PEZHVAKEIRAN.COM نقش ابتدا در شکل دادن به انتها
 

نقش ابتدا در شکل دادن به انتها
اسماعيل نوری‌علا

 

       اگر اجزاء واژه / مفهوم «سرنوشت» را از هم جدا کنيم و آن را بصورت «سر ـ نوشت» بخوانيم به اين نکته پی می بريم که اين واژه دارای دو معنای متضاد است، يکی خرافی و ديگری دقيق و علمی. از ديدگاه غير علمی و خرافی واژهء سرنوشت به معنای آن است که نيروئی ماوراء طبيعت دقايق زندگی آدميان را رقم زده است، آن سان که گوئی فيلمی را در جای ديگری گرفته و ساخته باشند و اکنون آن را بصورت زندگی آدميان نشان دهند. خواجه عبدالله انصاری در يکی از مناجات های خود می گويدکه: «همه از آخر می ترسند، عبدالله اما از اول در هراس است» (نقل به مضمون). اما اگر اين واژه را از معناهای ماورائی اش خالی کنيم به آسانی می توانيم قاعده و قانونی بسيط را از همان سخن خواجه عبدالله استخراج کرده و در مورد بسياری از فعاليت های انسانی بکار بريم که، بصورتی خردپذير، آدمی را نسبت به آنچه در سرآغاز يک راه صورت می گيرد متوجه نموده و «آخر» را صرفاً همچون تعيين و تحقق آن «اول» بنمايد.

هنگامی که به کاری تصميم می گيريم، در واقع «سر ـ نوشت» اقدامات خود و نتيجه ای را که از آن اقدامات در نظر داريم تعيين کرده ايم. اين امر بخصوص از يکسو در حوزهء سياست گزاری ها و، از سوی ديگر، در قلمروی مبارزات سياسی و استراتژی هائی که در اين مبارزات اتخاذ می شود کاملاً صحت دارد و در مورد مسئلهء استراتژی ها (يا«راهکارها»)ی عملياتی و مبارزاتی بصورتی غير قابل انکار عمل کرده و نشان می دهد که در هر کنش انسانی همهء استراتژی ها و تاکتيک های مورد گزينش او به اول کارش بر می گردند، هرچند که قرار است در آخر کار به محصول بنشينند.

توضيح بيشتر آنکه، در هر کار داشتن يک استراتژی (يا راهکار) مشخص و سپس، در طول حرکت کردن برای تحقق آن استراتژی، داشتن تاکتيک ها (يا تمهيدات) کوتاه مدت و زمانمند، تضمين کنندهء در صد بالائی از موفقيت اند. در مورد علت وجودی تاکتيک ها چنين گفته می شود که تاکتيک ها خرد کردن استراتژی به قطعه های کوتاه و مستقلی هستند که شکست شان نمی تواند به شکست کامل استراتژی بيانجامد اما موفقيت شان احتمال توفيق استراتژی را بسيار بالا می برد. اما هم استراتژی و هم تاکتيک، بدون آنکه «هدف» معينی در آغاز راه و در پشت سرشان باشد کلاً بی معنا و گاه کاملاً بيهوده خواهند بود.

بر همي اساس است که هميشه، وقتی کسی تاکتيکی را مطرح يا پيشنهاد می کند می توان از او پرسيد که «اين تاکتيک در رابطه با کدام استراتزی است؟» و در برابر مطرح شدن يک «استراتژی» نيز می توان از «هدف» برگزيده شده برای آغاز و ميانه و انتهای کار پرسش کرد. راهکاری که هدف نداشته باشد راهکار نيست و تمهيدی که جزئی از يک استراتژی فراگير محسوب نشود نمی تواند تاکتيک محسوب شود.

***

اگر با بازی شطرنج آشنا باشيم می توانيم اين سه مفهوم را در عمل ملاحظه کنيم.هدف شطرنج «مات کردن» حريف است. برای اين کار می توان از استراتژی های مختلفی استفاده نمود که می توان آنها را در مورد بازی استادان شطرنج مطالعه کرد. مثلاً ممکن است استراتژی انتخابی ما رساندن مهرهء شاه طرف در جائی باشد که از ديگر مهره ها به دور افتاده و در محاصرهء مهره های قوی ما، همچون وزير و رخ و فيل و اسب قرار گيرد. حال، برای رسيدن به اين مرحله که «آخر بازی» خوانده می شود و به اغلب احتمال به مات شدن شاه طرف می انجامد لازم است که از مراحل «شروع بازی» و «ميانهء بازی»بگذريم. در اينجا است که حرکات  ما با مهره ها جنبهء تاکتيکی پيدا می کند. مثلاً، هجوم را بر جائی متمرکز می کنيم که قرار نيست مهرهء شاه طرف مقابل در آنجا مات شود و در همان حال مهره های ديگر خود را طوری حرکت می دهيم که شاه طرف در دامی که برايش گسترده شده گرفتار آيد. يک تاکتيک ما ممکن است به ناکامی بيانجامد حتی گاه لازم می آيد که در سه مرحلهء شروع و ميانهء بازی، بر اساس وضعيت پيش آمده بخاطر واکنش های حريف، در استراتژی های خود نيز تجديد نظر کنيم. اما در سراسر بازی هدف بجای خود باقی می ماند.

