داعِش، دمل چرکین دیگری بر چهرۀ خاورمیانه
بهزاد مالکی

 

داعش (دولت اسلامی عراق و شام) – پدیده ای تازه و خلق الساعه نیست. نگاهی به ریشه های فکری و تاریخی آن، ما را با این واقعیت بیشتر آشنا می کند. برای نشان دادن این موضوع  مطلب خود را به بخش های زیر تقسیم کرده به تشریح آنها می پردازم.

۱- ریشه های فکری داعش در بستر تاریخی

۲ – زمینه های تاریخی و سیاسی پیدایش داعش در خاورمیانۀ عربی

۳ – شکل گیری اولیۀ داعش در عراق

۴ – رشد و گسترش داعش در سوریه و مبارزه و تفوق آن بر دیگر گروه های جهادی

۵ – داعش مهره ای در استراتژی غرب به ضد اسد و متحدان روسی و ایرانی آن

۶ – نقش قدرت های منطقه ای (ترکیه، عربستان سعودی و شیخ نشین های خلیج) در قوت گیری داعش

۷ – تشکیل دولت اسلامی در عراق و سوریه و دلایل رشد سریع و اولیۀ آن

۸ – سیاست های عملی داعش در متصرفاتش و سرکوب اقلیت های مذهبی و قومی و جاری ساختن احکام شرعی

۹ – تناقض استراتژی غرب در برخورد با داعش – تکرار سناریوی القاعده و طالبان

۱۰ – داعش و رابطۀ آن با جنبش های کردی

۱۱ – بهار عربی و جنبش های مردمی و دموکراتیک در میان پتک و سندان جهادیست ها و دیکتاتورهای محلی و متحدان  امپریالیست آنها

۱۲ – نتیجه گیری و طرح این سؤال که چه آینده ای را می توان در خاور میانه تصور کرد؟

اسلام و حکومت

داعش گونه ای از اسلام سیاسی (اسلام همچون ایدئولوژی حکومت) را بیان می کند که در اندیشۀ اهل سنت از سابقه ای طولانی برخوردار است.  من در مقالۀ «بررسی قانون اساسی جمهوری اسلامی» (که به زودی منتشر می شود) نشان داده ام که همۀ نحله های اسلامی، تحقق ایده های خویش را در پیوند و نزدیکی به قدرت و در برخی از شاخه های رادیکال آن تسلط بر قدرت سیاسی، جستجو می کردند و می کنند. «اسلام از بدو تاًسیسش در شبه جزیرۀ عربستان، همانند آبشخورهای ابراهیمی و غیر ابراهیمی اش به این نتیجه رسیده بود که مسلمانان برای بسط نفوذ و قدرتشان به سیاست نیاز دارند و به قدرت سیاسی و حکومت رو آورد. محمد و یارانش با تکیه بر قبیلۀ قریش، با وارد شدن در یک کشاکش سیاسی- نظامی و از طریق یک سری جنگ ها، موسوم به غزوات محمد (احد و خند ق و. . ) بر قبایل رقیبش پیروز گردید. رقبای قدرتمند محمد و نومسلمانان، در کیش جدید، همدست نیرومندی برای حفظ و بسط قدرت خویش یافتند و به آن گرویدند. اسلام حربۀ نیرومندی برای وحدت قبایل عرب گردید. بلافاصله بعد از مرگ محمد، حکومت خلفا در شبه جزیرۀ عربستان برقرار گردید. خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان و علی)، اولین حکومت اسلامی را تشکیل دادند. هنوز مرکب وصیت نامۀ محمد خشک نشده بود که  امیران و سردمداران عرب برای جانشینی او و دست یابی به قدرت، بر روی هم شمشیر کشیدند. جنگ های جمل (بین عایشه و طلحه و زبیر با علی بن ابی طالب )- صفین (بین علی و معاویه با شکست علی) – جنگ نهروان (خوارج با علی و شکست خوارج)- و جنگ کربلا (بین یزید بن معاویه و حسین بن علی) – در فاصلۀ کوتاهی برای تقسیم مجدد قدرت بین قبایل مختلف عرب به وقوع پیوست و انشعابات بزرگ جهان اسلام را برای همیشه رقم زد. خروج اعراب از زادگاهشان و تشکیل حکومت در شامات (سوریه و لبنان) و عراق و بصره آنها را به مرزهای دو امپراتوری قدیم ساسانی و روم نزدیک ساخت. با یورش اعراب به امپراتوری ساسانی و گسترش نفوذ و قدرتشان در شمال آفریقا، زمینۀ ایجاد امپراتوری اسلامی را به وجود آورد. بنی امیه اولین سلسلۀ خلفای اسلامی را به وجود آوردند و به مدت ۹۰ سال (۶۶۱-۷۵۰ میلادی) درقلمرو وسیعی حاکمیت مسلمانان را برقرار نمودند. بعد از آنان بنی عباس (از قبیلۀ هاشمیان-عموی محمد)- سلسلۀ عباسیان را به مدت ۵۰۸ سال (۷۵۰-۱۲۵۸ میلادی) تا مرزهای اندلس گسترش دادند.

«در اندیشۀ سیاسی اهل سنت، برای حکومت شرط معصوم بودن سلطان یا خلیفه و یا امام وجود ندارد. تا جائی که برخی ازعلمای سنی از جمله «امام محمد غزالی» و «ابن تیمیه» در نوشته های خود، حکومت سلطان جابر را براساس ضرورت یا پذیرش واقعیت توجیه کرده اند.

«جدا از تناقض هائی که در اندیشۀ سیاسی حاکمیت، در نزد علمای اهل سنت می توان نشان داد، در واقعیت، دین و دولت جدائی ناپذیر تلقی می شد. سلطان ولی امر محسوب می شد» «مشروطۀ ایرانی- ص ۱۷۱-  ماشاء الله آجودانی- نشر اختران».

یکی از علمای برجستۀ اهل سنت، فضل الله بن روزبهان خنجی اصفهانی که در آرزوی بر پائی حکومت اسلامی، کتاب سلوک الملوک را به تحریر در آورده، پا را تا بدانجا پیش نهاد که صریحا” نوشت. «سلطان در عرف شرع کسی است که بر مسلمانان مستولی باشد، به حکم شوکت و قوت لشکر، و علما گفته اند: واجب است طاعت امام و سلطان در هرچه امر و نهی کند، مادام که مخالف شرع نباشد. خواه عادل باشد، خواه جابر». «همانجا –ص-۱۷۱». هم اکنون نیز، پادشاه کشور مراکش، لقب امیرالمومنین و بالاترین مقام مذهبی کشور را دارد. و از آن بالاتر در کشوری مثل عربستان سعودی، مشکل بتوان انفکاکی بین قدرت سلطنت و قدرت مذهبی وهابیون یافت. اقتدار مذهبی و اقتدار سیاسی، تواما” دیکتاتوری مذهبی متکی به قوانین شرعی را در آنجا جاری ساخته اند.

آبشخورهای ایدئولوژیکی داعش

داعش همچون سلفش القاعده و طالبان، در اصل دنباله رو جریان «وهابیت»(۱) است. اصل ایدئولوژی آنها وهابیت است و به جریان سلفی گری«ابن تیمیه» (۲) و احمد بن حنبل از فقهای چهار گانۀ سنی بر میگردد. و رویکردی «اشعری گونه»(۳) به اصول اسلام دارند. بدین معنی که می گویند باید به اسلام اصیل و اولیۀ سلف بازگشت. رکن اصلی ایدئولوژی داعشی ها تکیه به کتاب و سنت، البته فقط ظاهر آن است و هیچگونه تقسیر و استدلال را برای درک آن بر نمی تابند. از این رو رویکردی ضد فلسفی، ضد عقلی، ضدعلمی و حتی ضد اجتهاد دارند. اجتهاد سلفی که مورد تاُئید آنهاست، درک مستقیمی است که خودشان از قران و سنت اخذ می کنند. با رد علمای چهار گانۀ اهل سنت، ویژگی ایئولوژیک شان برگشت به صدر اسلام، سلف، ظاهر کتاب، سنت، احیای خلافت، اجرای شریعت و وحدت امت مسلمان است. امری که آنها را در ردۀ پان اسلامیست ها قرار می دهد.

