بزرگداشت فريدون تنكابنى، در شهر كلن كارى پسنديده !
عباس رحمتی
فریدون تنکابنی [١]با طنز سیاسی خود به ویژه از اواخر دهه ۱۳۴۰ تا پایان ۱۳۵۰ خوانندگان بیشمار داشت. از میان هجده کتابی که او تا امروز منتشر کرده، به ویژه کتابهای "یادداشتهای شهر شلوغ"، "ستارههای شب تیره" و "اندوه سترون بودن" شهرت بیشتری دارند.علاوه بر آينها مي توان به "اسير خاك " بازى شطرنج ، مردى در قفس و... اشاره كرد .
در این آثار او یکهتازی و فساد زمامداران و انحطاط اجتماعی و فرهنگی سراسری را به زیر شلاق طنز و تمسخر میگیرد، مردم را به پایداری در برابر مظاهر ظلم و استبداد فرا میخواند.
در مراسمی که روز شنبه ۲۹ نوامبر به همت "انجمن تئاتر ایران و آلمان" در "آرکاداش تئاتر" شهر کلن برگزار شد، عده زیادی از دوستان فریدون تنکابنی و دوستداران آثار او حضور یافتند. در همین جا باید گفت ،ما ايرانى ها هم كم كم ياد ميگيريم تا از شخصيتهايمان قبل از مرگ تجليل كنيم ، اين دومين بار است كه در اين شهرمراسم تجليل برگزار ميشود ، بار قبل هم كه چند سال پيش از شاعر و ترانه سراى ايران بنام " ايرج جنتى عطايى "در دانشگاه شهر كلن بود كه به همت " داريوش اقبالى "و " ابى " و " رامش" برگزار شده بود و اين، خود روش انسانى خوب و پسندیده ای است كه بايد بيشتر شود . موضوع مهم ديگر ، اينكه در اين شب از گروه هاى مختلف فكرى از چپ مذهبى و غير مذهبى تا راست غير مذهبى ديده ميشد كه يكى از دوستان مي گفت : اگر ،چنين جلسه اى، چند سال پيش برگزار شده بود چنين تركيبى از جريانات فكرى در اينجا ديده نمي شد و طور دیگری جلو میرفت !
در برنامه بزرگداشت عدهای از نویسندگان و همکاران فریدون تنکابنی درباره جایگاه او در طنزنویسی معاصر ایران سخن گفتند. نخست رضا نافعی، که گرداننده شب بزرگداشت بود، مختصری درباره کارنامه ادبی و زندگی سیاسی تنکابنی و ویژگیهای سبک نگارش او بیان کرد.
اسد سیف كه خود عامل اصلى برگزار ى اين جلسه بود، نخستین سخنران بود که از اهمیت طنز به مثابه سلاحی توانا در پیکار با نظامهای جابرانه و حاکمان مستبد سخن گفت. در روزگاری که مردم ستمدیده را توان ایستادگی در برابر جور و ستم سردمداران باقی نمیماند، طنز سلاح برندهای است که نفرت و بیزاری آنها را به بیان میآورد.
مهمترین هنر فریدون تنکابنی در طنز نیشدار و بیامان اوست که حاکمان بیدادگر را به ریشخند میگیرد و از جهالت و حماقت آنها پرده برمیدارد.
مهدی استعدادی شاد، در سخنان خود بر سستی فرهنگ طنز در سیر ادبی ایران انگشت گذاشت و دلایل این کمبود را در بنیادها و ریشههای دینی و سنتی جستجو کرد.
او تأکید کرد که اندیشهها و بینشهای سنتزده با طنز میانهای ندارند و تنها با تکوین و پیشرفت مدرنیته است که طنز به مثابه یک شیوه بیان ادبی قدرت میگیرد. او از نقش تنکابنی در به کارگیری طنز به مثابه یکی از جلوههای زندگی شهری ستایش کرد.او در مورد شهر نشينى گفت : هيچ كشورى چنين مردمش از حاشيه نشينى به شهرها روى نياوردند و جممعيت شهرها را به سه تا چهار براى افزايش دادند و روستاها خالى از سكنه شدند .
زندان و شكنجه بخاطر فاش گوييها تنكابنى :
نویسندگان طنزپرداز ناخرسندی و رنج جامعه را در جامه ریشخند و شوخی بیان میکنند، اما خوشزبانی و لطافت طبع آنها هرگز آنها را از خشم و گزند حاکمان در امان نمیدارد. فریدون تنکابنی پیش از انقلاب تنها به خاطر نگاشتن داستانها و مطالب طنزآمیز سالهایی از زندگی خود را در زندان گذراند.
او پس از انقلاب در "شورای نویسندگان و هنرمندان ایران" فعال بود که از نهادهای وابسته به حزب توده ایران به شمار میرفت. در سال ۱۳۶۲ و یورش حاکمیت جمهوری اسلامی برای دستگیری اعضا و هواداران حزب، تنکابنی متواری شد و در اواخر همان سال ناگزیر از كوه و كمر از کشور گریخت وبه آلمان شرقى آمد و بعد از اينكه اطمينان پيدا ميكند كه او را به ايران بر نمي گردانند خود را به آلمان غربى رسانده و تقاضاى پناهندگى ميدهد و از همان زمان تا كنون در شهر كلن اقامت دارد كه چند ماه است كه به خانه سالمندان رفته است[2] .
