بيست و يكمين سال فستيوال تئاتر كلن به همراه يار دبستانى !
عباس رحمتی
با استقامت و پایدار و انگيزه بالا مي توان كوه را تكان داد و خم بر ابرو نياورد و اين كار را برگزار كنندكان تئاتر كلن، بيست و يك سال است كه انجام ميدهند[١] و نتيجه آن اين شد كه جوانان امروز را در اين رابطه فعال تر مي بينيم، استارت اين تئاتر فستيوال پیر در تبعيد ، روز چهارشنبه دوازدهم نوامبر ٢٠١٤ با ترانه هاي" رامتين " خواننده جوان ايرانى در شهر كلن زده شد ،اين بار با تمام سالها تفاوت داشت ، اول اينكه امسال فستيوال را به ياد "فرهاد مجدآبادى" ، از تئاتريهاى طنز پرداز آغاز كردند ، جلسه ى نقد و بررسي هم به ياد او در مكان تئاتر " آركاداش " شنبه برگزار شد كه جالب بود كه بعد از مرگ او عده اى معتقد بودند كه فرهاد چرا بيشتر از زبان طنز استفاده مي كرد و چرا سطح داستانهايش پايين بود؟ در حاليكه انتظار بيشترى از او ميرفت !
دو ديگر اين كه امسال در فستيوال كلن ، حضور جوانان بيشتر از گذشته به چشم ميخورد و جوانانِ دانشجو ، اين حضور را مملوس تر كرده بودند و مسئولين فستيوال هم حق را به جا آورده بودند و چند برنامه نمايش را به آنها اقتصاص داده بودند از جمله اين نمايشات نسل جوان در تئاتر -بنام ٩ گر وه ، ٩ صحنه بود ، اجراى نمايشات كوتاه از كارهاى نمايشى دانشجويان رشته بازيگرى و كارگردانى آكادمى " آرتورو " شهركلن از خلاقيتهاى دانشجويان بود . قسمت پايانى فستيوال را " منصور تهرانى " سراينده و خواننده شعر " ياردبستانى من " با ياد آورى خاطرات گذشته به پايان برد اين بار هم فستيوال با استقبال هموطنان و آلمانى ها هم ، نيز همراه بود ، ايرانى هايى كه ٢١ سال از راههاى دور و نزديك با تمامى گرفتاريها، ماه نوامبرِ سال را فراموش نمى كنند و از اين فستيوال ديدن ميكنند و باز مثل گذشته بر خاطراتِ خوش خود ميافزايند. همانطورکه گفتم ، شب اول را رامتين خواننده نسل جوان آغاز كرد او قطعه اول كارش را با رقصى ، به ياد " اوكتاويو پاز " هنرمند مكزيكى كه در سال ١٩٩٨ در گذشته بود تنظيم و كارگردانى كرده بود ، اين قطعه بر اساس شعرى از او بنام " سنگ خورشيد" بود.
قطعه دوم ، از " ميشائيل لوپز " يكى از شعرهاى بيانگر و برون فكن / اكسپرسيو/ "پاز" را در فرم رقص مدرن به نمايش گذاشت .
شب اول در ادامه با نمايش " هايكو اين روزها "( Heiko Heutzutage) ادامه مي يابد . در اين نمايش مهدى فرجپور در تلاش باز آفرينى تصويرى شعر سنتى / كلاسيك ايرانى در دنياى مدرن امروزه است . دست مايه او در اين راه نشانه هاى بارز شعر ايرانى است كه از آن نشايه ها" سايه " است. فرجپور باور دارد كه سايع تنها نشان وجودي است ، هرچه وجود هست سايه اى داراست و جز اين بى وجودى است ومتعلق به دنيايى ديگر !
هايكو ى اين روزها نمايشى است تجربى و در مرز ميان گونا گون نمايش كه نه تئاتر مى توانش ناميد و نه رقص در حالى كه هر دو را هم شامل است . شايد همان نمايش برازندترين واژه براى اين گونه ى اجرايى است . در اين نمايش از ويدئو ، صدا و حركت در بستر شاعرانه استفاده ميشود . نمايش بر دور ارتباط گسيخته ى انسان و طبيعت ميگردد انسان سرگشته اى كه خود روزى بخشى از طبيعت بوده و امروز غير طبيعى ترين موجود يعنى وصله اى ناجور كه طبيعت را بهم ريخته است !
