شروط و موانع آلترناتيو سازی
اسماعيل نوری‌علا

 

پرسشی که مکرراً از همهء شرکت کنندگان در اپوزيسيون حکومت اسلامی می شود آن است که «چرا در برانداختن اين حکومت نکبت با هم متحد نمی شويد؟ چرا صبر نمی کنيد تا، پس از آزاد سازی ايران و با شروع دوران موقت نوشتن قانون اساسی جديد و تهيهء مقدمات همه پرسی ها و انتخاب های آزاد، هر دسته و گروهی بتواند برنامه های خود را در رسانه های عمومی معرفی و تبليغ کند؟ چرا آن دسته از تفاوت های در انديشه و مرام و برنامهء خود را ـ که پيش از فروپاشی حکومت اسلامی قابل حل نيستند ـ مانع اتحاد عمل خود عليه حکومت اسلامی می کنيد؟»

من، بعنوان يک کوشندهء سياسی که اکنون مسئوليت سخنگوئی گروهی سياسی نيز بر عهده ام گذاشه شده، می خواهم در اينجا پاسخ خود و سازمان متبوع خويش را به اين پرسش بدهم.

 

شرايط عمومی اتحاد

اگر هدف اتحاد «منحل کردن حکومت اسلامی و لغو قانون اساسی آن» باشد، از نظر ما وصول به اين هدف منوط به رعايت شروطی، هم ضروری و هم بديهی، است:

1. با توجه به هدف بالا، اشخاص و گروه های شرکت کننده در آن واقعاً معتقد شده باشند که حکومت اسلامی اصلاح پذير نيست و بايد آن را به زباله دانی تاريخ افکند و، در عين حال، باور کرده باشند که اين کار تنها از عهدهء اتحادی بر می آيد که بتواند آلترناتيوی دموکرات و سکولار را در برابر اين حکومت به بوجود آورد. حرکت دو دلانه در اين راستا نه به اتحاد می انجامد و نه، اگر اتحادی ممکن شد، می توان انتظار دوام و پايائی آن را داشت.

2. شرکت کنندگان بايد قبول کرده باشند که، بنا بر اصل اساسی «کثرت مداری»، حکومت آيندهء پس از فروپاشی حکومت اسلامی بايد فراجناحی باشد و قانون اساسی اش بر بنیاد اعلامیهء جهانگستر حقوق بشر تنظیم شود. در چنین حکومتی مذاهب و ايدئولوژی ها در قانون اساسی و ساختارهای برآمده از آن نقشی نخواهند داشت و شرکت کنندگان در «اتحاد» نيز بايد پذيرفته باشند که در آيندهء کشورمان همهء«ايدئولوژی ها» به سطح «برنامه های ـ مثلاً ـ چهار سالهء دولت ها» فروکاسته می شوند و مردم اختيار آن را خواهند داشت که، اگر از برنامهء گروه برندهء انتخابات نيز ناراضی باشند يا بشوند، در انتخابات بعدی دولت را به دست گروه ديگری با برنامه ای ديگر بسپارند.

3. آنها که دو شرط بالا را می پذيرند متفق القول بايد تعهد کنند که خواستار حفظ تماميت ارضی و يکپارچگی کشور و ملت ايران هستند. بدون وجود ايرانی يکپارچه، صحبت کردن از آيندهء سکولار دموکرات ايران بيشتر به يک شوخی زننده و تلخ شباهت دارد.

4. آنها، همگی بايد متعهد شده باشند که در حکومت آيندهء ايران و قانون اساسی آن راه های «بازتوليد استبداد» بسته خواهد بود. کشور ما، در صد سالهء اخير، و در پی انقلابات و خيزش های متعدد، شاهد آن بوده است که استبداد همواره قادر شده خود را به اشکال مختلف (سلطنت مطلقه، سلطنت ظاهراً مشروطه و ولايت فقيه) باز توليد کند. البته در اين مورد می توان به بحث های طولانی و تفصيلی نشست و اين «راه ها» را از پيش مشخص کرد.

