حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»
اسماعيل نوری‌علا

 

     هشت سال پيش، يکی از جمعه گردی های من با اين کلمات پايان گرفت: «نمی توان شک کرد که همهء بزرگان ما را روزگاری در اطراف شخصيتی يا بنائی مذهبی دفن کرده اند. با اين همه، امروز، ما آرامگاه سعدی را داريم و مدفن حافظ و بوعلی را، هر يک چون سروی سترگ بر پای خود ايستاده و از هر های و هوی مذهبی وارسته. اين اتفاق چگونه افتاده است؟ چرا ما با تشريفات مذهبی پا به آرامگاهان سعدی و حافظ نمی گذاريم ـ حتی اگر برای آمرزش روح شان بر سنگ ها تقه زنيم و فاتحه بخوانيم؟ اينجاست که فکر می کنم، بقول نيما، آنکه از پس قافله می آيد و سرند در دست دارد خوب می داند که چه بايد بکند. و با اين عينک که نگاه می کنم روزی دور را می بينم که کسی در کرج از رهگذری می پرسد: «اين طرف ها امامزاده ای به نام امامزاده طاهر وجود دارد؟» و پاسخ  می شنود که: «بله، می گويند ته آن خيابان، کنار مقبرهء احمد شاملو، گور امامزاده ای بنام طاهر هم هست.»(1)

     و اکنون، يک دهه به پايان نرسيده، می بينم که امامزاده طاهر چگونه دارد نام عوض می کند و، از نظر من، به «خانهء شاملو» شناخته می شود. اين چگونگی را مرگ سيمين بهبهانی و وصيت بی فرجام او برای دفن شدن در «خانهء شاملو» بيش از هميشه آشکار می کند. لمحه ای در اين پرسش تأمل کنيم: چرا حکومت اسلامی اجازه نداد که پيکر سيمين بهبهانی در امامزاده طاهر دفن شود؟

***

روشن است که راحت ترين راه خلاصی مبارزان عليه ستمگران تن به مرگ دادن است، چه مرگ طبيعی و چه مرگ اختياری. با مرگ، درد و رنج به پايان می رسد و ستمگر ديگر نمی تواند آدم مبارز را به زندان و شکنجه بکشاند. اما چه بيهوده است مردن اگر مرگ ما هم نتواند به ستمگر ضربه ای بزند. مرگ می تواند همچون مبارزه ای در زندگی تبديل به پيکاری علطه ستمگر شود.اما اين کار ممکن نيست اگر «خلاص شدگان» به هنگام زندگی چنان نزيسته باشند که حلقوم مردم ستمديده و درد کشيده شده و، به عبارتی ديگر، نامی از خود در ميان مردم بجای نهاده باشند که از خودشان بزرگ تر باشد و ماندگاری يادشان را تضمين کند. و بدينگونه است که ستمگران، اغلب، از مردگانی اينگونه، بيش از زندگان معترض، که می شود گرفت شان و شکنجه شان کرد و جلوی دوربين تلويزيون نشاندشان، می ترسند. اين رفتگان، در مرگ خويش، هم از تيررس ستمگران جسته اند و هم، در وادی عدم ظاهری، وجودی آسيب ناپذير به دست آورده اند. جسم شان روی زمين مانده اما نام و يادشان، بی هراس و روئين تن، تازه زندگی اصلی خود را آغاز کرده است.

     و بديهی ست که نام های اينگونه «مردگان هميشه زنده» چون در کنار هم قرار گيرند نيروئی خارق العاده را می آفرينند که هیچ حکومتی يارای شکستن اش را ندارد

***

به مردگان خفته در حياط امامزادهء دست سومی به نام «طاهر» بنگريد که زير سقف گنبد کاشی کاري و درون ضريح نقره کاری اش لميده است: هوشنگ گلشيري، غزالهءعليزاده، محمد مختاري، محمد جعفر پوينده، م. آزاد، احمد عبادی، حبيب الله بديعی، تقی ظهوری، حسينعلی ملاح، حسن گلنراقی، علی اصغر بهاری، شاپور نياکان، عبدالعلی وزيری، مهين اسکوئی، پوران شاپوری، غلامحسين بنان، مرتضی حنانه، دلکش (عصمت باقرپور)، عزت روح بخش، جلال ذوالفنون و بالاخره احمد شاملو؛ شاعری که از هم اکنون امامزاده طاهر را بی رنگ و گورستان اش را به «خانهء شاملو» تبديل کرده است؛ خانه ای الهام بخش ساکنان اردوگاه مبارزان راه آزادی و عدالت و عليه حکومت ستمگران از مردم بريده.(2)

روشن است که اين «خانهء شاملو»، بی هيچ نقشه و برنامهء قبلی، مدفن نويسندگان سکولار دموکرات ما شده و بخاطر وجود آنان شرف يافته است. اين مطلب را حکومتی ها بهتر از ما فهميده اند، بخصوص که هر سال، در سالگرد مرگ شاملو، جوانان نورسته ای را ديده اند که کتاب در دست و آرام بر سر مزار او گرد می آيند و زمزمه وار سخنی از او را تکرار می کنند که: «ابلها مردا! عدوی تو نيستم، انکار تو ام!»