***

چنانکه می بينيم، بدون هدف (مثلاً اينکه در پی مات کردن حريف نباشيم) تمام استراتژی ها، تعديلات وارد بر آنها و نيز همهء تاکتيک های ما بيهوده و بی معنا می شوند. در عين حال تنها از طريق پرسش از هدف کار است که می توان ديد استراتژی ها و تاکتيک های عرضه شده از جانب فعالان چه معنا و ماهيتی دارند. مثلاً، اگر به گفتارهای اصلاح طلبان اسلامی توجه کنيم می بينيم که آنها به انواع استراتژی های خود اشاره می کنند، پای مبارزات مدنی و بی خشونت پيش می کشند، از فشار از پائين و چانه زنی در بالا سخن می گويند اما در هيچ کدام اينها سخنی از هدف در ميان نيست و تنها وقتی که از طريق قرائن به سراغ هدف شان رفته و آن را مشخص می کنيم است که در می يابيم اصلاح طلبی هدفی جز ابقای رژيم ندارند و همهء استراتزی ها و تاکتيک هاشان برای تصرف قدرت در درون رژيم اسلامی است. همچنين است استراتژی انتخابات آزاد که اشاره ای به هدف خود ندارد و می توان را هم در پيش از فروپاشی رژيم و به دست خود رژيم انجام يافتنی تصور کرد و هم پس از ان واقعه، که در ان صورت امری بديهی محسوب شد و ارزش استراتژی شدن را ندارد.

بدينسان، هنگام بررسی های ماهيت طلبانهء استراتژی ها و تاکتيک ها و مواضع سازمان های سياسی لازم است در جستجوی «هدف» آنها نيز باشيم و يا از آنها بخواهيم که هدف خود را توضيح دهند و يا خود، با کمک قرائن، نشان دهيم که هدف مورد نظر آنان چيست. از اين منظر که بنگريم می بينيم که اغلب سازمان های سياسی استراتژی ها و تاکتيک های خود را در لفافهء لفظ پردازی ها و مطالب مبهم و نامعين می پيچند و اغلب با نشان دادن اينکه «هدف مبارزه» امری طبيعی و بی نياز از گشودن و تدقيق است از بحث در مورد آن سر باز می زنند.

در عين حال اين بحث را نمی توان از «نتيجهء کار» آغاز کرد چرا که استراتژی با«نتيجه» تعريف نمی شود و لازم است که آن را بنا بر «هدف آغازين» اش مورد مطالعه قرار دارد. به عبارت ديگر هر استراتژی می تواند برای هدف های مختلفی برگزيده شود و، در پايان هم، نتايچپج مختلفی را به بار آورد. اما، البته، بين هدف و نتيجه بايد که ارتباطی آلی برقرار باشد؛ چرا نتيجه تحقق هدف است يا بايد باشد.

***

در اينجا می خواهم، به روش آزمايشگاهی، بعنوان يک مورد ومثال بارز، به استراتژی «خواستاری حکومت نامتمرکز» بپردازم؛ يعنی يکی از استراتژی هائی که، بدون توجه به هدف کسانی که آن را انتخاب می کنند، می توانند منشاء تعبيرها و تفسيرهای مختلفی باشند و بنا بر هدفی اتخاذ شده به نتايج مختلفی نيز بيانجامد.

کسی که خواستار تجزيه کشور و استقلال مناطق مختلف آن بصورت کشورهائی کوچک باشد، و به عبارت ديگر، هدف خود را تجزيه کشور قرار داده باشد می تواند، با کتمان اين هدف، از استراتژی «خواستاری حکومت نامتمرکز» بعنوان وسيلهء فعاليت های خود نام ببرد اما می داند و آگاهانه چنان می کند که اين استراتژی به آن هدف بيانجامد.

