PEZHVAKEIRAN.COM نشانی های آينده ای آرزوئی
 

نشانی های آينده ای آرزوئی
اسماعيل نوری‌علا

                 هر که به روزگاری بيانديشد که حکومت اسلامی مسلط بر ايران به زباله دان تاريخ افکنده شده بايد بتواند به اين نکته نيز بيانديشد که، در آن «تصور مطلوب »، چه چيزی جانشين اين حکومت شده است. آيا مردم از شر حاکميت «ارزش» های خرافی و ضد انسانی ِ ساخته شدهء آخوندهائی که هزار سال است به مغزشوئی انسان شيعی پرداخته اند رهائی يافته اند؟ آيا خدای شيعيان ِ کشورشان ديگر خونريز و اخمو و متجاوز و ديوانه نيست؟ آيا آخوندها به مساجد و حوزه هاشان برگشته اند و از راه کمک مردم معتقد به آنها نان می خورند و سر بار بيت المال کشور نيستند؟ آيا شادی و رفاه بر کشور حکومت می کند؟ آيا هر روز دل جوانانی که کار و درآمد و زندگی دارند از احساس پيشرفت وطن شان سرشار از اميد می شود؟ آيا هنوز دختران جوان و بی بضاعتی هستند که برای لقمه نانی تن به فحشا بدهند؟ آيا اعتياد از ميان مردم ما رخت بر بسته است؟ آيا مردم سراسر ايران، قبل از هر هويت زادگاهی، به «ايرانی بودن» خود می بالند؟ آيا مردم سراسر دنيا آرزوی آمدن به ايران امن و زيبائی را دارند که يادگارهای هفت هزار سال تاريخ اش را به نيکوئی در برابر جشم مردم گرفته است؟ آيا عدالتی، مبتنی بر قانونی شکل يافته بر مدار حقوق شناخته شدهء بشر، بر جامعه سايهء امن و پاسداری افکنده است؟ آيا دزدان و متجاوزان مجازاتی درخور بدکرداری هاشان می بينند؟ آيا ديگر از اعدام و سنگسار و شکنجه خبری نيست؟ آيا هرکس می تواند آنچه در انديشه دارد به آزادی بيان کند؟ آيا زن و مرد و مسلمان و غيرمسلمان و نامسلمان، در برابر قانون و در سطح خانواده و اجتماع و فرصت های شغلی و رفاهی، حقوق مساوی دارند؟ آيا کودکان بی سرپرست مجبور به زندگی خيابانی و آلوده شدن به هزار کثافت و يا کار دستی و بدنی در کارگاه های برساخته از ظلم نيستند؟ آيا کارگاه ها و کارخانجات کوچک و بزرگ کشور به کار توليد ملی مشغولند؟ آيا بازارهامان را کالاهای بنجل چينی پر نمی کنند؟ آيا روسيه بر تصميم گيری های ملی ما مسلط نيست؟ آيا مردم آزادی گزينش راه و رسم زندگی خود را دارند؟

                 شما اگر چنين آينده ای را برای ايران تان تصور نمی کنيد، و يا اگر در خود اراده ای برای متحقق کردن چنان آينده ای سراغ نداريد، اگر در خارج از کشور زندگی می کنيد، يا محکوم به ماندن و مردن در غربتيد و يا، اگر در اين سوی جهان نتوانسته ايد زندگی مرفهی برای خود فراهم کنيد ناگزيريد حاشيه نشين اجتماعات ملت های ميزبان خود باشيد، در سختی زندگی کنيد و در مذلت بميريد. اما اگر در داخل کشور زندگی می کنيد يقين بدانيد که روزگارتان هر روز بدتر از اينکه هست خواهد شد و شما، اگر دزد و جنايت پيشه و شريک بدکاری های حکومت کنونی نيستيد، جز بدبختی های بيشتر هيچ نخواهيد داشت که برای فرزندان و آيندگان خود به ارث بگذاريد. هر دختری که در خانوادهء شما پا به جهان می گذارد بصورتی بالقوه بازيچهء حکومت پليد اوباش و جامعهء تا بن استخوان فاسد و اميد از دست دادهء محصول حکومت مذهبی خواهد بود و هر پسری که در خانهء شما چشم بر جهان می گشايد بيش از هر چيز آينده ای پر از اضطراب و بی کاری و فقر و اعتياد خواهد داشت. در واقع، اگر گفته اند که هر ملت لايق حکومتی است که بر آن فرمانفرمائی می کند قظعاً منظورشان ملتی بوده است که وضع موجود ناهنجارش را پذيرفته باشد و اگر از آن ناراضی است توان فکر کردن به تغيير وضع و رسيدن به آينده ای بهتر را از دست فرو نهاده باشد. و چون انسانی پذيرنده و ناتوان شده است عمر حکومت موجود را، و آيندهء تاريک تر خود را، داوطلبانه تداومی هولناک می بخشد.