ناصر مؤذن، داستاننویس و از دوستان دیرین تنکابنی، از نقش طنز در پیکار نویسندگان با سانسور و اختناق گفت.
عسکر آهنین، شاعر مقیم آلمان، در مراسم تجلیل از تنکابنی چند قطعه از شعرهای کوتاه خود راخواند.ساعت نفرين-پرنده- غربتيها- بانوى ورفه - واژه هاى سيه پوش - آلودگى صوتى - از آنها بودند.
نسیم خاکسار، نویسنده ایرانی مقیم هلند، دلیری تنکابنی را در پیکار با حکومتهای استبدادی ستود و خاطراتی را از دوران همزنجیر بودن با او را در زندان نقل کرد.
جلال سرفراز، شاعر ایرانی مقیم برلین، با نگاهی انتقادی خاطراتی از زندگی سیاسی خود را بازگو کرد. او از شهامت و صداقت تنکابنی در رویارویی با خطاهای سیاسی با ستایش یاد کرد. او از خمينى گفت : خمينى ، زمانى گفته بود، اجازه داريد ، گريه كنيد بعد فريدون -ت گفت : خوب شد اين دستور را صادر كرد وگرنه مردم از خنده روده بر ميشدند و يا ميمردند !
هادی خرسندی، طنزپرداز نامی، که در برنامه شرکت نداشت، نوشتهای را راهی مراسم کرده بود، او با دوبیتی در ستایش از تنکابنی نوشته بود :
طنز تو تواناست، چه کتبی چه شفاهی
برضد رژیم است، چه شیخی و چه شاهی
یک لحظه ز آزار زمان آخ نگفتی!
بر صحت آن، شاخ سبیلِ تو گواهی
بعد از استراحتى كوتاه ، در بخش دوم برنامه ،نمايش زيبايى بنام " تجربه اى نمايشي بر اشعارى از " فروغ فرخزاد " با بازيگرى " بهرخ بابايى " و تنظيم و كارگردانى " مجيد فلاح زاده " اجرا شد. اين اثرى از " وهم سبز " بر اساس پنج قطعه شعر از معتبرترين شعر زن شاعر ايرانى فروغ فرخزاد بود. اين ٥ قطعه عبارت بود از الف : " به آفتاب سلامى دوباره خواهم داد " اين قطعه در حوزه ى سبك رمانتيك مقوله بندى شده كه با سبك " رئاليستك " بر صحنه رفت . ب: ديدار در شب ، كه از كابوس ها و ذهنيت دائم ودرگيرى با مرگ نشأت ميگيرد ، از نمايشي ترين قطعات شعرى است .ميتوان گفت ، اين قطعه در حوزه سبك " سور رئاليستى " و شيوه هاى تئاتر دلهره ( Macabere) دسته بندى شده بود .كه همانطور هم نمايش داده شد .ج- " عاشقانه " كه قطعه اى است "ليريك " با پس زمينه هاى. عرفانى ، عرفانى شرقى كه اين بار به سبك واقعى اش يعنى " مثونى " خوانندگى ميشود د - " عروس كوكي " و در ابتداى نمايش با صداى خود شاعر و ملاحت غمناكنانه ى زبانى اش " دكلمه " شد . در اين قطعه شاعر طنزوارانه به غمخوارى انسان خودباخته ، كه اكثر انسان دچارش هستند مي پردازد و هشدار ميدهد ... ايمان بياوريم به آغاز فصلي سرد. و - آخرين قطعه در واقع طرح موزايىكى است از چهار قطعه پيشين به اضافه ى هشدارى تند ة آشكار تر سياسى - اجتماعى شاعر به جامعه اى كه طراوت را از دست داده و موسيقى زندگى اش را فراموش كرده است ، در قطعه آخر ، طرح موزائيك وارى از قطعات پيشين به اضافه ى جوشش ها زبانى تب دار شاعر كه در بازی بهرخ بابايى ، حتا تا سبك يك بازى " اكسپرسيونيستى " مبالغه ميشود ! نكته آخر اينكه ، در اين نمايش ، پاي فشارى بر تفاوت ميان بازى زبان كه روشنفكرانه با بازى بدن كه غير روشنفكرانه و بيشتر بصرى است كه به آن توجه شده بود .
در پایان مراسم فریدون تنکابنی، آن چنان که شیوه بیان اوست، با طنز و شوخی به اختصار از زندگی ادبی خود و همچنین تجربه تازهاش در "خانه سالمندان" برای حاضران سخنانى ايراد كرد و گفت : در يكى از سايتهاى اينترنتى نوشته بودند " ايستگاه آخر " آنها نمى دانند اينجا مثل ايران نيست و همه چيز در اختيار ما قرار دارد از "حور و قلمان " و دختران پسرانى كه وقت خود راصرف نگهبانى و نگهدارى از ما ميكنند . تنكابنى در مورد مسايل سياسي خود گفت و انتقادات سر بسته و نا مشخص مطرح كرد او در جايى گفت : ولى ناچارم بگويم ، كميته مركزى كه مثل بانك مركزى بيشتر شبيه بود و...! او حرفش را با حافظ ادامه داد سپس از برگزاركنندگان برنامه ی گراميداشت ، سپاسگزارى كرد ،. او چند بيت از شعرهاى سيمين بهبهانى خواند و آغاز و پايان را نشان داد .