5. هيچ شخص و گروهی نبايد از هم اکنون خود را آن آلترناتيوی که بايد بوچود آيد تلقی کرده و، به اين خيال، اجرای وظايف آن را بر عهدهء خود بداند، بلکه بايد کوشش شود تا همگی در مورد وظايفی که تنها از عهدهء آن آلترناتيو بر می آيد مطالعه کرده و آماده باشند تا حاصل کار خود را تقديم آن کنند.

6. و آخرين شرط هم آنکه چنين اتحادی نمی تواند بر اساس برنامه هائی صورت گيرد که حصول به پيروزی را موکول به پيدايش تغييرات «بلند مدت» سياسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی، آن هم در «ذهنيت ملت ايران» می کنند و، در نتيجه، به اقدامات سريع برای فروپاشاندن حکومت اسلامی اعتقاد ندارند.

واقعيت مسئله آن است که، بدون رعايت اين شروط، هر اتحادی هم که، بالفرض، تشکيل شود نمی تواند بعنوان زايندهء «آلترناتيو واقعی حکومت اسلامی کنونی» عمل کرده و به آن آلترناتيو اجازه دهد تا مبارزهء ملت ايران را، تا پيروزی و تا پايان کار دولت موقت، هدايت کند. بلکه، برعکس، چنان اتحاد ناقصی خود، به دلايل آشکار گوناگون، حکومت بعدی ايران را نيز يا با استبدادی ايدئولوژيک همزاد می کند و يا وسيله ای برای تجزيهء ايران و احياناً بروز جنگ های داخلی مربوط به اين تجزيه می شود.

 

موانع عمومی اتحاد

شايد، در بادی امر، چنين تصور شود که شروط فوق الذکر جزو بديهيات مبارزه اند و کسی با آنها نمی تواند مخالف باشد. اما چنين نيست و، در نتيجه، روشن نبودن دلايل «عدم تمايل به ايجاد چنان اتحادی» در ميان اپوزيسيون اکنون وضع را در اذهان همهء دوستداران ايران بصورت معمائی پيچيده درآورده است.

من، برای روشن شدن دلايل اين پيچيدگی و نشان دادن اينکه چگونه «عدم تعهد واقعی اما گريزنده به شروط فوق» موجب می شود تا امر اتحاد نيروهای مخالف حکومت اسلامی به کندی پيش رود، تنها به چند معضل اصلی کار اشاره می کنم:

1. توجه استقلال گريز ِ بخشی از اپوزيسيون به نقش سياست کشورهای غربی در تبديل «پروژهء تغيير رژيم» به «پروژهء تغيير رفتار رژيم». اين تبديل بيشتر در سطح مراکز سياست گزاری غربی، و بخصوص پس از آغاز رياست جمهوری آقای اوباما در امريکا، صورت گرفته و، طبعاً، همهء رسانه های وابسته و نيز بخشی از اپوزيسيون حکومت اسلامی را که چشم به قبلهء کاخ سفيد دارند متأثر کرده است.

بديهی است که اين «تغيير» لاجرم برای «جريان اصلاح طلب درون رژيم» اهميت و کارائی قائل می شود. مثلاً، اين روزها، اظهارات سخنگوی وزارت خارجهء امريکا در مورد اينکه حکومت اسلامی بايد آقايان موسوی و کروبی و خانم رهنورد را از حصر خانگی رها کند و، متعاقب آن، فعال شدن گروه های مختلف وابسته به «رهبری بخش مذهبی جنبش سبز» در اين زمينه، نشان از آن دارند که آقای اوباما می خواهد از مهرهء «حصر» نيز، از يکسو، برای ايجاد فشار به خامنه ای استفاده کند و، از سوی ديگر، نوع آينده ای را که برای ايران می طلبد روشن سازد و ما را به روزهای خرداد تا بهمن 1388 برگرداند؛ روزهائی که طی آن امريکا تلاش می کرد، بی اعتنا به خواست واقعی مردم که سرنگونی حکومت باشد، با رژيم کنار آمده و جريان موسوی ـ کروبی را تقويت کند. از نظر آقای اوباما، خلاص شدن «حصريان» و بازگشت شان به حوزهء قدرت همان «تغيير رفتار رژيم» است.