                 باری، روی سخن من با چنين آدميان بدبختی نيست. برای من آن آيندهء دلپذيری که شرح مختصرش را دادم و می توان آن را برای وطن مان آرزو کرد «روزگار آلترناتيو» نام دارد و معتقدم که هرکس از «وضع موجود» ناراضی است تنها در صورتی می تواند پای در راه بهتر کردن زندگی خود بگذارد که در ذهن اش آن روزگار «بهی» را مجسم نموده و مطالبه کرده باشد. بدون آنکه بدانيم چه می خواهيم هرگز نمی توانيم قدم در راهی بگذاريم که به مقصدی مطلوب منتهی می شود. و اگر نتوانيم روزگار بهتری برای آيندهء جامعهء خود تصور کرده و برای تحقق آن اقدام کنيم خودبخود محکوم به آنيم که، بقول شاملو، «چنين پست» به زيستن ادامه دهيم.

                 و اگر «روزگار آلترناتيو ِ» دلخواه برای وطن مان همهء آن تصويرهای حداقلی و مختصری را که در بالا آوردم در خود داشته باشد، آنگاه، ناگزيريم که پيش از هر راه افتادنی، به شيوه و نحوهء راهپيمائی مان بسوی مقصود بيانديشيم. يعنی، بايد بتوانيم برای پرسش هائی از اين دست پاسخ هائی روشن داشته باشيم:

                 - آيا يک «حکومت ديگر»، که دارای پسوندهائی همچنان ختم شونده به صفت «اسلامی» باشد،می تواند ما را از اين چاله که در آن فرو افتاده ايم بيرون آورد و به چاهی مهيب تر نياندازد؟ آيا يک «حکومت اسلامی ِ به اصطلاح رحمانی» که قانون اساسی اش مبتنی بر رساله های هولناک آخوندها است می تواند آن آينده ای را که می خواهيم برايمان فراهم کند؟ آيا يک «حکومت اسلامی دموکراتيک» می تواند واجد معنائی دلپذير باشد و به ما وعدهء ساختن آن بهشت واقعی روی زمين را که در دل آرزو می کنيم بدهد؟

                 - آيا کشور در زير سايهء سرنيزه و چکمهء نظاميان و سپاهيان يا بسيجيان می تواند نفسی به راحتی بکشد؟ آيا در اين صورت آيندهء ما بيشتر شبيه گذشته های اخير کشوری همچون پاکستان نخواهد بود؟

                 - آيا حملهء خارجی، که با انهدام زيربناهای کشورمان، و مسلط کردن حکومتی دست نشانده بر وطن مان همراه است، می تواند ما را به آينده که می خواهيم برساند؟ آيا نمونه های افغانستان و عراق و ليبی در پيش روی ما نيست؟

                 - آيا در غياب حکومت مقتدر و دلسوز مردمان مناطق مختلف کشورمان، تکه تکه شدن کشور و استقلال يافتن مناطق مختلف آن، حتی اگر به جنگ خون گرفتهء داخلی نيانجامد، می تواند برای مردم ساکن در آن مناطق آينده ای آنچنان که نوشتم را تضمين کند؟

                 می بينيد که حکومت اسلامی کنونی درست بر روی ترس ما از همهء اين «امکانات اميدسوز« سرمايه گذاری کرده و خود را بعنوان تنها راه حل برای حفظ يکپارچگی کشور، جلوگيری از برپائی جنگی داخلی، ويران شدن زير بناهای اصلی کشور، و جلوگيری از تسلط «نظاميان چفيه به گردن» به ما معرفی می کند و، به مدد بی عملی ما، ادامهء عمر ويرانگر خود و استمرار نکبت بار زندگی ملتی را ممکن می سازد.

                 در اين ميان برخی، با بزرگ کردن مسئلهء «عامل زمان» در اين معادله، می کوشند نشان دهند که ما يکبار انقلاب کردن و خون و جان دادن را در راستای تغيير رژيم تجربه کرده و زيان های دهشت بار آن را نيز ديده ايم و ديگر به آن راه نمی رويم. اما، از آنجا که بهر حال زندگی معادل تغيير است و هيچ چيز به همان شکلی که بوده باقی نمی ماند بايد، بجای کوشش در راه «تغيير سريع و ناگهانی»ی حکومت خونريز کنون،سير تغيير «آگاهانه» و «تدريجی» آن را در پيش بگيريم.

