آقای مهاجرانی ولی افتاد مشکل‌ها
مهدی اصلانی

 

شما از روشنفکری مفهومی دينی استخراج می‌کنيد حال آن‌که روشنفکر مفهومی است جهانی که اتفاقاً از غرب بر ما نازل شده است. موضوع کانونی انديشه‌ی روشنفکری انسان است. نه ايدئولوژی نه مذهب نه مليت و نه هيچ‌چيز ديگر

آقای عطاء‌الله مهاجرانی! در آخرين مکتوب‌شان و در دفاع از تعريفِ مسعود بهنود و ارتباط روشن‌فکری با شيعه از جايی تعريف روشن‌فکری آغاز می‌کنند که غيرروشن‌فکری است. "روشنفکر ايرانی بايد با شيعه آشنا باشد"

پرسشی که بلافاصله موضوعيت می‌يابد آن است که بر مبنای چه نيازی روشن‌فکرِ ايرانی بايد با شيعه آشنا باشد و ابعاد اين آشنايی چه حوزه‌ای را در بر می‌گيرد.(۱)

آيا روشن‌فکرِ ايرانی بايد با شيعه آشنا باشد تا بداند با آن چه‌گونه برخورد کند؟

آيا اين آشنايی بايد ناظر بر رعايتِ خطوط قرمز و بنيان‌های فکری تشيع به عنوانِ شعبه‌ای از دين اسلام باشد؟

تاًکيد آقای مهاجرانی به عنوانِ يک دولت‌مردِ وامانده از قدرت، معنايی معادلِ رعايت قدرت دارد.

در نتيجه يکی از معانی‌ی با شيعه آشنا بودن و مکث بر "روشن‌فکر ايرانی بايد با شيعه آشنا باشد" آن است که خارج از چهارچوب شيعه چه در گردونه‌ی قدرت و چه خارج از آن ما نمی‌توانيم سخنِ کامل داشته باشيم.

با ذکر مثالی از زندگی سياسی‌ - اجتماعی آقای مهاجرانی بر مدعای خود شاهد احضار می‌کنم.

پس از فوت خمينی در اولين دوره‌ی رياست جمهوری هاشمی‌رفسنجانی، به هنگامی که عطاء مهاجرانی معاون پارلمانی رياست‌ جمهوری بود در تاريخ ششم ارديبهشت ۱۳۶۹ مکتوبی تحت عنوان "مذاکره با آمريکا" در روزنامه‌ی اطلاعات از ايشان رسانه‌ای شد، که سيل حملات جناح مخالف دولت را در پی داشت. (۲) آقای مهاجرانی در تهاجم و پاسخ به منتقدان‌‌شان مقاله را "يکی از نقاط برجسته‌ی نويسندگی و کار مطبوعاتی و سياسی خود" دانستند. سپس "مقام معظم ره‌بری و ولی امرِ مسلمين" -لابد جهان- علی خامنه‌ای که اختياردار "امت هميشه در صحنه" می‌باشند و خود پيش‌تر به هنگامِ حضور خمينی به همين شيوه از وی تودهنی خورده بود(۳) به صحنه ورود می‌کند: "من معتقدم آن کسانی که فکر می‌کنند ما بايد با استکبار مذاکره کنيم يا دچار ساده‌لوحی هستند يا مرعوبند" (۴)

آقای مهاجرانی در نهايت بر اثر فشارها و تشرِ "ره‌برِ معظم" وادار به توبه‌ی خفيف شده و گفتند: "سخنان و مواضعِ مقام ولايتِ امر را فصل‌الخطاب همه سخنان و مواضع می‌دانم"(۵)