داعش شاخه ای از جریان عمومی «پان اسلامیسم» است. پان اسلامیسم که از حدود نیمۀ دوم و یا ربع آخر سدۀ نوزدهم در امپراتوری عثمانی، بخشی از هند، ایران و افغانستان شکل گرفت جریانی است که اعتقاد دارد اسلام تنها یک رشته اصول اخلاقی و معنوی نیست بلکه حاوی احکامی در زمینه های مدنی، جزائی، سیاسی (حکومتی)، اقتصادی و غیره نیز هست که می باید به عمل درآیند. از نظر بیشتر پان اسلامیست ها باید دولت یا حکومت اسلامی در سطح یک کشور، منطقه و جهان استقرار یابد. بدین اعتبار ولایت فقیه یا حکومت فقیهان (و یا کنترل اهرم ها و نهادهای سیاسی، نظامی و حقوقی و غیره توسط ولی فقیه) یک جریان پان اسلامیستی (از نوع شیعی آن) است که به قدرت سیاسی در یک کشور نیز دست یافته است البته «حکومت فقیهان» یا «ولایت فقیه» یا حکومت اسلامی و غیره از نظر محتوائی چیزی جز حکومت سرمایه داران و زمینداران بر کارگران و توده های مردم نیست که فقیهان به عنوان نمایندۀ بخشی از طبقۀ حاکم در آن حضور تعیین کننده و یا بسیار مهم دارند. اما در اینجا بحث ما شکل روبنائی حکومت است یعنی حکومت دینی که ادغام روبنای سیاسی و روبنای دینی در یکدیگر است. پان اسلامیسم غیر از جریان خمینی که به قدرت سیاسی رسیده، شامل جریان های متعددی است که برخی از آنها به لحاظ زمانی مقدم بر خمینی و پان اسلامیسم اخیر ایران بودند. ایدۀ پان اسلامیسم در قرون اخیر با اندیشه های سید جمال الدین اسد آبادی (یا افغانی ۱۲۷۵-۱۲۱۷ ه ش) درهم آمیخته است. او از اندیشمندان و فعالان سیاسی سدۀ ۱۹میلادی است که در مصر و عثمانی وهند و ایران فعالیت داشت و چندی در الازهر درس می داد. شاگرد برجستۀ او، شیخ محمد عبده، مفتی بزرگ مصر بود که با کمک او روزنامۀ عروة الوثقی را در پاریس منتشر کرد. رویکرد سید جمال به پان اسلامیسم در درجۀ اول سیاسی بود و مایه ای ضد استعماری داشت. او بیشتر سعی داشت از بالا با متقاعد کردن سلطان عثمانی و پادشاه ایران، آنها را به ایدۀ اتحاد اسلامی خویش ترغیب نماید. شکست او در این راهکار، او را به نیروهای اصلاح طلب و مخالف نزدیک کرد. او همچنین با رؤسای مذهبی سنی و آیت الله های بزرگ شیعه زمان خود (مثلا به قولی با میرزای شیرازی) ارتباط داشت و می کوشید از نفوذ آنها در میان پیروان و مقلدانشان برای پیشبرد نظراتش مدد گیرد. پان اسلامیسم او همان طور که در بالا ذکر شد، هم در میان اهل تسنن وهم در میان اهل شیعه رسوخ کرد. کودتای رضاخان و شکست دولت عثمانی و روی کار آمدن ترکهای جوان، این ایده را موقتاً در ایران به عقب راند. اما سریعاً در واکنشی ارتجاعی بر بستر مبارزه علیه امپریالیسم غرب و تهاجم اقتصادی و فرهنگی آن و حسرت شکست مسلمانان سر بلند کرد. اخوان المسلمین در مصر و جماعت اسلامی در پاکستان، پرچم پان اسلامیستی را بلند کرده در پیوند با ایده های وهابی و سلفی اسلام سیاسی قرن ما را رقم زدند (۴). درمصر رشید رضا با تفسیر المنار و تحت تاًثیر سید جمال الدین، پدر خواندۀ بنیادگرایان اهل سنت شد و حسن البنا با تاًثیرپذیری از دیدگاه های او جنبش اخوان المسلمین را به وجود آورد. سید قطب(۵) بعد از کشته شدن البنا، ایده های سلفی او را با شعارهای اجتماعی تلفیق نمود. و مفهوم «عدالت اجتماعی» را وارد  ادبیات اهل سنت کرد. او مالکیت فردی را ذاتی نمی داند و مالک را وکیلی می بیند که از طرف اجماع تعیین شده است. از این رو مالکیت را از آن خدا می داند که به امانت نزد بشر نهاده شده است. این رویکرد او نقش مهمی در رادیکالیزه کردن اخوان و گسترش پایه های اجتماعی آنها داشت. او برقراری حکومت اسلامی به رهبری علمای دین را توصیه می کرد و ولایت را از فرد به نهاد شورای حل و عقد رجوع میداد. این جمله از اوست که «قرآن توانسته است تمامی علوم جهان را آن هم در یک آیه بگنجاند» (اخوان المسلمین- از اسحاق موسی الحسینی، ترجمۀ سید هادی خسروشاهی، انتشارات اطلاعات ۱۳۷۸). او از سلفی خواندن خویش ابائی نداشت. در همانجا چنین می خوانیم: «شما می توانید بگوئید و هیچ کس هم نمی تواند شما را باز دارد که اخوان المسلمین جنبشی است سلفی، شیوه ای است بر خاسته از سنت، حقیقتی است صوفیانه، سازمانی است سیاسی، گروهی است پهلوانی، انجمنی است علمی و فرهنگی، نهادی است اقتصادی و آرمانی است اجتماعی». پایگاه اجتماعی پان اسلامیسم را در مصر چون ایران لایه های مهمی از بورژوازی تجاری و خرده بورژوازی و روشنفکران دینی (روحانی و غیر روحانی) تشکیل می دادند. سرکوب های شدید دوران ناصر از یک سو و مراودات اخوان المسلمین با دستگاه دولتی و سرمایه داری جهانی در دوران های بعدی از سوی دیگر، جنبش اخوان را از نفس انداخته بود که با نسیم بهار عربی و با قدرت گرفتن سلفی های القاعده و طالبانی، دچار شوک جدیدی گردید که آن را دوباره به جلوی صحنه و حتی این بار به بالای هرم قدرت راند. موج جدید سلفی گرائی و تروریستی، اخوان را نیز بی نصیب نگذاشت و نهضت جهاد و تکفیر از درون آن به عنوان شاخۀ مصری القاعده بیرون آمد.

جریان دیگری که کمتر از آن صحبت شده جماعت ‌اسلامی‌، است کهیکی‌ از نخستین‌ و تأثیرگذارترین‌ احزاب ‌اسلامی ‌در شبه ‌قاره به ‌ویژه ‌پاکستان‌ به شمار می رود. بنیانگذار این‌ جماعت‌، ابوالاعلی‌ مودودی‌ (متوفی‌۱۳۵۸ ش‌/ ۱۹۷۹)، در ۱۳۱۶ ش‌/۱۹۳۷ به ‌فکر تأسیس‌ چنین ‌حزبی ‌افتاد و در ۴ شهریور ۱۳۲۰/ ۲۶ اوت‌۱۹۴۱ در لاهور در نشستی از رهبران مذهبی- سیاسی هند، آن را به وجود آورد. در همین ‌نشست ‌مودودی‌ به‌ عنوان‌امیر حزب‌ برگزیده‌ شد. افکار مودودی در خارج از شبه قارۀ هند نیزتاًثیر مهمی در ساختار فکری جنبش سلفی و جهادی معاصر گذاشته است و به ویژه طالبان را می توان فرزند «خلف» آن دانست. ابوالاعلی مودودی(۱۹۷۹-۱۹۰۳) در اورنگ آباد هند متولد شد.  در ابتدا طرفدار جمعیت مسلم لیگ بود. او از پایه گذاران اندیشۀ خلافت اسلامی در هند است. کتاب خلافت و ملوکیت او منشوری راهبردی در رد خلافت عثمان و معاویه و طرحی نو برای  خلافت اسلامی با ارجاع به دورۀ پیامبر اسلام می باشد. او بعد از استقلال هند، خواهان ‌هندی یکپارچه‌ و ‌مستقل‌ و مخالف جدائی پاکستان از هند بود. جدائی پاکستان از هند با اندیشۀ امتی و پان اسلامیستی او در تضاد بود. دولت – ملت برای او مفهومی نداشت. او ضد مدرنیته بود و رویکردی انکاری به پدیده های غربی داشت. صریحاً اعلام کرد که اسلام دموکراسی و لیبرالیسم نیست. اسلام مشروطه خواه نیست. اسلام، اسلام است و خود دارای قوانین متعدد و گوناگونی برای نظام اجتماعی و مدنی است. در تفکر مودودی‌ که‌ جماعت‌ اسلامی ‌بر آن ‌استوار است‌ مذهب‌ و سیاست ‌با یکدیگر آمیخته‌ شده‌اند و از این ‌رو، وی‌ از مفاهیم‌ و نمادهای ‌اسلامی ‌برای‌ تبیین ‌اندیشه‌ اسلامی‌ استفاده‌ کرده‌ و این ‌کار باعث ‌شده‌ است ‌تا قرائتی ‌سیاسی ‌از اسلام‌ ارائه ‌دهد. مودودی ‌نظام‌ سیاسی اسلام ‌را مبتنی ‌بر سه ‌اصل ‌اعلام ‌کرد: توحید، رسالت‌ که ‌مبتنی ‌بر قرآن ‌و سنّت‌است‌، و خلافت‌. از این ‌زمان‌ جماعت ‌اسلامی ‌خود را موظف‌ به ‌اجرای ‌شریعت ‌اسلامی ‌در پاکستان ‌نمود و در چند دهۀ ‌بعدی ‌کوشید تا قوانین‌ اسلامی ‌را جانشین‌ قوانین‌عرفی ‌نماید در پاکستان بخش هائی از زمینداران، نظامیان و بورژوازی تجاری و رهبران مذهبی از این جریان حمایت می کردند و می کنند. به علاوه، افراط گرایان مسلمان در چهارچوب دستگاه امنیتی پاکستان، از حامیان اصلی القاعده و طالبان می باشند. در تمام این کشورها بخش های کمابیش وسیعی از توده های فقیر و حاشیه نشین شهری که منبع فکری و فرهنگی دیگری جز تبلیغات دینی و مساجد و مؤسسات مذهبی ندارند و یا از احزاب و جریان های غیر دینی به دلایل گوناگون سرخورده شده اند هواداران و سیاهی لشکر جریان های پان اسلامیستی را تشکیل می دهند. همچنین عناصر ماجراجو و لومپن ها نیز بخش قابل توجهی از نیروهای جریانات مختلف پان اسلامیستی در همۀ کشورها را رقم می زنند.