توجه کنيم که هيچ انسان معتقد به اعلاميهء حقوق بشر نمی تواند با آزاد شدن اين «رهبران اصلاح طلب مذهبی» مخالف باشد اما، در عين حال، نمی توان باور کرد که آزاد شدن آنها به معنای آزادی ملت ايران نيز هست. آنان تا کنون جز وعدهء «بازگشت به دوران طلائی امام» و «وفاداری به قانون اساسی رژيم اما اصلاح برخی از مواد فرعی و غيرمذهبی آن» مژدهء ديگری برای کسی نداشته اند.

بدينسان، سياست کوشش برای «تغيير رفتار رژيم»، خود بخود، در برابر سياست تلاش برای پيدايش يک «آلترناتيو منحل ساز رژيم»قرار می گيرد و در نتيجه، آنان که چشم انتظار فرمان غربی ها برای انجام اقدامات خود هستند، بهر صورت ممکن، از شرکت در جريانی که بر ضرورت ايجاد چنان آلترناتيوی اصرار می ورزد خودداری می کنند. وابستگی آنها را هم می توان آشکارا در همين امتناع ديد.

2. مطرح ساختن بحث «آلترناتيو هم اکنون در داخل کشور وجود دارد»، آن هم نه از حانب داخل کشوری ها بلکه از جانب آنانی که در خارج کشور خود را طرفدار دموکراسی و سکولاريسم برای ايران می خوانند عامل بازدارندهء ديگری است. عاملان اين بحث خودبخود نه می توانند به اين بحث که «آلترناتيو حکومت استبدادی در بيرون از مرزهايش ساخته می شود» اعتقادی داشته باشند و نه در راستای بوجود آمدن اين آلترناتيو شراکت می کنند. بعبارت ديگر آنها، با مطرح ساختن بحث «آلترناتيو هم اکنون در داخل کشور وجود دارد» و يا ادعای اينکه «آلترناتيو تنها در داخل کشور ساخته می شود»، در راه ايجاد اتحاد اپوزيسيون خارج کشور در راستای سرنگون ساختن رژيم سنگ می اندازند.

3. در ميان اپوزيسيون خارج کشور، مطرح کنندگان بحث «ضرورت تبعيت خارج کشور از داخل کشور» نيز، طبعاً، از شرکت در ساختن اتحاد برای سرنگونی رژيم اسلامی خودداری می کنند. در واقع اين فکر دنبالهء طبيعی اما مخفی شدهء همان بحث «آلترناتيو در داخل کشور است» بشمار می رود و مبارزات اپوزيسيون خارج کشور را تابع «رهبری داخل کشور» می کند بی آنکه اين رهبری، بفرض اينکه بصورت بالقوه وجود داشته باشد، توانسته باشد شکلی منسجم بخود بگيرد. اين شعار کلاً نافی ضرورت ايجاد رهبری در خارج کشور و لزوم توسل به امام غايب ديگری به نام «رهبری داخل کشور» است.

4. نيز هستند کسانی که فوريت ِ رسيدن به هدف انحلال حکومت اسلامی و برقراری حکومتی سکولار دموکرات را انکار کرده و چنين مطرح می کنند که مردم ايران هنوز برای اينگونه حکومت آمادگی ندارند چرا که هم مذهب زده اند و هم خو کرده به استبداد و، در نتيجه، لازم است ابتدا روی آنها کار فرهنگی انجام شود و نوعی «نوزائی» (يا«رنسانس») در آنها بوقوع بپيوندد تا برقراری دموکراسی سکولار در آيندهء آن «مردم ِ تحول يافته» ممکن باشد.

آشکار است که طرح اينگونه سخنان و مباحث در اصل کوشش برای تعطيل مبارزات جاری و تعليق پيروزی به آينده ای دور و مبهم است. از صاحبان اينگونه افکار، که نمی توان باور کرد صميمانه به اين نتايج رسيده اند و حتی اگر در فکر و سخن خود صميمی باشند، نمی توان انتظار داشت که در اتحادی برای سرنگون ساختن «هرچه زودتر» حکومت اسلامی شرکت کنند.

