکا، که ضروزت تغيير را شعار خود قرار داده بود، نيز الهام می گرفت. خواستاران چنين «تغيير»ی نيز در آن فضای تب زدهء تبليغاتی، که حضور مأموران امر به معروف و نهی از منکر در آن کم رنگ شده بود، لاجرم به آمدن موسوی و تغييراتی که خواهد آورد دل بستند. حتی انتظارات غيرواقعی از او چنان بالا گرفت که وقتی خود اعلام داشت که «بايد به عصر طلائی امام راحل برگرديم» جاخوردگی ها پنهان شد و صنعت «انشاالله گربه است» به ميان آمد.

اما هنوز هم آنچه که می شد «جنبش» نام بگيرد چهرهء خود را نشان نداده بود؛ جمعيت در خيابان بود، خواست و توقع هم در گفتار و کردار بيان می شدند، اما هنوز جرقهء اصلی، آن هم بصورت مانعی که خواست ها را به چالش کشد و سازندهء «جنبش» شود وجود نداشت.

از نظر من، واقعيت آن است که حکومت احمق می توانست مهندس موسوی را از صندوق ها خارج کند (همانگونه که پيش از او خاتمی را بيرون آورده بود و پس از او روحانی را بيرون کشيد) و مردم را راضی و پيروزمند به خانه ها برگرداند و بعد از چندی هم معلوم شود که مهندس نيز «تدارکچی» ديگری بيش نخواهد بود.

اما حکومتی که بر پايهء ترس از مردم و علم به عدم محبوبيت و مقبوليت خويش زندگی کند، همواره از سايهء خودش هم می ترسد و چون چشم اش به موج جوانی که در رودخانهء خيابان جاری است می افتد هراسان می کوشد دست به سد سازی زند، مبادا که «خواست های قانونی» تبديل به «خواست های ساختار شکن» شوند.
بدين سان مهندس موسوی نيز، در پی محروميت از رياست جمهوری و آغاز اعتراضات گستردهء مردمی، تا زمانی می توانست رهبر جنبش سبز بشود و باشد که نخواهد جلوی «ساختار شکن شدن» خواست ها و شعارها را بگيرد. اما او نيز، همچون ديگر شخصيت های برآمده از انقلاب اسلامی و خواستار ادامهء آن، از خواست های ساختارشکن مردم «ترسيد» و به آنها فرمان ايست داد و، از اين طريق، هم خود را از رهبری انداخت و هم مردم را از داشتن رهبر محروم ساخت.

البته توجه داشته باشيم که رفتار آن روزهای مهندس موسوی به شخصیت دیگری که او در سال های «حصر خانگی» اش از خود نشان داده ربطی ندارد. مقاومت او، و البته پايداری کروبی و رهنورد، در برابر زور و دیکتاتوری خامنه ای، و قبول نکردن خواست او برای «توبه»، بهر حال قابل تحسین و احترام است؛ هر چند که هنوز روشن نيست که آنان در اين چهار سالهء انزوا و بی صدائی به چه نتايجی رسيده و تا چه حد از ضرورت استمرار حکومت اسلامی دل بريده اند.

اصلاح طلبان و تصرف جنبش
اما مخالفت مهندس موسوی با ساختار شکنی جوانان، و نيز شعارهای صريح مردم در مورد برقراری «جمهوری ايرانی» بجای «جمهوری اسلامی»، هيچ کدام، موجب آن نشد که اصلاح طلبان مذهبی جايگاه متزلزل و ضعيف خود را در جنبش سبز تشخيص دهند و، در نتيجه، در طی پنج سال گذشته بيهوده کوشيده اند تا اين دروغ را جا بياندازند که جنبش سبز خواستار تغيير رژيم و بهم زدن وضع موجود نبود و نيست و همچنان جنبشی است برای حفظ و اصلاح (و در زبان عصر روحانی، «تعديل ِ») رژيم؛ و مهندس موسوی هم همچنان رهبر آن است و روزی که از حصر خانگی بيرون آيد در ايران زلزله ای سياسی رخ خواهد داد که انقلاب اسلامی را به روی ريل اصلی خود بر خواهد گرداند.
اما جريان انتخابات 1392 و برکشيده شدن حسن روحانی، و ناتوانی او در ايجاد هرگونه تغيير، پايان اين افسانه محسوب می شود. رژيم آگاه است که هرگونه دستکاری در ترکيب اش به فروپاشی کل دستگاه می انجامد و، از آنجا که نفع بران اصلی از حفظ اين رژيم، دزدان و آدمکشان و بسيجی ها و سپاهی ها و آخوندها و آقازاده ها هستند که همه چيز خويش را از طريق کار غيرقانونی و سرکوب وحشيانهء ناراضيان به دست آورده اند، همگی خوب می دانند که تغيير مسير به سوی هرگونه تعقل و ساز و کار علمی مديريت جامعه، به پايان اين «ايلغار ايران ويران کن» خواهد انجاميد.

