PEZHVAKEIRAN.COM شکنندگی نظم اجتماعی در ایران
 

شکنندگی نظم اجتماعی در ایران
کورش عرفانی

اقدامات اخیر رژیم جمهوری اسلامی برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه از طریق استقرار گشت و حضور گسترده ی نیروهای انتظامی و اطلاعاتی و بسیجی در سطح کشور از لحاظ ماهوی با سرکوبگری سنتی سی ساله ی رژیم جمهوری اسلامی متفاوت است. این تفاوت در ماهیت خطری است که جمهوری اسلامی خود را برای برخورد با آن آماده می کند. به این ترتیب که این بار اقدامات رژیم در راستای برخورد با موضوعی ریشه ای تر و جدی تر است. در این باره می توان به بررسی این فرضیه پرداخت که تصمیم های  اخیر رژیم به دلیل مواجهه با این واقعیت جامعه شناختی است که ساختارهای نگه دارنده ی نظم اجتماعی در جامعه ی ایران در حال فروپاشی است. به عبارت دیگر این برای مقابله با فرو ریختن نظم اجتماعی و عواقب سیاسی آن است که رژیم حالت آماده باش به خود گرفته است. در این نوشتار به بررسی این فرضیه پرداخته و نکاتی را که می تواند در این راستا مورد بهره برداری مخالفان رژیم قرار گیرد یادآوری می کنیم.

نظم اجتماعی  و عملکرد آن 

نظم اجتماعی[1] مجموعه ای است از مکانیزم ها (سازوکارها) که رعایت و بکارگیری آن سبب می شود ساختارهای جامعه حفظ شود. نظم اجتماعی به طور مشخص در قالب رعایت هنجارها، قواعد و قوانین بروز می کند. این رعایت بر دو اساس در جامعه شکل می گیرد و تداوم می یابد: 1- درونی کردن هنجارها و قواعد  و    2- مجازات و تنبیه خاطیان. در تمامی جوامع کنونی جهان - که همگی بدون استثنا جوامع طبقاتی هستند- رعایت نظم اجتماعی ترکیبی است از این دو. هر چه یک جامعه دمکراتیک تر باشد وزن و سهم بخش اول در این معادله قویتر است، یعنی افراد، به دلیل احساس شرکت در شکل گیری و استقرارهنجارها، قواعد و قوانین آنها را بر اساس درونی کردن و باور به ضرورت و اهمیت آنها مورد مراعات و اجرا قرار می دهند. از آن سو، هرچه جامعه کمتر دمکراتیک باشد سهم عامل دوم، یعنی مجازاتگری و تنبیه و تهدید، قویتر می باشد.

تعادل این دو عامل در شرایطی خاص که از آن به عنوان «آشفتگی هنجاری[2]» نام می برند به هم می ریزد. این شرایط به دلایل خاصی بروز می کنند از جمله دروضعیت گسترش نابرابری ها، افزایش فاصله ی طبقاتی، بی اعتمادی به دولتمردان، جنگ و اشغالگری، فقر همه گیر شده، گرانی و تورم و بیکاری طولانی، بسته شدن راه های تنازع بقا و گسترش روحیه ی فداسازی دیگران برای تامین بقای خود. در این شرایط افراد مشاهده می کنند که بسیاری از ارزش هایی که به آن باور داشته اند به صورت سیستماتیک و همه جانبه توسط همگان و ازجمله توسط حکمرانان، که الگوسازان رفتارعمومی هستند، درهم شکسته و حتی پایمال می شود، دروغ و راست غیر قابل تشخیص می شود، حفظ اخلاق شرافتمندانه بیش از حد سخت و پرهزینه می شود، مقاومت در مقابل ناجوانمردی معادل از دست دادن منابع حیاتی می شود، ستم بر ضعیف ترها آسان و چه بسا «متداول» می شود، ظلم بر زنان و کودکان و سالخوردگان قبح خود را از دست می دهد، دورویی و چند شخصیتی معمول می شود، نزدیک شدن به منابع ثروت و صعود اجتماعی یا پیشرفت اقتصادی جز از راه زیر پا گذاشتن ارزش های اخلاقی ناممکن جلوه می کند، ...؛ در چنین شرایطی پدیده ی «واژگونی معیارها» پیش می آید و ارزش ها عکس خود می شوند، دروغگویی و زرنگ بازی و شیادی و زیرقول و تعهد زدن ها و دزدی و مال دیگران را بالا کشیدن می شود ارزش، و صداقت و درستکاری و شرافتمندی و راستگویی و یک رنگی می شود ضد ارزش. تن دادن به هر ذلتی برای بقا می شود هنجار و مقاومت در مقابل بدی ها و پستی می شود ضد هنجار. افراد راه های آسان و سریع موفقیت را می پسندند، جعل مدارک تحصیلی[3]، تقلب، دروغ پردازی، میان برهای ضد اخلاقی، کلاهبرداری و شیادی رواج می یابد و کار و زحمت شرافتمندانه برای موفقیت، معادل ساده لوحی و هالو صفتی می شود.[4]