5. تبديل بحث ايجاد «تشکل آلترناتيو» به ايجاد «سياست آلترناتيو» هم مانع ديگری است. اين نظر بر آن است که اگر آلترناتيو سکولار دموکراتی بوجود آيد که تازه بايد بنشيند و برای خود سياست کاری تعيين کند، در واقع، درست بعلت فقدان اين«سياست آلترناتيو» راه بجائی نخواهد برد و نتيجه اش اتلاف بی مورد انرژی ها است.اين طرح نيز در مرحلهء نخست و همچون طرح بالا، از فوريت مبارزه برای ايجاد آلترناتيو می کاهد و در عين حال اين عيب ديگر را هم دارد که از عامل «فاعل» خالی است چرا که نه خواستار و رهسپار ايجاد تشکل و سازمانی برای انديشيدن به «سياست آلترناتيو» است و نه روشن می کند که اين سياست چگونه و در درازای چه زمانی مشخص خواهد شد. خود بخود معتقدان به اين بحث نيز، همچون معتقدان به اولويت برقراری«رنسانس ايرانی»، تا اطلاع ثانوی!، از شراکت در اتحاد برای منحل ساختن حکومت اسلامی خودداری می کنند.

6. در زمينهء اضعاف فکر بالا می توان به بحث «ضرورت برنامه ريزی اقتصادی برای آيندهء ايران» نيز اشاره کرد. اگرچه هيچکس نمی تواند منکر ضرورت انديشيدن به وجوه مختلف زندگی آيندهء ملت ايران باشد اما وقتی کسانی می کوشند تا اين فکر را جانشين «پروژهء آلترناتيو سازی» کنند حودبخود نشان می دهند که خواستار شراکت در اتحادی در آن راستا نيستند و می خواهند سر خود را به کارهای «موردی» گرم کنند.

7. از آنجا که «اتحاد» صورتی از «جبهه سازی» است و بايد طيف وسيعی را در بر گيرد، اگر کسانی که معتقد به ضرورت ايجاد احزاب در خارج کشور هستند، کار حزب سازی را جانشين جبهه سازی کنند خود بخود در جريان ايجاد اتحاد سنگ انداخته و به تفرقهء اپوزيسيون ياری رسانده اند.

بايد توجه داشت که اصولاً حزب سازی در خارج کشور و در ميان اپوزيسيون، تنها می تواند نوعی تمرين برای شراکت در روندهای انتخاباتی در ايران آزاد تلقی شود؛ چرا که حزب در داخل يک کشور و در راستای پذيرش قانون اساسی مستقر بر آن و کوشش برای تصرف«دولت» (و نه «حکومت») عمل می کند و، در نتيجه، جدا از آن جنبهء تمرينی که گفتم، عملی خلاف کوشش برای تصرف «حکومت» (و نه «دولت») محسوب می شود؛ کوششی که نيازمند به اتحاد همگانی عليه حکومت فعلی و قانون اساسی آن بايد باشد.

8. کوشش برای «مرکزی سازی ايدئولوژی گروهی» نيز از موانع عمدهء ايجاد اتحاد مورد نظر است. هر گروه و حزبی که دارای مجموعهء مقاصدی فراتر از شروط ششگانه ای که در ابتدای اين مقاله باشد، و بخواهد اعتقاد به «ايدئولوژی گروهی ِ» خود را ضميمهء آن شروط کند، خودبخود با صدمه زدن به جامعيت سکوی پرتاب اتحاد، در برابر کوشش برای ايجاد آن نيز قرار می گيرد. يعنی، در عين اينکه هر کوششی برای انسجام گروه های مخالف رژيم اسلامی ارزشمند است اما اين «انسجام درون گروهی» نبايد راه را بر برقراری اتحادهای سراسری عليه حکومت اسلامی ببندد.

مثلاً، جمهوريخواهانی که می گويند در فردای ايران نبايد برای تعيين نوع نظام همه پرسی کرد و شکل جمهوری در سال 57 بوسيلهء ملت انتخاب شده است، يا پادشاهی خواهانی که معتقدند بايد به قانون اساسی مشروطه و پذيرش سلطنت (با نام «پادشاهی پارلمانی») بازگشت، يا کمونيست ها و سوسياليست هائی که اولويت را به لغو مالکيت خصوصی و مبارزات امپرياليستی می دهند، يا ليبرال هائی که برای مخالفين ايدئولوژی خود آزادی و حقی در ايران آينده قائل نمی شوند، يا فدراليست هائی که معتقد به تقسيم ايران بر مبنای اقوام آن هستند، نه تنها هيچکدام کانديد خوبی برای شرکت در اتحاد محسوب نمی شوند، بلکه هر کدام به سبک خود در راه ايجاد اتحاد سد می سازند.

