PEZHVAKEIRAN.COM معناهای کاربردی واژهء «سکولار»
 

معناهای کاربردی واژهء «سکولار»
اسماعيل نوری‌علا

 

پيشگفتار

در گفتگوهائی که در هفتهء گذشته با برخی از دوستان دربارهء مفهوم «سکولار» داشتم به من توصيه شد که آنچه را به ايشان می گفتم در مطلب اين هفته باز و عمومی کنم. به همين دليل می خواهم با ذکر مقدمه ای در قلمروی «زبان / جامعه شناسی» نکاتی چند را در بارهء چرائی برخی از ابهامات در مورد مفهوم «سکولار» توضيح دهم.

در قلمروی کاربرد واژه ها، يک امر بديهی و کاملاً تجربی و شناخته شده آن است که کمتر واژه ای را، بخصوص در جمع مفاهيم تجريدی، می توان يافت که به تنهائی دارای معنائی معين و ترديد ناپذير باشد. به عبارت ديگر، يک واژهء مشخص در هر «متن»ی می تواند رنگ و بوی و معنائی نو يا يگانه بخود بگيرد،؛ چندانکه با معنايش در متنی ديگر متفاوت و گاه متضاد باشد.

اين امر نه تنها در مورد «متن» ها صادق است بلکه نمود آن را حتی می توان در «ترکيب» هائی که می سازيم نيز مشاهده کنيم. مثلاً، جمع «صفت و موصوف» گونه ای از ترکيب ها هستند که در آنها يک صفت معين ممکن است در توصيف اسم های متعددی بکار گرفته شود و در هر ترکيبی، که از جمع اسم و صفت به دست می آيد، معنائی تازه را بيان کند.

صفت «گران» را در نظر بگيريم که در معنای کلی «بيش» و «زياد» و «سنگين» است اما در ترکيب هايش با اسم های مختلف صورت هائی از خوب و بد، زشت و زيبا، خواستنی و ناخواستنی بخود می گيرد و آنگاه، هنگامی به شکل «اسم صفت» درآيد صورت معنائی ديگری می يابد. به اين نمونه ها توجه کنيم: گران، گرانی، گران قيمت، گران بها، گرانسنگ، گران مايه، گران سايه، گران سر، گران فروش، گران قدر، گرانبار، گران پايه، گران جان، گران گوش، گران چشم، گران خاطر، گران خسب، گران خوار، گران خيز، گران دود، گران روح، گران خريدن، گرانی کردن، آن سخن بر من گران آمد، «مرد اين بار گران نيست دل مسکينم» (حافظ)، «چون گراني به پيش جمع آيد..» (سعدی)، «به سخن های گران، ناصبيان را، تَبر اند» (ناصر خسرو)، «مطرب آغازيد يک ضرب گران» (مولوی)، «مهترند آنچه زان گران دست اند» (مسعود سعد)، و...

 

معناهای چند گانهء صفت «سکولار»

تا آنجا که من می دانم، «سکولار» واژه ای است در زبان لاتين (يا «رومی» که مادر اغلب زبان های کنونی اروپائی است). با توجه به ريشه شناسی واژگان، واژه / صفت ِ «سکولار» هم در هر ترکيب و زمينه ای می تواند واجد معنائی باشد که با ديگر معناهايش در متن های ديگر متفاوت و گاه متضاد است. در زبان های لاتين اين صفات پنج معنای بهم پيوسته را با خود حمل می کند:

            1. «زمان مند»: به معنای تغيير پذير، موقتی، فنا پذير، دگرگون شونده و، بقول نيما يوشيج، «رونده».

            در اين معنا، واژهء سکولار متضاد معناهای دائمی، پايدار، فناناپذير، تغيير ناپذير، و بقول اهل ايمان مذهب، «باقی» است. مثلاً، قرآن، در سورهء «الرحمن»  مدعی است که «كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذو الجلال والإكرام» و اين کلام را عموماً چنين ترجمه کرده اند: «هر چه بر [زمين] است "فانى" ‏شونده است (آيهء 26) و ذات با شكوه و ارجمند پروردگارت «باقى: » است(27)».

