PEZHVAKEIRAN.COM کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما
 

کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما
اسماعيل نوری‌علا

به احتمالی بسيار بالا کار تجزيهء عراق رو به پايان می رود و کردهای عراق از فرصتی که در يک دههء اخير برايشان فراهم شده آخرين استفاده ها را برده و منطقهء خود را از کل کشور «مصنوعی»(1) عراق جدا کرده و بصورت کشوری مستقل در می آورند؛ کشوری که البته نمی تواند تنها از آن کردها باشد و ساکنان عرب و ترکمن، و مسیحیان آشوری و کلدانی نيز در آن حضوری مشهود دارند و لازم است که، بعنوان شهروندان کشور نوين کردستان، با کردهای اين سرزمين دارای حقوق مساوی باشند.

در عين حال، اين واقعهء اجتناب ناپذير پيدايش کشور جديدی در خاورميانه، امری نيست که تنها به کردستان، يا عراق، مربوط شود و بيشتر حکم زلزله ای را دارد که اثرات اش را می توان تا دوردست های شرق ايران نيز احساس کرد. پس سخن گفتن از اين واقعه ضروری است.

اما، در اين مطلب من بيش از آنکه بخواهم به خود اين «واقعه» بپردازم، و همانطور که قبلاً هم در مقاله ای ديگر در اين مورد توضيح داده ام(2)، قصد دارم نشان دهم که چرا، از نظر من، ما ايرانيان هنوز دارای زبانی امروزی برای پرداختن و بيان مواضع خود در اين مورد نيستيم؛ و زبان کهنهء بازمانده از جنگ سردی که خود ميراث جنگ گرم دوم جهانی بود، و در دوران حکومت ژوزف استالين ساخته شد و به سرزمين ما نفوذ کرد، اکنون ديگر احتياجات مفهومی ما را برآورده نمی کند و تا زمانی که ما خود زبانی دقيق، امروزی، علمی و قابل کاربرد برای تعريف مفاهيمی همچون «خودمختاری (self-authority)، خودگردانی (self-governance)، فدراليسم، کنفدراليسم، تمرکز (centralization)، حکومت متمرکز، تمرکز زدائی (de-centralization)، حکومت نامتمرکز، استقلال، و حق تعيين سرنوشت» نداشته باشيم امکان برقراری مفاهمه مابين صاحبان نظرات مختلف و احياناً در تضاد در ميان مان وجود نخواهد داشت، و هر کس در قفسی که زبان کهنه و اکنون نامفهوم اش برای او ساخته محبوس شده و نمی تواند با ديگری و ديگران به گفتگو بنشيند.

و چون چنان زبان فصيح و دقيقی هنوز مورد توافق قرار نگرفته، هرکس که در مورد اثرات پيدايش کشور مستقل کردستان در خاورميانه با ديگری گفتگو می کند ناچار است که دو قدم پيشتر نرفته تنها راه پرخاشگری، اتهام زنی و دعوا را بپيمايد و از مفاهمه، که مقدمهء ديالوگ متمدنانه است، محروم شود. منظورم را با چند مثال توضيح می دهم:

تصور کنيم که اگر تعريفی که ما از «فدراليسم» داريم غلط و عوضی باشد و «مرجع مورد تقليد ما» آن را به نادرستی به ما فهمانده و، بگيريم که، گفته باشد: «فدراليسم يعنی متحد شدن کشورهائی مستقل از يکديگر در يک مجموعهء سياسی». روشن است که با پذيرش اين تعريف برای ما قطعی خواهد بود که برقراری يک حکومت فدرال در کشور خودمان، که هم اکنون بصورتی يکپارچه و مستقل اداره می شود، امری ناممکن است. در عين حال، بر اساس همين استباط، ناچاريم چنين استدلال کنيم که هواخواهان استقرار حکومتی فدرال در ايران قصد دارند در مرحلهء نخست ايران را به چند کشور مستقل تجزيه کنند و آنگاه، اگر خيلی خوش خيال و خوش نيت باشند، بکوشند تا اين کشورهای مستقل را در يک رابطهء فدرال گرد هم آورند.

