در آزمون تيمور لنگ
اسماعيل نوری‌علا

مگر می شود با همديگر حرف نزد و در «خانه های ديوار بلند» خود ماند و، همزمان، کار اجتماعی و سياسی و فرهنگی کرد؟ متأسفانه، اگر به جمع اپوزيسيون رنگارنگ مان در خارج کشور نيک بنگريم می بينيم که براستی کسی با کسی حرف نمی زند اما همگی مدعی مبارزه عليه حکومتِ ـ بقول اسماعيل خوئی ـ پديده آورندهء خون جنونکدهء اسلامی هستيم.

برای جمهوری خواه نشست و برخاست با پادشاهی خواهان «تحريم است». پادشاهی خواهان هم رغبتی به گفتگو با جمهوری خواهان ندارند. مصدقی ها و اهالی جبهه ملی کهن بيخ تا کسی کتباً و رسماً قبول نکند که 28 مرداد کودتای امريکائی بوده به محفل خود راهش نمی دهند و حاضرند با شيطان (اعم از کوچک و بزرگ) مذاکره کنند اما با پادشاهی خواهان جليس و همنشين نشوند. طرفداران اسلام رحمانی سکولارها را نجس می دانند. سکولارها از همسخن شدن با اصلاح طلبان اکراه دارند. کمونيست ها يکسره اعلاميهء جهانگير حقوق بشر را «بورژوائی» می دانند و زير آن پرچم با هواخواهانش نمی نشينند. طرفداران حفظ تماميت ارضی بی جهت تعريف کنفدراسيون و فدراسيون را قاطی کرده و هر آن کس را که از فدراليسم سخن بگويد و حکومت های خودگردان محلی بخواهد تجزيه طلب و در نتيجه خائن می دانند. احزاب منطقه ای، يا بقول خودشان مليتی، نيز از جمع فارسی زبانان، از خراسان تا خليج فارس، قوم خونريزی به نام فارس را ساخته و آن را منشاء همهء بدبختی های خود می دانند.

در داخل اين «خانه های ديوار بلند» هم چندان آرامشی وجود ندارد. هر روز خبر انشعاب يک دسته کمونيست از دستهء ديگر منتشر می شود. پادشاهی خواهان حتی بر سر پادشاه شان هم توافق ندارند. و جمهوريخواهان هر روز به دستجات کوچک تری تقسيم می شوند. اما انتشارات همه شان را که می خوانی می بينی همگی در حال جنگ با حکومت خون و جنون اند؛ بی آنکه هيچ کدام شان به تنهائی توان يک مو از اين خرس کندن را داشته باشند.

بخشی از مردم ِ خاموش و تماشاچی هم، هر کجا دست شان برسد، سنگی به سوی اين «مبارزان» پرتاب می کنند و اگرچه اغلب مدعی اند که «سياسی نيستند» و افتخارشان آن است که «هيچ گاه عضو حزب و دار و دسته ای نبوده اند» اما همواره طلبکارانه از آنها که در هيچ کجا مأموريت و نمايندگی خاصی را از جانب مردم بر عهده ندارند اما می خواهند کار سياسی کنند حساب و کتاب می کشند و فعاليت هايشان را با سوء ظن می نگرند.

اين وسط  هوچی ها و تهمت زن ها و مأموران با و بی جيره و مواجب هم جولان می دهند و تا کسی دستی و پائی بجنباند مردم را خبر می کنند که فلانی را رفسنجانی خريده و آن ديگری نوکر اسرائيل است و سومی را شيخ قطر حمايت می کند. اينها گاه انقدر وقيح می شوند که حتی جلوی دوربين تلويزيون می نشينند و مدعی می شوند که از مکنونات هر جريانی مطلع اند.
«حسودها» و «بخيل ها» و «ناتوانان ِ ظاهراً همه کاره» هم هستند که کارشان قلم کردن پای دوندگان است. خودشان حال دويدن ندارند اما نمی خواهند ديگران هم بدوند. پس دهان شان پر از انتقاد و هزل و جلفی و پرت و پلاگوئی و هتک حرمت و اتهام زنی به «دوندگان» است.