آقای مهاجرانی يک ساخت حکومتی را به بحث همه‌گانی گذاشته و آن‌را تبديل به قدرت می‌کنند. بحث بر سر دفاع ايشان از تشيع به عنوانِ يک شخصِ باورمند با آيين‌شان نيست به عنوان نمونه ايشان می‌توانستند در مقاله‌ای با مستنداتِ خود بنويسند شيعه برترين انديشه‌ی جهان است. بحث بر سر آن است که من حقِ مساوی پاسخ‌گويی داشته و بتوانم بگويم نخير اين‌گونه نيست. حال آن‌که آقای مهاجرانی خود به خوبی وقوف دارند در اين مواقع اگر گردن مخالف از سر جدا نکنند چنين امری در حکومت شيعه‌ی مرتضی‌علی محال است. آقای مهاجرانی اما چه می‌کنند؟ ايشان ابتدا از يک انديشه‌‌ی آسمانی تقدس ساخته و با ايجادِ گفتمانِ سکوت نام آن‌را می‌گذارند انديشه‌ورزی. من می‌پرسم چرا انديشه‌ی شما(شيعه) حقانيت دارد ايشان می‌گويند برای اين‌که اکثريت مطلق مردم ايران شيعه هستند. آقای مهاجرانی معتقدند: "روشنفکر ايرانی بيگانه با زبان فارسی و بيگانه با فرهنگ شيعی با چه کسی سخن می‌گويد؟ و قلمرو انديشه او کجاست؟"(۶) ايشان در نوشته‌ی مورد بحث اميرعباس هويدا را به عنوان نمونه به ميان می‌کشند که زبان فرانسه‌اش بی‌نقص بوده است. آقای مهاجرانی تسلط بر زبان فرانسه را می‌خوانند بيگانه‌گی با زبان فارسی و فرهگ ايرانی و بعد نتيجه می‌گيرند هويدا با فرهنگ ايرانی يا شيعه نا‌آشنا بوده‌‌ است. من نديدم هيچ‌کس تاکنون به فارسی سخن گفتن آقای هويدا به عنوان يکی از پرخوان‌ترين و پردانش‌ترين نخست‌وزيران ايرانی ايراد گرفته باشد و در حوزه‌ی دانسته‌هايم نيست که مرحوم هويدا چه مقدار با فرهنگ شيعه آشنايی داشته چون کسی که از ايشان امتحان شيعه‌دانی نگرفته است. هم آقای بهنود هم آقای مهاجرانی بر مبنای تعريف‌شان آقای خاتمی را روشن‌فکر‌تر از هويدا می‌دانند. پرسش آن است چرا آقای خاتمی روشن‌فکرتر از هويدا است؟ چون خاتمی به زبان فارسی مسلط‌تر بوده؟ و يا چون آشنايی‌اش به فرهنگ ايرانی (بخوان تشيع) بيش از هويدا بوده. خوب بشناسد. شما از اعتقاد و باور دينی خاتمی و نزديکی سياسی با وی نوعی برتری‌ی فرهنگی می‌سازيد. احتمالاً آقای خاتمی تسلطی بيش از هويدا بر درس خارج و اصولِ دين و کتاب اصول کافی ثقه‌الاسلام کلينی داشته و احتمالاً آقای هويدا کم‌تر نهج‌البلاغه خوانده و آشنايی بيش‌تر با بالزاک و مونتسکيو و ميشل فوکو و رولان بارت و ... نام‌هايی خارج از توانِ فهمِ خاتمی داشته.

در نتيجه با شيعه آشنا بودن و تأکيد بر آن‌که آدمی بايد با شيعه آشنا باشد معنايش معادل آن است که خارج از چهارچوب شيعه ما نمی‌توانيم سخنِ کامل بگوييم. شما اين محدوديت سخن را با توده پيوند می‌دهيد و از کميتِ توده کيفيت می‌سازيد