در چنین شرایطی که دیگر معیارهای اخلاقی و هنجارهای ارزشی عمل نمی کند افراد به سوی آن می روند که نه فقط اخلاق که قانون را هم دور بزنند و از طریق مسیرهای کوتاه با گذاشتن پا بر سر دیگران به مقصد و مقصود خود دست یابند وهرچه زودتر گلیم خود را از آب بیرون بکشند. در چنین جامعه ای، فداکردن برای فدا نشدن درس اول زندگی می شود. زرنگ سالاری معمول، متداول و به سرعت نهادینه می شود. اصطلاح های عامیانه ای مانند «مرده خوری، لاشخوری، کاسه لیسی، پاچه خواری و ...» بیانگر برخی از این پدیده هاست.

زمانی که یک جامعه  وارد مرحله ی زیرپاگذاشتن هنجارهای خود می شود برای گام بعدی آماده است، یعنی زیرپاگذاشتن قانون. نتیجه ی هنجار شکنی، فروپاشی تدریجی اخلاق اجتماعی و شکننده شدن فرهنگ و در نهایت عقب نشینی تمدن یک جامعه است. نتیجه ی قانون شکنی، فروپاشی تدریجی ساختار اجتماعی است که با خود فروپاشی ساختارهای اقتصادی و سیاسی را نیزبه همراه خواهد داشت. در سایه ی ازهم پاشیدگی بنیان های اخلاقی، فرهنگ، جامعه، اقتصاد و سیاست یک جامعه وارد سراشیب شده و به سوی نوعی به فروپاشی و چه بسا نابودی همه جانبه می رویم.[5] 

واکنش ها به ناهنجاری

با رسیدن هر جامعه ای به مرحله ی آشفتگی هنجاری، واکنش ها آغاز می شود. این واکنش ها به چند نوع تقسیم می شود:

1-    واکنش پذیرش گرا: برخی از اعضای جامعه که آمادگی مقاومت در مقابل هنجار شکنی را ندارند به این موج می پیوندند و ازاین طریق، جزیی از جمعی می شوند که به این روند تخریب گرا به طور فعال دامن می زنند و به سوی قانون شکنی پیش می روند.

2-    واکنش منفعل: برخی افراد که نمی خواهند به این موج بپیوندند و در عین حال دستمایه ی لازم برای مقاومت را هم ندارند به گوشه گیری و انزوا و خودتخریب گری روی آورده و در روندی فرسایشی خود را از صحنه حذف می کنند.

3-    واکنش فعال: بعضی از افراد نه تنها نمی خواهند به این موج بپیوندند بلکه به مقاومت فعال برای تغییرگری پرداخته و برای جلوگیری از غلطیدن جامعه به سراشیبی اضمحلال به درجات مختلف تلاش می کنند.

هر چند حالت های بینابین این سه نوع نیز برای برخی از افراد مختلف قابل تصور است اما به تجربه ثابت شده است که اکثریت جامعه جزو گروه اول هستند، بخش متغیری در گروه دوم قرار می گیرند و گروه سوم تنها یک اقلیت می باشد.

در جوامع غیر دمکراتیک، دولت استبدادی - که خود از علت های شکل گیری موقعیت اضمحلال تاریخی جامعه است - گروه دوم را به حال خود رها می گذارد، گروه سوم  را به شدت سرکوب می کند و گروه نخست را تحت مراقبت و کنترل قرار می دهد تا به آسانی از مرز هنجار شکنی به قانون شکنی نگذرد و ساختارهای اقتصادی و سیاسی را که حاکمان مورد بهره بری قرار می دهند زیر سوال نبرد. حضور و تقویت پلیس و سایر نیروهای انتظامی در جامعه در این راستاست.

وضعیت ایران کنونی

به نوعی می توانیم بگوییم آنچه در ایران کنونی می گذرد این موقعیت «آشفتگی هنجاری» است که در حال هل دادن بخش مهمی از جامعه از«هنجار شکنی» به سوی «قانون شکنی» می باشد. آماری که اخیرا از سوی عباسعلی علیزاده، معاون اداری و مالی قوه‌ قضائیه رژیم اعلام شد به خوبی نشان می دهد که قانون شکنی در ایران به شدت اوج گرفته است. وی اعلام داشت که از هر هشت ایرانی یک نفر پرونده قضایی دارد. یعنی 9 میلیون پرونده ی قضایی که قتل و جنایت و سرقت و کلاهبرداری و دعوا و تقلب و قاچاق های مختلف و غیره را شامل می شود. وی هم چنین اعلام داشت که زندان های ایران از استانداردهای جهانی در گذشته اند. [6] در فاصله چند سال، تعداد پرونده های قضایی از 4 میلیون به 9 میلیون رسیده است که این، خبراز شتاب جامعه به سوی قانون شکنی گسترده دارد.