اما همين وضعيت خراب هم قابل تحمل می بود اگر می شد يقين داشت که يکی از اين شخصيت ها و سازمان های سياسی ما در موقعيتی قرار دارد که می تواند تبديل به آلترناتيو حکومت اسلامی شود و ايرانيان و جهانيان ببينند که اين حکومت خون و جنون چندان هم بی رقيب و يکه تاز ميدان نيست. در آن صورت مانعی در اين تفرقه ها و مخالفت ها و دشمنی ها، که خوی ثانوی ايرانيان سياسی کار شده است (و فی نفسه بد است) وجود نداشت. آن شخصيت و آن سازمان، عليرغم همهء موانع، می توانست ببرد و بدوزد و کار را تمام کند. اما همه می دانيم که چنين نيست.

پس، براستی، اگر با هم گفتگو نکنيم و در «خانه های ديوار بلند» خود بمانيم حاصل کار چه خواهد بود جز گذراندن عمر به تشييع جنازهء همين چند تا آدم فعال، تا کی نوبت خودمان برسد، و ديگرانی بيايند و حديث ما بگويند و فهرست بالا بلند مبارزات بی حاصل مان را برای خالی  ِ روبرو قرائت کنند؟

پنج سال پيش، «جنبش سبز» اين خلاء موجود در اپوزيسيون حکومت مذهبی را بخوبی آشکار کرد. مردم به خيابان آمده بودند اما آلترناتيوی که اسلامی و اصلاً دينی نباشد وجود نداشت. يک جناح از خود اسلاميست ها عليه جناح ديگر ادای رهبری را در آوردند و نسلی را به مسلسل و تير و شکنجه و تجاوز کهريزکی تحويل دادند و خود نيز به حصر خانگی دچار شدند. براستی کجا شد آن جمعيتی که در عرض شش ماه از «الله اکبر گوئی» و «رأی من چه شد» کارش به «آزادی، استقلال، حکومت ايرانی» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ايران» کشيد؟ جمعيتی که چنين تحول بزرگی را از سر گذرانده و با کشته و اسير دادن مجبور به  خالی کردن ميدان شده بود نشان می داد که آلترناتيو سکولار دموکرات تا بوجود نيايد حاصل همهء مبارزات اين همه آدم خوش قلم و پرنويس و پرگو چيزی در حدود هيچ و صفر است.

من، شخصاً، در همان روزهای خونين سال 88 درد اين کشيده را بر صورت خود حس کردم و صدايش در گوشم پيچيد و از خواب غفلت بيدار شدم و به دنبال اين فکر رفتم که، اگر چند تنی با هم همپيمان شوند و به سراغ شخصيت ها و سازمان ها بروند، شايد پرده های سوء تفاهم و انکار و رو در بايستی کنار رود و همنشينی به همانديشی و همدلی بيانجامد. و در اين تفحص بود که با وضعيت مشکل و بی گفتگوئی که در آغاز اين مطلب توضيح دادم روبرو شدم: مگر می شود با همديگر حرف نزد و در «خانه های ديوار بلند» خود ماند و، همزمان، کار اجتماعی و سياسی و فرهنگی کرد؟

و نتيجهء پنج سال از اين کوشش است که ما را به شرح حال تيمور لنگ می کشاند؛ همان که گفت «من از مورچه ای درس تلاش گرفتم که سيصد بار دانهء گندمی را به دهان گرفت و خواست آن را به بالای ديوار برساند و هر بار بصورتی فرو افتاد، اما شکست را نپذيرفت و ديگر باره کوشيد همان کاری را انجام دهد که بارها به سرانجامی نرسانده بود و عاقبت هم موفق شد». ما هم شديم مورچهء ديوار بلند اپوزيسيون آلترناتيو طلب. از هر در که راندندمان ما از در ديگری وارد شديم. اخم و تخم و بی اعتنائی را تحمل کرديم و البته هنوز هم نتوانسته ايم دانهء گندم را به نزديکی های فراز ديوار برسانيم و در چشم تيمور خان لنگ روسفيد شويم اما هر فرو افتادن ما آغاز کوشش بعدی ما بوده است؛ و شبيه بر عکس آن فواره ای شده ايم که چون سرنگون شود به آغاز بلند شدن اش می انديشد.