نمايش از لحاظ تصويرى و بن مايه اى وامدار شاعر جهانى " مولوى است و شعرها از مهدى فرجپور ، در اين نمايش ، خانم " گون سامپه " خواننده ى جاز آمريكايى مهدى فرجپور را همراهى ميشد .
در همان شب اول اعتراف (Geständnis) اجرا شد ! اعتراف طغيانى است در آميخته با همدرى ، همدرى با زنانى كه در دنيايى ميزيند كه قوانينش مردانه اند چرا كه بدست مردان نوشته شده است و نيز طغيانى است بر عليه خشونت چه در لواى دين و چه در هيبت قوانين اجتماعى .
نمايش تك نفرهى اعتراف از سرگذشت كسى ميگويد كه نامش " گاليور" نيست اما زندگانى اش به او بى شباهت هم نيست . حال بايد ديد چه چيزى گاليور را به عنوان يك موجود افسانه اى با زنى مسلمان كه از واقعيت زندگى در قرن بيستم در عذاب است را بهم گره ميزند. اين پرسشى است كه نمايش در تلاش يافتن پاسخى ست براى آن و تنها پاسخ تا به امروز صفر بوده ، اما نه ماجراجويانه ! كه به اجبار ! بايد نمايش را ديد.
نمايشى موزيكال " تراژدى ننه دريا " : دريا نان آور مردم يك دهكده ساحلى و از سوى ديگر قاتل فرزند پدر و مادرى درهمان مكان است با اين تناقض زنگى و مرگ ، اهالى دهكده و پدر و مارد غم ديده ، چگونه بايد سركرد ؟
در فسنيوال كلن هميشه چندين نمايش از تبعيد و خاطرات داخل ايران است ، خصوصا مسئله زن از بارزترين مسائلى است كه همه ساله نمايشي از آن نشان داده ميشود . اين بار هم سه دوست ،سه زن ، سه دوست در يك بار نشسته اند و از يك شب به ياد ماندني لذت ميبرند. آنها از خاطرات و آرزوهاى پنهان خود با يكديگر سخن ميگويند، خاطرات وآرزوهايى كه نه گفتنش آسان است و نه شنيدش ...
يكى از كارهاى زيبادر اين دوره از فستيوال كه جنبه آموزشي هم داشت ، كارآگاه تئاتر با حضور تماشاگر بود كه با مديريت دكتر صدرالدين زاهد صورت گرفت ، آقاى زاهد كه در مورد تئاتر صحبت مي كرد متاسفانه تعداد كمى جمعيت حضور داشتند ولى او تاكيد كرد كه اميدوار است ، روزى برسد كه وقتي در مورد تئاتر و تاريخچه آن صحبت ميشود جاى نشستن نباشد و براستى وقتى كه در مورد تئاتر صحبت ميشود گره هاى كور و پيچيدگى هاي صحنه بازى براى انسان باز ميشود دكتر زاهد با باز كردن تاريخچه تئاتر به خيلى از سوالات جواب داد . اين برنامه دو قسمت داشت بخش اول همانطور كه گفته شد تاريخچه تئاتر و تئوريك شامل ديدگاههايى در مورد بازيگرى و كارگردانى بود .