اما اگر، بر اثر مطالعهء دست اول و بر اساس منابع علمی، متوجه شويم که «مرجع ما» دچار اشتباه شده و تعريف کنفدراليسم را بعنوان تعريف فدراليسم به ما آموزانده است و جمع کشورهای مستقل تنها به ايجاد يک «کنفدراسيون» می انجامد حال آنکه ايجاد «فدراسيون» ها ربطی به تجزيهء يک کشور يکپارچه ندارد و تنها در رفع تنش های ناشی از حکومت های سرکوبگر متمرکز کمک می کند، آنگاه، نحوهء نگاه ما به طرفدران فدراليسم عوض می شود و ای بسا که در می يابيم آنها هم، همچون خود ما، برای رفع تبعيضات ناشی از تمرکز قدرت است که به فدراليسم می انديشند اما ما تاکنون آنها تجزيه طلب دانسته ايم و، برای پرهيز از آنچه که «دامچالهء فدراليسم» می خوانيم، خود را طرفدار «عدم تمرکز» ناميده ايم و سرسختانه از ورود هرگونه گفتگوئی با فدراليست ها امتناع کرده ايم. بخصوص که اگر به تعريف خود از «عدم تمرکز» يا «تمرکز پرهيزی» مراجعه کنيم می بينيم که ما نيز به ساختار يک حکومت فدرال اشاره می کنيم.

مثال دوم به سوء تفاهمی بر می گردد که در آن سوی معادله می تواند وجود داشته باشد. براستی هنگامی که برخی از فعالان سياسی متعلق به احزاب قوميتی خواستار «خودمختاری» محل زندگی خود می شوند منظور واقعی شان چيست؟ در زبان سياسی و حقوقی امروزی بين المللی، «خود مختاری» در چهارچوب «کنفدراسيون» ها قابل طرح است و کشورهای مستقل يک کنفدراسيون خودمختار محسوب می شوند، حال آنکه در يک سيستم حکومتی فدرال ما دارای مناطقی می شويم که «خودگردان» هستند. حال اگر کسی به «خودگردانی» نظر داشته باشد اما آن را «خودمختاری» بخواند خودبخود به ايجاد سوء تفاهم و عداوت کمک کرده است، چرا که خود مختاری يا به استقلال يک تکه از يک کنفدراسيون اشاره دارد و يا زمينه را برای چنان استقلالی هموار می کند، حال آنکه خودگردانی به اصل وجود حکومت های نامتمرکز مربوط است.

در واقع، از جنگ دوم جهانی ببعد، شوروی استالينيستی تخم لق «خودمختاری» را در کشور ما کاشت و بعدها، متأسفانه، اين عبارت در شعار حزب دموکرات کردستان ايران اينگونه پژواک يافت که: «آزادی برای ايران و خودمختاری برای کردستان»؛ حال آنکه اگر در معنای اين شعار دقيق شويم آن را از يکسو امری متضاد می بينيم و، از سوی ديگر، بين «آزادی ايران» و «خودمختاری کردستان» رابطه ای سازنده نمی يابيم. اين شعار، در جوار بخش عام و کلی و تعريف نشدهء «آزادی برای ايران»، امر ايجاد مناطق «خود مختاری» را پيش می کشد که به ايجاد نوعی کنفدراسيون نظر دارد و همين تجربهء اخير عراق گويای صحت وجود چنين امکانی است: پس از فروپاشی حکومت حزب بعث، در قانون اساسی جديد عراق ايجاد نوعی حکومت فدرال پيش بينی گشت اما، در همان حال، ايجاد حکومت خودمختار کردستان نيز به رسميت شناخته شد. بدينسان، برای تبديل اين «حکومت خودمختار» به يک «کشور مستقل» فقط تشنجی حاد در منطقه کفايت می کرد که کرد. اما در همين جا می توان پرسيد که آيا براستی اتخاذ شعار «آزادی برای ايران و خودمختاری برای کردستان» برای زمينه سازی تشکيل کنفدراسيون و مآلاً ايجاد کردستان مستقل ايران، يا ايجاد کشور مستقل کردستان به شمول پاره های چهارگانه اش در چهار کشور شرق خاورميانه، مورد استفاده قرار می گرفته و يا منظور شعار دهندگانی که اغلب شان بر زندگی زير سقف ايران تأکيد دارند «خودگردانی برای کردستان» و در عين حال «خودگردانی برای همهء مناطق ايران» بوده است؛ امری که، بر اساس ضوابط علمی اقتصادی، آمايش سرزمين، جغرافيا و غيره مشخص می شود و آنها را می توان با واژه جديد استان و يا واژهء قديمی تر ايالت مشخص کرد؟