زمینه های تاریخی و سیاسی ظهور داعش

داعش، علاوه بر آبشخورهای ایدئولوژیک – سیاسی فوق، در واقعیت های تاریخی خاورمیانه و وقایع سیاسی یک قرن اخیر نیز ریشه دارد. شکست امپراتوری عثمانی در جنگ اول و باز تقسیم منطقه بین امپریالیست های فاتح به ویژه انگلیس و فرانسه، با عقد قراردادهای سایکس- پیکو (Sykes – Picot) 16 مه ۱۹۱۶ و  سور(Sèvre) 1920 و لوزان (۱۹۲۳)، که باقول هائی در مورد وحدت اعراب و استقلال کردها همراه بود، در نهان به تقسیم تمام منطقه به حوزه های نفوذ قدرت های خارجی منجرشد که منطقه ای حیاتی بین دریای سیاه و دریای مدیترانه و دریای خزر و دریای سرخ را دربر می گرفت. لبنان و سوریه و بخشی از ایالت موصل در حوزۀ نفوذ فرانسه قرار گرفتند. کویت و حاشیۀ جنوبی خلیج و بین النهرین (عراق کنونی) و منطقۀ عرب نشین اردن و سوریۀ جنوبی و فلسطین تحت نفوذ انگلیس درآمد. شریف حسین و پسرانش که در مورد وحدت کشورهای عربی فریب انگلستان را خورده بودند سرانجام تسلیم قدرت انگلیس شده به تقسیم ممالک عرب به پادشاهی های عراق و اردن هاشمی و عربستان سعودی تن دادند. برپائی حکومت های دست نشانده و به زودی پس از آن تاًسیس دولت اسرائیل (۱۹۴۸) زخم هائی بر پیکر مردم عرب وارد کرد که هنوز جراحت های آن التیام نیافته است. بر بستر این حوادث تاریخی تمامی مبارزات ضد امپریالیستی و ضد غربی عرب ها با رویکردهای مترقی و یا ارتجاعی رشد کردند. ناسیونالیسم عرب در شکل ناصریسم و سپس ناسیونالیسم عفلقی در سوریه و عراق (متبلور در دو حزب بعث) با چاشنی سوسیالیسم دولتی و مشابهات آن در لیبی قذافی و سودان نمیری و نیز جبهۀ آزادی بخش الجزایر که به قدرت سیاسی رسیده بود نیز نتوانستند بر این زخم ها مرهمی بنهند. شکست آنها در مقابله با اسرائیل، شکست ناصریسم، احزاب بعث، جبهۀ آزادی بخش ملی الجزایر، جریان های قذافی، نمیری و غیره در ساختن دولت های دموکراتیک و مترقی که ناشی از عوامل مختلفی مانند ناسیونالیسم تنگ نظرانه و یا عظمت طلبانه، بازمانده های تفکرات و گرایش های عشیره ای، ضدیت با کمونیسم و دموکراسی و توهمات این جریانات و یا برخی از آنها نسبت به اسلام به عنوان عنصری وحدت بخش و پیشرو بود، همراه با شکست و فروپاشی اردوگاه «سوسیالیسم»- مهم ترین پشتیبانشان- خلأی سیاسی ایجاد کرد که در نبود و یا ضعف جریان های  قوی کمونیست و چپ و دموکرات، زمینه  را برای بدیل های اسلامی و ارتجاعی در خاورمیانه، آفریقا، آسیای مرکزی و قفقاز فراهم کرد. جریان های پان اسلامیست سال هاست که حفاظت از «سرزمین اسلامی» در مقابل حمله و اشغال کفار و یا سلطۀ «صلیبی ها (مسیحیان) و یهودیان» را یکی از شعارهای اصلی خود کرده اند. بحران های سیاسی و اجتماعی-اقتصادی در این مناطق که سیاست های نئو لیبرالی دهه های اخیر بر شدت آنها افزوده، به بروز جنبش هائی مردمی منجر شد که به بهار عربی موسوم شده اند. این جنبش ها نقش توده ها و مردم را در برابر دولت های نظامی – بوروکراتیک پر رنگ کردند و از تونس تا مصر و لیبی و سوریه و یمن و حتی مراکش و الجزایر توانستند لرزه بر اندام رهبران سنتی و نظام های حاکم بیاندازند. همه جا توده های شهری، جوانان و کارگران و زحمتکشان با شعارهای آزادی و دموکراسی و خواست های برابری طلبانه قد علم کردند. متاًسفانه در غالب این کشورها به دلایلی که در بالا گفته شد این جریان های واپس گرای اسلامی هستند که بیشترین بهره را نصیب خود کرده و می کنند و در این میان میدانی  برای تحقق اهداف و آرمان های ارتجاعی خود و در درجۀ اول ایجاد حکومت اسلامی پیدا کرده اند. ظهور و صعود داعش و سایر گروه های پان اسلامیستی را نمی توان فقط  با زمینه های ایدئولوژیک- سیاسی – تاریخی آن که در بالا به آن پرداختیم، توضیح داد. نقش قدرت های امپریالیستی جهانی و قدرت های منطقه ای و تقابل منافع و تضادهای آنها در روندی دینامیک، عامل مهم دیگری است که باید مورد تحلیل قرار گیرد. من سعی می کنم در سطور زیر ضمن توضیح دادن روند تولد و رشد داعش، به این مهم بپردازم. در ضمن لازم است با دیدگاه هائی انحرافی در این باره برخورد شود مانند تحلیل هائی که داعش را صرفا عامل و کارگزار می دانند و درگیری آمریکا و انگلیس و فرانسه را با او «جنگ زرگری» توصیف می کنند (مانند برخورد نقدی فرمانده بسیج، مصاحبه با خبرگزاری فارس ۵ مهر ۱۳۹۳). برخی تحلیل های «چپ» هم به این گونه ارزیابی ها بی شباهت نیستند! (مانند مقالۀ «ارتش “داعش” و نقش وی در طرح های راهبردی امپریالیستی» مندرج در «توفان» شمارۀ ۱۷۴).

به همین طریق با تحلیل هائی که درگیری بین نیروهای مؤتلف آمریکا با داعش را جنگ بین «تمدن» و «بربریت» توصیف می کنند نیز باید مرزبندی داشت. این تحلیل ها فراموش می کنند که امپریالیسم آمریکا و متحدانش خود به طور مستقیم و یا غیر مستقیم در ایجاد یا تقویت این سازمان ها که اینک تروریست شان می نامند نقش داشتند و تا هنگامی که این «تروریست ها» مستقیما در جهت اهداف آمریکا، انگلستان و فرانسه و یا ترکیه و عربستان و اسرائیل عمل می کردند (مانند فعالیت های داعش و النصره در سوریه و لبنان و غیره)، با آنها نه تنها درگیر نمی شدند بلکه به طور مستقیم یا غیر مستقیم کمک شان می کردند. همچنین لازم است که سیاست این طرف های مختلف (به ویژه آمریکا، انگلیس، روسیه، عربستان، ترکیه و ایران) به طور دینامیک (یعنی با توجه به تغییرات و تحولاتشان) بررسی شوند تغییراتی که به ویژه با تغییر اوضاع سیاسی ارتباط دارند. آمریکا در روند سیاست جهانی اش به ضد شوروی در ابتدا در خاورمیانه و در افغانستان و حتی در ایران در سالهای ۱۹۸۰- سیاستی را که موسوم به کمربند سبز شد دنبال می کرد. در این راه تقویت گروه های تند رواسلامی و جهادی را که از ظرفیت بالای ضد کمونیستی برخوردارند، در دستور کارقرارداد. ایجاد بحران در ساختار سیاسی و راهبردی اتحاد شوروی، از اهداف اساسی این سیاست بود. مقابله و جلوگیری از رشد بدیل های چپ که عمدتا” تمایل به شوروی داشتند و یا خطر افتادن در حوزۀ نفوذ آن را داشتند  نیز جزئی از این سیاست بود. دخالت آمریکا در سرکوب جنبش های چپ در نیکاراگوئه و آنگولا و یا دخالتش در روند انقلاب ایران با حمایت از خمینی و بی طرف ساختن ارتش شاه، هنگامی که شاه دیگر قادر به حفظ موقعیتش نبود از این سیاست تبعیت می کرد. این فرایند بعد از فروپاشی شوروی، هم ادامه یافت. ایجاد و یا تقویت انقلاب های رنگی در میان اقمار سابق شوروی (گرجستان، تاجیکستان، قیرقیزستان، اوکراین … ) در جهت تغییر و یا سرنگونی دولت های باقی مانده از رژیم های سابق، با هدف تسخیر بازارهای جدید سرمایه و کالا و محدود ساختن نفوذ روسیه جزئی از سیاست عمومی غرب است. سیاست تهاجمی آمریکا و متحدانش در افغانستان و عراق با روی کار آمدن جناح های تند رو در آمریکا، فاز جدیدی از تغییرات راهکاری را در سیاست امپریالیسم غرب نشان می دهد که در آن آمریکا به رویاروئی با متحدان سابقش چون طالبان و القاعده و صدام حسین پرداخت. در ادامۀ بحث خویش راجع به داعش به این موضوع باز خواهیم گشت.

