PEZHVAKEIRAN.COM آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا
 

آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا
اسماعيل نوری‌علا

 

 

آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا

 فايلصوتی      تصويری        فايل پی.دی.اف     در فيس بووک   

پيشگفتار

چهارشنبهء گذشته، حکومت اسلامی مسلط بر ايران وارد 37 مين سال زندگی خود شد و به همين متاسبت، من نيز قصد دارم نکاتی را در تحليل آنچه گذشته و چشم انداز آنچه در شرف پيش آمدن است بيان دارم. اما برای اين کار احتياج به ارائهء يک چهارچوب تئوريک دارم تا نشان دهم که بر پايهء کاربرد کدام مفروضات مجموعهء حاضر را شکل می دهم.

در اين «مجموعهء اصطلاحات»، بخاطر استقرار حکومت اسلامی در ايران، ناگزيرم از مفهوماتی مربوط به اديان و تحولات اجتماعی، از جمله «انقلاب» (Revolution) بيآغازم. اما همينجا لازم است بر اين نکته نيز تأکيد کنم که من از اصطلاح «انقلاب» هيچ برداشت «ارزشی» ندارم. يعنی انقلاب را نه قاطعاً خوب می دانم و نه بد. بد و خوب هر انقلابی را بايد با مقدمات و نتايج اش سنجيد. از نظر من، انقلاب يعنی:

- بر چيده شدن امکان اصلاح وضع موجود

-  جاکن شدن سير تدريجی تحول

- و، در نتيجه، فرو پاشی «وضع موجود» و پيدايش يک «وضع جديد» که از ویران کردن وضع قبلی سر بر می کشد و عليه هرآنچه به آن وضع مربوط می شده عمل می کند.

- اما همواره و لزوماً نمی توان «حاصل يک انقلاب» را وضع جديدی دانست که «ماهيتاً» بر عکس وضع موجود قبلی است. حاصل انقلاب می تواند ادامهء هولناک تر همان وضع قبلی هم باشد.

- در اين ميان تنها انقلابی را می توان آفرينندهء «وضعيت آلترناتيو» نام داد که حاصلی بر عکس وضع قبلی بيآفريند.

 

انقلاب دينی

1. "کارل مارکس" معتقد بود که منشاء هر «دين» (Religion) تلنبار شدن متکثر نارضايتی بخشی از مردم از «وضع موجود» (Status Quo) است و، در نتيجه، هر «دين»، در آغاز کار خود، بصورت «انقلاب» عليه «وضع موجود» عمل می کند. مثلاً، "مارکس" و "انگلس" در يادداشت های خود بارها از «انقلاب محمد» ياد کرده اند. مقولهء «مذهب ترياک توده ها است» ربطی به اين نظريات ندارد و در ساحت ديگری قابل بحث است.

2. اما اين نکته بدان معنا نيست که هر «انقلاب» به پيدايش يک «دين» می انجامد. بهمين دليل می توان انقلابات را به «دينی» و «غيردينی» (و حتی «ضد دينی») تقسيم کرد و «انقلاب دينی» را چنان انقلابی دانست که به ظهور و تثبيت يک «دين» می انجامد.

3. انقلاباتی که با زبان «دين»  اتفاق می افتند، در صورت پيروزی، و در سير آنچه "ماکس وبر" آن را «روند عادی شدن» ( ProceessRoutinizing) می خواند، تبديل به «مذهب» های گوناگون (organized religions) می شوند (مثلاً، حافظ، در هفتصد سال پس از پيدايش اسلام، از وجود «هفتاد و دو مذهب يا ملت» خبر می دهد).

4. مذهب را «دينکاران» (Clergies) ايجاد می کنند. آنها خود را بعنوان تنها مطلعين از ميراث اديان در ميان مردم جا می زنند و مردم را وا می دارند تا فقط از طريق آنها فرامين آمده از آسمان را بفهمند و اجرا کنند.