به همين دليل هم بوده است که من از ديرباز معتقد بوده ام که حزب دموکرات کردستان ايران (که اين واژهء ايران در اسم آن بسيار اساسی و معنی دار است) بايد شعار منطقه ای خود را به «آزادی برای ايران و خودگردانی برای کردستان» تغيير دهد تا از شائبهء تجزيه طلبی دور شود.(3)

مورد ديگر کاربرد اصطلاح «حق تعيين سرنوشت» است. آشکار است که هر «ملت» (nation)، بنا بر تعريف امروزی از اين اصطلاح، بر کشور خود حاکميت دارد و سرنوشت خود را خود تعيين می کند. اما اگر به اين قائل شويم که هر تکه از يک کشور نيز دارای حق تعيين سرنوشت است، و ماندن و يا جدا شدن اش از کشور صورتی پنجاه – پنجاه دارد، و هر لحظه می توان با انجام يک رفراندوم منطقه ای حق تعيين سرنوشت را به حق جدائی از کشور مادر تعبير کرد، آنگاه، با طرح «حق تعيين سرنوشت» برای مناطق مختلف يک کشور يک پارجه، به دست خود امکان تجزيهء آن کشور را فراهم کرده ايم.
آنچه که گفتم مرا به طرح اصطلاح محوری ديگری می رساند که امروزه به امر مجادله انگيزی تبديل شده است. سازمان ملل مردمان ساکن در درون مرزهای سياسی يک کشور را «ملت» (nation) می خواند. اما معتقد است تقسيم بندی های جديد سياسی مردمان گوناگونی را در درون مرزهای هر کشور بزرگی جای می دهد که با مردمان هم خون و هم قوم شان در کشورهای ديگر ارتباط و اشتراکات تاريخی و نيائی و فرهنگی دارند و اکنون در کشورهای مختلف پراکنده شده اند. سازمان مزبور اين گروه ها را «خرده ملت» (sub-nation) می خواند. در مورد اين اصطلاح سوء تفاهم های عميقی در ميان ما ايرانيان وجود دارد که به دو تائی از ان اشاره می کنم:

نخست اينکه، پيش از پيدايش اصطلاح (sub-nation)، و بخصوص در دوران استالين، تصميم گرفته شد مجموع اقوام پراکنده در چند کشور را هم «ملت» بخوانند و مثلاً از «ملت های ايران» ايران ياد کنند. اين تصميم نتايج گوناگونی داشت. مطابق تعاريف حقوق بين المللی، هر کشور دارای فقط يک ملت است و نمی توان در درون يک کشور واحد به وجود ملت های چندگانه قائل بود. در نتيجه هنگامی که در مقابل «ملت ايران» از «ملت کرد» و «ملت عرب» و «ملت بلوچ» و «ملت ترکمن» و «ملت ترک» ياد کنيم در واقع اصل يکپارچگی کشوری به نام ايران زير سئوال برده ايم و، از سوی ديگر، برای اين «ملت» های ادعائی بايد حق تعيين سرنوشت و امکان جدائی و ايجاد کشور مستقل شان را قائل شويم. حکومت کمونيستی شوروی سابق با اين ترفند نه تنها تخم تفرقه را در کشور ما کاشت که در پی آن از «ملت های تحت ستم ايران» هم ياد کرده و اين «ستم» را هم از ناحيهء يک ملت جعلی ديگر به نام «ملت فارس» دانست؛ يعنی فارسی زبانان را (که در سراسر ايران و کشورهای مجاور پراکنده اند و لزوماً با هم هيچگونه اشتراک قوميتی و نژادی ندارند) به يک «ملت» تبديل کرد که کشورگشا و ستمکار و ستانندهء حق ملت های ديگر است و در نتيجه اين «ملت های تحت ستم» حق تعيين سرنوشت تا حد جدائی را همچون يک اصل حقوقی دارا هستند. همگان به نتايج تاريخی اين احتجاج غير منطقی (تبديل يک ملت به ملت ها) واقفند و من وارد بحث بيشتری در اين مورد نمی شوم.