روند قانون شکنی به طور معمول با موارد سخت، محدود، معدود و پنهان آغاز می شود و به تدریج آسان، گسترده، فراوان و آشکار می شود. در مقابل چنین جریانی اگر دستگاه حاکمیت به سوی یک سری از تغییرات و اصلاحات اساسی روی نیاورد، آینده ی دیگری در انتظارش نخواهد بود مگر هجوم تدریجی قانون شکنان – یعنی همان اعضای جامعه - به سوی تمامی نمادها و نهادهای نظم اجتماعی. این به معنای رفتن از رشوه خواری و کلاهبرداری و قاچاق است به سوی روزمره گی رشوه خواری، دزدی های روزانه از منازل، زیر سوال بردن علنی حق مالکیت، سرقت های مسلحانه، یورش به فروشگاه ها، باج گیری، راهزنی، آدم ربایی و غارت اموال....

در حال حاضر در مناطقی از ایران امنیت به معنای نسبی آن وجود دارد. در استان هایی مانند خوزستان و سیستان و بلوچستان ناامنی به حدی است که رژیم برای کنترل اوضاع از ارتش بهره می گیرد. در داخل شهرهای بزرگ فقر و گرسنگی و روان پریشی عمومی حاکم بر بیش از 60 درصد از افراد بالغ جامعه رفتارهای تخریبگرا و قانون شکن را چنان همه جا گیر کرده است که خانواده های متمول فرار از کشور را جزو سناریوهای خود قرار داده اند. رشد این گونه رفتارها که از آن به عنوان خلاف یاد می شود در ایران کنونی به حدی است که رژیم را وادار ساخته است برای مقابله با آن طرح های مختلف امنیتی و انتظامی را به مورد اجرا درآورد، گشت های بسیج را برای سه سال تمدید کند، در خیابان ها دوربین کار بگذارد، رزمایش سی هزار نفره در پایتخت برگزار کند و به طور مداوم با  نمایش قدرت سرکوبگری تلاش کند  تا به زعم خود «قانون شکنان» را مرعوب کند، بی توجه به آنکه ریشه های بازتولید قانون شکنی در حال رشد و عمل کرده هستند.

 در این باره باید توجه داشت که یکی از ویژگی های جامعه شناختی «نظم اجتماعی» قابل مشاهده بودن آنست. یعنی رعایت این نظم در جامعه به گونه ای قابل رویت روی می دهد و از همین روی نیز کار بازتولید آن توسط اعضای جامعه به صورت کپی برداری از رفتارهای همدیگر انجام می شود. این درحالیست که در جامعه ی دچار آشفتگی هنجاری آنچه در جامعه مورد رویت است شکستن نظم اجتماعی است. این مشاهده ی روزانه قانون شکنی خود ابزاری است برای عادی ساختن و همانند سازی رفتار دیگران. به همین دلیل نیز برای حاکمیت ها این مهم است که با قانون شکنی در قالب علنی خود با شدت برخورد کنند تا مبادا الگوبرداری از آن در نزد اعضای جامعه آسان شود. اما این تصور کودکانه ی رژیم که از پاسدار منشی آن بر می خیزد می پندارد که می تواند متر به متر یک جامعه ی عظیم مانند کشور هفتاد میلیونی ایران را تحت کنترل درآورد. تصور خامی که همه ی دیکتاتوری های داشته اند و همگی شان نیز در این مسیر با شکست مفتضحانه روبرو شده اند. به طور مثال در دهه های هفتاد و هشتاد میلادی این روش های برخورد سرکوبگرانه سال ها در کشورهای آمریکای لاتین مانند مکزیک یا برزیل و نیز در آفریقای جنوبی به مورد اجرا در می آمد اما هیچ نتیجه ی مشخصی در برنداشت و این جوامع حتی امروز با وجود گشایش های نسبی و تغییرات به اصطلاح دمکراتیک با مشکلات عدیده ی اقتصادی و اجتماعی  و حتی سیاسی روبرو هستند.

جامعه ی ایران که اینک در گازانبر فقر اقتصادی فراگیر از یکسو و استبداد خونین از سوی دیگر گرفتار شده است می رود تا در صورت نبود یک سری از اصلاحات ضروری به سرعت از مرزهای هنجار شکنی که بیش از یک دهه است شدت گرفته به سوی قانون شکنی گسترده و فراگیر که در سه سال اخیر آغاز شده است حرکت کند. این قانون شکنی به تدریج که دولت ضعف خود را در مهار آن نشان دهد شدت یافته و خصلت های ضدساختاری به خود می گیرد. میزان و حجم این قانون شکنی که به طور روز افزون افزایش می یابد به حدی است که در آینده ای نه چندان دور سازوکارها و اقدامات و امکانات امنیتی وانتظامی دستگاه سرکوبگر را دور خواهد زد و تمامی ساختارهای جامعه را از سرتا پا دربرخواهد گرفت. مدیریت پادگانی دولت احمدی نژاد که می خواهد جامعه را با ترکیبی از ترس و گداپروری اداره کند می تواند جرقه ی لازم برای بشکه باروت جامعه ی قانون شکن را با تصمیمات ضد مردمی مانند «طرح تحول اقتصادی» بزند. این طرح می تواند با ایجاد یک تورم کوتاه مدت نزدیک به صدرصد در تمامی موارد، از جمله برای کالاهای اساسی، به سرعت مکانیزم های کنترلی موجود را زیر سوال برده و روند قانون شکنی فردی را به سمت شورش گرایی جمعی هل دهد.