ممکن است گفته شود شما جواب من را داديد جواب اين ۸۰ ميليون ايرانی را چه‌کسی می‌دهد؟ معنی اين حرف آن است که چون اکثريت با ما است تو بايد به زبان ما سخن بگويی که به زبانِ شيرين فارسی ترجمانِ"ميزان راًی ملت است" معروفِ "امام راحل" می‌باشد. مثالی می‌زنم اگر همه‌ی مردم ايران روز عاشورا قمه و سينه بزنند و من نزنم تکليف چيست؟ من فرهنگ توده را نشناخته‌ام؟ اصلاٌ کارِ روشن‌فکر آن است در پاره‌ای مواقع در مقابل مستی‌ توده سر خم نکند. شما مستی توده را منطق می‌کنيد. برتری يک فکر و انديشه از روی تعداد مخاطب تعيين نمی‌شود چرا که با اين نگاه انديشه و انديشه‌ورزی بی‌معنا می‌شود. شما اکثريت را ازلی می‌کنيد. اگر قرار باشد چيزی معادله را بر هم زند سخن مخالف است. شما اين صدا را سرپوش گذاشته و جست‌و‌جوی ازليت و ابديت می‌کنيد. حال آن‌که يکی از جان‌‌مايه‌های مفهومِ روشن‌‌فکری تقابل با ازليت‌ها و ابديت‌ها است.

وقتی کسی به اجبار يا اختيار در چهارچوب چيزی سخن بگويد و نتواند از آن عبور کند موقعيتِ روشن‌فکری‌اش منتفی می‌شود. بر مبنای تئوری "الياس کانتی"توده را شايد بتوان در اين بحث با مفهوم پول مقايسه کرد. ما هرگز نمی‌گوييم اين بيست دلاری چه‌قدر از صد دلاری زيباتر و بهتر است، پس بی‌خيال صد دلاری. چرا؟ چون صد دلاری با کميت‌اش مورد سنجش قرا می‌گيرد و هميشه ارزشش از بيست دلاری بيش‌تر است.

الياس کانتی در کتاب توده و قدرت می‌گويد: "توده هنگامی ساخته می‌شود که کميت جای کيفيت را می‌گيرد. توده در همه‌ی اشکال خويش چه تماشاچی‌ی مسابقه‌ی فوتبال باشد چه طرف‌دار يک انديشه‌ی سياسی، پديده‌ای است که در آن فرديت جايی ندارد. بر مبنای همين فقدان فرديت است که توده می‌تواند ابزار همه‌ی خشونت‌ها نيز باشد. آن‌چه تعريف پول و توده را به هم نزديک می‌کند اين است که پول نيز هنگامی پول می‌شود که کميت جای کيفيت را می‌گيرد."(۷)

بسياری از انديشه‌ورزانِ و روشنفکران ايرانی غير‌شيعه و لائيک با خلق آثاری در خور، شناختی افزون از آن‌چه بر آن تاکيد داريد از دين و تشيع دارند. و احتمالا در مسابقه‌ی تشيع‌شناسی بر بسياری از طلاب حوزه‌ی علميه‌ی قم غلبه خواهند کرد.

دکتر آرامش دوستدار واضع نظريه‌ی "دين‌خويی" در فرهنگ ايرانی با آثاری چون "امتناع تفکر در فرهنگ دينی" و "درخشش‌های تيره" و نيز تمامی کارهای مرجع و درخشانش. دکتر ماشالله آجودانی تاريخ‌دان غيرشيعی با کتاب تحسين‌برانگيز و تحقيقی‌اش "مشروطه‌ی ايرانی و پيش‌زمينه‌های نظريه‌ی ولايت فقيه" باقر مؤمنی محقق چپِ ايرانی با دين و دولت در عصر مشروطيت و … شناختی خارج از اندازه از دين و تشيع داشته و به همين علت نيز دين و تشيع را سه‌طلاقه نموده‌اند. از قضا اين هر سه نمونه در رده‌ی با فرهنگ‌ترين و ايران‌دوست‌ترين افرادی هستند که توسطِ حکومتِ شيعی ايران تنها به صرفِ انديشه‌ورزی -خوش‌بختانه- از وطنشان به غربت پرت شده‌اند چه اگر دست حکومتِ شيعی که شما وزير فرهنگش بوديد می‌افتادند تکه بزرگه‌شان گوشش‌شان بود و حضرت امام! با اره و تبر به چيدن اين گل‌های سرخ فرهنگ ايرانی مبادرت نموده و با مفسد فی‌الارض خواندنشان حکم مهدورالدم برای هرسه صادر فرموده بودند.