            حال اگر بخواهيم جملهء «هر چه بر [زمين] است "فانى" ‏شونده است» را با استفاده از واژهء لاتينی ترجمه کنيم خواهيم خواند که: «هر چه بر روی زمين است سکولار است!» و تقابل امور «فانی» و «باقی» هم تقابل امور «سکولار» و امور «پايدار» مربوط به «ذات پروردگار» است.

            2. عهدی و زمانی و دهری: مفهوم تغيير و دگرگونی آفرينندهء مفهوم «زمان» نيز هست، زيرا آنجا که «تغيير» وجود نداشته باشد «زمان» هم وجود ندارد و هر کجا نيز که تغييری در کار باشد اين تغيير در ظرف زمان صورت می گيرد. بنا بر اين سکولار را به معنای زمانی و عهدی و دهری نيز بکار برده اند.

            3. نسلی: وجود جهان ِ تغيير يابنده و زمانمند موجب پيدايش مفاهيمی همچون زادن و مردن نيز هست و به همين دليل اين واژهء لاتينی معنای زاد و ولد و نيز «نسل» را نيز در خود حمل می کرده است. جالب است که در قرآن نيز اشاره ای به اين مفهوم وجود دارد؛ آنجا که در سورهء توحيد گفته می شود: «قل هو الله احد / ... / لم يلد و لم يولد...» (بگو که خدا يگانه است و نه زاده شده و نه می زايد). که اين تعاريف را می توان با صفات «زروان» (خدای ايرانی زمان) مقايسه کرد که زايندهء هستی متغير و زمان مند است و، در نتيجه، می توان صفت «زروانی» را با صفت «سکولار» هم معنا گرفت.

            4. مادی: آنچه در ظرف زمان تغيير می کند «ماده» نام دارد و ماده آن بخش از هستی است که می توان آن را با حواس خود (و گستردگی های اين حواس به کمک وسائلی همچون ميکروسکوپ و دوربين و تلفن و تلويزيون و غيره) تجربه کرد. در اين مقام هر امر مادی امری سکولار نيز هست. حال آنکه قلمروی مخالف ماده را با صفاتی همچون «معنوی» تعيين می کنند. در همين راستا دو صفت متقابل ظاهر و باطن هم بسيار بکار گرفته می شود که امر ظاهر همان امر سکولار است.

            5. «زمينی»: در ريشه شناسی واژهء لاتينی «سکولار» می بينيم که اين واژه علاوه بر معنای «زمانمند» به معنای «امر زمينی»، در برابر «امر آسمانی»، نيز بکار گرفته شده است.

            ريشه شناسان در مورد منشاء پيدايش اين معنا از واژهء سکولار (که گويا معنای اصيل آن نيز بوده است) به «امر اخذ ماليات» از شهروندان اشاره می کنند. از آنجا که مردم از يکسو به حکومت و سوی ديگر به روحانيت ماليات می پرداخته اند، برای تفکيک اين دو نوع ماليات، ماليات پرداختی به حکومت را «سکولار» می خوانده اند. مفهوم مقابل اين واژه را می توان در صورت های مختلف مشاهده کرد: ماليات مذهبی، ماليات دينی، و... در اسلام اگرچهء واژهء خاصی برای «سکولار» معين نشده اما در مورد «ماليات های غير سکولار» واژهء عمومی «ذکوت» را داريم و در تشيع نيز واژهء خاص «خمس» (يا يک پنجم) را که «سهم امام» هم خوانده می شود. اين هر دو واژه حاکی از مالياتی هستند که مؤمنان به «نمايندگان عالم غيب بر زمين» می پردازند و ما، در زبان فارسی، واژهء «ماليات» را تنها به معنای «ماليات سکولار» بکار می بريم.

            بدين سان، می توان دو ستون از معانی را در برابر هم قرار داد که ستون دوم واجد همهء معناهای بهم پيوستهء «سکولار» است:

            باقی                  فانی، متغيير ، دگرگون شونده، رونده

            ابديت                 زمانه، عهد، عصر

            نازائی                زاد و ولد، تناسل، نسل

            معنوی               مادی

            باطنی               ظاهری، قابل ديدار و تجربه

            آسمانی زمينی

            بدين سان، ما در لفظ «سکولار» با صفتی چند معنائی روبرو هستيم و هر يک از اين معانی کاربرد خاص خود را دارند و بدون توجه به ترکيبات و متونی که اين صفت در آنها بکار گرفته می شود نمی توان در مورد مقصود گوينده و بکار برنده قضاوت کرد.