حکومتيان، با ايجاد قطعهء هنرمندان بهشت زهرا، کوشيده اند که دوغ و دوشاب را با هم قاطی کنند و (به اصطلاح) هنرمندان خودی را لای هنرمندان بيزار از حکومت اسلامی جا بزنند. اين کار با نقشه بوده است اما «خانهء شاملو»، بدون نقشهء آنان، مدفن بزرگان سکولار دموکرات ايران شده است. در اين صورت حکومتيان چگونه می توانند به خانوادهء سيمين بهبهانی اجازه دهند که پيکر اين يکی ديگر از «منکران حکومت اسلامی» را به همانجائی ببرند که امامزاده ای گمنام زير سايهء غولی به نام احمد شاملو به خوابی هراسيده رفته است؟ مگر نه اينکه شاملو و سيمين دو شاعری بودند که جان خود را در کمان خطر نشاندند و به اعماق نيامدهء تاريخ فرهنگ ما رها کردند تا آيندگان بدانند که انسان سکولار و دموکراسی خواه عصر حکومت آخوندها چگونه بر چهرهء اين نا انسان ها تف انداخته است؟

***

در زمانهء هر ستمگری آدميانی نيز يافت می شوند که می توانند نام ستمگران را تا ابد و برای بسا نسل ها که خواهند آمد، همانگونه که زشت اند معنی کرده و خود آنها را در نفرين خود مخلد کنند. يادمان باشد که اگر حافظ نبود، جز اهل تاريخ، کشی مرد عبوس و خونريز و اسلام پناهی به نام امير مبارزالدين محمد آل مظفر را، که در زمانهئ اين شاعر خاک شيراز را به توبره کشيد و لبخند را ممنوع ساخت، نمی شناخت. اما حافظ، در برابر اين ستمگر دوران، با عبيد زاکانی و روشنفکران شهر، که در خزانهء کلام خود دست برده و از آن صفت «محتسب» را بيرون کشيده و برای امير مبارزالدين سکه زده بودند، همراه شد و سرود که: «اگرچه باده فرحبخش و باد گلبيز است / به بانگ چنگ مخور می، که محتسب تيز است!» و چون پسر همين محتسب، شاه شجاع، پدر را کور و زندانی کرد و آزادی را به شهر برگرداند، همين حافظ بود که شادمانه سرود:« سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده بگوش / که دور شاه شجاع است، می دلير بنوش /.../ شراب خانگی ِ ترس محتسب خورده / به روی يار بنوشيم و بانگ نوشانوش!» و نوشت: « ای دل بشارتی دهم ات، محتسب نماند / وز می جهان پر است و بت می گسار هم!»

خفته گان بيدار «خانهء شاملو» هم، به کاروان سالاری او، گواه ناپايداری ظلم محتسب اين زمانه اند. و محتسب چون اين می داند نمی تواند اجازه دهد که بانوی شيردل ادبيات ما نيز بر تارک اين کاروان محتشم بنشيند.

***

تلاش دست اندرکاران حکومتی برای جلوگيری از دفن پيکر سيمين بانو در امامزاده طاهر خود از کوششی دراز دامن برای ممانعت از تبديل اين گورستان به مرکز دفن مخالفان محتسب حکايت دارد. ديدم که خبرگزاری دولتی فارس گزارش داده است که:

«حجت ‌الاسلام والمسلمین، محمد صالحی، مدیر کل اوقاف و امور خیریهء استان البرز، در تاریخ 22 اردیبهشت سال جاری، در دیدار با تعدادی از معتمدان محلی، هیئت امنای اماکنمتبرکه و امامزادگان، اعضای شوراها و دهیاری‌های استان البرز، گفته بود که "در تلاش هستیم که دیگر هیچ میتی در امامزاده‌های استان دفن نشود." همچنین در تاریخ چهارم اسفند ماه سال گذشته نیز حجت‌الاسلام محمد رایمند، مدیر وقت ادارهء اوقاف وامور خیریهء شهرستان کرج، به خبرگزاری فارس گفته بود: "یکی از مهم‌ترین برنامه‌هایی که از ابتدای حضورم در کرج دنبال کردم، این بود که امامزاده‌های این شهرستان تبدیل به مکانی برای دفن اموات نشوند"... رایمند گفت: "قبرستان‌داری وظیفهءشهرداری و سازمان آرامستان‌ها است و باید از فضای معنوی و ارزشیامامزاده‌ها برای جذب جوانان و کارهای فرهنگی و معنوی استفاده شود"».