انديشه‌ورزی يعنی آن‌که هيچ پرسشی کفر نيست و هيچ يقينی به ذات يقين نيست و می‌توان بدان شک کرد و اين هر دو با نگاهِ آئينی شما فاصله‌ای نوری دارد. آقای مهاجرانی! بُنِ انديشه‌ی شما و تشيع در امر ترديد و يقين بر يقين متمرکز است حال آن‌که در حوزه‌ی انديشه‌ورزی ترديد در هرموردی جايز است.

در تشيع پاره‌ای پرسش‌ها را گردن می‌زنند. شما نمی‌توانيد خدا و هيچ يقينی را که از آسمان بر شما نازل شده مورد پرسش قرار دهيد. شما در باز‌تعريفِ از فرهنگِ شيعی می‌گوييد: "فرهنگی که دو ويژگی ممتاز دارد. عدالت طلبی و انديشه‌ورزی" اين سخن شما در نهايت يک خوانش از تشيع را در بر می‌گيرد و موردِ توافق عمومی نيست شما به تمامی تلاش می‌کنيد با تلطيف آسمان و تشيع برتری فکری بسازيد شما "امام علی" را پيشوای عدالت خواهان جهان دانسته و تداوم اين فکر در يازده فرزندشان که آخری منجی است و قرار است روزی تشريف‌فرما شوند و جهان را از آلوده‌گی و کفر و گناه نجات دهند از تمامی‌ی عدالتِ ايشان خلخال باز کردن از پای دخترک يهودی است اما از قطع چندهزار گردن و دستِ بريده سخن به ميان نمی‌آوريد و از همه‌ی انديشه‌ورزی‌شان نهج البلاغه به ميان می‌کشيد و بعد می‌فرماييد خوب حالا هر پرسشی داريد بپرسيد. خوب با اين نگاه ديگر اساساً پرسشی باقی نمی‌ماند.

شما از روشن فکری مفهومی دينی استخراج می‌کنيد حال آن‌که روشنفکر مفهومی است جهانی که اتفاقاً از غرب بر ما نازل شده است. موضوع کانونی انديشه‌ی روشنفکری انسان است. نه ايدئولوژی نه مذهب نه مليت و نه هيچ‌چيز ديگر.

هر نوع پرستش و سرسپرده‌گی به هرحوزه‌ی‌ای روشن‌فکری را لاغر و مفهومِ روشن‌فکر را محدود می‌کند. انديشه‌ی دينی به ويژه شعباتی از آن با روشن‌فکری در تضاد است. آن‌چنان‌که اعتقاداتی از نوعِ استالين و مائو و پول‌پوت و.... با انديشه‌ی روشن‌فکری در توافق نيست. اصل در روشن‌فکری آزادی است و آزادی نمی‌تواند انديشه‌ی مرا جايی متوقف کند. تشيع متوقف‌‌کننده‌ی بسياری چيزها از جمله آزادی است.

و در پايان مرتکبِ اعترافی شوم: مذهب و شعبه‌ی ايرانی‌‌ آن-تشيع- زنجيری است آرام‌بخش در تارو‌پودِ بسياری از آدميان.

زنجيری که اما آرامش‌دهنده باشد، هرگز قادر به فهم آزادی نيست.

ــــــــــــــــــ
۱- نگاه کنيد به "روشنفکر ايرانی و فرهنگ شيعی" عطاء مهاجرانی تارنمای جرس
۲- نگاه کنيد به عطاء مهاجرانی "مذاکره مستقيم" روزنامه اطلاعات ششم ارديبهشت ۱۳۶۹
۳-در سال ۱۳۶۶ علی خامنه‌ای در نماز جمعه تفسيری متفاوت از نظر خمينی مرتبط با ولايت فقيه و احکام الهی و حکم حکومتی ايراد کرد که با واکنش تند و تودهنی خمينی مواجهه شد. نگاه کنيد به روزنامه اطلاعات دوازدهم دی ماه ۱۳۶۶
۴- نگاه کنيد به نامه علی خامنه‌ای به مهاجرانی روزنامه اطلاعات دوازدهم ارديبهشت ۱۳۶۹
۵- نگاه کنيد به سخنان عطاء مهاجرانی در رای اعتماد مجلس به وی
۶- نگاه کنيد به "روشنفکر ايرانی و فرهنگ شيعی" عطاء مهاجرانی تارنمای جرس
۷- نگاه کنيد به "بهمنی رها شده است پشت‌اش ايستاده‌ايم يا زيرش" بهروز شيدا در گفت و‌گو با حسين نوش‌آذر راديو زمانه