در وحشت از این شرایط است که سران و مغزهای رژیم به گونه ای شتاب زده با تشکیل جلسه ای با عنوان «همايش 30 سال قانونگذاري و نظارت» شخصیت های پایه ای و کلیه ی جناح های غیر سپاهی حاکمیت را گردهم آوردند تا به چاره جویی برای شرایط انفجاری کنونی بپردازند. تحریم این نشست توسط سپاهی ها و از جمله احمدی نژاد نشان می دهد که مدیریت پادگانی در حال نشان دادن ضعف های خطر ساز خود برای نظام می باشد. مثلث آخوند-بازاری-پاسدار دیگر جای پای محکمی در جامعه ندارد تا بتواند با بسیج بخشی از جامعه بخش دیگر را سرکوب و مهار کند. مدیریت سپاهی جامعه تضادها را چنان فعال کرده است که دیگر معجزه های دروغین اصلاح طلبی از نوع خاتمی و میانه روی های از نوع رفسنجانی برای خطری که نظام را تهدید می کند راه حل های کارسازی جلوه نمی کنند. این اعلام خطر غیر پاسداران به پاسداران به حدی بود که برخی گزارش ها حکایت از آن دارد که احمدی نژاد جرات نکرد روز چهارشنبه 14 آذر طرح تحول اقتصادی را به مجلس ببرد.[7] طرحی که به گفته ی بسیاری آغازگر بحران اجتماعی عظیمی در جامعه خواهد بود.

آشفتگی اجتماعی کنونی زنگ بن بست را به صدا درآورده است، بن بستی که برون رفت از آن، چنانچه در مقاله ی قبلی[8] نگارنده به آن اشاره شد، یا از طریق شورش اجتماعی فراگیر میسر خواهد شد یا از طریق یک جراحی خونین در بدنه ی حاکمیت، البته اگر جنگ هر دو این سناریوها را به هم پیوند نزند.

آینده ی ایران

در چنین شرایطی لازم است اشاره شود که بروز شورش اجتماعی در ایران به معنای بروز یک جنبش اجتماعی دموکراسی خواه نخواهد بود. پشت کردن کمابیش اجباری اکثریت ملت به ارزش های اخلاقی کار را برای آزادیخواهان و مبارزین بسیار دشوار کرده است. مردم کمتر به شعارها و آرمان های دراز مدت و مبتنی برایده آل های انسانی گرایش دارند و بیشتر به دنبال راه حل های سریع، بی دردسر، کم هزینه، عملی و پرمنفعت می باشند. به همین دلیل نیز چشم اندازی برای برون رفت از این بن بست تسلسلی فقر مادی، فقرفرهنگی و استبدادسالاری وجود ندارد مگر با درک روابط علت و معلولی آن و گام برداشتن در مسیر منطقی روابط متقابل این سه پارامتر. این گام چیست؟

در نوشته قبلی که در آن به «بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران» پرداخته بودم با تاکید بر ضرورت یک جایگزین خودجوش برای رژیم در مسیر فعال ساختن حرکت براندازی اشاره کرده بودم «بدیهی است که این جایگزین خودجوش نمی تواند از میان مردمی استبداد زده و روان پریش و عصبی و هیجان زده و ناخردگرا بیرون آید. به همین دلیل حضور عناصر کیفی و نیر نقش فعال آنها در توده ای کردن دانش و روحیه ی کار جمعی ضروری می نماید. از همین حالا باید با تمام توان به گسترش و تعمیق ارزش های اخلاقی و رفتاری دست زد که سبب می شود توده ها نه فقط برمبنای  خشم و نفرت خویش پا به عرصه ی شورش بگذارند بلکه بر اساس پایبندی خود به ارزش های انسانی درست عمل کنند و بتوانند با کار جمعی و مشترک به طور دراز مدت از تغییری حمایت کنند که منافع آنها را تامین می کند[9]

در سایت «گزارشگر» و در واکنش به این نوشتار فردی به نام «جمشید آگاه» نوشته است: «آقای عرفانی می توانید توضیح بدهید که این گام زیربنایی را چگونه می خواهید بردارید؟ چگونه می خواهید این مردم به قول شما روان پریش و معتاد و .... را تربیت کرده و برای یک شورش احتمالی آماده کنید؟ چون حدودا ده سال است که شما مرتبا دارید نسخه های این چنینی می نویسید و هر بار با عوض کردن و پس و پیش کردن کلمات مقاله ی دیگری با همان محتوای ذهنی همیشگی ارائه میدهید. از راه دور نسخه پیچیدن برای انقلاب و شورش خیلی انرژی نمی طلبد ولی لطفا بگوئید به طور عملی چه کار مشخصی شما انجام می دهید؟ یا اینکه فکر می کنید شما فقط نقش نویسنده و راهبر را دارید و کسان دیگری باید نسخه های شما را بپیچند و به مردم تزریق کنند؟»[10]