5. هر مذهب، بر عکس دين، می کوشد تا آفرينندهء يک «وضع موجود» باشد و چون در اين کار توفيق يافت، برای حفظ آن وضع موجود، با هرگونه «بدعت» و «نوآوری» و «نوانديشی» مخالفت می کند.

6. در هر مذهب اما همواره نوعی «ميل بازگشت به دين انقلابی» وجود دارد که مدعيان آن را دينکاران  با صفت «مرتد» (خارج شده از مذهب) می خوانند و آنها را سرکوب می کنند (حلاج، سهروردی، باب).

7. اما اگر شرايط اقتضاء کند، اين امکان هم وجود دارد که برخی از پيروان مذاهب بتوانند، از طريق «نوانديشی» و «حذف روحانيت از ميان خود و خدا»، ارزش های دينی ـ انقلابی جديدی را عليه وضع موجود زنده کنند. اين کار اغلب به ايجاد يک دين فرعی (همچون پروتستانتيسم) و چند مذهب جديد می انجامد.

 

پيدايش شرايط انقلابی

در نگاه به تاريخ معاصرمان می توان ديد که:

1. ساختار سياسی بی هدف و مخالف آفرينی که از 28 مرداد 1332 تا 22 بهمن 1357 بر ايران حکمروا شده و رفته رفته همهء راه های «اصلاح دموکراتيک ِ» نهادهای حکومتی برخاسته از قانون اساسی مشروطه را مسدود ساخته بود، عليرغم اقدامات اصلاحی گسترده اما فرمايشی و آميخته با فسادی که مآلاً به تشديد استبداد منجر شدند، ميل به «تغيير وضع موجود» را در ميان نسل های جوان، نوجوان، و ميانسال ايجاد و تشديد کرده بود.

2. حکومت استبدادی، با سرکوب يا تعطيل همهء جريانات غير دينی (از کمونيسم گرفته تا ليبراليسم) تنها محل ظهور رهبری انقلاب عليه خود را در ميان روحانيت قرار داده بود.

3. اما اين روحانيت نخست ناگزير بود که، با قرار گرفتن در معرض وزش گردبادهای انقلابی، از جلد مذهب خارج شده و به سرچشمه های دين بر می گردد. اين راه را نوانديشان دينی، از آل احمد و بازرگان گرفته تا فرديد و شريعتی و حتی نراقی و شايگان، هموار کردند، بی آنکه خود قادر به نشستن بر مسند «رهبری» باشند.

4. و لازم بود که شخصی از ميان مذهب و روحانيت برخيزد، و رهبری انقلابی را، که بخاطر عملکرد حکومت استبدادی تبديل به «انقلاب اسلامی» می شد در دست گيرد، عليه «روحانيت سنتی» هم بشورد، و به دوران «بت شکنی» های صدر دين برگردد. بت در اينجا نماد «وضع موجود» است.

 

آلترناتيو انقلابی

همهء «مفروضات» بالا، بناگزير، به مقوله ای به نام «آلترناتيو» (Alternative) بر می گردد و در مقالهء حاضر ضروری است که اين مقوله را از منظری، هم ناظر بر گذشته و هم کنجکاو آينده، مورد تماشا قرار داد. برای اين کار چند مفروض جديد را بايد مطرح کرد:

1. هر «ساختار سياسی مدرن قدرت» دارای دو وجه است:

- قانون اساسی (Constitution) و حکومت برآمده از آن (State)،

- دولت (government) که برآمده از حکومت است.