اما پس از سکه زدن اصطلاح (sub-nation) بحث در مورد اينکه آن را چگونه به فارسی تبديل کنيم درگرفت و احزاب سياسی منطقه ای کشور ما در اين مورد دخالت کرده و تصميمی را اتخاذ کردند که هم از لحاظ زبان شناسی و دستور زبان فارسی غلط بود و هم به دامنهء سوء تفاهم ها می افزود. حتی هنگامی که گرد هم آمدن تا تشکلی سياسی را بوجود آورند تصميم شان آن بود که اين تشکل را «کنگرهء ملت های ايران فدرال» بخوانند چرا که نام «خرده ملت» را برای خود امری تحقيری بر شمرده و دوست نداشتند از آن استفاده کنند؛ اما هنگامی که متوجه سوء نيت شوروی ها در ملت خواندن خودشان شدند تصميم گرفتند به راه سازمان ملل رفته و خود را «ملت های ايران» نخوانند و به ترجمهء (sub-nation) بسنده کنند. اما در روند اين ترجمه اصطلاح (sub-nation) را به «مليت» ترجمه کردند که بکلی غلط است. «مليت» از دير باز در برابر واژهء (nationality) گذاشته شده و اصطلاح جا افتاده ای است و نمی تواند ترجمهء (sub-nation) باشد. آنها در مورد اين ترجمهء غلط پافشاری کرده و می کنند و اکنون خود من نيز اغلب ناگزيرم برای باز نگاه داشتن درهای گفتگو و مفاهمه همين اصطلاح را بکار ببرم که اگرچه غلط است اما از افتادن به «دامچالهء ملت های ايران» جلوگيری می کند.

در عين حال، اغلب از اين نکته غفلت می شود که واژهء (sub-nation) ـ که در اين مقاله برابر نهاد «مليت» را در موردش بکار می ببرم، يک مفهوم سياسی (ناظر بر قدرت حکومتی) نيست و مفهومی حقوق بشری محسوب می شود و با قائل شدن به وجود چند مليت در درون يک ملت قانون گزاران ويژگی های فرهنگی، زبانی و مذهبی را در نظر می گيرند و با اين تصديق حقوق سياسی خاصی بيش از »حق خودگردانی» برای مناطق مختلف يک کشور را استخراج نمی کنند. علت روشن است: هيچ مليتی نيست که فقط در يک کشور ساکن باشد، که اگر بود ديگر مليت نبود و ملت خوانده می شد.

