PEZHVAKEIRAN.COM منافع ملی؛ ابهامات و خطرات
 

منافع ملی؛ ابهامات و خطرات
اسماعيل نوری‌علا

 

پيشگفتار

عبارت «منافع ملی»، اغلب، و البته در نگاهی گذرا، به معنای عمومی ِمنافعی است که به کل يک «ملت» مربوط شده و به اين جهت «ملی» خوانده می شود. در اين ارتباط به نظر می رسد که سياست های حکومت اسلامیِ مسلط بر کشورمان، با ضررهای روزمره ای که از بابت پروژه هائی همچون کوشش برای دستيابی به انرژی اتمی، و يا دخالت در کار کشورهای منطقه، و يا بر باد دادن ثروت های کشور، و يا تخريب ميراث های فرهنگی، و به مخاطره انداختن محيط زيست، متوجه ملت ما می شوند، اغلب ما ايرانيان را به اين انديشه کشانده که همهء اين به خطر افتاده ها را می توان در عبارت «زير پا نهادن منافع ملی» خلاصه کرد. همين وضعيت موجب شده است که توجه به مفهوم «منافع ملی» بصورت روز افزونی در ميان مباحث مطروحه در ميان اپوزيسيون مخالف حکومت اسلامی جا خوش کند. بهر حال، اين واقعيتی ثابت شده است که در 36 ساله گذشته، به تصديق اکثريت اهل نظر در سراسر جهان، حکومت اسلامی دست به هر کاری زده جز نابودی تدريجی دارائی های مادی و معنوی کل ملت ايران حاصلی ديگری نداشته است.

همين وضعيت موجب شده تا در ميان نظريه پردازان فعال در اپوزيسيون ايران نيز اغلب اين نکته مطرح شود که شايد «منافع ملی» همان «محور گمشده» ای باشد که می تواند همهء گروه ها و شخصيت های اپوزيسيون را گرد هم آورده و اتحاد منسجمی را ايجاد کند که زايندهء نيروی سياسی خاصی همآورد با حکومت اسلامی باشد و اين «نيرو»، بعنوان يک آلترناتيو ملی، بتواند به سرنگونی، يا فروپاشی، يا براندازی، و يا به زعم من، به انحلال حکومت اسلامی بيانجامد.

بی شک اين انديشه، که حاوی نيت خيرخواهانه ای برای ملت ايران است، در مطلب کنونی به تدقيق کشيده می شود.

 

تفرقه در تشخيص منافع ملی

يکی از مبهم ترين مباحث در علوم سياسی به همين عبارت «منافع ملی» مربوط می شود؛ عبارتی که ظاهری آشنا و بديهی دارد اما، هنگامی که به مباحث مربوط به آن در تاريخ معاصر تفکر سياسی بپردازيم، در می يابيم که عبارت مزبور، متآسفانه، دارای معنائی مشخص، قابل تعريف، و موجد اجماع نيست.

در اين راستا حتی کافی است تا هر يک از ما در خلوت خود بکوشيم تا تعريف خويش را از منافع ملی ارائه دهيم تا دريابيم که پا به چه راه تاريکی نهاده ايم؛ راهی که، با وجود ظاهر دلپسند خود، بيش از آنکه ما را به اشتراکات مان رهنمون شود، تفرقه های وسيع و ناگزير مابين گروه های اپوزيسيون را آشکار ساخته و آنها را ژرف تر از هميشه می کند.

من در اين مقاله می کوشم تا برخی از چاله چوله های اين بحث را مطرح سازم تا نشان داده باشم که چرا می انديشم اين عبارت هم مبهم است و هم انتخاب اش، بعنوان محور يک اتحاد وسيع، می تواند بجای اتحاد به تفرقهء هرچه بيشتر بيانجامد.

برای اين کار، شايد بد نباشد تا بجای کوشش برای تعريف تفصيلی «منافع ملی»، مطلب را با اين پرسش آغاز کنم که: «حتی اگر ما تصور روشنی از "منافع ملی" داشته باشيم، چگونه می توانيم روشن کنيم که چه کسی يا کسانی منافع ملی را تشخيص داده و تعيين می کنند؟»

اين پرسش از آن جهت ساده و بديهی می نمايد که آشکارا، و بر اساس ترکيب دو واژهء «منافع» و «ملی»، می توان حکم کرد که صاحب اين «منافع» تنها و تنها «ملت»است و پاسخ پرسش بالا آن است که «منافع ملی را ملت مشخص می کند».