[در اينجا لازم است که به يک اشتباه پيش آمده در ترجمهء الفاط فرنگی به فارسی اشاره کنم که منشاء سوء تفاهمات فراوان هستند. صحبت من در اينجا دربارهء دو اصطلاح State و Government است. من State را معادل «حکومت» می دانم و Government را به «دولت» بر می گردانم. اما ديگرانی هم هستند که ترجمهء State را واژهء «دولت» می دانند. اين نوع ترجمه ها مشکل خود را اغلب در ترکيبات زبانی آشکار می سازند. مثلاً، از نظر من، اصطلاح Separation of Church and State را نمی توان بصورت «جدائی کليسا (يعنی نماد مذهب، و نه دين) از دولت» ترجمه کرد (که کرده اند). من آن را «جدائی مذهب از حکومت» می دانم و فشار کار را بر مفاد قانون اساسی حکومت می گذارم. در اين مورد می توانيد به مقاله ای به همين قلم با عنوان «آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟» در سايت شخصی من مراجعه کنيد].

2. حکومت و دولت، همچون نمايش عملی و مادی قانون اساسی، هر يک می توانند دارای «آلترناتيو» های خود باشند.

3. آلترناتيو های دولت در زير سقف قانون اساسی عمل می کنند

4. و آلترناتيو های حکومت در بيرون از آن قانون اساسی و عليه آن.

5. در يک رژيم «پابرجا»، آلترناتيوها عموماً در حوزهء «دولت» ظهور می کنند و بی آنکه کاری به حکومت و قانون اساسی داشته باشند، می کوشند تا، در رقابت با هم، «دولت» را تصرف کنند.  

6. اما آلترناتيو يک «حکومت»، بنا بر تعريف، خواستار «انحلال» آن حکومت و «لغو» قانون اساسی زيربنائی آن است و، لذا، نمی تواند خواستار تصرف «دولت» باشد.

7. و از آنجا که چنين آلترناتيوی خواستار برچيدن کامل بساط يک حکومت (و نه يک دولت) است، خودبخود عمل اش «انقلابی» محسوب می شود.

8. مجموعاً می توان گفت که، اصولاً، در حالتی که شرايط متعدد و پيچيدهء حدوث انقلاب فراهم می شوند، همهء آلترناتيوها در بيرون از سقف قانون اساسی کار می کنند و، بجای تمرکز بر امر «تصرف دولت»، قصد انحلال رژيم و لغو آن قانون را دارند.

 

انقلاب پنجاه و هفت

اينکه ملتی به آنجا می رسد که از «اصلاح» رژيم (به شکل جابجائی دولت ها) نااميد می شود و به «انحلال» رژيم (برانداختن حکومت و لغو قانون اساسی آن) اقدام می کند دارای دلايل متعددی است که رسيدگی به آنها در مورد انقلاب 57 تا کنون همواره در دستور کار متفکران و نويسندگان گوناگون قرار داشته و اين کار مسلماً همچنان ادامه خواهد يافت. در مطلب حاضر اما کافی است تا تنها بر چند نکتهء خاص پافشاری کنم که:

1. رژيم سابق همهء راه های اصلاح خود را مسدود کرد و در نتيجه، جابجائی دولت ها (از هويدا به آموزگار، و از شريف امامی به ازهاری، و بالاخره تا شاپور بختيار که، ميهن دوستانه اما خيلی دير به فرصت رسيد و می کوشيد در زير سقف قانون اساسی مشروطه دست به امر ناممکن "انقلاب" بزند)، نمی توانست کاری از پيش ببرد.

2. در عين حال و با کمال تأسف، می بينيم که رژيم سابق نه تنها امکان ظهور و عمل «آلترناتيو های اصلاحی» را از ميان برداشته بود، بلکه در ميان «آلترناتيو های انقلابی» اش نيز جز «آلترناتيو روحانيت انقلابی شده» نمی توان به آلترناتيو توانای ديگری نيز اشاره کرد.