                 البته يقيناً در اين پيشنهاد منطقی قابل درک وجود دارد. هيچ کس به انقلاب کردن، ويران ساختن، شيرازهء امور را درهم ريختن، کشتن و کشته شدن تمايلی ندارد و هر آدم عاقلی صلاح را در اين می بيند که کشور را در مسير تغييری تدريجی و کم هزينه بياندازد. اما فکر کردن به «مسير تغيير تدريجی» تنها در صورتی معنا پيدا می کند که بدانيم قرار است اين «مسير» به کجا ختم شود و رژيم تا چه حد توان بالقوهء تحمل اين تغيير تدريجی را، وآن هم به سوی مقصد مورد خواست ما، در خود دارد. بايد از خود بپرسيم که:

                 آيا اين رژيم در دل ساختارهای خود وسائل تحمل تغيير تدريجی مورد نظر ما را دارد؟ مثلاً، آيا می توان در همين رژيم دست به تغيير اصول بنيادی قانون اساسی اش زد؟ يعنی آيا در اين قانون اساسی نشانه هائی از امکان تغييری بنيادی وجود دارد؟ آيا می شود در اين قانون چنان تغييری داد که مملکت دارای مذهب رسمی نباشد و مردم مجبور به رعايت «ارزش» های تنها يک فرقهء مذهبی نباشند؟ يا احکام آمده در آن اين امکان را دارند که از شر رساله ها و توضيح المسائل های آخوندها رهائی يابند؟ آيا می توان تسلط فقه و فقاهت و ولی فقيه را از سر اين قانون اساسی مرتفع کرد؟ آيا می توان اميد داشت که همين قانون اساسی دست از نشاندن «امت» بجای «ملت» بر دارد و مجريان اش از سودای تسلط بر جهان اسلام، در وهلهء نخست، و سروری بر کل جهان، در مرحلهء بعدی، صرف نظر کنند، يا از ماجراجوئی در منطقه و جهان دست بکشند، و مملکت را «کشور امام زمان»ی نخوانند که گويا هزار سال پيش در چاهی در شهر سامرهء عراق فرو شده و پس از انقلاب 57 به چاهی در مسجد جمکران نزديک قم نقل مکان کرده است؟ آيا می شود در ايران، و با همين قانون اساسی، رفراندومی بمنظور ايجاد تغييراتی بنيادی در آن برگزار کرد؟ آيا حتی می توان شرايط انتخاب شدن برای رهبری قوای سه گانه را چنان تغيير داد که هر ايرانی حق نامزد شدن، تبليغ کردن و انتخاب شدن داشته باشد؟ آيا می شود منصب ولی فقيه را حذف کرد و يا حداقل اختيارات آن را تا حد اختيارات یک شاه در قانون اساسی مشروطيت فرو کاست؟ از اين کمتر، آيا می شود نظارت استصوابی شورای نگهبان همين قانون اساسی را لغو کرد؟ از اين هم کمتر، آيا می شود دارای احزاب و رسانه های آزاد بود؟ آيا می شود نه به ولی فقيه، نه به رئيس جمهور، نه به مجلس شورای اسلامی بلکه، مثلاً، به کارکرد نهاد «دادگستری» ايراد گرفت و اين ايراد «اهانت به قوهء مقدس عدليه» محسوب نشده و موجب عقوبت نشود؟ آيا حتی می شود رئيس جمهور همين قانون اساسی را «مجری قانون» و صاحب اختيار دانست و او را از مقام «تدارکچی ولايت فقيه» به سطح «رئيس جمهور کشور» ارتقاء داد؟

                 می بينيد که اين حکومت در قانون اساسی اسلامی و ساختارهای برآمده از آن قفل شده و خود مدعی است که تا ظهور امام پنهان در چاه جمکران راهی برای تغيير اين قانون وجود ندارد. در عين حال، اگر فرض کنيم که اين «پرسش های منتهی به بن بست» همه ناشی از سوء نيت و دشمنی باشد، آيا می توانيم به کارنامهء 36 سالهء اين حکومت نگاه کنيم و بکوشيم نمونه ای از اين تغيير را در عمل بيابيم؟