اما اين سخن پاسخ درخوری برای پرسش بالا نيست؛ چرا که می دانيم هيچ ملتی در عالم دارای عقيده ای فراگير و کاملاً مشترک در باب منافع اش نيست و هر شخص و گروه و دسته ای از آن تصور خاص خود را از «منافع ملی» دارد.

مثلاً، تصور يک شخص يا يک حزب ليبرال دموکرات از «منافع ملی» بکلی با تصور يک شخص يا يک حزب سوسيال دموکرات متفاوت است. يا يک گروه نشسته در قدرت «منافع ملی»را متفاوت با نظر گروه مخالفان خود تعريف می کند. يک پادشاهی خواه دربارهء «منافع ملی» دارای نظری متفاوت با يک جمهوری خواه است. يک فدراليست منافع ملی را بصورت متفاوتی از يک تمرکز طلب می بيند. و...

بدين سان، چگونه می توان ادعا کرد که «منافع ملی عبارت از آن دسته منافعی هستند که فراتر از منافع گروهی قرار دارند؟» بخصوص که در اين مورد نيز لازم است همان پرسش اوليه را تکميل کرده و بپرسيم که «در ميان اين همه عقيدهء موجود در ميان اضعاف يک ملت، منافع ملی را چه کس يا کسانی تشخيص می دهند و تعيين می کنند؟»

می خواهم بگويم، از هر راه که برويم عاقبت ناچاريم در پاسخ خود در همين حد متوقف شويم که: «منافع ملی را ملت تشخيص می دهد يا تعيين می کند!» اما در پی اين پاسخ متوجه می شويم که دچار يک «دور باطل» شده ايم که خروج از آن به آسانی ممکن نيست.

اما، اگر از آسمان نظريه پردازی به زمين واقعيت های جهانی فرود آئيم و به جهان متمدن اطراف مان نگاه کنيم، می بينيم که در واقع تعيين کنندهء مستقيم منافع ملی، نه «ملت ها»، که «نمایندگان ملت ها» هستند که از سوی آن ها انتخاب می شوند تا«هيئت حاکمه» را تشکيل دهند تاو کشور را اداره کنند.

در اين صورت می بينيم که واقع گرايانه ترين پاسخ به پرسش اصلی ما آن است که بگوئيم: «منافع ملت را هيئت حاکمه ای تعيين می کند که از جانب ملت برای انجام اين کار مأموريت يافته باشد؛ با اين تعريض که اگر اين هيئت در انجام مأموريت خود دست به تحليل های نادرست زده و تصميمات غلطی بزند بتوان آن را عزل و حتی محاکمه کرد!» 

می بينيم که اکنون، در طی مسير پاسخ دادن به آن سئوال اصلی، به فرگشت«دموکراسی» روی آورده ايم و قبول کرده ايم که هر ملت زندگی کننده در يک سيستم«دموکرات» حق دارد تا عده ای را مأمور کند تا منافع ملی او را تشخيص داده و تأمين کنند. اما، در عين حال، از آنجا که اين هيئت نيز ممکن است در تشخيص خود دچار خطا شود و نتيجهء کارش به ضرر و زيان ملت بيانجامد، لازم است که ملت اختيار داشته باشد تا  اگر در بررسی عمل نمايندگان اش تشخيص داد که آنها دچار خطا شده اند بتواند کنارشان بگذارد.

بدون اين ملاحظات و روش ها و راهکارها هيچ تضمينی وجود ندارد که منافع يک ملت تأمين شود و يا اين منافع دستخوش مطامع هيئت های حاکمه ای که ماهيت استبدادی، سرکوبگر، غير انتخابی و نظاير آن را دارند نگردد.

 

اپوزيسيون و منافع ملی

حال می توان همين گونه پرسش ها را در مورد اپوزيسيون يک رژيم مطرح ساخت. اما قبل از انجام اين کار بايد بر اين نکته پافشاری کنم که سخن ما از «اپوزيسيون حکومت» است و نه «اپوزيسيون دولت»؛ چرا که اپوزيسيون دولت در داخل کشور و زير چتر حمايتی قانون اساسی آن وجود دارد و اساساً قرار نيست تا نظام حکومتی را منحل کند بلکه می خواهد بتواند، در درون حکومت موجود، به نهاد «دولت» دست يابد؛ مثلاً، حکومت اسلامی را حفظ کند اما، همانطور که پنج سال پيش ديديم، دولت احمدی نژاد را کنار گذاشته و جای آن را به دولت مهندس ميرحسين موسوی بدهد!