باری، آنچه ما جسته ايم ضرورت گفتگو نام دارد. در اين مرحله که ما هستيم هدف و استراتژی و تاکتيک اموری سخت دور از دسترس می نمايند. برای رسيدن به همهء آنها اول بايد از خانه ها بيرون آمد و، اگر شد، در «زمينی بی طرف» به گفتگو نشست. چرا که تنها نتيجه ای که گفتگو نکردن دارد انزوا و شکست و حرمان است و بس.

و نوروز سال پيش بود که خواستيم حاصل تفحصات مان را جمع بندی کنيم: اختلاف ها را می دانيم و نيز با خبريم که اين اختلافات همهء اشتراکات مفصلی را که در بين آحاد اپويسيون وجود دارد معطل و بی فايده کرده است. پس بايد آن «زمين بی طرف» را ساخت يا پيدا کرد؛ سايه ساری برای نشستن و رآی زدن؛
گفتگوهائی که از آن ِ هيچکس و متعلق به همه کس باشد... و اين توجهات ما را به فکر يک گرد همآئی ساليانه انداخت، فقط برای گفتگو و بدون در کار آمدن هيچ تعهد و پيوند و مأموريتی. شايد بتوان آن را «گردهمآئی سکولار دموکرات ها» ناميد. گنده گوئی نکنيم، خيال سرنگونی بلافاصلهء حکومت خون و جنون را نداشته باشيم، در گردهمآئی ها نکوشيم برتری با ما يا با هر کس ديگری باشد، قطعنامه هم صادر نکنيم؛ فقط همديگر را ببينيم، يک هوای مشترک را تنفس کنيم، انديشه هامان را با يکديگر در ميان بگذاريم، از دخالت سوء ظن های نا مستند جلوگيری کنيم، به پيشداوری راه نفوذ ندهيم، و فقط به اين بيانديشيم که شايد «گفتگو بر همانديشی در بگشايد و همانديشی به همدلی بيانجامد».

فکر ايجاد آن گردهمائی ساليانه از همين مبانی پيش آمد و شکل گرفت. گفتيم زمانی را برای اين ريتم سالانه انتخاب کنيم، و ديديم که بهترين هنگام سالگشت انقلاب مشروطيت است که خوش درخشيد ولی دير زمانی است که مستعجلانه زير پای سکولاريسم استبدادی و حکومت مذهبی له و لورده شده است، حال آنکه از لاشه اش حتی می توان بوی خوش سکولار ـ دموکراسی را استنشاق کرد. پس گفتيم که بيائيم و هر ساله در سالگشت انقلاب مشروطه (هفتهء دوم امرداد ماه) در گوشه ای از جهان گردهم آئيم و با هم چای و شيرينی بخوريم و دربارهء سکولار دموکراسی، بعنوان تنها بديل حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی، حرف بزنيم. اسم اش را گذاشتيم «کنگرهء سالانهء سکولار دموکرات های ايران»؛ نهادی که فقط برای تسهيل کار گفتگو بوجود می آيد. و توانستيم اولين کنگره را هم سال پيش در شهر واشنگتن، پايتخت امريکا، برگزار کنيم.