بخش دوم بصورت پراتيك ( عملي ) پياده نمودن ديدگاههاي فوق در قالب يك كار فى البداهه با ويژگي هاى خاصي كه در حضور تماشاگران صورت گرفت . هفت نفر بازيگر و يا دانشجو به سر پرستى و مديريت " صدرالدرين زاهد" ، بازيگر و كارگردان با سابقه تئاتر ، مراحل شكل گيرى يك گروه تئاترى ، رسيدن به هارمونى لازم و درك انسجام گروهى را بر روى صحنه به تماشاگران نشان داد. او كه خود استاد تئاتر است تاريخچه ي مختصرى از دهه چهل ارائه داد، تجربيات ١٣٣٢ را مرور كرد و نيمه خالى ليوان را نمايان كرد از جشنواره طوس و شيراز و تهران عبور كرد و به اتفاقات عجيب بركلى در آمريكا رسيد ، همانجا كه استارت اول سیاهپوستان زده شد ، انقلابات سياهپوستان و شورشهاى بارتلين را گذر كرد و باز به تئاتر در سالهاى ١٩٦٩ به فرانسه رسيد از كسان زيادى كه تئاتر كار كرده بودند گفت از ايرانيانى كه براى هنر كاركردند يادى كرد از رضا قطبى و فرح ديبا ، رهنما و داريوش مهرجويى و ... كسانى كه در دهه چهل فعال بودند . او با باز كردن رمز و راز تئاتر مي خواست صداى تئاتر را به گوش تماشاگران برساند ، درواقع استاد " زاهد" كليد فهم تئاتر را با زبان ساده به تماشاگران ارائه داد ، تمام بحث اين بود كه ارتباط بين بازيگرو تماشاگر را زيادتر كند او يك جمله گفت كه تمام تئاتر است : من جستجو ميكنم بچه اى را كه در آدم بزرگ وجود دارد !
جمعه شب نمايش ديگرى بنام روسپى محترم با سوژه آمريكايى به كارگردانى كمال حسينى به روى صحنه رفت .اين داستان قدیمی در شهر كوچكى واقع در جنوب آمريكا ، سفيد پوستان دو نفر را به دروغ متهم به تجاوز زن سفيد پوست پوستى ميشوند يكى از سياهپوستان توسط خواهر زاده سناتورى كشته ميشود و ديگرى به نزد روسپي بنام " ليزى " پناه. مي گيرد، زن روسپي مرد سياه پوست را رد ميكند . يكى از مشتريان كه به نزد " ليزى " آمده و شبى را مهمان اوست ولى مشخص ميشود از كاركنان سناتور است كه براى نجات" توماس " قاتل مرد سياه پوست(مهرداد هدایتی ) ميخواهد" ليزي " را وادار كند كه شهادت بدهد كه مرد سياهپوست به او تجاوز كرده است." ليزى با وجود پييشنهاد هاى پولى خوب ، حاضر به همكارى با آنها نمي شود و حتا در مقابل ماموران پليس مقاومت ميكند ، اما سناتور كلارك موفق ميشود تا امضاء را بگيرد تا
نشان دهد هيچگاه حق را براحتى به كسى نميدهند !هنرنمايى كمال حسينى و فرزانه فرشباف و مهرداد هدايتى ، بهرام الهى مجيد شامى ، روح انگيز خورشيدى و كيومرث عظيمى قابل تحسين بود که تماشاگران زیادی را به سالن آورده بودند .
" وطنى كه بنفشه نبود " زن مهاجرى ميان سال كه به علت خودكشي در بخش روانى بيمارستانى بسترى است او مجبور به گذراندن يك دوره روان درمانى است كه در ابتداء راضى به اين كار نيست و حاضر نميشود حتا گوشه اى از زندگى خود رابراى پزشك معالجش در ميان بگذارد و به تدريج در قالب نوشتن نمايشنامه اى بخشى از زندگى خود را براى دكتر فاش ميكند . بر اساس نوشته هاى او يك فعال زنان بوده كه به علت دستگيرى و اخراج از كار مجبور به ترك وطن بهمراه دو فرزندش شده است و روند طولانى پناهندگى و گرفتن اقامت دائم و تجربه هايى كه در مهاجرت داشته و از طرفى دورى از خانواده سبب پريشانى روحى او و سرانجام خودكشي اش شده است . در تمام طول روان درمانى ( تراپى) زن ميكوشد ، دكترش را قانع كندكه اغلب مسائلى كه انسانها را در گير كرده و آنهارا به پريشانى میكشاند فقط از درون آنها ناشى نمي شود بلكه معلول شرايط امروز جهان و نتيجه ى عواملى چون بيكارى تنهايى و خشونت در جهان امروزى ميباشد به همين علت اثر متدهاى روانشناسى موقت است و براى بهبود واقعى بايد شرايط انسانها تغيير كند، پزشك هم ميكوشد او را قانع كند كه راه هايى وجود دارد كه ميتواند عليرغم مسائل بيرون به آرامش درونى انسان كمك كند . على كامرانى كه هنرمند كاركشته اى در تئاتر است ، نقش اول يعنى همان روان پزشك را بازى گرى ميكند كه با تمامى هنر در سطح حرفه اى ارائه ميدهد ولى بهتر بود كه با يك روانشناس كمى صحبت ميكرد و يا يك روان درمان بر بازى هاى تمرينى نظارت بر صحنه مي داشت تا نمايش كاملتر شود . اين اولين نمايش نامه دکتر خانم وزيرى نسب بود كه كارگردانى هم به عهده خودش بود . هنرمندان ديگرى كه در اين نمايش هنرنمايى كردند به ترتيب اجراى نقش رزيتا فضايى ، نيلوفر بيژن زاده ، فروز فروغى ، اميد خداترس وحيد منجزى بودند .