اما در اينجا پرسش جديدی که مطرح می شود چنين است: «چگونه می توان تشخيص و تأمين "منافع ملی" را (که بوسيلهء هيئت حاکمهء يک کشور تعريف و تعيين می شود) به اپوزيسيون حکومت آن کشور محول کرد و يا آن را محور اتحاد اپوزيسيون برانداز ِ هيئت حاکمه قرار داد؟

پاسخ من آن است که نه تنها نمی توان چنين کاری را انجام داد، بلکه پرداختن به تعيين «منافع ملی» نه کار اپوزيسيون است و نه می تواند در مسير ايجاد اتحاد بين اپوزيسيون خواهان انحلال حکومت اسلامی نقش الفت دهنده را بازی کند و تنها موجب آن می شود که، بلافاصله، فضا پر از بلبشو و هرج و مرج و، در نتيجه، تفرقه شود و، لاجرم، موجب آن شود که شرکت کنندگان در چنين بحثی (که نه از طرق دموکراتيک از جانب «ملت»نمايندگی يافته اند، و نه می توانند نظرات خود را نظراتی عمومی و پوششی ملت بخوانند)تنها به مجادله ای که می تواند به دشمنی بيانجامد بپردازند.

پس تعيين «منافع ملی» کار اپوزيسيون نيست و اپوزيسيون بايد:

- در ابتدا به نيروی منسجمی در راستای منحل کردن حکومت کنونی تبديل شود،

- سپس در منحل کردن آن توفيق يابد،

- آنگاه، در دوران گذار، مقدمات نوشتن قانون اساسی جديد سکولار دموکرات را فراهم آورد،

- سپس بتواند انتخابات و همه پرسی های آزاد و لازم را انجام دهد؛

- آنگاه نمايندگان مردم به قوای مقننه و مجریه گسيل شوند

- و، از اين طريق، هيئت حاکمه جديد تشکيل شود

- و اين هيئت از جانب ملت موظف به تعيين و تأمين منافع ملی شود.

به عبارت ديگر، پرداختن به منافع ملی تنها در «انتها»ی روند دموکراتيزه کردن سيستم حکومتی ممکن می شود.

 

منافع ملی و سياست خارجی

اما آنچه آمد تنها به يک بُعد از مشکل می پردازد، حال آنکه، اگر به عبارت«منافع ملی» برگرديم می توانيم ببينيم که، در اکثر موارد، هر گونه «امر ملی» وقتی معنا پيدا می کند که در برابر «امر غير ملی» يا «امر بيگانه» و يا «امر خارجی»قرار گيرد. يعنی اگرچه ممکن است «سياست های «داخلی ِ» متخذه از جانب هيئت های حاکمه منجر به ضرر و زيان های گسترده شود اما اين ضرر و زيان ها به بخش کوچکی از«منافع ملی» مربوط می شوند و منافع حياتی و کلان يک ملت هنگامی تأمين می شود، يا زيان می بيند، که بتوانيم آن را در حوزهء «سياست خارجی» هيئت حاکمه مطالعه کنيم.

اين نکته آنچنان اهميت دارد که، در اغلب مباحث علوم سياسی و اجتماعی، پرداختن به مبحث «منافع ملی» عموماً در زير سرتيتر مبحث «سياست خارجی» مورد توجه قرار می گيرد. يعنی، منافع ملی را اغلب در ارتباط با روابط خارجی، قراردادها با کشورهای ديگر، شراکت در اتحاديه های منطقه ای و بين المللی، و ورود به جنگ يا صلح با ديگر کشورها، و نظاير آنها مورد مطالعه قرار می دهند.

در اين مورد بد نيست به چند مورد موجود و کنونی در رابطه با کشورمان توجه کنيم و، قبل از هر چيز، با عنايت به ظرفيت های قانون اساسی حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان، ببينيم در قانونی که زيربنای همهء سياست گزاری های هيئت حاکمهء برآمده از آن است، منافع ملی چگونه تعيين و تأمين می شوند.