در پاسخ به این خواننده محترم باید گفت که برای دگرگون سازی بنیادین در ایران یک مسیر منطقی می تواند به صورت زیر ترسیم شود: نخست بازسازی اخلاق ایرانی، دوم روشنگری اجتماعی بر پایه ی انسان محوری و سرانجام خودسازماندهی مردمی برای تغییر سیاسی. من تاکید بسیار دارم که باید مراحل این مسیر را رعایت کرد و نمی توان میان برهای بیهوده و رویایی یافت. بازسازی ارزش های اخلاقی و انسانی در مردم ایران کاری است که باید از حالا آغاز شود و این جزو وظایف هر کسی است که خواهان تغییری اساسی در ایران است و می داند که این تغییر نیاز به یک زمینه سازی اجتماعی و پایه های مستحکم ارزشی دارد و نمی تواند روی هیچ بنا شود. مسیر عملی این کار از طریق نوشتار، گفتار، فیلم، ادبیات، جلسات پالتاکی برای خارج از کشور و نیز جلسات بحث و گفتگو درمحیط های اجتماعی در ایران مانند کارگاه، کارخانه، دانشگاه، مدرسه و نیز در کوی و محله ها و اماکن عمومی و پارک و غیره است. وظیفه ی ماست تا با کار روشنگری این نکته را برای مخاطبان روشن سازیم که تا زمانی که ملت از جنس دولت باشد و دولت به ملت شباهت داشته باشد هیچ آرمانی برای کنشگری توده ها قابل شکل گیری نیست. بازگشت دادن ایرانیان به باورهای انسانی فرهنگ کهن خویش یک کار فرهنگی و روشنفکری نیست، بلکه در جامعه ای استبداد زده و در شرایط «واژگونگی معیارها و ارزش ها» حرکتی است با ضرورت سیاسی و اجتماعی درازمدت. به همین خاطر نیز، در کنار فعالیت ها و گفتمان های سیاسی معمول و سنتی باید به این مهم توجه کرد که تا ملتی نسبت به ارزش های اخلاق انسانی پایبندی نداشته باشد نسبت به آرمانگرایی هایی که بر روی این ارزش ها بنا شده است نیزتوجهی نخواهد داشت. به همین دلیل، توجه به بازسازی رفتاری واخلاقی ایرانیان گامی است در مسیرعلاقمند ساختن آنها به آرمان هایی چون آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و...

بدیهی است که راه حل های عملی برای شرکت در جریان یاری رسانی به بازسازی اخلاقی متعدد است وهریک از ما می تواند به سهم خود، به صورت فردی یا جمعی، به گونه ای خودجوش یا متشکل، در مسیر مسخ زدایی و آشتی دادن ایرانیان با روحیه ی پایبندی به اخلاق شرافتمندانه و درک مقام خدشه ناپذیر انسانی تلاش کند. در سایه ی این بازسازی است که پذیرش شرایط ضد انسانی اجتماعی و اقتصادی کنونی برای ایرانیان ناممکن و انگیزه ی اعتراض گری و کنش ورزی در آنان تقویت خواهد شد. در غیر این صورت، روند اضمحلال و تخریب جامعه ادامه خواهد یافت و مردم ایران، که در اکثریت خود اسیر مسخ و خرافات و ترس و فقرمادی وفرهنگی هستند، به سوی خودنابودگری ناشی از نبود آگاهی و نبود امید و نبود کنش پیش خواهند رفت.

واقعیت مسخ اجتماعی

نگارنده سالهاست که در باره ی  مفهوم و مصداق های مسخ اجتماعی توده ها می نویسد و روزی نیست که مثال های متعددی از این مفهوم در جامعه ی ایران خود را نشان ندهد. مثال  زیر متعلق به مطلبی در روزنامه ی ابتکار است که به تاریخ دیروز ( 13 آذر 1387) است، نه دیرتر: «آنچه که امروز به نام نورجيزک به فروش مي رسد، جوشانده ادرار معتادي است که کراک يا هروئين مصرف کرده به اضافه روغن هاي سوخته خودرو و ترکيبات کورتون، مسکن و توهم زا است; فرمول کريهي که براي سوداگران مواد مخدر سود فراواني به بار آورده است.» [11]