منبع:پژواک ایران


مهدی اصلانی

فهرست مطالب مهدی اصلانی در سایت پژواک ایران 

*از باکارا تا جمکران؛ از میامی تا جماران  [2023 Dec] 
*شاملو‌زنی! استنفورد، عباس میلانی و دکتر گرامی   [2023 Oct] 
* بهار می‌خواهیم.  متن سخنان تجمع ۱۱ مارس. فرانکفورت [2023 Mar] 
*۲۲ بهمن! خانه در بهشت نداشتیم اما ساکن جهنم شدیم  [2023 Feb] 
*«حصرنامه»‌ی میرحسین یا پایبندی به انقلاب اسلامی   [2023 Feb] 
*آقای بودستروم! به‌راستی این‌گونه از جنایت سخن گفتن سخت شگرف است   [2023 Jan] 
*راه روی مرگ- هزار چلچله‌ی بهارزا، دفن‌شده بر گم‌گورها  [2023 Jan] 
*سیندرلا / توئیتی که آرشیو‌شد لنگه کفش شیشه‌ای که اندازه‌ی پای هیچ‌کس نیست  [2023 Jan] 
*یلدا نوشت/ رد پایی از خون و باریکه‌ای از خاطره   [2022 Dec] 
*سهیلا وحدتی، چوپان خیرخواهی که نفی را نفی می‌کند   [2022 Nov] 
*آقای یوران ببخشید!   [2022 Jul] 
*زن‌ستیزی نه! زن‌زدایی  [2022 Mar] 
*آیت‌آلله‌زاده‌ی مارکسیست، چپ‌کشی یا قتلِ فکرِ مخالف   [2022 Feb] 
*سال‌هاست که آواز قناری شهید قارقار کلاغ است  [2021 Nov] 
*«تلخ چون قرابه‌ی زهری؛ خورشید از خراشِ خونین گلو می‌گذرد»  [2021 Oct] 
*«ابلیس خدای بی‌سروپایی ست؛ انگشت‌نما شده به ناپاکی»*  [2021 Aug] 
*دختر بابام‌ ام، دکتر عباس میلانی و استنفورد   [2021 Jul] 
*زارممد! خودتو ضایع نکن! نرو!  [2021 Jul] 
*خلق کوپن‌فروش  [2021 May] 
*ارتفاع ابتذال   [2021 May] 
*بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید این سازِ بی‌زمان؟  [2021 Apr] 
*پوزیسیون و ‌‌اپوزیسیون، آب‌هویج بستنی یا معجون  [2021 Apr] 
*عیدنوشت: جواد وستینگهاوس و جواد یساری   [2021 Mar] 
*سکولاریسم، «فاعتبروا یا اولی‌الابصار» و خانم شیرین عبادی   [2021 Jan] 
*«به جز تصویرِ دوردستِ من نیست.» (نگاهی به «این بامداد خسته»)  [2020 Dec] 
*شاملو و حاج‌سیدجوادی و حکایت ۴ نامه   [2020 Nov] 
*«جانی پُراز زخمِ به‌چرک درنشسته.» (۱) نگاهی به کتاب تابوت زندگان  [2020 Oct] 
*«آواز نگاه از دریچه تاریک»: روایت‌ خانواده زندانیان سیاسی از دهه ۶۰   [2020 Sep] 
*معرفی کتاب: «آواز نگاه از دریچه‌ی تاریک» منتشر شد  [2020 Aug] 
*پری بلنده  [2020 Jul] 
*تنها یک راه دارد   [2020 May] 
*بهر آزادی‌ی قدس از تورنتو باید گذشت  [2019 Dec] 
*صبح به‌خیر عالی‌جناب قاتل!‏   [2019 Nov] 
*هنوز دردناک‌ترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند *   [2019 Aug] 
*جنون را نشانی از این آشکارتر؟ *   [2019 Aug] 