در همين ابتدا بگويم که، از نظر من، قانون اساسی حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان اساساً بر بنياد نفی هرگونه مفهوم «ملی» ساخته شده و در نتيجه نمی توان از آن انتظار تأمين منافع ملت ايران را داشت يا صرفاً در حوزهء تأمين منافع ملی با آن مبارزه کرد. برای توضيح اين نظر کافی است توجه کنيم که اين قانون اولويت را بجای«ملت» به «امت واحدهء اسلامی» می دهد و «منافع ملی» را فدای ايجاد آن «امت واحده»می کند. مثلاً، در بند 8 از مقدمهء اين قانون اساسی، گفته شده است که:

«قانون اساسی، با توجه به محتوای اسلامی انقلاب ایران، که حرکتی برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین بود، زمینهء تداوم این انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم می‌کند؛ به ویژه در گسترش روابط بین‌الملی با دیگر جنبش‌های اسلامی و مردمی، می‌کوشد تا راه تشکیل امت واحد جهانی را هموار کند».

چنانکه مشاهده می شود، پرداختن به موضوع «امت» بجای «ملت» در اين قانون اساسی اسلامی ما را مستقيماً وارد مبحث «سياست خارجی» و «روابط بين المللی» رژيم برآمده از آن می کند و می بينيم که، در همه جا، اين حکومت منافع ملی را فدای «منافع امت واحده» کرده و ثروت های ملت ما را در سوريه و لبنان و عراق و يمن خرج می کند، جوانان ما را برای جنگيدن در جبهه های موسوم به «حق و باطل» اعزام می دارد و خون شان را در سوريه و ارتفاعات جولان به هدر می دهد، به تروريسم اسلامی دامن می زند، شبکه های مذهبی، آخوندی و تروريستی را گسترش می دهد، توجه به دستيابی به بمب اتمی را ضروری می داند، کشور را مبتلا به تحريم های کشندهء اقتصادی می سازد و... براستی که همهء ما می توانيم از اين نمونه ها بسيارانی را رديف کنيم.

حال می توان پرسيد که در برابر چنين حکومتی، که دقيقاً مشغول انجام وظايفی است که قانون اساسی اش آنها را تعريف کرده، اپوزيسيون آن چگونه می تواند با سلاح خواستاری تأمين «منافع ملی» با آن وارد مبارزه شود؟ و يا حتی، در يک سطح حداقلی، با خوش بينی متوهمانه، نگران آن باشد که مبادا آقای ظريف و همکاران اش در «مذاکرات اتمی» منافع ملت ايران را تأمين نکنند؟!

همچنين، همين واقعيت که رژيم، در کنار مجلس شورا(ئی که نه ملی بلکه اسلامی است)، دست به ايجاد «مجمع تشخيص مصلحت نظام» (و نه مصلحت «ملت») زده و «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» (و نه پاسداران منافع ملت) را آفريده است، نشان از آن دارد که تعيين و تأمين «منافع ملی» اساساً در برنامهء اين هيئت حاکمه و اين «رژيم ايدئولوژيک» نيست و، در نتيجه، انتخاب شعار «خواستاری تأمين منافع ملی بعنوان محوری برای انسجام بخشی به نيروهای انحلال طلب موجود در اپوزيسيون» به يک شوخی بی مزه اما خطرناک بيشتر شباهت دارد.

 

در جستجوی علت العلل

پرسش ديگری که در اين راستا بايد مورد توجه قرار گيرد آن است که آيا، بخصوص از منظر يک تحليل چپ گرايانه حتی، می توان «منافع ملی» را «تضاد اصلی» يا «تضاد عمده»دانست و روی آن سرمايه گزاری کرد؟

در ادبيات چپ، بخصوص در تفکر لنينيستی و مائوئيستی، بمنظور جهت دادن و برنامه ريزی کردن در امر مبارزه، پيدا کردن «تضاد اصلی» يک وطيفه و مأموريت و دستور کار اصلی و مبرم مبارزان محسوب می شود. در اين نگاه، «تضاد اصلی و عمده» عبارت از آن تضادی است که، از طريق حل آن، مشکلات و تضادهای ديگر نيز حل می شوند. مثلاً، مائو تسه تونگ، در جزوهء «تضاد اصلی» اش، معتقد بود که «تضاد اصلی جامعهٔ چین تضاد بین خلق چین از یک طرف و امپریالیسم و فئودالیسم از طرف دیگر است». همين نگاه نيز موجب شد که بسياری از چپ های ايران، با تشخيص اينکه حکومت خمينی حکومتی ضد امپرياليستی است، به دفاع از آن برخيزند و بخشی از آنها هنوز هم در اين توهم به سر ببرند.