این مثال، که می توان با ورق زدن روزنامه های فقط یک روز تعداد آن را به دهها رساند، بیانگر عمق فاجعه ای است که مثلث استبدادسالاری، فقر مادی و فقرفرهنگی ایجاد کرده است و درقالب گرایش خودنابودسازی ناشی از مسخ و ترس و جهل بروز می کند. درهمین نوشتار اشاره شده است که مصرف اینگونه مواد مخدر در «خوابگاه های دانشجویی» به شدت افزایش یافته است. پس لحظه ای تصور کنیم حرف های زیبای اپوزیسیون درباره ی دمکراسی و آزادی و جامعه ی بی طبقه تا چه حد می تواند در ذهن فردی که می خواهد از طریق مصرف «جوشانده  ادرار معتادی که کراک یا هرویین مصرف کرده به اضافه روغن های سوخته خودرو...» خود را از دنیای سیاه واقعیت های اطرفش جدا سازد تاثیر کند؟ آیا بی توجهی ما به این واقعیت ها نیست که سبب شده در طول یک ربع قرن صدها هزار صفحه مطالب سیاسی و صدها هزار ساعت برنامه ی سخنرانی و مصاحبه و جلسه ی پالتاکی و برنامه ی رادیو و تلویزیونی ماهواره ای نتواند موجد یک حرکت برانداز در جامعه ی ایران گردد؟ و کیست که نداند در پشت باندهایی که این مواد را تهیه و توزیع می کنند دست نهادها و آدم های رژیم جمهوری اسلامی آشکار و پیداست؟ پس چرا باید مخالفان رژیم خود را به نادانی زده و بی توجه به این واقعیت های ملموس زندگی روزانه ی مردم، همچنان به تکرار تئوری های پرطمطراق سیاسی و مفاهیم انتزاعی مارکسیسم و لنینسیم و مائویسم و ... بپردازند؟ بی شک در یک مقطعی باید گفتمان سیاسی و مفاهیم مرتبط با آن را نیز میان توده ها مطرح کرد. اما پیش از آن نیاز به حرف های دیگری است. چرا این واقعیت را انکار کنیم که فقر مادی تحمیل شده توسط رژیم بر توده ها آنها را در طول سه دهه دچار چنان فقر فرهنگی کرده است که یک دلقک ابله جنایتکار مانند احمدی نژاد به خود اجازه می دهد با سخنرانی های روزانه ی خویش پیرامون «عظمت ایران اسلامی» شعور و خرد ملت ایران را به  زشت ترین طریق ممکن به مسخره گیرد و کشوری را که چهاربرابر مساحت فرانسه را دارد به روش کدخداهای دهات اداره کند؟ به شهرستان ها برود و مشتی مردم گرسنه و فقیر و مستاصل را جمع کند تا برای آنها یاوه سرایی کند و بعد با ماشین میان شهر راه بیافتد تا مردم همدیگر را لگد کنند و دوان و دوان و نفس زنان در پی ماشین او بدوند تا نامه های حاوی خواست های بدیهی مادی خود را به این پاسدار جنایتکار بدهند؟ اهانت و تحقیر و گدا پروری تا چه حد؟ به عنوان نمونه روزنامه همشهری گزارش سفرامروز پاسدار احمدی نژاد به تبریز را این گونه می آورد: «.... گزارش خبرنگار اعزامي ايسنا، استقبال مردم تبريز از دكتر محمود احمدي‌نژاد و هيات  دولت به حدي بود كه ماشين حامل رئيس‌جمهور فاصله‌ نيم ساعته‌ از فرودگاه تا ورزشگاه  تختي را در زماني بيش از دو ساعت و نيم طي كرد .  بيشتر استقبال‌كنندگان از رييس‌جمهور جوانان بودند .  در نقاط مختلف شهر مردم جلوي ماشين‌ رئيس‌جمهور گوسفند و گاو قرباني ‌كردند.   دكتر محمود احمدي‌نژاد در هنگام ورود به ورزشگاه تختي به مقام شامخ شهداي تبريز  اداي احترام كرد  ... وي در ادامه به زبان تركي از جمعيت پرسيد: چند ساعت است كه اين‌جا ايستاده‌ايد؟  مردم پاسخ دادند: مدت طولاني است كه اينجا ايستاده‌ايم .  رئيس‌جمهور پرسيد: خسته هستيد؟  مردم پاسخ دادند: نه. احمدي‌نژاد پرسيد: كي خسته‌ است؟  مردم پاسخ دادند: دشمن .  ..»

براستی کار به کجا کشیده است که مشتی جاهل و جنایتکار چون احمدی نژاد به خود اجازه می دهند با مردم ما این گونه رفتار و صحبت کند؟

فقر فرهنگی که در قالب خرافه پرستی، قضا و قدرگرایی، گریه زاری، پذیرش ازدواج های جمعی توسط جوانان، ثبت نام دانشجویان برای سفر حج، نهادینه شدن ازدواج صیغه ای، رجوع مکرر به امام زاده ها، دعا نویسی، فال بینی، کف بینی، قمه زنی، صوفی گری، شیطان پرستی، بی باوری، پوچ گرایی، خود کشی، کودک آزاری، دگرآزاری، خود تخریب گری از راه اعتیاد و الکل و غیره بروز می کند اینک دهها میلیون ایرانی را در جامعه شامل خود ساخته است. ابعاد این فقر فرهنگی به حدی است که باید توجه همه ی کسانی را که خواهان تغییر و بهبود شرایط در ایران هستند به خود جلب کند.