* نه مُردنِ شمع و‎ ‎‏ نه بازماندنِ ساعت*   [2019 Jul] 
*شغالی که ماهِ بلند را دشنام گفت  [2019 Jun] 
*«باید تماشای خود‌ویرانی انسان را از سکه انداخت»   [2019 Jan] 
*دست‌خط! نه خط‌خوردگی‌ دست. مسئله این است آقای بهکیش   [2018 Dec] 
*«بازماندگان در صف نخست دادخواهی راستین تابستان ۶۷ هستند»   [2018 Dec] 
* قاضی مقیسه سرسپرده‌ی ساطور و دارِ قاتلان است  [2018 Aug] 
*هذیان تابستانی  [2018 Jul] 
*درگذشت امیرانتظام دست‌کاری‌ی حافظه در روایت مخدوش  [2018 Jul] 
*تکثیر زخم، گفتمان توجیه نگاهی به بیست‌و‌نهمین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایرانی. [2018 Jun] 
*فسقلی گز بده  [2018 Mar] 
* فرمون کجایی که حجاریان قیصر را کشت  [2018 Jan] 
*آب‌گوشتِ گربه، واگویی‌ی روایتی مخدوش   [2018 Jan] 
*می‌دانستند دندان برای تبسم نیز هست! تنها بردریدند  [2017 Oct] 
* طوفان خنده‌‌ها، تمیز بمانید آقای بابک داد  [2017 Aug] 
*آقای کروبی من با شما پدرکشته‌گی دارم  [2017 Aug] 
*بچه‌ها بلند شین خمینی مرد!   [2017 Jun] 
* نگاهی به لقب‌سازی‌های اکبر گنجی  [2017 May] 
*کسب و کارش مرگ بود  [2017 Jan] 
*جعبه سیاه  [2016 Aug] 
*به بچه‌های دروازه غار بگین «داش‌عباس» مُرد   [2016 Jan] 
*آقای طاهری‌پور با این کفش‌های لنگه‌ به لنگه راه به جایی نخواهید برد   [2015 Dec] 
*کاپیتان هفتاد ساله شد  [2015 Dec] 
*سازمان اکثریت؛ هم‌صدایی با قدرت و «کمیسیون حقیقت‌یاب» مقام عظما  [2015 Oct] 
*و حاشا این خروس را سرِ بُریدن نیست  [2015 Jul] 
*نقدی بر نحوه‌ی پوزش‌خواهی بی‌بی‌سی از اکبر گنجی  [2015 Jun] 
*نگاش نکن ظریفه؛ شیش نفر رو حریفه و اسکار یواشکی برای مسیح علی‌نژاد  [2015 May] 
*عزیز اصلی هم رفت  [2015 Apr] 
*به جای تبریک نوروزی؛ جواد وستینگ‌هاوس. جواد یساری  [2015 Mar] 
*پيش‌مرگِ بهارم؛ اسفندم، از کوچه دردار تا سرزمين وايکينگ‌ها  [2015 Mar] 
*به کوری‌ چشمِ شاه عکس آقا تو ماه نمایون شده  [2015 Jan] 
*بدرود رفيق لب‌دوخته  [2015 Jan] 
*آقای مهاجرانی ولی افتاد مشکل‌ها  [2014 Dec] 
*آقای بهنود! روشن‌فکر دماسنج جامعه است نه بادنمای آن  [2014 Nov] 
*حالا کو تا بهار بیاید. برویم از برگ‌برگِ پائیز گریه برچینیم  [2014 Oct] 
*همیشه کسی هست تا از دریا بگوید  [2014 Sep] 
*«و هنوز از چشم‌ها خونابه روان است.» آمارِ واقعی کشته‌گان تابستان 67 مهدی اصلانی  [2014 Jul] 
*نام همهٔ فرزندان اسماعيل است، فروغِ جاودان. مرصاد. کشتار تابستان ۶۷  [2014 Jul] 