تاریخچۀ تشکیل داعش

پس از تشکیل گروه «توحید و جهاد» به سرکردگی «ابومصعب الزرقاوی» در سال ۲۰۰۴ و بیعت او با «اسامه بن لادن» سرکردۀ سابق «القاعده»، این گروه به شاخه سازمان القاعده در عراق تبدیل شد. این گروه با گسترش عملیات خود به یکی از قدرتمندترین گروه های تروریستی در عراق تبدیل شد، تا اینکه الزرقاوی در سال ۲۰۰۶ در اظهاراتی ضبط شده به صورت مصور از تشکیل «شورای مجاهدین» به سرکردگی «عبدالله رشید البغدادی» خبر داد. پس از کشته شدن زرقاوی در سال ۲۰۰۶ «ابوحمزه المهاجر» به عنوان سرکرده این گروه تعیین شد. در پایان آن سال نیز گروه «دولت اسلامی عراق – الدولة الاسلامیه فی العراق» به ریاست «ابوعمر البغدادی» تشکیل شد. در ۱۹ آوریل ۲۰۱۰ نیروهای مشترک عراقی و آمریکایی در عملیاتی در منطقه «الثرثار» منزلی را که «ابوعمر البغدادی» و «ابوحمزه المهاجر» در آن پناه گرفته بودند، هدف قرار دادند. با شدت گرفتن تبادل آتش، جنگنده‌ها آن منزل را بمباران کردند که در نتیجۀ آن این دو تروریست از پای در آمدند. اجساد این دو تروریست در معرض دید عموم گذاشته شد. یک هفته بعد این گروه در بیانیه‌ای در اینترنت به کشته شدن این دو تروریست اذعان کرد و پس از حدود ۱۰ روز «ابوبکر البغدادی» یا همان«ابراهیم عواد ابراهیم علی البدری السامرائی» به عنوان جانشین و سرکرده جدید تعیین شد. «الناصر لدین الله سلیمان» نیز به عنوان وزیر جنگ معرفی شد. از سال ۲۰۱۰، بعد از جذب دسته های پراکندۀ القاعده که از رهبری «ایمن ظواهری» نا امید شده بودند، این گروه رشد کرد. «گفته می شود که بغدادی در سال ۱۹۷۱ در خانواده ای سرشناس و مذهبی در سامرا به دنیا آمده و فارغ التحصیل دکترای علوم اسلامی از دانشگاه اسلامی بغداد و خطیب یکی از مساجد سنی بوده است. پس ازاشغال عراق در ۲۰۰۳، به فعالیت های مسلحانه به ضد آمریکا و متحدانش دست یازید و به عضویت در« مجلس شورای مجاهدین عراق» و «انجمن قضائی دولت اسلامی عراق» در آمد. در سال ۲۰۰۵ توسط آمریکائی ها دستگیر شد و تا ۲۰۰۹ در زندان ماند. پس از آزادی درماه مه ۲۰۱۰ به رهبری دولت اسلامی عراق رسید و با انجام چند عملیات خونبار تروریستی، جایگاه خود را تثبیت کرد» (نقل از مقاله سعید آقا علیخانی در مهر نامه شمارۀ ۳۶).

با گسترش مبارزۀ مسلحانه در سوریه و ورود گروه های جهادی از هر نوع، شاخۀ سوری دولت اسلامی عراق هم به نام جبهۀ النصره به رهبری «ابومحمد جولائی» شکل گرفت. در آوریل ۲۰۱۳ «الدولة الاسلامیه فی العراق و الشام»، داعش، تشکیل شد. با آغاز اختلافات و درگیری‌ها بین عناصر جبهه النصره و داعش در سوریه، سرانجام «ایمن الظواهری» سرکردۀ القاعده تصمیم «ابوبکر البغدادی» رئیس گروه دولت اسلامی در عراق برای ادغام گروه خود با جبهه النصره را لغو کرد. الظواهری تأکید کرد که فعالیت های «دولت اسلامی درعراق» فقط به عراق منحصر شود. ولی این موضوع برای سرکردۀ داعش خوشایند نبود، به صورتی که البغدادی، در نواری صوتی اعلام کرد که با درخواست ایمن الظواهری، برای لغو گروه داعش و جدایی از جبهه النصره، مخالف است. وی گفت: «گروه دولت اسلامی عراق و شام تا زمانی که نبض ما می‌زند و خون در رگ‌هایمان جاری است باقی خواهد ماند و ما حاضر به عقب نشینی و چانه زدن نیستیم.» ابوبکر بغدادی دراین مورد با سرپیچی ازفرمان ایمن ظواهری رهبر القاعده گفت: «من فقط فرمان خدا را اجرا می کنم.» یک تفاوت بین داعش با دیگر سازمان های پان اسلامیستی به چشم می خورد. جریان های پان اسلامیستی قدیمی و جا افتاده (شبیه جریان های پان اسلامیستی مصر، سوریه، پاکستان و ایران) اساسا سیاست خود را بر تشکیل دولت در یک کشور متمرکز می کنند. اما داعش (و نیز القاعده به طور کلی) مرز و وطن نمی شناسند و از این بابت «جهان وطنان» جدیدی هستند که در وهلۀ اول دنیای اسلامی راهدف گرفته اند و در درجۀ بعدی سیاست ارسال و صدور «انقلاب» خود را به جهان مورد نظر دارند. داعش به صراحت گفته است که تفکیک عراق و سوریه بر طبق توافق نامۀ سایکس – پیکو را که قرار دادی بین انگلیس و فرانسه برای تقسیم مستملکات امپراتوری عثمانی در خاورمیانه بود، قبول ندارد. از نظر داعش عراق و سوریه سرزمین واحدی هستند که جزئی از قلمرو «خلافت اسلامی» به شمار می روند. آنها سودای ایجاد حکومت باصطلاح شام را دارند. شام قدیم عبارت است از بخش هایی از کشورهای اردن، لبنان، فلسطین و بخش هایی از ترکیه  تا سرزمین عراق و سوریه. داعش در پی تحقق این استراتژی، در سوریه به جنگ با سایر گروه های جهادی دست یازید. نزدیک به ۳۰۰۰ نفر در سوریه  در این در گیری ها به هلاکت رسیدند. داعش در پی اختلاف با جبهۀ النصر و جولائی،حضور مستقل خود را در سوریه گسترش داد. برخی از محافل قدرت حاکم عربستان نزدیک به بندربن سلطان رئیس سابق سازمان اطلاعاتی عربستان و القاعده، با حمایت از النصر، خواهان انحلال داعش در سوریه و وحدت گروه های جهادی مخالف اسد بودند. امری که با مخالفت بغدادی به سرانجام نرسید. داعش با استفاده از شرایطی که جنگ داخلی در سوریه فراهم آورده بود یعنی حمایت آمریکا و فرانسه و سایر قدرت های غربی و قدرت های منطقه ای چون ترکیه و عربستان و قطر از مخالفان بشار الاسد، به پول و اسلحه لازم برای سربازگیری در میان جهادی هائی که از همۀ نقاط عالم به سوریه آمده بودند، دست یافت. سوریه یکی از آخرین کشورهای عربی است که اعتراضات مردمی در آن در بطن آنچه به بهار عربی موسوم شده، شروع گردید. اینجا نیز چون همه جا مردمی که از دیکتاتوری و حکومتی موروثی و بوروکرات و سرتا پا فاسد که انحصار کسب و کارهای متوسط و بزرگ و گاهی حتی خرده فعالیت های اقتصادی را در اختیار خود و حلقۀ پیرامونی اش گرفته به تنگ آمده بودند سر به شورش برداشتند. بیش از یک چهارم مردم سوریه برای در خواست آزادی و دموکراسی و زندگی بهتر بدون ایدئولوژی خاصی در رهبری و بدنۀ جنبش به پا خواستند. اما خیزش مردم سوریه در نبود رهبری فعال دموکراتیک و مترقی در صحنه و نبود نمایندگی سیاسی وارد شدن تشکل های مخالفین در بازی های قدرت های خارجی، به بیراهه کشیده شد. سرکوب خونین جنبش و به کار گیری خشونت و کشتار معترضان غیر مسلح از یک سو و اشتیاق گروه های جهادی برای گرفتن سهم بیشتر قدرت، باعث سلطه یابی گروه های مسلح (مرکب از سربازان و افسرانی که از ارتش سوریه گریخته و به درگیری مسلحانه با ارتش و با نیروهای امنیتی روی آورده بودند (اعضای به اصطلاح «ارتش آزاد سوریه») و نیروهای مسلح وابسته به اخوان المسلمین و القاعده و غیره) در صفوف مخالفان شد. امری که به سرعت عناصردموکراتیک و توده ای را منزوی کرد. کمک های مالی و تسلیحاتی قطر به سلفیست ها و تشکل های وابسته به اخوان در این روند نقش موًثری داشت. قطر به دنبال موًفقیت هایش در تونس – مصر و لیبی در راه نفوذ قدرتش در میان گروه های جهادی، همان شیوه را در سوریه با اندکی تاًخیر به کار گرفت. و از طریق اخوان المسلمین به دنبال جای پائی در «مجلس الوطنی» و« ائتلاف الوطنی» بر آمد. عربستان نیز که در تضاد با قدرت های منطقه ای چون ایران و ترکیه قرار دارد وارد معرکه شد و به یاری النصر شتافت. و همۀ اینها آتش بیار معرکه ای شدند که اکنون خاموش کردن آن بسیار مشکل می نماید. روند جهادی شدن مبارزات مردم سوریه با تشکیل گروه های جهادی افراطی که برای تاًسیس « الخلافه الراشده» می جنگند، مانند داعش و النصر و الجبهة الاسلامیه که گروه معتدل تری است شدت گرفت. و حضور«ارتش آزاد سوریه» و گروههای دموکرات و چپ  را کم رنگ کرده اند. («ارتش آزاد سوریه» در آغاز از همۀ گروه های مسلح قوی تر بود و اکنون نیز هزاران نفر عضو دارد که بخش مهمی از آنها در مناطق کوهستانی «القلمون» بین سوریه و لبنان مستقرند.) حمایت مردم از نیروهای تکفیری- جهادی در ابتدا زیاد بود و آنها را به عنوان ناجی می پذیرفتند. ولی به زودی اعمال زور و شیوه های خشن و اجرای احکام شریعت (حد و تازیانه و حجاب اجباری و باج و جزیه. . . ) آنها را نا امید کرد. تبعیت مردم اکنون بیشتر از طریق اعمال زور و ترس انجام می گیرد. خشونت و رادیکالیسم ارتجاعی داعش در ذات ایدئولوژی تکفیری و جهادی آن نهفته است. برگشت به نص قران و سیاست های تمامیت خواه که تکفیر دگراندیشان را به همراه دارد همراه با بن بست سیاسی و اجتماعی که همزاد آن است ضرورتا” به جنگ و جهاد می رسد. و حقیقت ادعائی مستتر در آیات و روایات یک امر ایده آل برای بنیادگرائی است که کثرت و تغییر و تفسیر بر نمی تابد و آنها فقط به زور سلاح بر آرمان ایدآلیستی خویش پا می فشارند. تا آن زمان که داعش با اسد، دشمن آمریکا می جنگید از حمایت غرب و قدرت های منطقه ای طرفدار آن برخودار بود. موشک های پاتریوت برای مقابله با هواپیماهای سوری در اختیار آنها قرار داده شد و ناتو از طریق آلمان و هلند و آمریکا در پایگاهی در اردن نیروهای داعش را آموزش می داد. داعشی ها به رغم شقاوت هایشان در مورد زنان و کودکان و سربازان سوری و مردم عادی و تفکر تکفیری و جهادی شان بخشی از «مبارزان راه آزادی» به شمار می رفتند. و رسانه های غربی خیلی کم از این زیاده روی ها صحبت می کردند. ولی به مجرد اینکه داعش به عراق و حیاط خلوت آمریکا حمله کرد تروریست و بربر گردید. در این میان نقش ترکیه، قدرتی که در همسایگی عراق و سوریه  قرار دارد، در صعود داعش حائز اهمیت است.