پس، اگر جنبش سبز را، در پی بی معنا شدن شعار اوليهء «رای من کجاست؟»، ظهور خواست تغيير بنيادی رژيم بدانيم، و از آنجا که اين خواست هنوز محقق نشده است، آنگاه شکی نخواهيم داشت که اين جنبش هم اکنون حکم آتش زیر خاکستر را دارد و حکومت نيز، با علم به اين موضوع و برای حفظ خود، چاره ای جز افزايش سرکوب و مشغول نگاه داشتن مردم با گرفتاری های روزمره و ناتوان ساختن شان در ابراز اعتراض نمی بيند و در اين مسير می تازد.
در واقع، با به مخفی گاه برگشتن خون زده و تحقير شدهء جنبش، عمر اصلاح طلبی نيز به پايان رسيده و اصلاح طلبان مذهبی در آينده جز دو راه را در برابر خود نخواهند ديد: يا پيوستن به حکومتيان بی اعتبار و آبرو، و يا ايستادن در صف آنان که بجای جمهوری اسلامی خواستار استقرار حکومتی ايرانی اند. و، لامحاله، آيندهء نزديک دوران شکاف های عميق در اردوی اصلاح طلبی و پيدايش تصفيه های گسترده خواهد بود.

گوهر انحلال طلب جنبش سبز
اگرچه اصلاح طلبان مذهبی همچنان در سايت ها و نوشته ها و گفتارهاشان، به جای آن که بگویند «طرفداران موسوی برانداز و انحلال طلب نبوده اند»، بر طبل اين دورغ می کوبند که «جنبش سبز برانداز و انحلال طلب نيست»، اما ديگر چيز دندان گيری در چنته ندارند و فعلاً می کوشند با اسم و رنگ عوض کردن وقت بگذرانند؛ سبز را به بنفش تغيير دهند و اصلاح طلبی را تبديل به «اعتدال طلبی» و خواستاری تغييرات «گام به گام» مبدل سازند؛ کارهائی که با آن فقط می توانند دل آرزومند و خيال پرور خود را گرم کنند.
جنبش سبز، با گذشتن از مسير تصفيه ای آشکار، اکنون گوهر انحلال طلب خود را هرچه بارزتر کرده و ديگر سر هيچگونه آشتی با حکومت بی قانون و تبعيض گر و سراپا فاسد مسلط بر ايران را ندارد؛ هرچند که همهء اين اراده ها اکنون در پيله ای از سکوت و انتظار خفته اند.

انحلال طلبی و مديريت جنبش
اما اکنون که کار به اينجا رسيده و کشيده است، «انحلال طلبان» چرا نبايد، بجای دست روی دست نهادن و انتظار کشيدن، به «تلفيق» دو نوع جنبشی که از آنها ياد شد بپردازند؟ تا، در آن روز که بی شک خواهد آمد و رودخانهء جنبش سبزی که ديگر از گند اصلاح طلبی اسلامی مصفا شده در خيابان ها جاری خواهد شد، مسئلهء مديريت و هدايت، و حتی رهبری جنبش، به اتفاق و حادثه و احياناً فريبکاری ديگری از جانب رژيم موکول نشود؟
و اين پرسش ما را به آنچه در ابتدای مقاله يادآور شدم بر می گرداند و آن باور به پيوند جدائی ناپذير انحلال طلبی با آلترناتيو سازی است.

اگر بخواهيم دوران انتظار را به بطالت نگذرانيم، اگر نخواهيم آيندهء کشورمان را به دست بخت و اقبال بعيد بسپاريم، و اگر بخواهيم که زمام امور ميهن مان را به دست هائی توانا بسپريم که برای مديريت کشور شايسته و مجهز و تعليم ديده اند، آنگاه تنها چاره مان، که می تواند در برابر حوادثی همچون کودتای سرداران فاسد سپاه و يا حملهء ايران شکن خارجی ها قد علم کند، ساختن آلترناتيوی سکولار دموکرات است که حاکميت را از دست اوباش و اجامر و آخوندهای جن زده گرفته و به دست نمايندگان واقعی مردم می سپارد.

در آستانهء خرداد ماهی ديگر، سبزی بهاری جنبش جوانان ايران از هميشه با طراوت تر بچشم می خورد ـ اگر باغ را اهمال ما به ويرانی نکشاند.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]