            من، برای روشن شدن اين تفاوت های کاربردی در مورد صفت «سکولار» به توضيح تنها پنج کاربرد مهم آن اکتفا می کنم اما همگان می توانند با بکار گرفتن تخيل خود کاربردهای ديگری را نيز در مورد اين صفت تصور کنند.

 

1. سکولاريسم حقوقی و قانونی:

            «حق»، يک پديدهء اجتماعی و لذا زمينی است و، پس، سکولار است. مدعيان نمايندگی «آسمان» در زمين برای کسی حقی قائل نيستند چرا که در باور آنها همهء پديده های زمانمند تسليم اراده و مشيت الهی هستند و، در عين حال، اين آسمان است که برای پديده ها (از جماد تا گياه و انسان) «تکليف» تعيين می کند و در برابر اطاعت يا طغيان و سرپيچی از آن تکاليف نيز پاداش و جزا و عقوبت های اخروی قائل می شود. امحال آنکه وقتی حقوق افراد در اجتماع مطرح می شود، از آنجا که فرد و اجتماع هر دو پديده هائی تغيير يابنده و فانی هستند، نمی توان در مورد شان حقوق ابدی و تغيير ناپذير قائل شد.

            هر نسل، بخاطر تغييراتی که در زندگی اش رخ می دهد، دارای نيازها و شرايط تازه ای است و در شبکه ای از روابط نوين با ديگران قرار دارد و لازم است که اين روابط تازه با قوانين تازه ای که حقوقی از گذشته را منسوخ کرده و حقوقی روزآمد را جانشين شان می کنند منظم شوند. بنا بر اين، امر قانون گزاری و تعيين حقوق فرد و اجتماع نيز نمی تواند امری ابدی و تغيير ناپذير باشد. به کلامی ديگر، «قانون گزاری امری سکولار است».

توجه کنيد که در اين مورد صفت «سکولار» به منظور نفی امر الهی و ابدی و آسمانی بکار نمی رود. بلکه فقط رسانای اين مطلب است که امور روزمره و زمانمند را خود انسان ها بايد تشخيص داده و در موردشان قانون وضع کنند و هر کجا هم که لازم شد آن قوانين «موضوعه» را نفی يا تغيير دهند. لذا، هنگامی که ما خواستار يک «قانون اساسی سکولار» می شويم تنها خواستار آن شده ايم که امر دنيوی مان را خودمان تنظيم کنيم. اما، در عين حال، اگر مؤمنان به عالم غيب بخواهند از تکاليف تعيين شده از جانب مدعيان ارتباط با آسمان اطاعت کنند نيز کسی نبايد جلوگير آنها باشد.

            از اين منظر که بنگريم «تکليف تعيين شده بوسيلهء آسمان» امری فردی است که، تنها بخاطر ارتباطات فرد با ديگران، جنبهء اجتماعی پيدا می کند؛ حال آنکه امر حقوقی امری اجتماعی است که شمول خود را بر افراد می گستراند. امر تکليفی امری در حوزهء اختيار فرد است اما امر حقوقی (يا قانونی) در حوزهء اجتماع قرار دارد و، تا از طريق جامعه تغيير نکرده است، بر فرد تحميل می شود و فرد در مورد آن دارای اختياری نيست.

            پديد آمدن «قوانين مدنی» در برابر، يا شانه به شانهء احکام مذهبی، که مجموع شان را«شريعت» را بمی خوانيم، خود ناشی از درک گوهر سکولار زندگی اجتماعی است و با تصديق ادعای «تغيير ناپذيری ِ احکام» است که کوشش می شود آنها تنها در حوزهء اختيار فردی اشخاص قرار گيرند و از دخالت در امر دنيائی قانون گزاری ممنوع شوند.