پیشروی داعش در عراق

عراق کشوری تاریخی نیست. با شکست امپراتوری عثمانی و تقسیم مایملک آن، عراق به ملک فیصل از پسران شریف حسین رسید. هویت و همبستگی ملی که زمینۀ ایدئولوژیک دولت- ملت منسجم را می سازد در اینجا وجود نداشته است. با کودتای عبدالکریم قاسم در ۱۹۵۸ و کودتاهای بعدی و استیلای حزب بعث و تکریتی ها بر دستگاه دولتی و اعمال زور، این کشور مدتی سرپا نگهداشته شد. تقسیم مذهبی و قومی عراق دو اختلاف بزرگ را در درون عراق دامن زد. اختلاف شیعیان وسنی ها از یکسو و نگرش و خواسته های ملی کردها از سوی دیگر، کردهای عراق که در کنفرانس سور و لوزان قول استقلال و وحدت کردستان را گرفته بودند. با مخالفت ترکیه و انگلستان شاهد انضمام اقلیمشان به عراق شدند. شیعیان تا سقوط صدام در ۲۰۰۳ ، از همۀ ارکان قدرت دور نگهداشته شده بودند. ولی با اشغال عراق و سازماندهی حکومت جدید، قدرت به گروهی از شیعیان با همکاری کردهای طالبانی و بارزانی منتقل شد. از اولین اقدامات برمر (Paul Bremer)، حاکم آمریکائی عراق، اخراج بیش از ۴۰۰ هزار سرباز و نیروهای اطلاعاتی حزب و ارتش بعثی عراق بود. رها کردن آنها در جامعه و دستوری مبنی بر عدم استخدام تمام کارکنان بخش دولتی وابسته به حزب بعث،علیرغم آنکه بخش کثیری از آنها به اجبار در حزب ثبت نام کرده بودند از خطاهای بزرگی بود که به این اختلافات قومی – مذهبی دامن زد. بعثی زدائی معادل سنی زدائی شد. گروه بحران بین الملل (I. C. G)، اتاق فکری در بروکسل، در گزارشی آمریکا را متهم به ایجاد یک نظام سیاسی بر محور مرزهای فرقه ای و قومی و تبعیض آمیز نسبت به اقلیت سنی کرده است. دستورهای برِمِر- نه تنها امور اداری و سیاسی را شامل می شد بلکه او عراق را به بهشت بازار آزاد نئولیبرال ها تبدیل کرد. برای مثال در فرمان ۳۹ به شرکت ها اجازۀ صادرات بدون محدودیت و مالیات را داد. فرمان شمارۀ ۱۲همۀ حمایت ها را از محصولات تولیدی و صادراتی حذف کرد. مؤسسات تجاری و صنعتی عراق با چوب حراج به سرمایه گذاران خارجی و نخبگان تازه رسیده ای واگذارشدند که طرفدار آمریکا بودند. از همه مهم تر نفت عراق بدون اجازۀ پارلمان، توسط شرکت های چند ملیتی بهره برداری شده و سود آن به غول های نفتی تعلق گرفت. سیاست های نئو لیبرالی و غارت شرکت های خارجی، اشغال و بوروکراسی، همۀ مردم عراق را نشانه گرفته است. از این رو ما شاهد بروز محالفت هائی به ضد حاکمان و حامیان آمریکائیش در میان شیعیان و کردها و همراهی آنها با سنی ها هستیم. اما واکنش رهبران حاکم  به این اوضاع تشدید تضادهای فرقه ای و مذهبی بود. در این کار تا آنجا موفق شدند که از ایجاد اتحادی دموکراتیک از همۀ مردم عراق  به ضد نظام حاکم و مدافعان امپریالیستش جلوگیری کردند. از دسامبر سال ۲۰۱۰، مالکی، سمت های نخست وزیر، فرماندهی کل قوای مسلح، وزارت دفاع و وزارت کشور را قبضه کرد. ترس از خلأ مانع هرگونه کوششی برای جانشینی او می شد و او را از پشتیبانی کافی از سوی ایالات متحده و ایران برخوردار می نمود. اوباما از زمان انتخاب خود درسال ۲۰۰۸، خواهان بیرون کشیدن سریع نیروهای خود بود و تهران از بودن مردی توانا در رأس حکومت عراق که می کوشید هرگز منافع آن را تهدید نکند خرسند بود.