شنيه فستيوال كه سالن پر بود ، نمايش " زن " نيمه كامل مرد بقول معروف ، همدست اهريمن ، زنى كه بنام جادوگر سوزانده مي شد و امروز در جمهورى اسلامى ، همين "زن" را با اسيد مي سوزانند تا چادر بر سرش گذارند، زنى كه آفريننده است ! انسان را ميآفريتند همان كه سرشار از عشق است ، همان عشقي كه به خاطرش از جان ميگذرد ! البته مثل هر انسانى همين زن مي تواند حيله گرى كرده و جنگ ساز شود و كشتارهاىي به درازاى يك تاريخ بیآفريند . زن همان انسان آرامش دهنده ، زن ، همان كه ستم مضاعف را تحمل كرد و قربانى شد ، همان كه تكيه گاه مرد شد ولى فتنه انگيزش نام نهادند ! زن، مادر ، و " زن " كه سرمايه دارى به كالا تبديلش كردند ، زنِ بدون حقوق و يا داراى نصف حقوق مرد ، زنى كه حق تماشاى فوتبال را و واليبال را در سالن مردانه ندارد ، زن را عامل فساد ناميدند " زن " آن كه بى او زندگى معنا ندارد كه هيچ و با بودنش زندگى تكميل ميشود . و براستى كه يك زن بنام " مرضيه عليوردي "به تنهايى چه خوب نقش هر زنى را كه مى خواهد براحتي اجرا ميكند او از تاريخچه زن ديروز ( مادر بزرگ ) تا زن امروزى كه در سيماى غم ( جام غم ) ج اسلامى و زن مدرن و طرفدار حقوق بشر ميگويد و نقش همه را خود به تنهايى در يك اتاقکى ساده ولى پر اشكال بازى ميكند و به واقعيتهاى امروز زن ايرانى مي پردازد. كارگردانى اين نمايش تك نفره را منوچهر نامور آزاد بعهده داشت .
" اتوبوسى بنام هموس " داستان زندگى دو خواهر از خانواده اى مرفه در جنوب آمريكا كه شاهد از هم پاشيده شدن خانواده شان هستند . در پي بحران و دگرگونى اجتماعى ، اموال خانواده به حراج گذاشته ميشود . دذ اين ميان " بلانشه " يكي از خواهران ، شغلش را نيز از دست ميدهد . او براى فرار از اين موقعيت نزد خواهر خود كه با شوهرش در " نيواورلئان زندگي ميكند، ميرود . در انجا اتفاقات ناخوشايندى ميافتد كه خواهر مجبور ميشود به شهر خود برگردد و ... اين نمايش به زبان آلمانى بود كه به كارگردانى آرتورو (Arturo) از شهر كلن بود.( گروه مدرسه تئاتر آرتورو)
مثل هميشه فستيوال امسال كودكان را فراموش نكرده بود " شنل قرمزى - داستان ديگر" را برايشان آورده بود.
شنل قرمزى دخترى مدرن و امروزى است كه مادر بزرگى دارد كه هميشه ميخواهد از دختر نوه اش تقليد كند ولى چون مادر بزرگ از نسل گذشته است ، استفاده از وسايل مدرن امروزى برايش مشكل است و به همين دليل هميشه اتفاتات خنده دار رخ ميدهد . كاركردن مادر بزرگ با موبايلش و انلاين نبودند اسكايپ او و باز گشت شنل قرمزى به خانه و برخورد شنل قرمزى با گرگ در راه برگشت به خانه و ماجراها و كار زيبايى از بازيگران كه انسان را بياد گرگهاى جامعه خودمان مياورد .