متقابلاً، کسی که نگران تجزيهء کشور و حفظ تماميت ارضی آن را هدف قرار داده و در عين حال تشخيص داده است که نارضايتی های ناشی از تبعيضات مختلف منبعث از يک حکومت متمرکز سرکوبگر می تواند به تکه تکه شدن کشور بيانجامد نيز می تواند از استراتژی «خواستاری حکومت نامتمرکز» استفاده کند.

اعلام اينکه استراتژی «خواستاری حکومت نامتمرکز» قطعاً به تجزيه کشور می پردازد ناشی از داشتن پيشداوری های ناظر بر نتايجی است که گوينده آنها را محتوم می داند و حاضر نمی شود که بحث را از آغازگاهان کار و بررسی هدف انتخاب کننده و دلايل او برای انتخاب اين هدف شروع کند. اين آشکارا يک روش منطقی و خردپذير نيست و مثل همهء پيشداوری ها تنها به استمرار تعصب و پافشاری بر استراتژی هائی يا غيرانسانی و يا غيرعملی (مثلاً، استراتژی سرکوب نارضائيان مناطق مختلف از طريق ايجاد يک حکومت متمرکز مقتدر) می انجامد.

بعبارت ديگر استراتژی «خواستاری حکومت نامتمرکز»، با هدف حفظ يکپارچگی کشور، بين دو استراتژی متخاصم ديگر قرار گرفته و ناچار است با هر دوی آنها به چالش و تقابل برخيزد. آن دو هدف عبارتند از «تجزيه کشور» از يکسو و «ايجاد حکومتی سرکوبگر و زورگو به امید حفظ یکپارچگی کشور»، در سوی ديگر.

در اين ميانهء اينگونه چالش ها اما مسئلهء توجه به هدف، و نشان دادن اينکه استراتژی مورد بحث به کدام هدف تعلق دارد اغلب به کناری نهاده می شود و به اين توجه می شود که تجزيه طلبان و خواستاران حفظ يکپارچگی کشور مدعی آنند که از يک استراتژی واحد استفاده می کنند که «خواستاری حکومت نامتمرکز» نام دارد؛ و لامحاله به اين نکته توجه نمی شود که تجزيه طلب اين استراتژی را برای تجزيه کشور اتخاذ کرده و خواستار حفظ يکپارچگی کشور همين استراتژی را برای مقصود خود برگزيده است.طرفداران «استراتژی سرکوب نارضائيان مناطق مختلف از طريق ايجاد يک حکومت متمرکز مقتدر» اغلب با تأکيد بر اين اشتراک در استراتژی نتيجه می گيرند که ادعای خواستاری حفظ يکپارچگی کشور ادعائی پوک، ناممکن، و حتی دروغين است.

***

در جائی که بحث در «هدف» مطرح نباشد و اگر هم باشد کسی به آن اهميت ندهد، به ناگزير باي به يافتن اين امر قناعت کرد که چگونه می توان اهداف دو گانهء اين انتخاب های استراتژيک را از طريق قرائن موجود در کارشان از هم تفکيک کرده و مورد شناسائی قرار داد. و ورود به «تجزيه و تحليل قرائن»، به يک کار کارآگاهی و پليسی شبيه است و ما بايد، با توجه به نکاتی که اغلب از چشم عادی پوشيده می مانند، به برداشت هائی در مورد هدف، و خودبخود در مورد نتيجهء کار، برسيم.

مثلاً، هنگامی که بحث دربارهء «خواستاری حکومت نامتمرکز» پيش می آيد و از آن تعبير «پخش قدرت در ميان مناطق کشور» مستفاد می شود و، در نتيجه، ضروری می شود که از طريق عبارت «مناطق کشور» به بحث دربارهء منطقه بندی کشور وارد شويم و به دنبال معيارهای منطقه بندی هر يک از طرفين دعوا باشيم می بينيم که معيارهای خواستاران استقلال مناطق و تجزيهء بعدی آنها اغلب بر وجوه تفارق بين مناطق متمرکز می شود و مثلاً به تقسيمات کشور بر بنياد قوميت يا زبان و يا مذهب تمايل نشان داده می شود حال آنکه «خواستاری حکومت نامتمرکز» به معيارهائی برای تقسيمات کشوری توجه می کند که از معيارهای وابسته به قوميت يا زبان و يا مذهب پرهيز می کنند.

توجه کنيم که در اين ميانه کسی با اصل لزوم وجود تقسيمات کشوری مشکلی ندارد.هر سرزمينی به اجزاء بزرگتر و کوچک تر تقسيم می شود و، در نتيجه، بحث مخالفت با تقسيمات کشوری نيست بلکه به معيارهای اين تقسيم بندی بر می گردد. بدينسان می توان با توجه به «معيارهای لازم برای تقسيمات کشوری» که از جانب هر گروهی پيشنهاد می شود به هدف آن گروه پی برد.