شاعر افغانی در آخر برنامه که سه جلد از کتابهایش را تقدیم تنکابنی کرده و پس از تعظیم در برابرش اجازه خواست شعری را برای او بخواند ولی مجری (نافعی ) به او اجازنداد و لی با اسرار تنکابنی اجاز یافت ولی عده ای تحملشان تمام شده و قبل از پایان شعرش سالن را ترک می کنند که منظه ی قشنگی نداشت . باز باید یادبگیریم و درجه تحملمان را بالا ببریم .
___________________________________________________________________________
[١]
فریدون تنکابنی در سال ۱۳۱۶ در خانوادهای فرهنگی در تهران به دنیا آمد. پدرش دبیر و مدیر دبیرستان بود و مادرش آموزگار. خود او نیز پس از پایان تحصیل، دبیر زبان و ادبیات فارسی شد. در سال ۱۳۴۰ اولین داستان خود را به نام "مردی در قفس" منتشر کرد که لحنی رومانتیک دارد. او سپس با نشریات ادبی ایران به همکاری پرداخت و نوشتههای او بیشتر به طنز گرایش پیدا کرد.
تنکابنی در سال ۱۳۴۸ از اعضای پایهگذار "کانون نویسندگان ایران" بود و در برخی دورههای این تشکل مدافع آزادی نشر و بیان، در هیئت دبیران آن حضور داشت.
[2] اختر قاسمی از می پرسد : مستقيم به آلمان آمديد؟
- نخير، سفر ما ماجرايی دارد. بعد از حمله به شورای نويسندگان و هنرمندان که بهآذين رييس آن بود، و پس از بازداشت او چون من فکر کردم که ممکن است دستگير شوم و با توجه به مسايلی که از زندان جمهوری اسلامی شنيده بودم و من هم اصلا آمادگی برای چنين شرايطی نداشتم، بنا بر اين با کمک دوستان و آشنايان به تبريز آمديم. دوستان قبلا با قاچاقچيان ملاقات کرده بودند و به آنها پول داده بودند و آنها ما را به سلماس و خوی و مناطقی که تحت تسلط کردها بود بردند و بعد مسافت طولانی را پياده رفتيم که از آنجا با اسب ما را از طريق کوهستان به مرز ايران و ترکيه رساندند.
از ترکيه به بعد هم با قاچاقچيان تُرک بوديم که به شهر وان رفتيم و از شهر وان سوار اتوبوس شديم و به آنکارا آمديم. يکی از رفقا بليط هواپيما را تهيه کرده بود و از انجا با هواپيما و گذرنامه جعلی که داشتم (البته من گذرنامه رژيم سابق را داشتم ولی اعتبار نداشت) به برلين شرقی و از آنجا به خيابان معروف فريدريش (فردريش اشتراسه) در برلين رفتيم. از انجا هم دوستی به استقبال ما آمد و چند روز در آنجا بوديم.
برخی دوستان معقتد بودند که نبايد خودمان را برای پناهندگی معرفی کنيم چون ممکن است ما را به رژيم ايران تحويل دهند! البته من گفتم که در زمان شاه که آلمانها بهترين روابط را با رژيم شاه داشتند چنين کاری را نکردند و امکان ندارد که حال آنها دست به چنين عملی بزنند. در هر حال بعد از غلبه کردن بر ترديدها يک به يک رفتيم و تقاضای پناهندگی داديم. بعد از مدتی که در برلين غربی بوديم ما را به آلمان غربی (چون برلين غربی در وسط برلين شرقی و در واقع در محاصره آلمان شرقی بود) به شهر براونشوايگ فرستادند تا اينکه ما را به دادگاهی در شهر نورنبرگ دعوت کردند که خيلی سريع هم پيش رفت. آنها نام مرا میشناختند. چند سوال کردند و بعد از مدتی پاسخ مثبت دادند و مرا به شهر ديگری فرستادند. وقتی که گذرنامه پناهندگی را گرفتم به شهر کلن آمدم و تا الان در شهر کلن مقيم هستم.
در اين مدت در شهر کلن چه کارهايی میکرديد؟
- عمدتا کارهای مطبوعاتی می کردم. مقاله مینوشتم که در نشريات خارج از کشور منتشر میشد. سرپرستی دفترهای شورای نويسندگان و هنرمندان و ادارهی آن با من بود که از دوستان شعرا و نويسندگان شعر و مقاله میگرفتم و در آنجا منتشر میکرديم. تقريبا چهار پنج شماره منتشر کرديم که خيلی هم خوب بود و در کلن منتشر میشد.
منبع:پژواک ایران