بروز این شرایط انحطاط فرهنگی و تاریخی در ایران با توجه به بافت و پایگاه طبقاتی نیروهای حاکم بر ایران قابل پیش بینی بود. قشر روحانیت، طبقه ی سرمایه دار بازاری و قشر نوپای سپاهی-حزب اللهی-بسیجی از منجلاب های فرهنگ استبداد زده ی ایرانی سر برآورند و آنچه بر جامعه ی ایرانی در طی سی سال گذشته رفت بازتاب باورها و ماهیت فکری آنهاست. جنایت، خیانت و انسان ستیزی در ذات فرهنگی است که طبقه ی حاکم در ایران از آن بیرون آمده است. به همین دلیل جای تعجب نیست که آنها با جامعه چنین کنند. اما ما، اگر خود را آنتی تز این رژیم می خواهیم – باید به طور ماهوی متفاوت باشیم و دگرگونه عمل کنیم. و وای به روز ما و وای به حال این جامعه اگر مخالفان حاکمیتش و کسانی که وعده ی رژیمی متفاوت از این استبداد سالاری حاکم را می دهند خود ازهمان جنس و ماهیتی باشند که استبدادگران حاکم!

و این تفاوت کجا باید خود را نشان دهد؟ کجا باید ببینیم که مخالفان رژیم مانند او دگم اندیش، استبداد منش، قلدر، دگر ستیز، تحقیرگر وانتقاد ناپذیر نیستند؟ این تفاوت باید خود را در عمل و نه در گفتار نشان دهد. در رفتار ما، در بیان ما، در عملکرد ما، در برخورد ما، در تحلیل ما، در تعامل مان با دیگران، در آرمانمان و در نهایت در کنش سیاسی تغییر گرای ما. این تنها در سایه ی رفتاری مبتنی بر ارزش های اخلاقی واحترام عمیق عملی به جان و کرامت انسانی که می توانیم تفاوت ماهوی خویش با دشمن طبقاتی خود را بروز دهیم، در غیر این صورت باقی حرف است و شعار و گنده گویی. و نیک می دانیم تا اصالت در رفتار نباشد گفتار میسر نخواهد شد.

این تنها در سایه یک نگرش نوین است که ما مخالفان جمهوری اسلامی می توانیم در صحنه ی اجتماعی و سیاسی ایران نقش آفرین باشیم. نگرشی رها شده از استبداد منشی، تشکیلات مداری، رهبرسالاری، خودمداری فردی یا سازمانی، ایدئولوژی را بردرک فردی ترجیح دادن. آری نگرشی که در آن احترام به درک و آگاهی و اراده ی هرفرد در تصمیم گیری و عمل سیاسی مورد احترام خواهد بود، رشد و شکوفایی تک تک انسان ها تامین خواهد شد، مدیریت مشارکتی و بهره وری از خردجمعی به جای رهبری فردی و تک اندیشی  استقرار خواهد یافت، روابط دوستانه ی افقی و نه سلسله مراتب ضد انسانی تشکیلاتی عمودی بر کار جمعی استوارخواهد شد. نگرشی که هدف غایی خود را شکوفایی و خودرهاگری انسان ها از تمامی بندهای خودساخته و جامعه ساخته می داند و نه ایجاد قید و بندهای تازه برای آدم ها با عناوینی جدید.

آری این تنها در سایه ی یک تفکر انسان محور و انسان مدار است که می توان جامعه ی ایران را در مسیر بازگشت به ارزش های اخلاقی و به دنبال آن، خودآگاهی اجتماعی و خودسازماندهی یاری داد تا راه دگرگونی های زیربنایی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در کشورمان باز شود. این مسیر البته تلاش فردی ما را می طلبد اما این تنها با کار و کنش جمعی است که می توان به موفقیت دست یافت. مقابله با هر باور و رفتار آگاه و یا تا اینجا ناخودآگاهی که مانع از آن شده است دست  به همکاری و همیاری جمعی بزنیم گام نخست در این مسیر طولانی است. آری، آزادی از اسارت بیرونی در گرو رهایی از بندهای خودساخته است.

* *

www.korosherfani.com

04/12/2008



[1] Social Order

[2]Anomie

[3] مورد جعل مدرک پاسدار کردان برای کسب مقام وزارت کشور نمودی است از فسادبارگی حاکمان و نقش آنها در جا انداختن این گونه حرکت های ضد اخلاقی در جامعه.

[4] ثروتی که پاسدار صادق محصولی وزیر فعلی کشوررژیم در طول 10 سال از راه کلاهبرداری  و دزدی به دست آورده است معادل دقیقه ای 290 هزار تومان درآمد برآورد شده است.

[5]  در متون مذهبی اشاره به سرنوشت قوم لوط که اخلاق روابط سالم انسانی را زیر پا گذاشته بودند یک مثال نمادین از اضمحلال تمدن ها در این راستا می باشد.