نمايش شيرينى تلخ ، كارى از سوسن فرخ نيا و داريوش رضوانى كه هردو بازيگر،كارگردانى را هم بعهده داشتند . تماشاگران ، در شب آخر فستيوال يكى از عميق ترين و دردناکترین ، نمايشهاى درام را در این فستیوال تماشا كردند!
عنوان این نمایش “شیرینی تلخ” است که قصۀ اصلی آن از نمایشنامه هاى رضوانى است .قصۀ آن مربوط به زن و مردی است که بعد از ۲۵ سال همدیگر را به طور اتفاقی در لندن میبینند و معلوم میشود که آنها ۲۵ سال پیش رابطۀ عاشقانه داشتند ولی مرد به ناگاه “غیباش میزند”؛ یعنی شبی که قرار بود با فرزندانشان بیرون بروند مرد پیدایش نمیشود و از آن زمان به بعد زن هیچ خبری از او نمیشنود. این برخوردِ اتفاقی در لندن زن را شوکه میکند. آنها به کافهای میروند و گذشته را با هم بررسی میکنند که چه شد و چرا مرد رفت و هیچ اثری از خود باقی نگذاشت و زن بالاخره دلیل آن را میفهمد.
نمايش به كوچه و خيابانها و لاله زار تهران سر ميكشد و به مسائل سياسي مي پردازد در همان حال اختلافات و زخمهاى كهنه هم سر باز ميكند . زن مادر يكى از فعالان سياسى است كه فرزندش را اعدام كرده اند ولى چگونگى اش در آخر نمايش معلوم ميشود كه اشك بر گونه هاى همه جارى ميكند. يكی از اجراهاى قوى اين دو هنرمند بود كه همه را در سالن ميخكوب ميكند .بايد اين نمايش ديد تا به عمق اين درام پى برد ! طرح اين قصه از داريوش رضوانى بود كه حميد احمدى آنرا به صورت نمايش در آورده است .
" مرگ ناتان در اورشليم "كارى از گروه على جلالى انسامبل و نويسنده و كارگردان عليرضا كوشك جلالى بود كه خود در سالن حضور نداشت ! مرگ ناتان نيم نگاهى به نمايش نامه معروف " ناتان خردمند " اثر گوتهولد افراهيم لسينگ نويسنده آلمانى دارد " ناتان در زبان آلمانى به گونه اى " خرد " را تداعى ميكند كه اين روزها تيرباران ميشود .
"ناتان " داستان دردآور يک زن و شوهر فلسطينی است. آن دو در جريان جنگ های آغازين دوران تشکيل اسرائيل، فرزند خردسال خود را در خانه گذاشته اند و در خيابان به سر می برند که شهرشان "حيفا " مورد حمله قرار می گيرد. تمام راه های بازگشت به خانه تا آنجا به روی آن ها بسته می شود که ناگزيز می شوند حيفا را ترک کنند، بدون آن که بتوانند فرزند شيرخواره خود را همراه ببرند.
زن و شوهر فلسطينی (يورگن کلمنس در نقش احمد و اينگا اشتوک در نقش همسر او فاطمه) بيست سال از بی خبری و عذاب وجدان رنج می برند. آن ها سرانجام به اصرار فاطمه تصميم می گيرند به حيفا سفر کنند. احمد، ظلمی را که با اشغال خانه و ويرانی هستی او در حق او روا شده، هرگز نتوانسته فراموش کند. او در خفا يک کمربند انفجاری به خود می بندد تا اگر نتوانست خانه خود را پس بگيرد، خود را در آن منفجر کند.
اما سفر آن ها مسيری کاملا متفاوت را طی می کند. مسيری که در پايان يک درام پرتحرک و تکان دهنده، به جای انفجار کمربند، به انفجار احساساتی پاک و انسانی ميان فاطمه، احمد، فرزند آن ها اکبر (يا ناتان) و نامادری او (خايا) می انجامد. اين نمايش بلافاصله پس از اولين اجرا به فستيوال بين المللى تئاتر در آلمان دعوت شد و از طرف ماهنامه "كلنر "به عنوان بهترين اجراى ماه شهر كلن گشت . بايد به "عليرضا كوشك جلالى " آفرين گفت .