و ديدم که يکی از خوانندگان اين گزارش در زير آن نوشته است: «ما که يکی از اقوام مان را همين يک ماه پيش در امامزاده طاهر دفن کرديم!»

می خواهم بگويم که «فيلتر گذاری در امر تدفين» قطعاً با انتقال پيکر شاملو به امامزاده طاهر آغاز شده است؛ چرا که اندکی بعد، با درگذشت م. آزاد شاعر، اشکال تراشی آغاز شد. من در آن جمعه گردی هشت سال پيش، گزارش دادم که: «صبح يکشنبه دوم بهمن 1384، خبرگزاری ايلنا گزارش داد که جنازهء م.آزاد هنوز بلاتكليف بر زمينمانده است و مسؤلان امامزاده، به عنوان اينکه آزاد شاعر است و دفن شاعر بايد با دستور فرماندار کرج صورت گيرد، اجازه دفن آن را نمي‌‏دهند!»

***

آشکار است که حکومت اسلامی از همهء مردگانی که به نوعی با آزادی خواهی، سکولاريسم و انسان مداری ارتباط داشته اند می ترسد و، همانگونه که اجتماعات جوانان را متفرق می سازد، از جمع آمدن مردگانی شيفتهء آزادی و عدالت نيز جلوگيری می کند.ممانعت از دفن پيکر سيمين بهبهانی نيز در «خانهء شاملو» جز اين نيست؛ غافل از این که هر یک از داغ دل ديدگان برای قبیله ای و شهری بس است. شاملو امامزاده طاهر را به نام خود کرده است، و سیمین هم می تواند بهشت زهرا را به «خانهء سيمين» مبدل کند. و مگر نه اينکه هم اکنون خيلی از مردم سيمين را «مادر ايران» می خوانند؟

***

ترس از مردگان هميشه با حکومت اسلامی همراه بوده است. خيال می کنيد چرا در همان اول کار سراغ آرمگاه رضاشاه رفتند و ويران اش ساختند؟ هنوز هم آنها از سايهء مردی که دادگستری و آموزش و ثبت اسناد را از دست شان بيرون کشيد و به زنان آزادی پوشش و امکان تحصيل عطا کرد می ترسند و می بينند که هرچه از عمر حکومت اسلامی می گذرد اين«مرده» بلند قامت تر و هراسناک تر از هميشه در برابر شان ايستاده است. چرا آنها می کوشند مقبرهء کورش بزرگ را به آب ببندند؟ نه اينکه او از اعماق تاريخ، برای انسان امروز، حديث آزادی مذهب و حکومت سکولار را تکرار می کند؟ چرا قبر کشتگان چپ را (که در همان روزهای اول باز شدن آرشيو ساواک يافته و صاحب سنگ شده بودند) ويران کردند؟ چرا خاوران را بارها شخم زده اند؟ چرا سنگ قبر شاملو را چندين بار شکسته اند؟ چرا اگر دست شان برسد قبر صادق هدايت و نادرپور را در همين خارج کشور ويران می سازند؟

اين مقبره داران و قاريان و تلقين خوانان، که در يک تصادف دلشکن تاريخی به قدرت رسيده اند و فاعدتاً نبايد از مرده و کفن و قبر بترسند، در برابر فرو افتادن هر درخت تنومند سکولار دموکراتی، که چون سکولار است و دموکراسی را در متن جدائی دين و مذهب از حکومت می خواهد «انکار آنها» نيز هست، می هراسند و به لرزه می افتند و اينگونه است که از پيکر کوچک و در هم و بی جان زنی هم می هراسند که در گوشهء خانه اش بر کاغذی ساده نوشته است: «دوباره می سازمت وطن، اگرچه با خشت جان خويش / ستون به سقف تو می زنم، اگرچه با استخوان خويش / دوباره می بویم از تو گل، به ميل نسل جوان تو / دوباره می شويم از تو خون، به سيل اشک روان خويش / دوباره، يک روز روشنا، سياهی از خانه مي رود / به شعر خود رنگ مي زنم/ ز آبی آسمان خويش...»؛ همان شعری که در کتاب «دشت ارژن» آمده، کتابی که حاوی اشعار سال های 60 تا 62 ی او ست و ملایان و کیهانیان و طرفداران حکومت می کوشند شایع کنند که این شعر در زمان حکومت قبلی سروده شده!