 

[6]http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2008/11/081115_mg_judicature_alizadeh.shtml

[7]http://www.etemaad.ir/Released/87-09-14/150.htm

[8] بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران : http://www.gozareshgar.com/?id=22&tt_content[tid]=9156

[9] همان منبع

[10] همان منبع

[11] http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/Article.aspx?AID=8741#41198

منبع:پژواک ایران


کورش عرفانی

فهرست مطالب کورش عرفانی در سایت پژواک ایران 

*سرانجام: رژيم ايران در دام بحران نهايی خود  [2015 Jun] 
*همزمانی بن‌بست رژيم و اپوزيسيون  [2014 May] 
*رژیم کشتار، اکبر گنجی و مرحوم ماکس وبر (نگاهی به مقاله ی: «جمهوری اسلامی: رژیم کشتار"؟ نقد اکبر گنجی بر نوشته ی اخیرمحمدرضا نیکفر») [2013 Nov] 
*دمکرات نشویم دمکراسی نخواهیم داشت  [2010 Mar] 
*فروپاشی پایگاه اجتماعی رژیم: تضمین پیروزی جنبش   [2009 Dec] 
*نبرد ما با عکس یک مرده نیست، با فرهنگ مرگ است  [2009 Dec] 
*آماده اشتباه آخر رژیم باشیم   [2009 Dec] 
*16 آذر، محرم ، 22 بهمن مراحل منطقی پیروزی جنبش  [2009 Dec] 
*16 آذر فرصتی برای ورود طبقه ی محروم به جنبش   [2009 Nov] 
*گذار طبیعی جنبش به واقع گرایی سیاسی ورود به دوران جمهوری ایرانی  [2009 Nov] 
*پیروزی دور نیست اما هشیاری بسیار می طلبد   [2009 Oct] 
*حفظ نهادینه ی جان و حرمت انسان، بهترین محور وحدت ایرانیان   [2009 Oct] 
*پیوند جنبش غیرساختار شکن و جنبش ساختار شکن   [2009 Oct] 
*چه کسانی به مبرم ترین نیاز جنبش کنونی پاسخ خواهند داد؟   [2009 Oct] 
*قطب نمایی برای جنبش   [2009 Sep] 
*مشکل رژیم ضد انسانی با علوم انسانی   [2009 Sep] 
*نخست حذف تجاوزگران، بعد ریشه کن ساختن تجاوز گری  [2009 Aug] 
*بازخوانی اقتصادی جنبش حاضر   [2009 Aug] 
*پیوند دلایل ریشه ای و مقطعی جنبش کنونی   [2009 Aug] 
*دفاع از انسانیت: هم در تهران هم در اشرف   [2009 Aug] 
*چگونه نظم حاکم را درهم شکنیم  [2009 Jul] 
*تحلیلی بر جنبش اعتراضی اخیر در ایران  [2009 Jul] 
*ورود سپاه به صحنه: سرعت بخشیدن به فروپاشی رژیم  [2009 Jun] 
*درباره ی سازماندهی جنبش داخل کشور  [2009 Jun] 
*هشدار درمورد دخالت ولی فقیه برای حل بحران پس از انتخابات  [2009 Jun] 
*نقش ابزاری انتخابات در بقای نظام  [2009 Jun] 
*زن ستیزی نمودی ازمسخ اجتماعی   [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت هفتم – قسمت آخر)  [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت ششم)  [2009 May] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت پنجم )  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت چهارم )  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت سوم)  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران - (قسمت دوم)  [2009 Apr] 
*روش های دستیابی به دمکراسی در ایران (قسمت اول)  [2009 Mar] 
*تهاجم دولت عراق به مجاهدین تهاجم رژیم به اپوزیسیون است  [2009 Mar] 
*زن، آفریدگار بشریت است (به مناسبت روز جهانی زن) [2009 Mar] 
*سه فرضیه در مورد ایران: حمله، تحریم، سازش   [2009 Feb] 
*قدرت، غارت و نقش ما   [2009 Feb] 
*سی و یکمین سال : تحلیلی بر آینده ی نزدیک ایران   [2009 Feb] 
*پیوستن به موج جهانی تحریم علیه اسرائیل   [2009 Jan] 
*چپ نمایی و چپ گرایی (بنیان های نظری برای مبارزه ی چپ در ایران)  [2009 Jan] 
*شکنندگی نظم اجتماعی در ایران   [2008 Dec] 
*بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران   [2008 Nov] 
*بررسی احتمال شورش اجتماعی در ایران   [2008 Nov] 
*اوباما، جهان، منطقه و ایران  [2008 Nov] 
*ویژگی نوین بحران سرمایه داری   [2008 Oct] 
*چپ گرایی، روش رهایی انسانیت از انسان نمایی  [2008 Sep] 
*دفاع از حقوق مجاهدین در عراق، مسئولیتی فراسیاسی  [2008 Sep] 
*انقلاب اکتبر، انقلاب ایران و انقلاب اجتماعی  [2008 Feb] 
*آینده ی ایران به چه سمتی می رود؟  [2007 Dec]