در دنيای کنونی حق تعيين سرنوشت و خودمختاری قائل شدن برای مليت ها ناقض اين حقوق برای کليت يک ملت است و بيان چنين سخنی تنها می تواند ناشی از غفلت نسبت به درهم آميختگی گروه های جمعيتی در جهان هر دم کوچک شونده کنونی باشد. برای نشان دادن واقعيت اين امر بگذاريد تکه ای از سخنان آقای بارزانی را در مصاحبه با صدای امريکا نقل کنم؛ آنجا که می گويد: «ما همیشه و در آغاز تاسیس دولت عراق جدید گفته ایم که عراق از دو ملت اصلی تشکیل شده است، کرد و عرب، ضمن احترام من به سایر ملیت های ترکمن، مسیحی آشوری و کلدانی»(4). آيا معنای اين حرف جز اين است که «مليت کرد عراقی» که حالا می خواهد کشور خود را تشکيل دهد و به «ملت کردستان» تبديل شود در درون خود دارای «مليت های ديگری همچون ترکمن، مسیحی آشوری و کلدانی» است و آنها می توانند بر اساس همين الگو خواستار حق تعيين سرنوشت و برقراری خودمختاری برای خود شوند؟

کردستان ناميدن کشوری که اکنون در شمال عراق بوجود می آيد صرفاً استفاده از يک اسم تاريخی است و نمی تواند نشانهء آن باشد که مليت های ديگر ساکن آن سرزمين شهروند درجهء دوی آن محسوب می شوند.

تکه ای ديگر از همان گفتگوی آقای بارزانی همين واقعيت را آشکار می سازد؛ آنجا که می گويد: «ساکنان کرکوک و مردم همهء کردستان و حتی مردم موصل در شرایطی که دولت بغداد بودجهء منطقه را نمی‌دهد، پول نفتی که از کردستان صادر می شود، بايد به آنها برسد. این نفت فقط برای کردها نیست. برای همه از جمله برای عرب ها و ترکمن های کرکوک است. فروش این نفت حق ما و حق همهء مردم منطقه است. بدون هیچگونه فرق و تبعیضی، درآمد این نفت در میان کرد، عرب، ترکمن، مسیحیان آشوری و کلدانی و سایرین توزیع می‌شود».

باری، اينگونه است که تقسيم بندی های قومی و زبانی و مذهبی و فرهنگی در روند جهانی شدن «نقش سياسی» خود را رفته رفته وا می نهند و مسائل شان جزو مجموعهء مسائل حقوق بشری قرار می گيرد و نمی توانند جنبهء مستقيماً سياسی داشته باشد. حق تعيين سرنوشت نيز متعلق به کل يک ملت است که از مليت ها و اقوام گوناگون تشکيل می شود و ربطی به اين اجزاء متشکله ندارد.

در انتها به اين نکته نيز لازم است اشاره کنم که در همين جملات مختصر آقای بارزانی واقعيت عميق تری نهفته است. هنگامی که ايشان به عبارت «بدون هیچگونه فرق و تبعیض» اشاره می کنند خودبخود به نفی حقوق ممتازهء مليت کرد در کشور جديدالتأسيس کردستان اشاره می کنند. کردستان جديد نيز، همچون همهء کشورهای ديگر، شامل مليت های گوناگون است که همگی شهروندان مساوی الحقوق آن کشورند اما در زمينه های فرهنگی و مذهبی و زبانی با هم متفاوتند. اين تفاوت موجب توسل به حمايت های حقوق بشری می شود و حقی را از نظر حقوق شهروندی از کسی ضايع نمی کند.  _____________________________________________________ 1. عراق بعنوان يک کشور دارای هيچگونه سابقهء تاريخی تاريخی نيست و سرزمين های کنونی آن همواره، از دوران آشور و بابل و سپس ايران و اسلام و عثمانی، جزء يکی از اين قدرت ها بوده است. تنها در پايان جنگ اول جهانی و فروپاشی امپراتوری عثمانی بود که پيروزمندان جنگ، بنا بر مصالح و منافع آن روز و نيز آيندهء خود چند کشور را در منطقه بوجود آوردند که عراق هم يکی از آنها بود؛ کشوری جديد که متفقين عامداً آن را از اجزائی متخاصم بوجود آوردند.

2. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2012/121412.EN-PU-Free-A-langugae-of-pluralism.htm

3. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2012/091412.EN-PU-A-goal-against-us.htm

4. http://ir.voanews.com/content/javanmardi-barzani-interview/1948577.html

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]