مالکی بی گمان انحصار دست یازی به «مبارزه علیه تروریسم» برای جبران فقدان برنامه سیاسی را ندارد. در دنیای عرب، تقریبا همه همتایان او از این امر برای پوشاندن بدترین سوء استفاده های خود بهره گرفته اند. این شامل حافظ اسد، پدر رئیس جمهوری کنونی سوریه، ژنرال های الجزایری درسال های دهه ۱۹۹۰، معمر قذافی در لیبی یا زین العابدین بن علی در تونس می شود. در یمن، رییس جمهوری علی عبدالله صالح تا زمان سقوطش درسال ۲۰۱۲، یک نظام قدرتمند، بر پایۀ بهره برداری از تهدید القاعده بنا کرد. در زمان قیام های موسوم به «بهار عرب» همه نظام های مربوطه، که با کینه و خصومت مردم روبرو شده بودند، به دستاویز مبارزه علیه تروریسم چنگ انداختند اقدامات مالکی نخست وزیر شیعی در سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز سنی ها در اعتراض به دستگیری محافظان «رافع العیساوی» از شخصیت های سنی مخالف که با طرح مطالباتی برای شرایط بهتر زندگی و خاتمه دادن به تبعیض استخدام سنی ها در مقامات اداری و حکومتی،همراه بود. شرایط همزیستی بین سنی ها و شیعیان را حاد و حادتر کرد.  ده ها تن در این تظاهرات کشته و صدها نفر مجروح گردیدند. معترضان در تکریت و الانبار خواستار پایان دادن به فساد، فقر، بیکاری، کمبود آب و برق بودند. شرایطی که در نتیجۀ یک دهه اشغال نظامی و جنگ داخلی و فساد دستگاه اداری به وجود آمده یا تشدید شده بود. افراطیون سنی مذهب القاعده و داعش نیز به نوبۀ خویش با سیاست های ترور و ایجاد وحشت در میان شیعیان به این سیاست دامن زدند. بر بستر این شکاف داعش سریعا” رشد کرد. در مرحلۀ اول با سربازگیری وسیع از میان نیروهای رانده شدۀ بعثی، به نیروئی رزمنده که از اطلاعات و آگاهی های فنی خوبی برخوردار بودند، دست یافت و با محکم کردن پایه هایش در سوریه، مهیای حمله به عراق گردید. مدیر سازمان اطلاعات کردستان بنام «روز بهجت» در مصاحبه ای با دیلی تلگراف اظهار داشته که از ۵ ماه قبل از حملۀ داعش به عراق، به مقامات اطلاعاتی آمریکا، CIA و بریتانیاMI6 ، خبر تدارک حملۀ داعش را به مناطق جنوبی عراق داده بود. به رغمِ درز این اطلاعات، مقامات آمریکائی و انگلیسی در استفاده از آنها تعلل کردند. مردم سنی مناطق شمالی عراق که پاسخی از مقاومت های مسالمت آمیزشان در مقابل حکومت مرکزی نگرفته بودند به همراهی رؤسا و شیوخ قبایل سنی که از حکومت شیعیان دچار ترس بودند، به حمایت فعال از داعش و یا بی طرفی و تسلیم در برابر سیاست و عملیات آن روی آوردند. در آستانۀ حملۀ داعش به موصل نه تنها ارتش عراق در ضعیف ترین وضعیت قرار داشت.  بلکه با بیماری طالبانی و اختلاف در بدنۀ حکومت و سیاست های انحصار طلبانۀ مالکی و برآمدن مطالبات کردها و مناقشه بر سر نفت اربیل و کرکوک، بحران داخلی عراق در اوج خود بود. نه تنها گروه العراقیه به رهبری ایادی – بلکه گروه مقتدا صدر و کردهای بارزانی خواستار سرنگونی مالکی گردیدند. داعش با کنترل استان الانبار در زمستان گذشته به سرعت در پی استفاده از این وضعیت برآمد. توجه کنیم که مناطق سنی نشین الانبار تا استان نینوا (موصل) و صلاح الدین و بخش هائی از کرکوک با سوریه همجوارند و بخشی از الانبار با عربستان و اردن. در نتیجه در استراتژی داعش برای ایجاد امارات اسلامی، این حوزه نقش اساسی دارد. ارتش سرهم بندی شدۀ عراق، در مواجهه با داعش، با دست زدن به کشتار غیر نظامیان و فرار و جا گذاشتن امکانات و مهماتشان، به پیشروی های اولیۀ داعش مدد رساند. در دی ۱۳۹۲- ژانویه ۲۰۱۴- پس از به آتش کشیدن چادر معترضین در استان‌های سنی‌نشین عراق توسط نیروهای امنیتی، و عقب نشینی ارتش از دو شهر رمادی و فلوجه، نیروهای دولت اسلامی عراق و شام از این فرصت استفاده کرده، نیمی از شهر فلوجه و قسمتی از شهر رمادی را به تصرف خود درآوردند و در این دو شهربه ایجاد ایستگاه‌های ایست وبازرسی مبادرت کردند. افراد مسلح داعش پس از تصرف شهر موصل، دست به غارت بانک‌های این شهر زدند. این گروه موفق شد حدود ۴۲۹ میلیون دلار را از بانک‌های موصل، غارت کند. بدین ترتیب می‌توان گفت داعش در آن زمان به ثروتمندترین گروه تروریستی در جهان تبدیل شد. پیش از تصرف موصل “دارایی نقدی داعش ۸۷۵ میلیون دلار” بوده است. بنا به گزارش گاردین پس از تصرف شهر موصل، دارایی‌های داعش احتمالاً بالغ بر چند میلیارد دلار گردید. پس از غارت بانک‌ها و مؤسسات مالی و دست‌یابی به تجهیزات نظامی موصل باید به دارایی‌های پیشین داعش مبلغی حدود یک و نیم میلیارد دلار دیگر نیز افزود. داعش در ۱۴ تیر ۱۳۹۳ نخستین محموله‌های نفت را از میدان نفتی عجیل آغاز و آنها را از منطقۀ کردستان عراق صادر کرد و ۱۰۰ تانکر نفت خام را به قیمت حدود ۱۲ تا ۱۴ هزار دلار در مقابل هر تانکر برای تامین مالی عملیات‌های خود به فروش رساند. شلال عبدالبابان شهردار منطقه توزخورماتو در بیانیه‌ای گفت: افرادی که نفت را از این گروه می‌خرند از راه‌های تحت کنترل این گروه و از طریق شهرهای کِفری یا غدیرکرم به پالایشگاه ها یا با هماهنگی ایست‌های بازرسی از طریق شهر مخمور به منطقه کردستان می‌رسانند آنها همچنین در این زمان کنترل تمامی میدان‌های نفتی و گازی مهم سوریه را در استان دیرالزور که هم‌مرز عراق است، در دست داشتند. داعش هر بشکه نفت استان دیرالزور سوریه را به قیمت ۱۲ دلار به فروش می‌رساند.  پیش از این، زمانی که چاه های نفت دیرالزور در دست دیگر گروه های تروریستی قرار داشت، آن‌ها هر بشکه نفت را معادل ۳۰ الی ۵۰ دلار می‌فروختند.  یکی از منابع اصلی درآمد داعش، نفت و گازی است که از منابع زیر زمینی سوریه غارت می‌کنند. عمدۀ خریداران این نفت و گاز دلال‌های سوختی هستند که نفت خریداری شده را به مقصد اروپا و آمریکا روانه می‌کنند. فروش آزاد و ارزان نفت با کمک ترکیه و سرازیر کردن آن به بازارهای جهانی و خرید اسلحه از همین بازارها، بدون یاری انحصارات و غول های نفتی – نظامی امکان پذیر نیست. در نخستین پیشرفت های داعش، نه تنها عوامل فوق بلکه سیاست تبلیغی و ارعاب نیز موًثر بوده اند. داعش با استفاده از امکانات تکنولوژیک که ترکیه و عربستان و قطر در اختیارش گذاشته بودند از یک سیستم بسیار پیچیده و سریع برای به تصویر کشاندن عملیاتش و پخش آن در میان کاربران شبکه های اجتماعی در سطح جهانی برای تبلیغ و جمع آوری پول برخوردار است. سیاست ارعاب، قبل از اشغال یک منطقه با نشان دادن سربریده ها و اعدام های سریع، هدف ترساندن و رماندن نیروهای مقاومت را دنبال می کند. علاوه بر آن باید اذعان کرد که داعش از یک پایگاه اجتماعی در این مناطق برخوردار است و با نشان دادن تصاویر استقبال مردم و شادی آنها حربۀ تبلیغاتی مهمی در اختیار دارد. بیش از ده هزار پایگاه اینترنتی برای تبلیغ دیدگاه های داعش وجود دارد. این گروه ها با تولید فیلم، انیمیشن، پوستر و تولید تی- شرت و فروش آن در اینترنت، وسیعا در نواحی فقیر نشین و حاشیه ای شهرهای اروپائی، جوانان مسلمان و یا تازه مسلمان را به خود جذب می کنند. نیروهای جهادی داعش به قول فیگارو تا ۱۵ هزار نفر است که حدود ۵۰۰ نفر آنها فرانسوی هستند. منابع غربی تعداد کل اروپائیان را در میان داعشی ها، تا ۳۰۰۰ نفر برآورد می کنند. بعد از فرانسوی ها، انگلیسی ها، بلژیکی ها و آلمانی ها بیشترین آمار را دارا می باشند. تعداد زیادی از مسلمانان افراطی آذری و چچنی نیز به داعش پیوسته اند. حملات داعش به عراق در ماه های اولیه ۲۰۱۴ بسیاری از معادلات استراتژیک برقرار شده را به هم زد.  پیشرفت سریع داعش و به خطر انداختن حکومت متمایل به غرب عراق و اقلیم کردستان و اعمال زیاده روی ها و کشتار اقلیت های یزیدی در ایالت سنجار و اجبار مسیحی ها در نینوا – که قرن هاست در این منطقه زندگی می کنند -  به مهاجرت و یا تغییر دین، نفرت عمومی را به ضد خود بر انگیخت. با تغییر دولت مالکی، شیعیان عراق جبهۀ مشترکی  به ضد داعش تشکیل دادند.

حکومت کردستان عراق نیز برای دفاع از اقلیم خود به جبهۀ مقابل داعش پیوست. داعش تا زمانی که در سوریه به ضد اسد و ایران می جنگید حلقه ای از استراتژی غرب به ضد روسیه و ایران به شمار می رفت. ولی به مجرد آنکه این نیروی غیر قابل کنترل از مرزهای سوریه به زادگاه اولیه اش باز گشت و سودای خلافت اسلامی اش را وارد مرحلۀ عمل نمود آمریکا و اروپا، به رغم تردیدهای اولیه شان، تغییر رویه داده و به مقابله با آن شتافتند. با وجود بحث تقسیم سه منطقه ای عراق (کرد، شیعه و سنی نشین) که در  طرح جو بایدن معاون رئیس جمهور آمریکا، مطرح شده بود و با وجود آنکه بارزانی ها در تقسیم فدرالی عراق منافعی در جهت تاًمین استقلال بیشتر برای اقلیم کردستان را می بینند، مجوعۀ تحولات موجود این آلترناتیو را تقویت نمی کند. به نظرمی آید که در اختلاف نظر جناح های مختلف آمریکائی، کفۀ ترازو به نفع دخالت به ضد داعش در عراق و سوریه چربیده است. حکومت های آمریکا، انگلستان، فرانسه، ترکیه و عربستان سعودی تمایل دارند مبارزه با داعش را به تلاش برای سرنگونی اسد تبدیل کنند و ترکیه به صراحت همکاری خود در مبارزه با داعش را منوط به ایجاد منطقۀ منع پرواز در سوریه و بسیج نیروها به ضد حکومت بشار کرده است. ترکیه در حالی که از حرکت کردهای ترکیه و عراق برای یاری رساندن به مردم کوبانی جلوگیری می کند یا موانع و کنترل های بسیار شدیدی برپا کرده است، برای آموزش نظامی و تسلیح نیروهای «ارتش آزاد سوریه» و دیگر «جنگجویان آزادی» پایگاه در اختیار آمریکا و متحدانش قرار می دهد.

مسألۀ تأمین امنیت و ثبات و حفظ مرزهای کنونی برای تاًمین حرکت سرمایه و کالا به همان اندازۀ دسترسی به منابع انرژی و فروش اسلحه مهم است. داعش برای تحقق استراتژی اش در برقراری حکومت اسلامی، حوزه ای را اشغال کرده که از آن فراتر نمی تواند برود. در جنوب به سمت بغداد، تمام شیعیان و حامی درجه اول آنها ایران قرار دارد. در شرق، اقلیم کردستان و در بخش های دیگر اردن و عربستان و ترکیه و حکومت اسد، محدوده هائی ناممکن برای عبور داعش هستند. تداوم این امر، عملا” به تقسیم منطقه براساس خطوط مذهبی- قومی انجامیده و تعادل ناپایداری را به وجود آورده است که برای همۀ بازیگران در صحنه غیر قابل قبول می نماید.