*از دروازه‌غار تا اشرف؛ از اشرف تا لندن  [2014 Mar] 
*آوازه‌خوان نه آواز؛ شرم رقیه دانشگری و مسئولیت فردی  [2014 Mar] 
*پری بلنده  [2014 Feb] 
*نوزده بهمن؛ موسی خیابانی؛ سیاهکل؛ پایکوبی اکثریت  [2014 Feb] 
*«نشود آن‌که بشود که نشود. امام خمینی» و آن سال وبایی   [2014 Jan] 
*پیروزی وجدان بر وظیفه. زانو زد اما تسلیم نشد  [2013 Dec] 
*شگرف است! این حد خون‌سرد از جنایت گفتن  [2013 Nov] 
*چيدنِ گل سرخ با تبر  [2013 Oct] 
*می‌خواهم ببوسم‌ات! نشانی خانه‌ات کجاست؟  [2013 Aug] 
*یکی از قاتلین رفقایم وزیر شد. تکبیر برادران!   [2013 Aug] 
*اکبر قاتل  [2013 May] 
*فردین و فروردین  [2013 May] 
*اکبر شالگونی هم رفت؛ سفر به خیر مسافرِ جاده‌ی شمشیر   [2013 Jan] 
*هشت عکس فوری از آلبومی خصوصی برای ۶۷ ساله‌گی پرویز قلیچ‌خانی   [2012 Dec] 
*بند هشت، زندان گوهردشت متن سخنان مهدی اصلانی در دادگاه لاهه [2012 Oct] 
*خدا، شاه، ميهن، ابرو‌کمانی سلطنت در دام‌چاله‌ی رژيم اسلامی  [2012 Jul] 
*تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! «آی نقی» خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن  [2012 May] 
*رجبعلی مزروعی را با سیاهکل چه کار  به بهانهٔ حضور رجبعلی مزروعی در مراسم سياهکل سازمان اکثريت [2012 Feb] 
*"تابستان۶٧، پرونده‌ای‌ست هنوز ناگشوده" متن سخنراني در پارلمان اروپا   [2011 Nov] 
*خودشيفته‌گی بدخيم، دير تشريف‌فرما شده‌ايد آقای گنجی! لطفاً ته صف  [2011 Nov] 
*zoroo با خاطره و یادِ بلندِ بهروز سلیمانی  [2011 Nov] 
*کجای این بازی عدالت است؟ برای محمد نصرتی و شیث رضایی  [2011 Nov] 
*ما هنوز زنده‌ایم   [2011 Oct] 
*خاوران، تفاهمِ وجدان‌های زخمی  [2011 Aug] 
*طاقت بیار رفیق به جان‌سوخته‌گی‌های ایرن و محمود معمار‌نژاد [2011 Aug] 
*دروغ می‌فرمایید! شما مخالف اعدام نبودید  [2011 Jun] 
*آقای کروبی هیچ می‌دانید خاوران کجاست؟   [2010 May] 
*سازمان اکثریت، اراده‌ی معطوف به قدرت برخورد با گذشته یا فرار به جلو؟   [2010 Mar] 
*احمد رشیدی‌مطلق کیست؟ علی شعبانی؟ فرهاد نیکو‌خواه؟ محمود احمدی‌نژاد؟ [2010 Jan] 
* در گذشت آیت‌الله منتظری. بازنگرى‌اى نادقیق به یک رخ‌داد تاریخی.  [2009 Dec] 
*رندان سلامت می‌کنند، جان را غلامت می‌کنند   [2009 Sep] 
*پنجم شهريور ۶۷، آغاز چپ‌کُشی در زندان گوهردشت  [2009 Aug] 
*خاکستری  [2008 Sep] 
*اعتراض   [2008 Sep] 
*فرزندان نسل خاکستری   [2008 Sep] 
*شامیت  [2007 Dec]