خيلی ها با طلبکاری و سرزنش می پرسند: «خب، که چه؟ رفتيد و چای و شيرينی خورديد و حرف زديد؛ اما حکومت اسلامی همچنان، سر و مر و گنده، سر جاي نشسته است و در منطقه ژاندارمی می کند و حالا هم آقای اوباما خيال دارد، از طريق رفاقت با آن، در عراق و منطقه جنگ نيابتی به راه بياندازد تا مجبور نشود سربازهايش را به عراق برگرداند. اين وسط شما چه کاره ايد؟ کی می خواهيد از حرف به عمل برسيد؟» و من، در اين مواقع، سخت علاقمندم که به اينگونه کنار گود نشينان بگويم: «خانم، آقا، شما از ما طلبی داريد؟ ارث پدرتان را می خواهيد؟ زورتان به خون جنونکده ای ها نمی رسد و در اين ميان از گردن ما باريک تر پيدا نکرده ايد؟ مگر خودتان سرگرم کدام مبارزه ايد که دهان تان پر از توقع از ما است؟ حداقل ما دور هم می نشینیم و حضور سکولار خود را چون خار به چشم حکومت اسلامی فرو می کنیم. شما چه می کنید؟
و، در کنار همهء این های و هو ها، وقتی با ساعت شنی خودمان که نگاه می کنيم می بينيم که، هرچند لاک پشت وار، اما بهر حال در دل همان گرد همآئی پارسال نيز خبرهای بوده است. مثلاً، بخشی از کسانی که به واشنگتن آمده بودند تصميم گرفتند بر مبنای سندی به نام «بيانيهء عصر نو» دور هم جمع شوند و نهادی تازه را به نام «جنبش سکولار دموکراسی» بوجود آورند و چند نفری را هم انتخاب کننذ که امور آن را بگردانند. جالب تر از هر چيز اين بود که نهاد مزبور ادعای آلترناتيو بودن و خيال جمع کردن کل اپوزيسيون در زير بال و پر خود را نداشت و خود را يک «سازمان خدماتی» تعريف می کرد که آماده است ديگر سکولار دموکرات ها را در کارهاشان ياری دهد. خوشبختانه در فضائی که شمار اعضاء سازمان های سياسی ما ار صد بالا نمی رود اين جنبش توانسته است عدهء بيشتر و وفادارتری را بر حول «بيانيهء عصر نو» گرد آورد.

اما اين تنها نتيجهء آن کنگرهء نخستين نبود. چند ماهی بعد، نمايندگان برخی از سازمان های سياسی که در آن کنگره شرکت کرده بودند اظهار تمايل کردند که با هم بيش از گذشته همکاری کنند. حاصل اش هم اين شد که «مجمع سازمان های سکولار دموکرات» فعلاً با 12 سازمان عضو بوجود آمده و چون هنوز تکليف چگونگی برگزاری «کنگرهء امسال سکولار دموکرات ها» روشن نبود، اين مسئوليت را برای اين دومين کنگره بر عهده گرفته، تا هزينه های آن را فراهم کند، و کارهای اجرائی اش را به انجام رساند؛ بی آنکه خود را صاحب کنگره و ديکته کنندهء خط مشی آن بداند و يا بخواهد به نفع خود نتايجی را از آن استخراج کند.

بدينسان اکنون مقدمات برگزاری دومين کنگرهء سالانهء سکولار دموکرات های ايران فراهم شده است و يک کميتهء برگزاری و نيز يک کميتهء تدارکات محلی سرگرم فراهم ساختن لوازم اين کارند.

در عين حال، کميتهء برگزاری، در اولين قدم ها، دست به انتشار دعوتنامهء عامی زده است خطاب به بيش از هزار تن از فعالان سياسی اپوزيسيون سکولار دموکرات و از آنها، به نام، خواسته تا در کنگره ای که در روزهای نهم و دهم اگوست سال جاری در شهر بوخوم آلمان تشکيل می شود شرکت کنند. همچنين اعلام کرده که دعوتنامه خاص کسانی که نام شان در انتهای آن آمده نيست و هر کس که به سکولار دموکرات بودن آيندهء ايران علاقه و باور دارد، يا حتی مخالف آن است می تواند در کنگره شرکت کند.