درست است که، مثلاً، کمونيست ها معتقدند که اگر سر و کلهء «روحانيت انقلابی شده»، به مدد قدرت های جهانی، پيدا نمی شد و اين روحانيت نمی توانست مردم را، مثلاً به کمک ِ بی.بی.سی و غيره بفريبد، حتماً «آلترناتيو کمونيستی» برنده می شد. و يا درست است که برخی از مليون با وجود شرکت در «انقلاب» معتقد بودند که «اگر کار به دست آنها افتاده بود»، در مقايسه با قانون اساسی مشروطيت، يک قانون اساسی بهتر و انسانی تر و امروزی تر را به دست ملت می دانند، اما سير تحولات ِ منجر به انقلاب نشان داد که هيچ يک از آنها توان برابری با «آلترناتيو روحانيت انقلابی شده» را نداشتند و بزودی در جريان رهبری آن مستحيل شدند.

به عبارت ديگر، رژيم سابق جز «آلترناتيو روحانيت انقلابی شده» هيچ آلترناتيو ديگری را برای خود باقی ننهاده بود. کمونيست ها فکر می کنند که چون «اعتصابات کارگری»، بخصوص در صنايع نفتی، توانست رژيم گذشته را از پا در آورد و اعتصاب کارگری هم لزوماً حرکتی کمونيستی است، پس «روحانيت انقلابی شده» بوسيلهء امپرياليست ها تنها برای شکست کمونيست ها علم شد، آنگاه اين مفروضات را در صورتی می توانند اثبات کنند که لااقل يک جريان وسيع کمونيستی می توانست در برابر آلترناتيو خمينی ظهور کند و آن را به چالش بکشد. اعتصابی که به فتوای يک روحانی شکل می گيرد و از طريق نمايندهء او شکسته می شود که نمی تواند دارای بالقوه گی های کمونيستی باشد.

3. توجه کنيد که من در اينجا وارد بحث بسيار قابل توجه و دارای واقعيت های انکار ناپذير ِ «تئوری توطئه» نمی شوم. اما به اين اصل يقين دارم که هيچ تئوری توطئه ای نمی تواند بخودی خود بوجود آورندهء «شرايط انقلابی» باشد؛ حال آنکه وقتی چنين شرايطی فراهم شد، توطئه گران نيز می توانند براحتی در آن دخالت کنند. مثلاً، خمينی را از نجف به پاريس ببرند، راديوهاشان را در اختيارش بگذارند، شاه را وادار به خروج از کشور کنند، ارتش را خنثی سازند، و حکومت انقلابی جديد را به سرعت برسميت بشناسند، و...

4. در نتيجه، بحث من در اين مقاله آن است که وقتی «شرايط انقلابی» بوجود آمدند، مسئلهء «آلترناتيو های حکومت» نيز بصورت عامل اصلی مبارزه کارا می شوند و در رقابت بين اين آلترناتيوها است که عاقبت «رهبری انقلاب» بوسيلهء مردم (چه آگاهانه و چه فريب خورده) برگزيده می شود.

5. همين جا بايد يادآور شوم که اگر نيروئی «انحلال طلب» نباشد بلافاصله، با هر ادعائی که داشته باشد، در صف «اصلاح طلبان» قرار می گيرد. بعبارت ديگر، هر آلترناتيوی برای رژيم اسلامی، قبل از هر چيز، بايد انحلال طلب باشد و سپس توضيح دهد که چرا و چگونه سکولار دموکرات نيز هست.

 

چشم انداز امروز و فردا

حال اگر به امروز برگرديم، و با توجه به اينکه رژيم اسلامی کاملاً نشان داده است که «اصلاح پذير» نيست، متوجه می شويم که سناريوی کنونی، ديگر باره، بر تحول جريانات بسوی فراهم آمدن «شرايط انقلابی» حرکت می کند و، اگر اين حکومت را حملهء خارجی و کودتای داخلی تغيير ندهد، از هم اکنون بايد مسئلهء شناسائی آلترناتيوهای حکومت فعلی را در دستور کار قرار داد و گمانه زد که کدام «آلترناتيو» خواهد توانست مورد اعتماد مردم گرفتار «شرايط انقلابی» واقع شده و رهبری جنبش آينده را در دست گيرد.