            در همين زمينه می توان به کارکرد «دادگستری» نيز توجه داشت. وجود «محکمهء شرعی» دخالت امر آسمانی در امر زمينی است و پديده ای ضد مفروضات جداساز آسمان از زمين محسوب می شود. بعبارت ديگر، «محکمهء شرعی» بيشتر پديده ای مذهبی است تا دينی؛ بدين خاطر که دين محصول نبوت است اما مذهب محصول کار روحانيت که مدعی جانشينی نبی و رسول است و می خواهد امر آسمانی را زمينی کند تا خود به قدرت و ثروت برسد؛ و چون امر آسمانی ِ تغيير ناپذير را نمی توان به امر زمانمند و متغيير تبديل کرد، روحانيت می کوشد، بجای آن، جامعه و روابط اجتماعی را به امور ثابت و تغيير ناپذير تبديل کند و چون نمی تواند چنين کند، مآلاً، به مظهر مخالفت با تغيير و نو شدن و نوآوری و کوشندهء راه محافظه کاری تبديل می شود.

            همچنين می توان به اشتباه مهلک مسلمانانی که در سرزمين های معتقد به سکولاريسم حقوقی خواستار اجرائی شدن شريعت در «محاکم شرعی» هستند توجه کرد و ديد که چگونه آنها می خواهند تا احکام سنگ شدهء قرون تاريک را بر زندگی امروز تحميل کنند. از اين حيرت انگيزتر وضعيت کشور خود ما است که در آن شريعت مبنای قانون اساسی و قانون گزاری های مختلف قرار گرفته است. نتيجه اش همين سنگسار و انگشت و دست و پا بريدن و اعدام هائی است که کشور ما را به اعماق تاريخ اسلامی پرتاب کرده است.

 

2. سکولاريسم سياسی:

            هرگونه که پديدهء حکومت و زادهء آن را، که سياست باشد، تعريف کنيم در می يابيم که هر دو اموری اجتماعی و در نتيجه سکولار اند و، خودبخود، حضور نمايندگان دين و مذهب و شريعت در حکومت و نهادهای برخاسته از آن، هنگامی تضاد و تنش ايجاد می کند که آنها بخواهند بر حسب شريعت مورد اعتقاد خود عمل کنند. اين وضعيت نتيجه ای جز سدسازی حکومت در برابر جريان وقفه ناپذير تغيير اجتماعی و نيز کوشش مهلک برای تحميل امر تغييرناپذير بر زندگی دگرگون شونده نخواهد داشت.

            می بينيد که در اينجا بحث در ممنوعيت حضور روحانيت در حکومت نيست بلکه بحث در آن است که وقتی جامعه ای بر اساس يک قانون اساسی سکولار ساخته شد آنگاه هر کس، با هر عقيده ای، حق دارد در نهادهای برآمده از آن فعاليت کند؛ مشروط بر اينکه متعهد به اجرای اصول سکولار چنين قانونی باشد.

            همچنين مشاهده می کنيم که «سکولاريسم سياسی» مخالف وجود اديان و مذاهب نيز نيست بلکه صرفاً مخالف حضور شرايع و مذاهب در حکومت است. بعلاوه، از آنجا که قانون اساسی سکولار در برابر همهء عقايد، چه مذهبی چه غير مذهبی و چه ضد مذهبی، جنبهء بی طرفی دارد و تنها می کوشد تا نگذارد که صاحبان اين عقايد از جادهء تقابل متمدنانهء عقيده خارج شده و به ايجاد مزاحمت با يکديگر بپردازند، چتری محافظ برای همهء عقايد، و از جمله باورهای مذهبی، نيز محسوب می شود.

 

3. سکولاريسم فلسفی:

            اين نوع سکولاريسم نه تنها دارای عاميت آن دو نوع بالا نيست بلکه در تخالف با تفکر دينی ـ مذهبی قرار می گيرد و با آن مبارزه می کند. هر «فيلسوف سکولار» دستگاه انديشهء خود را بر اساس اين مفروضات قرار می دهد که اساساً پديده هائی به نام عالم باقی و غيب و باطن و تغيير ناپذير و، در نتيجه، خدا و فرشتگان و جنيان و بهشت و جهنم و روز جزا وجود ندارند و دين و مذهب، هر دو، ساختهء ذهن بشرند و جامعه وقتی به رهائی خواهد رسيد که خود را از قيد اين «جعليات» آزاد سازد. بدين سان، سکولاريسم فلسفی ضد دين و مذهب است.