در دومين قدم هم تصميم گرفته شد که دو روزهء کنفرانس را به سخنرانی های از پيش تعيين شدهء شخصيت ها اختصاص ندهند بلکه، در صبح و بعد از ظهر دو روز شنبه و يکشنبه، همه اجازه داشته باشند سخن بگويند و اسباب و لوازم پيدايش آنچه را که حاصل «خرد جمعی» خوانده می شود فراهم آورند. کميتهء برگزاری فقط چهار سوژه را برای بحث پيشنهاد نموده و همراه با آنها نظر «مجمع سازمانی سکولار دموکرات ايران» را هم در مورد هر يک و در چند دقيقهء آغاز هر نشست اعلام می کند؛ تنها به اين نيت که زمينه را برای گشايش و ادامهء بحث آماده کرده باشد. سپس در هر مجلس از نشست های چهارگانهء کنگره هفت نفری که از قبل نام نويسی کرده باشند هر يک در 5 دقيقه نظرات شان را اعلام می دارند و سپس بحث آزاد گشوده می شود.

در اين ميان البته، بمناسبت سالگشت انقلاب مشروطه، يک شب فرهنگی نيز در نظر گرفته شده است که نويسندگان و شاعران و هنرمندان حاضر در کنگره با ارائهء آثار خود، که قطعاً نمونه هائی از ادبيات و هنر سکولار دموکرات ما محسوب می شوند، به رونق آن می افزايند.

اما... اما اگر در صبح روز دوشنبه يازدهم ماه اگوست از من بپرسيد که چه گلی به سر اپوزيسيون ايران زده شده، احتملاً به شما نخواهم گفت «هيچ» اما حتماً خواهم گفت «بايد صبر کرد و ديد». چرا که ديده و دانسته ام که تجربه، همچون نفوذ آب چشمه بر خشکی خاک،  با سرعت کند خویش در جان آدمی می نشیند و تازه و بارورش می کند.

به يادم هست که جهل سال پيش، آنوقت ها که دين و ايمانی داشتم، سفری به مکه کردم و آداب حج بجا آوردم. من هم با آن بقيه که از همه جا آمده بودند، پيچيده در کفنی به نام لباس احرام، از وادی های خشگ و کوه های کوتولهء اطراف مکه گذشته بودم، طواف و سعی کرده بودم، موئی را که آن زمان داشتم به تيغ سلمانی عرب سپرده بودم، و بعد هم سوار هواپيما شده و به خانه برگشته بودم. در ظاهر نه اتفاقی افتاده بود و نه تغيير مهمی صورت گرفته بود. برخی از رفقا البته سری به تحير و حسرت تکان می دادند که فلانی به سرش زده است. اما من می دانستم که در من همه چيز تغيير کرده است، چشمم به واقعيت های جهان فلک زدهء اسلام باز شده است، و مذهب و «آداب و ترتيب» از دلم پر کشيده و رفته اند. آن روزها هم اگر از من می پرسيدند که «رفتی و برگشتی و چه شد؟» لابد توقع داشتند  که جواب شان «هيچ» باشد، اما من که بهر حال از کوران تجربه ای اجتماعی، فرهنگی و انسانی گذشته بودم، هنوز و بلافاصله نمی توانستم بگويم که چرا ناگزير با روز قبل از رفتنم متفاوت شده بودم.

کنگرهء سکولار دموکرات های ايران هم سنت گزاری کوچکی است برای آدميانی همچون من که، اگر جا بيفتد، مآلاً می تواند به ايجاد آلترناتيو کمک کند و پس از انقراض حکومت اسلامی هم در داخل ميهن مان، در هر سالگشت انقلاب مشروطه، ادامه يابد و پاسدار ارزش های سکولار دموکرات جامعه باشد.

می رويم، می نشينيم، به سخنان همديگر گوش جان می سپاريم، گفتگو می کنيم، شبی را هم با شعر وادبيات و هنر سکولارمان آشناتر می شويم و چون برگشتيم قطعاً همانی نخواهيم بود که رفته بوديم.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]