9. کوشش برای اينکه اشخاص و گروه ها خود را جايگزين آلترناتيوی که هنوز ساخته نشده نشان دهند نيز يکی ار عوامل تفرقه و بی اعتبار کردن اپوزيسيون است. شخصيت ها و گروه هائی که، يا از سر ناآگاهی و يا بعمد، چنين می کنند، از آنجا که براستی آن آلترناتيو برخاسته از اجماع گسترده محسوب نمی شوند و پايه و مايه ای، چه در اپوزيسيون و چه در ميان عامهء مردم، ندارند از يکسو آبروی اپوزيسيون را می برند و از سوی ديگر با اين نمايش نمی توانند کانديدای مناسبی برای شرکت در اتحاد باشند.

نمونه اش فراخوان های گهگاهی است که شخصيت ها و گروه ها، مثلاً برای سالگرد انقلاب و يا 25 بهمن امسال، صادر می کنند و هيچکس به آنها وقعی نمی نهد. فراخوان مؤثر تنها می تواند از جانب آلترناتيوی صادر شود که مورد اعتماد و پذيرش مردم باشد.

10. جا زدن «استراتژی» (و حتی «تاکتيک») بعنوان «هدف مبارزه» (که شگرد «فرعی را بجای اصلی نشاندن» هم خوانده می شود) خود موجب کند کردن جريان کوشش در ايجاد اتحاد عليه حکومت اسلامی است.

نمونهء بارز آن را می توان در مطرح ساختن «انتخابات آزاد» بعنوان «هدف مبارزه»مشاهده کرد. از آنجا که می توان تصور کرد که انحلال حکومت اسلامی و برقراری دموکراسی سکولار در ايران خودبخود زايندهء امکانات متعددی محسوب می شود، نمی توان ان امکانات را هدف اصلی مبارزه و محور اتحاد قرار داد. مثلاً، می توان تصور کرد که در آنچنان رژيم دموکراتی «حاکميت ملی» برقرار می شود، «منافع ملی» بصلاح ديد نمايندگان واقعی مردم تعيين می شود، «آزادی بيان و تبليغ عقيده» تأمين می گردد، و «آزادی تشکيل حزب و سنديکا» ممکن می گردد. اما همهء اين امکانات در صورتی تحقق پيدا می کنند که «حکومت اسلامی منحل شده و حکومت دموکرات و سکولار جانشين آن شود». بدون اين «پيش شرط اصلی» هيچ کدام از آن «نتايج ثانوی» به دست نمی آيد

بنا بر اين، چه داعی دارد که ما اصل را رها کرده و برای اتحاد و مبارزهء خود«هدفی فرعی» را انتخاب کنيم؟ آيا اين عمل حاصلی جز دور زدن هدف اصلی و سرگرم شدن به بديهيات فرعی خواهد داشت؟ چگونه می توان شعار «اتحاد برای انتخابات آزاد» يا«اتحاد برای تأمين منافع ملی» را جانشين شعار «اتحاد برای سرنگون سازی رژيم و استقرار دموکراسی» کرد و توقع داشت که چنين اتحادی هم ممکن و هم کارآمد خواهد بود؟

11. يکی ديگر از عوامل مانع «اتحاد برای سرنگون سازی رژيم» بليهء «خود محور پنداری» اشخاص و گروه ها است بطوريکه بهر کدام دست همکاری دراز می کنی خواستار آن می شود که تو به جمع آنها بپيوندی. و مشکل پيوستن به گروه هائی که شروط شش گانهء مطرح شده در اغاز اين مطلب را نمی پذيرند آن است که نتيجه ای جز اتلاف انرژی و توليد يأس در اپوزيسيون نخواهد داشت.