داعش و ترکیه

در ترکیه پس از روی کار آمدن اردوغان و گروه اسلام گرایان، رؤیای احیای امپراتوری عثمانی و قدرت هژمونیک ترک ها  تقویت شده است. «فضای حیاتی» ترکیه از موصل تا شرق مدیترانه گسترش دارد. فضائی که در آن آب و انرژی برای تحقق این روًیا به فراوانی یافت می شود. در پی جنبش های موسوم به بهار عربی، ترک ها به النهضت تونس و اخوان المسلمین مصر نزدیک شده از آنها حمایت کردند. دولت ترکیه به دنبال شورش های مردم سوریه به ضد بشار اسد در کنار نظامیان و گروه های اسلام گرای ضد بشار قرار گرفت و در عراق با دفاع از بارزانی و ایاد علاوی به مقابله با مالکی روی آورد. پیشتر، طارق الهاشمی معاون رئیس جمهور عراق به ترکیه فرار کرده و در آنجا پناه گرفته بود. مخالفین دولت ترکیه در حزب «عدالت و توسعه» و حزب «جمهوری خواه خلق» آن دولت را به دخالت در امور داخلی سوریه و کمک به استقرار و رشد داعش در آن کشور کرده اند. دستگیری ۴ افسر اطلاعاتی ترکیه در ماه مه ۲۰۱۴ در عراق را نشانی بارز برای مدعای خود می دانند. «قلیچدار اوغلو» رهبر حزب «جمهوری خواه خلق» در این باره می گوید: «ما باید اکنون چوب حمایتمان از مخالفان اسد را بخوریم» دولت ترکیه در این سیاست، سرنگونی اسد و تضعیف حکومت مالکی را جستجو می کرد و در پی ایجاد مانعی برای ایران در جدال منطقه ای برای هژمونی است. ترکیه در تقویت داعش، در پی ایجاد بازوئی نظامی، همچون سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران، برای پیشبرد مقاصد استراتژیکش در منطقه است. سیاست ترکیه در رابطه با کردها هم تابعی از این استراتژی می باشد. دولت ترکیه با نزدیکی به حزب دموکرات کردستان عراق (PDK) و کمک به مسعود بارزانی رهبر این حزب و خرید نفت کردها به رغم مخالفت پارلمان عراق، به تضعیف دولت مرکزی عراق و ایجاد شکاف در جبهۀ کردها پرداخت. این در حالی است که جبهۀ میهنی کردستان به رهبری جلال طالبانی، رئیس جمهور سابق عراق، به ایران و حکومت مالکی نزدیک است. ترکیه همین سیاست را درمورد کردهای سوریه اعمال کرده است. بارزانی با کمک ترکیه، «شورای ملی کردهای سوریه» CNKS را با هدف مقابله و سقوط بشار الاسد، به وجود آورده است و در صدد محدود کردن نفوذ «حزب وحدت دموکراتیک» PYD و شاخۀ واحدهای محافظت مردمی آن YPG نزدیک به «حزب کارگران کرد»، PKK، می باشد. حزب اخیر در منطقۀ نفوذش به سازماندهی ارگان های دموکراتیک توده ای برای ادارۀ غیر متمرکز شهرها و  روستاها پرداخته که در آنها انتخابات دموکراتیک و برابری زنان و مردان در ارگان های اجرائی تضمین شده است. درعین حال استراتژی سقوط اسد را هم رها کرده اند. این کردهای سوریه که عملا” درسه منطقه (روژاوا-ROJAVA) به خودمختاری رسیده اند ترکیه را به هراس انداخته اند همین هاهستند که امروز در کوبانیِ محاصره شده، قهرمانانه با داعش می جنگند. استراتژی ترکیه در این مورد نه تنها سقوط اسد و قطع نفوذ ایران را دنبال می کند بلکه به واسطۀ حضور قابل ملاحظۀ PKK، که از سال ۱۹۸۴ با دولت ترکیه در حال جنگ است، جلوگیری از ایجاد یک منطقۀ کرد نشین مستقل در کنار مرزهایش را نیز در مد نظر دارد چون چنین منطقه ای ناگزیر تقویت PKK را به همراه دارد. بدین ترتیب در مواجهه با داعش و اسد دو گرایش شکل گرفته اند و همین نکته تردیدهای بارزانی را در مقابله با داعش در اوایل کار نشان می دهد. با حملۀ داعش به اربیل و تهدید اقلیم کردستان این وحدت شکننده با ترکیه به لرزه افتاد. ترکیه از کمک به کردهای بارزانی علیه داعش خودداری کرد رژیم جمهوری اسلامی ایران با دادن اسلحه به کردهای عراق، توانست تا حدودی این خلاً را پر کند. دولت ایران با توجه به روابط نزدیکش با طالبانی در منطقۀ جنوبی کردستان عراق که شیعیان ترکمن را نیز شامل می شود، به گسترش حوزۀ نفوذ جغرافیائی و استراتژیکش اقدام کرده است. همسوئی ایران و آمریکا در حمایت از حکومت عراق و مقابله با داعش در این مرحله، می تواند موانعی بر سر راه استراتژی منطقه ای ترکیه ایجاد کند.

نتیجه گیری

درگیری های سلفی و شیوع و گسترش گروه های جهادی را می توان به قول «سلامه کیله»، مبارز چپ گرای فلسطینی – سوری، «شکل جدیدی از رویاروئی با انقلاب های عربی و به عنوان جایگزینی برای انقلاب هایی دانست که بر پایۀ حرکت مردمی استوار بودند». بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و از بین رفتن چتر حمایتی که بر بالای سر کشورهائی چون عراق، لیبی، سوریه و حتی سودان برپا شده بود، اوضاع بین المللی به ضرر دیکتاتوری های مستقر در این کشورها تغییر کرد. غرب در ابتدا سعی کرد با تحبیب سران این کشورها آنها را به حوزۀ نفوذ خود بکشاند و خلاً حضور شوروی را پر کند. فرانسه و آمریکا از هیچ اقدامی برای نزدیکی و جلب صدام حسین، معمر القذافی، بشار الاسد و سایر دیکتاتورهای عرب چون بن علی و مبارک  کوتاهی نکردند. اما وقتی نسیم بهار عربی شروع به وزیدن و پایه های دیکتاتوری های عرب شروع به لرزیدن کرد، آنها با تعویض استراتژی و در پوشش مدافعان حقوق بشر و منادیان آزادی و دموکراسی به دخالت در این کشورها تا حد حملۀ نظامی به لیبی و سوریه اقدام کردند. «به نظر می رسد که این عمل با غرق کردن منطقه با نیروهای قرون وسطائی در حال انجام شدن است. نیروهائی که توسط قدرت های منطقه ای و بین المللی تحریک می شوند. همۀ این قدرت ها خواستار خاموشی انقلابند. این نیروها جهت نشر فساد و نابودی به سوریه، عراق، یمن، لیبی و تونس گسیل شدند. ما شاهد ویرانگری آنها در سوریه و ارتباطشان با رژیم های واپسگرای منطقه هستیم. اکنون که ویرانگری شان در عراق آشکار شده، معلوم می شود که آنها بزرگترین بار بر دوش ملت ها در انقلاب هایشان هستند. چون این ملت ها در یک آن با دو دشمن مواجهند. که هر دوی آنها با هم به قتل و سرکوبشان می پردازند» (به نقل از سلامه کیله). در استراتژی غرب، دسترسی آسان تر به انرژی و تاًمین منابع آن، گشودن بازارهای کالا و سرمایه و حضور نظامی و سیاسی در منطقه ای با اهمیت فوق العادۀ استراتژیک، نقش درجۀ اول را بازی می کنند. افزون بر آن محدود کردن منافع سلطه جویانۀ روسیه که رؤیای بازگشت به دوران شوروی را در سر می پروراند، محدود کردن قدرت منطقه ای ایران و تقویت قدرت اسرائیل نیز در این بازی نقش دارند. «بهار عربی» به کابوسی بدل شده که در آن قربانی اصلی، توده های کارگران و زحمتکشان و مردم بی گناه هستند که به هر طرف روی آورند گوشت قربانی می شوند. توده های عرب، کرد، ترکمان، ترک، آسوری ها بین چکش و سندان گیر کرده اند. اینجاست که قاعدۀ بازی، اهداف و نحوۀ بازی باید عوض شوند. این عوض شدن ها مستلزم شناخت دقیق نیروهای پیشرو و واپسگرا، اتحاد همۀ نیروهای انقلابی و پیشرو در مبارزه ای همه جانبه با ارتجاع های محلی، منطقه ای و قدرت های امپریالیستی است. مبارزه با حکومت های سرکوبگر همچون رژیم های عراق، سوریه، عربستان، ایران و ترکیه، مبارزه با سیاست قدرت های استیلاگر و امپریالیست و مبارزه با دار و دسته های رنگارنگ پان اسلامیست مانند داعش که دمل چرکین دیگری بر چهرۀ خاور میانه اند، ابعاد و عرصه های مختلف پیکار کارگران و زحمتشان منطقه و همۀ انسان هائی را تشکیل می دهند که برای دموکراسی و برای محو ستم و استثمار تلاش می ورزند.

توضیحات :

(۱) – محمد بن عبدالوهاب از طایفۀ بنو تمیم در ۱۱۱۵ ه ق- در نجد عربستان به دنیا آمده و می توان او را موُسس وهابیت و اولین دولت عربستان دانست. او در دمشق به تحصیل پرداخت و از علمای حنبلی آرای ابن تیمیه متوفی در ۷۲۸ را آموخت و آنها را پذیرفت. او در کتاب عقیده به رد نظریات اشعری- کلامی پرداخت. مخالف هرگونه استفاده از ابزار مدرن و خواهان بازگشت به صدر اسلام و نص قران بود. وهابیون طرفدار او چه در قالب پادشاهی عربستان سعودی و چه در کسوت گروه های جهادی، با اتکا به آرای سلفی او و تغییر روش او در استفاده از تکنولوژی جدید، به گسترش آرای وعقاید ارتجاعی و تقویت قدرت سیاسی شان پرداخته اند.