                 براستی حاصل هشت سال حکومت هاشمی رفسنجانی، که دوست داشت سردار سازندگی خوانده شود، جز ويرانی کشور، کشته شدن فرزندان نخبه ايران، و غارت اموال مردم و مملکت چه حاصلی داشت که اکنون بخواهيم او را «اميد امت و امام» بخوانيم؟ و يا سرگذشت آن يکی «اميد امت و امام» به کجا انجاميد؟ حاصل حکومت خاتمی و اصلاح طلبان چه بود جز تحويل مملکت به ديوانهء از دارالمجانين گريخته ای همچون احمدی نژاد؟ و همين ديوانه، که ولی فقيه کنونی پشتيبان او بود و نظرات اش را از بقيه بخود نزديک تر می دانست، چه سوقاتی جز بدبختی بيشتر برای ملت در چنته داشت؟ در همين دو ساله ای که از عمر رياست حسن روحانی می گذرد شاهد کدام تغيير تدريجی به سوی وضعيتی بهتر، نمی گويم مطلوب و ايده آل، بوده ايم؟ سرگذشت مدعيان «بازگرداندن انقلاب از انحراف» و رساندن کشور به «عصر طلائی امام» و تصديق اينکه «قانون اساسی کنونی وحی منزل نيست که تغييرناپذير باشد» چه بوده است؟ چگونه است که، در پايان هر مطالبه از اين حکومت، تنها مطالبه کننده بازنده می شود و حکومت زمين های بيشتری را فتح می کند؟ چگونه است که خود اصلاح طلبان اعلام می کنند که از اين پس بايد توقعات مان را کمتر از گذشته کنيم؟ چگونه است که بازگرفتن زمين های از دست دادهء اصلاح طلبان هم برايشان ناممکن است؟ چگونه است که آرزوی رفع حصر خانگی از رهبران خودشان بصورتی محال درآمده است؟

                 اما، با همهء اين احوال تجربی، می شود پرسيد که چه مانعی وجود داشت اگر می شد روزی را ديد که:

                 - ولی فقيه با انجام رفراندومی برای تغيير قانون اساسی، که وحی منزل نيست، موافقت کند؟

                 - انتخابات آزاد، با همهء شرايط اعلام شده بوسيلهء سازمان ملل، در ايران برقرار می شود؟

                 - مبتنی بودن قانون اساسی، و حکومت برخاسته از آن، بر هرگونه منبع غيبی و قدسی کنار گذاشته شده و نمايندگی واقعی مردم می توانستند هم قانون اساسی و هم قوانين ناشی از آن را، بر اساس نيازهای جامعه، تصويب کنند و هرگاه نيز که صلاح ديده می شد آنها را تغيير دهند.

                 - چه می شد که همين هيئت حاکمهء کنونی تن به نوشتن قانونی اساسی می داد که در آن زن و مرد، مسلمان و غير مسلمان، شيعه و سنی، متدين و کافر، و.. برابر بودند؟

                 - چه می شد اگر سپاه و بسيج را در ارتش ملی ما ادغام می کردند و کارشان از آزار مردم و امر به معروف و نهی از منکر، به حفظ تماميت ارضی کشور و دفاع از وطن مان در برابر تهديد دشمنان مبدل می شد؟

                 - چه می شد که دادگستری می توانست دزدان استخوان دار و متجاوزان به حقوق مردم را محاکمه و مجازات کند؟

                 نه، لازم نيست ادامه دهم. از نظر من، همين حکومت اگر می توانست در اين راستاها حرکت کند خودبخود موجبات نارضايتی را رفع و اسباب دلشادی مردم را فراهم می کرد. اما آدم بايد خيلی غافل يا شياد باشد که فکر کند می توان با وجود چنین حکومتی چنين روزی را هم در آيندهء کشورمان ديد. قانون اساسی اين حکومت از بنياد فاسد و ظالمانه و ضد مردمی است و، در نتيجه، هر آن کس که بر مبنای آن به منصبی تأثير گذار می رسد نيز آلودهء فساد و تباهی است. من، سال های سال است که باور کرده ام که از آن سو هيچ کوره راهی حتی وحود ندارد.

                 پس، از نظر من، تنها راه درست عبارت است از چشم و گوش بستن بر فريب اصلاح طلبان برآمده از دل همين حکومت، و تمرکز کردن بر آن آيندهء مطلوب اما سخت بعيدی که آرزويش در دل هر ايرانی وطن دوستی موج می زند.

                 و اين «تمرکز» است که ما را به آنجا می کشاند که اگر بخواهيم برای مجموعهء صفات و حالات و امکاناتی که با ديدهء آرزو در آنها می نگريم نامی انتخاب کنيم آن نام را جز در هيئت «دموکراسی» نخواهيم يافت و تجسم اين نام را نيز جز در تحقق مفاد اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر ممکن نخواهيم ديد. يعنی، بطور بديهی، آلترناتيو ِ وضعيتی که در ظل يک حکومت مذهبی بوجود می آيد برقراری يک «وضعيت دموکراتيک» است.