اصرار بر اينکه کشور بايد بين اقوام ساکن در مناطق مختلف اش تقسيم شود و قدرت هم بين همين مناطق پخش گردد صرفاً بر تفاوت های قومی و نژادی مردمان يک کشور تکيه می زند؛ يا اصرار بر تقسيمات کشوری بر اساس زبان اکثريت مردم يک منطقه نيز بر تفاوت تکيه دارد. اين نوع تقسيم بندی در گذشته های ماقبل دوران مدرن کشور بطور طبيعی وجود داشته است: کردها در کردستان متمرکز بودند و بلوچ ها در بلوچستان و غيره... اما امروز که عصر انقلاب ارتباطات است و مردم کشور دارای تحرکات گوناگون شغلی و معيشتی و مهاجرت های فصلی و غير فصلی هستند و مسئله همسرگزينی مابين اقوام و متکلمان به زبان های مختلف کشور امری بديهی شده است، اصرار بر تقسيم بندی کشور بر اساس قوميت يا زبان تنها حکايت از نوعی تعصب کهن می کند که می تواند به نتايج خطرناکی همچون تصفيه ها قومی و جنگ های مابين متکلمان به زبان های مختلف شود و کشور را به ميدان خونريزی های يک جنگ داخلی تبديل کند.

روی ديگر اين امر به مخالفت با جريان طبيعی (و نه اجباری ِ) «همگون سازی» يا«آسيميليسيون» مربوط می شود. در جهان عصر انقلاب ارتباطات و روند جهانی شدن که کل کرهء خاکی در می نوردد ديگر هيچ منطقه ای دارای وجوه خالص نژادی و زبانی و مذهبی نيست و در اختلاط مردمان مختلفی که از نقاط گوناگون کشور می آيند اين جنبه ها روز به روز کم رنگ تر می شوند. لذا نمی توان انتظار داشت که تقسيمات کشور بر پايه اينگونه معيارها گذاشته شود. سياست «همگون سازی» يا «آسيميليسيون» اگرچه، در دوران بلافاصله پس از انقلاب مشروطه، بعنوان يکی از عناصر ساختن «دولت ـ ملت» مورد استفاده قرار گرفت و در اين مورد راه اغراق پيموده شد اما امروزه ديگر نمی توان با اصرار بر حفظ خلوص نزاد ها و قوميت ها و زبان ها و آئين ها در برابر مقاومت و مخالفت کرد. چرا که اکنون «همگون سازی اجباری» جای خود را به روندی طبيعی داده است. اکنون، برعکس دوران پس از مشروطه، مقاومت در برابر روند «همگون سازی» است که بايد با زور و سرکوب صورت گيرد.

***

بدينسان، «خواستاری حکومت نامتمرکز» بعنوان يک استراتژی مطلوب برای حفظ يکپارچگی کشور، ناگزير است کلاً از اينگونه مهالک مربوط به تقسيمات کشوری پرهيز کرده و به معرفی وتشويق گزينش معيارهائی برای تقسيمات کشوری روی آورد که تقويت کننده و بهبود بخش وضع معيشت و رفاه مردمان و آباد کننده محل های سکونت شان باشد.تنها در تقسيم بندی کشور بر اساس اينگونه معيارها است که پخش قدرت عناصر مقاوم در برابر تجزيه طلبی را نيز در درون خود دارند و در عين پخش قدرت، که مطلوب علاقمندان به پياده کردن و متوقف نموده ماشين بازتوليد استبداد است، يکپارچگی کشور و ظهور دولت مرکزی مقتدر را، در برابر ظهور دولت متمرکز مقتدر، ممکن می سازد.

***

       اجازه دهيد تا مطلب اين هفته را با اين نکتهء اصلی اما کمتر مورد توجه قرار گرفته به پايان برم که اصولاً توافق بر سر استراتژی ها و اتحاد در تاکتيک نمی توانند نتيجه بخش و با دوام و پايدار باشند اگر طرفين يک اتحاد در مورد هدف های خود توافق نداشته باشند. صاحبان هدف ها و مقاصد متضاد هر يک ارابهء اتحاد را به سوی مقصد خود خواهند کشيد و در نتيجه اين بار هرگز به هيچ مقصدی نمی رسد و در تلاطم اختلافات و انشعابات فراموش خواهد شد.

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]