            مثلاً، در کشور خودمان، و در عصر پيروزی انقلاب مشروطه، هنگامی که به نيمايوشيج جوان بر می خوريم که، در منظومهء «افسانه»ی خود، خطاب عتاب آلودش را متوجه حافظ می کند [و می گويد: «حافظا! این چه کید و دروغ است / کز زبان می وجام ساقی است؟ // نالی ار تا ابد باورم نیست / که بر آن عشق بازی که باقی است // من بر آن عاشقم کو رونده‌ است»] می بينيم که او، در عين انکار «امر باقی»، اعتقاد خود را به «سکولار» بودن همهء پديده های هستی را اعلام می کند.

            در اين قلمرو اما ضايعه آن گاهی پيش می آيد که شنوندهء سخن او معنای فلسفی صفت «سکولار» را به معنای سياسی و حقوقی آن نيز تسری دهد و تصور کند که وقتی از «حکومت سکولار» سخن می گوئيم قصدمان حکومتی است که بتواند اديان و مذاهب و روحانيت و مسجد و کليسا را براندازد.

            در مقابل، شاهد اين وضعيت هم بوده ايم که روحانيت نيز، چه از سر ناآگاهی و چه به دليل تلاش برای حفظ بقای خود، کوشيده است با هر نوع سکولاريسمی مبارزه کند و بکوشد به توده های مردم القاء کند که سکولاريسم با بی دينی و لامذهبی و ضذيت با اينگونه امور مساوی است.

            جالب آن است که ببينيم اتفاقاً در مغرب زمين، دستگاه مذهب، برای حفظ خود از هجوم فلاسفهء سکولار، است که به استقرار حکومت سکولار تن داده است؛ چرا که می داند اگر باورمندان به فلسفهء سکولار، بدون وجود يک قانون اساسی سکولار، بقدرت برسند، قادر خواهند بود که بلافاصله به امحاء و نابودی باورهای غيرسکولار دست بزنند. ما، مثلاً، اين وضعيت را در جوامع تا کنونی ِ کمونيستی مشاهده کرده ايم (در آينده چه خواهند کرد، نمی دانيم!). حال آنکه در جوامع غربی، بخاطر پذيرش سکولار بودن حکومت از جانب نهادهای مذهبی، صاحبان عقايد متضاد توانسته اند با يکديگر همزيستی مسالمت آميز داشته باشند.

            به همين دليل هم هست که سکولارهای حقوقی و سياسی در جوامع عقب مانده بايد در مورد اين تفکيک کاربردی صفت سکولار بشدت کار کنند و اين امور را از هم جدا سازند.

 

4. سکولاريسم نو:

            از آنجا که، در سابقهء تاريخی خود، سکولاريسم تنها به معنای «جداسازی مذهب از حکومت» بکار می رفته است و در سراسر قرن بيستم نيز ديده ايم که اغلب حکومت های مدعی سکولاريسم، بجای تأمين آزادی بيان همگانی، به استبداد و سانسور و ممنوعيت دست زده اند و برای توجيه کار خود نيز به پديدهء ديگری متوسل شده اند که «ايدئولوژی» نام دارد، و با توجه به اينکه تعريف و ماهيت مذهب و ايدئولوژی يکی است، لازم آمده است که معنای سکولاريسم را، بخصوص در وجه سياسی آن، گسترده ساخته و آن را چنان تعريف کنيم که خواستاری جدائی مذهب و ايذئولوژی (که اغلب با نام مکتب از آن ياد می کنند) هر دو منظور نظر باشد. سکولاريسم کلاسطک مانع حضور مذهب در حکومت است اما سکمولاريسم نو از حضور مذهب و ايدئولوژی بصورتی يکسان ممانعت می کند.