                 اما من همين نکتهء روشن و بديهی را نيز ناکافی يافته ام؛ چرا که بصورتی تجربی صد سالی از آن ماجرا می گذرد که دشمنان دموکراسی دريافتند که بهترين کار برای از ميان برداشتن دموکراسی افزودن صفتی سلبی يا ايجابی به آن است. يک قرن است که شنيده ايم «دموکراسی» بايد شورائی باشد نه بورژوائی، دموکراسی می تواند ايدئولوژيک باشد، دموکراسی بايد سوسياليستی باشد، دموکراسی بايد ليبرال باشد، و حتی دموکراسی می تواند (و در مورد کشور ما بايد که) «دموکراسی دينی» باشد؛ و توجه کنيم که اين آخری را هم اصلاح طلبان، هم ملی ـ مذهبی ها، هم نهضت آزادی چی ها و هم مجاهدين اعلام کرده اند.

                 اما آيا نه اينکه اين صفات بدان خاطر مورد استفاده قرار می گيرند که به درون دموکراسی نفوذ کرده و آن را از داخل ناکارآمد سازند؟ آيا تزريق ايدئولوژی (چه مذهبی و چه غير مذهبی) به بدن دموکراسی جز به مرگ آن نمی انجامد؟ و آيا لازم نيست راهی برای جلوگيری از اين تزريق مرگبار پيدا شود؟

                 من راه حل را در يافتن صفتی برای دموکراسی يافته ام که، از يکسو، از خصوصيات گوهرين خود دموکراسی اخذ شده باشد و، از سوی ديگر، همچون يک «سپر دفاعی» آن را از نفوذ و تزريق صفات کشنده محافظت کند. و در راستای جستن اين «سپر دفاعی» يا «صفت محافظت کننده»، که از ورود ايدئولوژی های مذهبی و غير مذهبی به بدن دموکراسی جلوگيری می کند، بوده است که نظر روشنفکران کشورهائی که در حکومت های به اصطلاح «دموکراتيک اما اسير ايدئولوژی» بسر می برند به سوی صفتی دفاعی و بازدارنده به نام «سکولار» جذب شده است.

                 تأکيد بر لزوم «سکولار بودن دموکراسی» هم ناشی از تجربهء چند قرن اخير بشريت و هم تجربهء کشورهای نوينی است که برای رسيدن به دموکراسی انقلاب کرده و در پی آن متوجه حضور مزاحم و کشندهء ايدئولوژی در قانون اساسی و حکومت خود و بازتوليد استبدادهای وحشتناک تر از گذشته شده اند.

                 در اين زمينه کشور ما نمونهء بارزی است. به شعارهای انقلاب 57 توجه کنيم: «آزادی و استقلال» بيان آرزوهای صد و پنجاه سالهء متفکران ما بوده و اين نکته نيز بديهی به شمار می رفته که همين دو آرزوی نيز تنها در ظل استقرار دموکراسی قابل تحقق اند؛ اما خود شاهد دست اول آن بوده ايم که، تنها با افزودن يک صفت «اسلامی» به آن دو آرزو، چه به روز دموکراسی نازنينی آمده است که قرار بود از خاکستر انقلاب 57 برخيزد. و در اين مورد، اگر نيک بنگريم، می بينيم که افزودن صفت «اسلامی» به دموکراسی، توسل به يک صفت ايجابی و مهاجم و اشغالگر بوده است، حال آنکه گزينش صفت «سکولار» معادل رو کردن به يک صفت سلبی و تدافعی برای دموکراسی است.

                 پس اگر آينده ای آنگونه که در آغاز اين مقاله ترسيم شد برای ما مطلوب است، و اگر هنوز اراده ای برای قدم نهادن در راهی که بدان «مقصود و مقصد» می انجامد در ما وجود دارد، آنگاه، از نظر من، آن آينده نامی جز «سکولار دموکراسی» ندارد و تنها خواهندگان اين شيوهء حکومت اند که می توانند به آن آيندهء دوست داشتنی بيانديشند و در راه تحقق آن نفس بکشند.

                 اما، البته اين تازه آغاز راه است. مقصد معين است و هدف روشن. اما مسير راهپيمائی بهيچ روی آسفالته و هموار نيست. اين راه کلوخ و سنگ و گـِل و خار و خس بسيار دارد و لذا لازم است تا در مورد همهء آنها نيز به تفصيل به انديشه و صحبت بنشينيم.  

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]