من البته در اينجا قصد پرداختن به مبحث يافتن «تضاد عمده و اصلی» در مبارزه با حکومت اسلامی را ندارم، هرچند که در اين مورد بسيار نوشته  و توضيح داده ام که من، با جانشين کردن اصطلاح«علت اصلی» بجای «تضاد اصلی»، اعتقاد دارم که «علت العلل مشکلات کشور ما» هيچ نيست جز وجود خود حکومت اسلامی و تا اين حکومت از ميان برداشته نشود و حاکميت ملت برقرار نگردد هيچ مشکل ديگری برای ملت ما حل نخواهد شد.

بنا بر اين، در اين ديدگاه نيز «منافع ملی» در امر مبارزه با حکومت اسلامی دارای کارکرد مؤثری نيست.

 

سخن پايانی

نکتهء آخری که لازم است اين مطلب را با آن به انتها برسانم آن است که:

- اگر «علت العلل» مشکلات ما وجود حکومت اسلامی است،

- اگر تا اين حکومت پابرجاست نه تنها مشکلی از ما حل نخواهد شد، بلکه مشکلات بصورت روز افزونی بيشتر و بزرگ تر می شوند،

- اگر فکر می کنيم که اصلاح اين حکومت نيز ممکن نيست؛

         - يعنی اگر واقعاً انحلال طلبيم،

- اگر باور داريم که راه از ميان برداشتن اين حکومت نه حملهء خارجی و نه کودتای نظامی (بخصوص کودتای سپاهيان و بسيجيان انقلاب اسلامی!) است و، در عين حال، اين هر دو علی الاصول از اختيار اپوزيسيون انحلال طلب خارج اند،

- اگر فکر می کنيم که تنها راه اپوزيسيون، برای جلوگيری از حکومت فعلی و اجتناب از گزينه های ويرانساز بالا، ايجاد آلترناتيوی سکولار دموکرات است که بتواند اعتماد و پشتيبانی مردم ايران را، چه در داخل و چه در خارج، جلب کند و در صحنهء داخلی و بين المللی بعنوان همآورد اين حکومت تروريستی که جهان را به اغتشاش می کشاند ظهور نمايد،

- و اگر فکر می کنيم که راه ايجاد اين آلترناتيو سکولار دموکرات تحقق بخشيدن به اتحادی از همهء شخصيت ها و گروه هائی است که «واقعاً» خواستار انحلال حکومت اسلامی اند،

آنگاه «وظيفهء اصلی» ما يافتن راه هائی برای ايجاد اين اتحاد است. در اين راستا است که بايد بدانيم:

- اين اتحاد نمی تواند حول محور «منافع ملی» بوجود آيد؛ چرا که توسل به اين محور تنها به بارزتر کردن و عميق تر ساختن اختلافات بديهی و گريزناپذير بين اپوزيسيون می انجامد و تنها حکومت اسلامی را از خطر می رهاند،

- و، در مقابل آن ما بايد، به قول اعراب، به «حبل المتين» يا «ريسمان محکم»اصولی توسل کنيم که همهء اپوزيسيون برانداز بر سر آن توافق دارند، و آن را در استقرار يک «دموکراسی سکولار» در ايران می بينند، و آماده اند تا حل اختلاف مابين خود را به فردای ايران و پيدايش امکان عرضه و تبليغ آزادانهء عقايد و برنامه ها برای تسهيل تصميم گيری های ملت ايران در مجموعه ای از انتخابات آزاد موکول کنند،

- در نتيجه، چاره ای نيست جز اينکه، در موقعيت کنونی مبارزات اپوزيسيون، همهء فکرها و پيشنهادات را با عينک «جنبش سکولار دموکراسی ايران» نگاه کنيم، جنبشی که:

- «هدف» خود را از ميان برداشتن ِ حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان و جانشين ساختن يک حکومت و يک قانون اساسی سکولار دموکرات معين کرده است،

- استراتژی خود را اتحاد در راستای ايجاد آلترناتيو سکولار دموکرات می داند،

- و انتخاب «تاکتيک های مبارزاتی» را بر عهدهء آن «آلترناتيو» می گذارد.

بعبارت ديگر، تنها آن آلترناتيو است که می تواند تشخيص دهد و تصميم بگيرد که از کدام شعارها و تاکتيک ها برای برانداختن حکومت اسلامی استفاده کند.

و بديهی است که، تنها در قلمروی «تاکتيک» است که می توان هم تبليغ برای مطرح ساختن بحث خدشه دار شدن «منافع کلان ملی» بوسيلهء حکومت فعلی، و هم تلاش برای برداشتن موانع انجام همه پرسی ها و برگزاری انتخابات آزاد را مورد توجه قرار داد.

17 بهمن 1393 ـ 6 فوريهء 2015

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]