 

5. سکولاريسم دموکراتيک:

            از نظر من، اين کاربرد اصلی و فراگيری است که می توان در آن همهء کوشش های دو سه قرن اخير در راستای استقرار سکولاريسم در جامعه را خلاصه کرد:

            - سکولاريسم حقوقی رسيدن ما به قوانين زمانمند زمينی را تضمين می کند (بی آنکه به ضديت با دين و مذهب اقدام کند)،

- سکولاريسم سياسی در راه نفوذ شريعت مداران در حکومت سد می سازد (بدون اينکه آزادی بيان و فعاليت شان را محدود کند)،

- سکولاريسم فلسفی اما خواستار امحاء دين و مذهب است و از اين جهت در تضاد با دو نوع سکولاريسم قبلی قرار می گيرد،

- سکولاريسم فلسفی می تواند خود دست به توليد ايدئولوژی يا مکتب هائی بزند که خود بخود همان راه مذاهب و اديان را پی می گيرند،.

- و از آنجا که ممکن است «سکولاريسم فلسفی مبتنی بر ايدئولوژی» بکوشد تا با دستيابی به قدرت حکومتی برای نابودی باورهای معنوی مردم کمک بگيرد، لازم است که سکولاريسم نو را بکار گرفت و، همچون مورد مذهب، از حضور ايدئولوژی در حکومت نيز جلوگيری نمود.

- اما شاهد آن بوده ايم که خود سکولاريسم نو هم اگر در موضع قدرت قرار گيرد، و حتی اگر قصد امحاء عقايد غير سکولار را نداشته باشد، می تواند به «استبداد سکولار» منتهی شود. اينگونه است که عقلای عالم چارهء کار را در مطرح ساختن «سکولاريسم دموکراتيک» و استخراج حکومت های سکولار دموکرات از دل آن ديده اند.

            بعبارت ديگر، از آنجا که، در مباحث معطوف به حکومت و قدرت، نقطهء اصلی جلوگيری کردن از «بازتوليد استبداد» است و سکولاريسم هم می تواند به پيدايش حکومت های استبدادی بيانجامد لازمهء کار آن است که بر دموکراتيک شدن  و دموکراتيک ماندن حکومت های سکولار پافشاری کنيم؛ امری که در حال حاضر تنها از مبنا قرار دادن اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر برای نوشتن قوانين اساسی و ثانويه يک جامعه ممکن می شود.

            البته برخی اظهار عقيده می کنند که سکولاريسم در «گوهر دموکراسی» وجود دارد و لزومی برای ساختن عبارت «سکولار دموکراسی» وجود ندارد. اين سخن در حالی مطرح می شود که سال ها است دموکراسی را با افزودن صفات مختلف از معنا تهی کرده اند. دموکراسی بورژائی، دموکراسی شورائی، و دموکراسی دينی نمونه ای از کاربرد اين صفات اند. لذا از يکسو برای نفی صحت اين صفات (که هر يک برای ضديت با مغهوم واقعی دموکراسی ساخته شده اند) و، از سوی ديگر، برای جلوگيری از تبديل شدن سکولاريسم به ماشين بازتوليد استبداد، ضروری است که بر «امر بديهی ِ» سکولار بودن دموکراسی واقعی تأکيد شود.

اين نوع دموکراسی (که همان دموکراسی واقعی است)، بصورتی يکجا و يکپارچه،

- در مقابل ورود مذهب و ايدئولوژی به حکومت سد می سازد،

- از بازتوليد استبداد حکومتی جلوگيری می کند،

- قانون اساسی را بر مبنای اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر می نويسد،

- آزادی بيان و تبليغ همهء عقايد را تأمين می کند،

- حاکميت ملت را ممکن می سازد،

- منافع ملی را پاس می دارد،

- تساوی حقوقی جنسيتی، قوميتی، دينی و مذهبی، زبانی و فرهنگی را بوجود می آورد،

- جامعه را در مسير رفاه و آزادی زمينی و اين دنيائی قرار داده و به ايمان و اعتقاد شخصی کسی کاری ندارد،

- و...

            شايد هنگامی که میر صدرالاسلام ترشیزی، در خلوت خود، به چند و چون بهشت می انديشيد و در مورد آن می نوشت که: «بهشت آنجاست کآزاری نباشد / کسی را با کسی کاری نباشد // رضای دوست می خواهی؟ چنان باش / که باری بر دل باری نباشد!» توانسته بود در ذهن خود پنجره ای به آن جهان زمينی و انسانی بگشايد که تنها در سايهء حقوق بشر و دموکراسی سکولار قابليت تحقق می يابد!

10 بهمن 1393 ـ 30 ژانويهء 2015

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]