آخرين قسمت فستيوال تئاتر با حضور يار دبستانى :
منصور تهرانى سراينده شعر يار دبستانى است ،او ترانه سرايى است كه مثل بيشتر ايرانى ها چند كار را با هم پيش مي برد. آقاى تهرانى دو كتاب نوشته چندين فيلم ساخته است .( مثل كلاغ پر - از فرياد تا ترور و) منصور تهرانی در خارج كشور، كاستى هم بنام " مصدق " درست كرده كه اشعارش از "دكتر ايرج پارسي فر " است .
در باره تئاتر موزیکال كه در واقع كنسرتى بنام “یار دبستانی من” بود نمایش متفاوتی بود با یک عنوان خاطره انگیز ديگری بود كه "بهرخ بابايى "به همراه " لئوناردو تاج آبادى " ترانه جان مريم نورى و يك ترانه آذرى( آرشین مال آلان) را اجرا ميكنند.
«یار دبستانی من»
-البته بايد گفت ، این کنسرت نتیجه دیدار “لئوناردو تاجآبادی” یک خواننده اپرا از نسل جوان که اخیراً از ایران مهاجرت کرده، با منصور تهرانی سازنده ترانه" يار دبستانى من " بود. "منصور تهرانی "خالق شعر و آهنگ به یادماندنی “یار دبستانی من” و ترانههای خاطرهانگیزی مانند “داغ یک عشق قدیمی” گوگوش و “سرسپرده”ی ستار و از مازیار و هایده است، كه آنشب ميكسى از كارهاى قديمى اش را اجراكرد . در دیدار قبلى اين دو هنرمند " لئوناردو" قطعاتی از اپراهای ایتالیایی و آهنگهای خاطرهانگیز ایرانی اجرا کرد. منصور تهرانی از صدای او خوشش میآید و همکاری بین این دو- از دو نسل مختلف- به این شکل شروع میشود که حاصل آن اجرای مشترک “یار دبستانی من” به مثابه نمادی از اتحاد دو نسل است. البته در این کنسرت، تاج آبادی نیز با خانم بهرخ بابایی دو ترانه به فارسی ( جان مریم ) و ترکی آذری( آرشین مال الان ) نیز اجرا کرد که بسیار زیبا بود. وی در ادامه از" محمد نوری "نیز قطعاتی اجرا کرد. تاج آبادی صدای گیرایی دارد و خوب میخواند. در فاصلۀ بین اجراهای تاج آبادی، منصور تهرانی روی صحنه میرفت و ترانههایی از کارهای خودش را– مانند “یار دبستانی من”– که موزیک آنها قبلاً ضبط شده بود اجرا میکرد.تهرانى شعر" بچه گى " خود را بر اساس خاطرات گذشته اش با كمك از اسمايى از بچه محلهايش سروده بود كه گوشه اى از آن چنين بود : تو كوچه هايى كه از يادگار بچه گى ماست / روديواراى گليش هنوزم جاى دست من وتو پيداست - توبازي هامون الك دو لك بود / با سادگى مون گاهى كلك بود - على كه ميسوخت يه دم مي گفت زو / سوارى ميداد تا پاي اون كوه - چه حالى داشتيم با بچه هاى خوب محله / با مرتضا و اصغرطلا و محمود سه كله ... ميدونم كه مادرم چشم به كوچه مون داره / به هوايى كه ميام سر رو بالش میذاره - هنوزم تو گوش من مي پيچه زنگِ صداش / تنگ شده دلم واسه قهر و داد و نفريناش . با اين ترانه ها ، آن شب با شکوه به سحر رسید ، قسمت پایانی فستيوالِ امسال( 2014) با ترانه یا سرود" یار دبستانی من" که با سی و پنج زبان دنیا سروده شده (حتا ژاپنی و کره ای و چینی )به پايان رسيد. شاد باشيد .
___________________________________________________________________________
١] مجيد فلاح زاده و بِهرخ بابايى از افراد اصلى برگزار كننده اين فستيوال هستند كه هرساله از ماه قبل خود را براى برگزارى اين فستيوال آماده ميكنند .
منبع:پژواک ایران