***

اما حديث وصيت سيمين برای دفن شدن در «خانهء شاملو»،و ممانعت حکومت هراسيدهء اسلامی از اين امر، خود پيروزی ديگری برای سيمين و همهء سکولار دموکرات های ايران نيز هست؛ چرا که اين سند عينی برای هميشه در تاريخ ما می ماند و اين داستان را بازگو می کند که حکومت محتسب عصر ما از اجتماع مردگان «خانهء شاملو» ترسيده و به سيمين اجازهء قرار گرفتن در کنارشان را نداده است. اين حديث برای هميشه در تاريخ ما می ماند که سيمين خواست از مقابل خانه اش تشييع شود و محتسب پيکر او را به جلوی «تالار وحدت» کشاند تا از يکسو نشان دهد که رابطهء هنرمند و حکومت استثنا بردار نيست و، از سوی ديگر، مراسم را چنان کنترل کند که کاملاً فاقد مهر و نشان نهادی ساده و قديمی به نام کانون نويسندگان ايران را بر خود داشته باشد؛ کانونی که سيمين با «خشت جان خويش» آن را«دوباره ساخته است»؛ کانونی که هم از نخستين کنش بنيادگران اش خواستار «آزادی بی حد و حصر انديشه و بيان» بود و باشد که چنين بماند.

***

باری، داستان عبرت آموز دفن سيمين بهبهانی، بصورتی نمادين، همهء زير و بم های سياست فرهنگی اين حکومت، بازی جديد وزارت ارشاد «دولت تدبير»، و نقش هنرمندان مردمفريبی که هم از توبره می خورند و هم از آخور، را بخوبی افشا کرده است. سيمين، با وصيت هوشمندانهء اش، در مرگ خويش نيز ضربه ای تاريخی بر ساختار اين حکومت نابهنگام و آدمی کش وارد کرده و از مرگ خود سندی ساخته است که رسوائی ترس زدهء اين حکومت را برای همهء نسل های آينده بازگو می کند.

آنها می دانستند که نمی توانند از حضور گستردهء مردم در مراسم تشييع پيکر شاعر ملی ايران جلوگيری کنند و، پس، کوشيدند تا آن مراسم به بدرقهء يک شاعر، و نه يک مبارز منکر وجود اين ابلهان، تبديل شود و آرميدن شاعر در مقبره ای گم و ناشناس راه را به تقويت معنای سياسی «خانهء شاملو» ببندد.

***

و دريغ است که در همينجا يادی نکنم از نامهء فريبرز رئيس دانا، عضو کنونی هيئت دبيران کانون نويسندگان ايران، خطاب به سيمينی که، در انتظار دفن شدن، پوزخند زنان به تلاش هراسيدهء هرچه ولی فقيه و نوکران اش، در تابوت خويش خفته بود. در اين نامه آمده است:

«سیمین عزیزم! وصیت تو فراموش شد. مراسم بدرقه و بدرود با تو از جلوی منزلت لغو شد و به تالار وحدت آمد، و به جز آن به ما نیز گفتند اجازهء حرف زدن هم در مراسم مادر مان ندارید و سخنرانان تعیین شده‌اند، و ترا به اتاقی تنگ و تاریک خواهند برد به نام مقبره خانوادگی که بر سر در آن اصلاً نامی از فامیل تو و فرزندانت بر آن حک نیست. سیمین جان!.. من و تقریباً همهءدوستان کانون به انتخاب خودشان با تو از همین جا بدرود می‌گوییم و بهاحترام نام بلندت، که خاتون غزل آزادی و از سرداران کانون نویسندگان ایران بودی، در مراسم فردا و هیچ یک از مراسم تحمیلی ریاکارانه از این دست شرکت نخواهیم کرد. از نظر ما این خواست توست. شاید از نظر دیگران می‌بایست در تشریفات دولتی‌ای شرکت ات می‌دادند که همین دیشب یکی از متولیان اش گفته بود: امامزاده طاهر جای نویسنده و شاعر و مطرب و... نیست».

 

1. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2006/ES.Notes.020306-258.htm

2.برای ديداری از «خانهء شاملو» به اين ويدئو مراجعه کنيد:

https://www.youtube.com/watch?v=mn101E6hh1M&feature=email

3. شنيدن اين گفتگوی راديوئی با فريبرز رئيس دانا نيز خالی از بسياری نکته های قابل تأمل نيست:

http://isdmovement.com/2014/08/082714/F.%20RaeisDana%20on%20S.%20Behbahani%27s%20funeral.mp3

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]