   (۲)-  ابن تیمیه (۶۴۱ ه ش-۷۰۷ ه ش)- احمد بن عبدالحلیم بن تیمیه حرامی- از علمای سنی و حنبلی است. که در ترکیۀ کنونی به دنیا آمده و در دمشق زندگی کرده و در همانجا فوت نموده است. ابن تیمیه بر نفی هرگونه تعقل در فهم معنای ظاهر کلام خدا و حمل آن بر معانی لغوی داشت. او اصرار داشت هر آنچه در قران آمده، بره مان معانی لغوی  و ظاهری باید حمل شود و کسانی که به دنبال تفسیر و استدلال براساس قرائن و روایات می گردند. تاُویلی هستند و از نظر او مردودند. او اجتهاد و استدلال های عقلی و علمی و فلسفه و منطق را رد کرده  دشمن سرسخت شیعه و تصوف بود و بر عادی شمردن پیامبر و اولیای الهی اصرار داشت. و زیارت و مقبره و جشن و شادی در تولد پیامبر را نیز نفی می کرد. امری که وهابیون هم بر آن اصرار دارند. از این رو او شیعیان را بدعت گذار و مشرک میدانست که با توسل به پیامبر و ائمه به خدا واصل می شوند. ابن تیمیه مورد نفرت اهل سنت از پیروان شافعی و مالکی و حنفی قرار داشت. از این زاویه او در زمرۀعلمای تکفیری قرارمی گیرد.

(۳)- اشعری ها از پیروان ابوالحسن اشعری اهل سنت و جماعت که نقل (= قران و سنت) را بر عقل ترجیح می داد (برخلاف خردگرایان معتزله). او می گفت: ایمان تصدیق به قلب است و اقرار به زبان وعمل به ارکان از فروع است. در حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری ابوالحسن اشعری که در نزد قاضی عبدالجبار مکتب اعتزال را فرا گرفته بود و در آن مجتهد و صاحب نظر شده بود، از مکتب اعتزال رو گرداند و به مذهب اهل السنه گرائید و با تسلطی که در مکتب اعتزالی یافته بود، همۀ اهل السنه را بر پایه های استدلالی خاصی نهاد و مکتب نسبتاً دقیق فکری  فراهم آورد. بعدها پیروان اشعری تغییرات زیادی در اندیشه های او به وجود آوردند. او بر خلاف احمد بن حنبل، بحث و استدلال و به کار بردن منطق را در تفسیر قران و سنت جایز می شمرد و از اینجا اهل حدیث دو دسته شدند، اشاعره (اشعری ها) که کلام [بیان دلایل و حجت های عقاید دینی و رد نظرات ضد دینی] را جایز می شمردند و حنابله (حنبلی ها) که آن را حرام می دانستند.

(۴)- فهرست مفصلی از این گروه ها را می توان فراهم کرد که ما در اینجا به مهم ترین آنها اشاره می کنیم. نهضت العلما و گروه محمدیه در اندونزی که در سال های ۱۹۶۵ و ۱۹۶۶ در قتل عام کمونیست های آن کشور (رقمی در حدود نفر ۵۰۰۰۰۰ نفر یا بیشتر) و همکاری با نیروهای سوهارتو در سرکوب جنبش کارگری و دموکراتیک نقش مهمی داشتند؛ جبهۀ اسلامی رستگاری و جریان های مسلح اسلامی مانند گروه اسلامی مسلح، جنبش اسلامی مسلحانه، جبهۀ اسلامی جهاد مسلحانه، مجمع اسلامی برای دعوت و جهاد، جنبش اسلامی برای تبلیغ و جهاد، ارتش اسلامی رستگاری، جنبش برای دولت اسلامی، گروه سلفی برای تبلیغ و مبارزه، تکفیر و هجرت در الجزایر؛ حماس و جهاد اسلامی در فلسطین؛ حزب الله لبنان؛ جریان القاعده و شاخه های متعدد آن (القاعده در افغانستان و پاکستان، القاعده در یمن، القاعده در مغرب «اکمی AQMI»، القاعده در کشورهای آسیائی (اندونزی و غیره)؛ گروه های اسلامی مسلح در نیجریه (بوکوحرام) شباب در سومالی؛ القاعدۀ عراق که بعدا به سازمان «دولت اسلامی عراق» و سپس به داعش تبدیل شد؛ القاعده در سوریه (النصره) و غیره.

(۵)- برخی از کتاب های سید قطب توسط روحانیان پان اسلامیست که برخی از آنان به مقامات بسیار بالا در رژیم جمهوری اسلامی رسیدند به فارسی ترجمه شده است: «آینده در قلمرو اسلام» و «فی ظلال القرآن» («در سایۀ قرآن»، تفسیر در هشت جلد) ترجمۀ سید علی خامنه ای؛ «ویژگی های ایدئولوژی اسلامی» ترجمۀ محمد خامنه ای؛ «ما چه می گوئیم» ترجمۀ سید هادی خسروشاهی، «عدالت اجتماعی در اسلام» ترجمۀ محمد علی گرامی و سید هادی خسروشاهی

(۶)- مودودی ‌و حزب «جماعت ‌اسلامی»‌، که‌ جامعه ‌مسلمانان ‌سراسر هند (مسلم‌ لیگ‌) را حزبی ‌غیر دینی ‌می‌دانستند و به ‌نحوه‌ عملکرد آن ‌اعتراض‌ داشتند، در آغاز خود را از درگیری های ‌میان ‌این ‌حزب‌ و حزب ‌کنگره‌، که ‌در سلطه ‌هندوها بود، کنار کشیدند. جماعت ‌اسلامی ‌به‌ تدریج ‌از حزبی‌ حاشیه‌ای ‌به‌ یکی ‌از مهم ‌ترین ‌احزاب ‌سیاسی ‌پاکستان ‌بدل‌ شد و در رویدادهای ‌سیاسی‌ پاکستان‌، به‌ ویژه‌ از زمان ‌ضیاء الحق‌ به بعد بسیار تأثیرگذار بوده ‌است‌. اینک‌ جماعت ‌اسلامی‌ در سراسر پاکستان‌، به‌ ویژه‌ کراچی‌ و پیشاور و مناطق ‌قبایلی ‌در ایالت ‌سرحد، نفوذ بسیاری ‌دارد و در تمام‌ امور سیاسی ‌تأثیرگذار است‌ و همین‌ امر زمینه‌ را برای ‌رشد بیشتر اسلام‌ گرایی ‌در پاکستان ‌فراهم‌ کرده‌ است.‌مودودی ‌خواهان ‌بازگشت ‌به‌ سنّت های ‌اسلامی ‌و اسلام‌ راستین‌ بود و عقیده ‌داشت ‌که ‌اسلام‌، به ‌عنوان‌ دینی‌ متمدن‌، در صورتی ‌موفق ‌می شود که ‌مسلمانان ‌موانع ‌موجود بر سر راه‌ رشد فرهنگ ‌و سنّت ‌اسلامی‌ را از میان ‌بردارند و این‌ کار جز با بازگشت ‌به ‌قرآن ‌میسر نمی شود. سیاست ها باید در جهت‌ ایمان ‌اسلامی ‌باشد و تأسیس ‌«دولت ‌اسلامی‌» می‌تواند حلاّل‌ تمام ‌مشکلات ‌مسلمانان ‌باشد. در اسفند ۱۳۲۷/ مارس‌۱۹۴۹، «قرارداد مقاصد» به‌ تصویب ‌دولت ‌رسید تا مبنای ‌قانون ‌اساسی ‌پاکستان ‌قرار گیرد. براساس ‌این ‌قانون‌، حاکمیت ‌از آن‌ خدا شناخته‌ شد و تمام ‌قوانین‌ می‌بایست ‌طبق‌ قرآن ‌و شریعت ‌می شد. تصویب ‌این ‌قانون‌ پیروزی ‌بزرگی ‌برای ‌مودودی‌ به‌ شمارمی‌آمد. رئیس ‌جمهوری ‌مکلف ‌بود جامعه‌ مسلمانان ‌را براساس ‌قوانین‌ اسلامی ‌بازسازی ‌کند و نگذارد هیچ ‌قانونی ‌در مخالفت ‌با قوانین‌ اسلامی ‌قرآن ‌و سنّت ‌اجرا شود. رئیس ‌جمهوری‌ موظف‌ بود کمیسیونی ‌تشکیل ‌دهد تا توصیه‌های ‌اسلامی‌ لازم ‌را در اختیار او قرار دهد. در ۲۸ اسفند ۱۳۳۴/ ۱۸ مارس‌۱۹۵۶، مودودی ‌درخواست ‌کرد که ‌جلسه ‌مجلس ‌شورای ‌جماعت اسلامی ‌تشکیل ‌شود. وی ‌در این ‌جلسه‌، خواهان‌ تصویب ‌قانون ‌اساسی ‌در شورا گردید. به ‌این ‌ترتیب‌، جماعت ‌اسلامی،‌ این ‌قانون‌ اساسی ‌را به ‌رسمیت ‌شناخت‌. در ۱۳۵۲ ش‌/۱۹۷۳، در قانون ‌اساسی ‌جدید پاکستان‌، عنوان ‌این ‌کشور به‌ جمهوری ‌اسلامی ‌پاکستان‌ تغییر یافت.

   بهزاد مالکیآبان ۱۳۹۳

منابع و نوشته هائی که از آنها برای تهیۀ این مقاله استفاده شده است:

۱- لوموند دیپلماتیک  ژوئیه ۲۰۱۴  و سپتامبر ۲۰۱۴

۲-  www.rohama.org

3-  - www.mehrnews.com

4- امین حصوری Praxies.org

5- sara Daniel- Le Nouvel Observateur   سپتامبر ۲۰۱۴

۶- http://www.mashreghnews.ir/  نوامبر ۲۰۱۴

۷- ایران فردا ۱۵ مرداد ۱۳۹۳

۸  – مجلۀ مهرنامه شمارۀ ۳۶ تیر ماه ۱۳

منبع:پژواک ایران