نکتهء جالب آن است که امروز حکومت اسلامی، بر خلاف حکومت شاه، با چندين مدعی آلترناتيو بودن روبرو است؛ آلترناتيوهائی که يا بايد همچون مورد خمينی از جانب بيگانگان انتخاب شده و به «مردمی درگير شرايط انقلابی» حُقنه شوند، و يا آلترناتيوهائی که بتوانند، به مدد امکانات خويش، خود را به مردم شناسانده و با جلب اعتماد آنها شانس رهبری انقلاب را پيدا کنند.

در اينجا اما ضروری است که به تفاوت «آلترناتيوهای واقعاً موجود» و «آلترناتيو برآمده از نظريه پردازی اما هنوز تحقق نايافته» نيز توجه کرد:

1. «آلترناتيوهای واقعاً موجود»: تجربهء شخصی من در مورد اين دست از آلترناتيوها نشان از آن دارد که، اگرچه آنها اغلب خود را «سکولار دموکرات» می دانند اما، آشکارا:

- يا از بکار بردن صفت «اسلامی» در حکومت آلترناتيو خود صرف نظر نمی کنند (مثلاً، جريان مجاهدين و انقلاب اسلامی بنی صدر)

- يا از بکار بردن صفت «انحلال طلب»، بعنوان هويت هدفمند خود، طفره می روند (مثل شورای شاهزاده ملی رضا پهلوی و ده ها گروه کوچک و متفرق راست گرا).

- و يا خود را پايبند مفاد اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر (خاستگاه دموکراسی امروزی) نمی دانند (مثل اغلب سازمان های کمونيستی يا مدعی سوسياليسم).

2. «آلترناتيو برآمده از نظريه پردازی اما هنوز تحقق نايافته»: شک نيست که، از لحاظ نظريه پردازی، آلترناتيو واقعی رژيم اسلامی نمی تواند چيزی جز يک «آلترناتيو سکولار دموکرات انحلال طلب» باشد. دلايل اين سخن روشن است:

- اين حکومت «اسلامی» است، پس آلترناتيو واقعی اش بايد سکولار باشد؛

- اين «حکومت» استبدادی است، پس آلترناتيو واقعی آن بايد دموکرات باشد؛

- شرايط کنونی رو به «انقلابی شدن» می روند، پس آلترناتيو واقعی بايد انحلال طلب باشد و از هرگونه اعوجاج اصلاح طلبانه پرهيز کند.

اما، به نظر من، چنين آلترناتيوی هنوز در خارج از حوزهء نظريه پردازی وجود ندارد و، اگر برای «فقدان» يک چنين آلترناتيو سکولار دموکرات انحلال طلب چاره ای انديشيده نشود، احتمال بالائی وجود دارد که حکومت آيندهء کشورمان:

-  اسلامی (چه نوع بسيجی و چه نوع مجاهدی) بماند؛

- دموکراتيک (يعنی پايبند به مفاد اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر) نباشد و استبدادی بد تر از استبداد کنونی را برقرار کند،

- يا توأماً قدرتمند و عدالتخواه نباشد و نتواند از جنگ داخلی و تجزيهء کشور جلوگيری کند.

از نظر من، هرچه به نقطهء جوش «تحولات سياسی انقلاب گرا» نزديک می شويم ضرورت پيدايش اين «آلترناتيو سکولار دموکرات انحلال طلب» بيشتر می شود.

اما پرداختن به اينکه چرا، با وجود جنبش فراگير سکولار دموکراسی ايران (که شامل اغلب ِ سازمان های مدعی سکولار دموکراسی می شود)، هنوز در اين زمينه توفيقی به دست نيامده موضوع کار اين مقاله نيست. همچنان که پرداختن به راهکارهای رفع مشکلات موجود در اين راه نيز فرصت و وسعت ديگری را می طلبد.

24 بهمن 1393 ـ 13 فوريهء 2014

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]