12. و بالاخره بايد به اين تضاد عجيب اشاره کنم که در وجود اين «خود محور پنداران» وجود دارد. در واقع، کمتر می توان به شواهدی دال بر وجود «اعتماد بخود» در اين «خود محور پنداران» دست يافت. بيشتر شان خود می دانند که کسی آنان را آنگونه که خود می پندارند نمی بيند و برايش اهميت قائل نمی شود. بنا بر اين می کوشند در زاويه ها و اطاق ها و جمع های کوچک و منطقهء بی خطر خود بمانند و نگذارند کار بجائی کشيده شود که توقع مردم از آنان بالاتر از توان و امکانات شان باشد. در اين زمينهء «تلاش برای بودن و آلوده نشدن!» را می توان به مشخصات بسياری از حاضران در اپوزيسيون اضافه کرد.

 

سه توضيح لازم

1. در اين توصيفات، من البته  مسئلهء وجود مأموران حکومت اسلامی در ميان اپوزيسيون اين حکومت را دخالت نداده ام. آنها وجود دارند و نهايت تلاش خود را هم برای جلوگيری از تحقق اتحاد آلترناتيوساز انجام می دهند؛ اما تا در افراد اپوزيسيون رخنه گاهی نيابند تلاش شان نتيجه بخش نيست.

2. در عين حال، در اينجا ذکر اين نکته را ضروری می بينم که ممکن است، به احتمال زياد، کسانی در ميان خوانندگان مطلب حاضر باشند که بخواهند خود مرا خطاب قرار داده و بگويند که «مگر تو خود عضو و سخنگوی گروهی نيستی و بهمين دليل نيست که از عضويت در گروه های ديگر مبارزه کننده عليه حکومت اسلامی خودداری می کنی؟» پاسخ صميمانهء من آن است که من و همفکرانم، در هر تشکلی که گرد آمده باشيم، آماده ايم تا عضو هر گروهی شويم که آن شش شرط اوليه را رعايت کند و برای گريز از آنها بهانه های پوچ و بی موردی نياورد.

توجه کنيد که اينها «شروط ما» نيستند بلکه، در نگاه ما، شروط عملی شدن شعار «اتحاد برای آلترناتيو» محسوب می شوند. ما با هر کس و هر گروهی که جزو گروه های مطرح شده در «آسيب شناسی» دوازده گانهء فوق نيستند صميمانه همکاری خواهيم کرد.

3. و بالاخره،در پايان مطلب، جا دارد که بگويم، اگرچه تحليل فوق ممکن است در برخی از رزمندگان عليه حکومت اسلامی حسی از بن بست و ناکامی را القاء کند اما، به دلايلی چند، ما به آيندهء پيروز مبارزه مان عليه حکومت اسلامی اعتقاد راسخ داريم:.

 

جای نوميدی نيست

1. جنبش (نه حزب، نه گروه، نه سازمان، و نه شبکه و نه نهاد)، بلکه «جنبش سکولار دموکراسی ملت ايران»، روز به روز حضور و ماهيت خود را بيشتر نشان داده است. اگر بخش عظيم مردمی که در سال 88 به خيابان آمدند و به بهانهء «رای من کو؟» به شعار «جمهوری ايرانی» رسيدند، آن روزها نتوانستند بخاطر سرکوب ممتد حکومت و ربودن رهبری جنبش بوسيلهء «اسلاميست های مغضوب»، به آرزوهای خود برسند، اما همان شکست موجب گسترش آگاهی آنان در مورد ضرورت براندازی حکومت اسلامی و آمادگی برای پذيرش رهبری منسجم آلترناتيو سکولار دموکرات ناشی از اتحاد مورد نظر شده است. اکنون در و ديوار و آسمان و زمين ايران اين خواست را فرياد می کشند.

2. حکومت اسلامی، بخصوص بعلت وابستگی شديد به روسيه و چين، روز به روز بيشتر از تحمل اصلاحات مورد درخواست کشورهای غربی ناتوان می شود و مسلماً، روزی که در دو راههء قطعی انتخاب قرار گيرد، يا فرومی پاشد و يا تسليم غرب يا شرق می شود؛ يا در محاق اردوگاه شرق ِ استبداد طلب فرو می رود و يا به عضويت اردوگاه غرب در می آيد و، در نتيجه، ارزش های فرهنگ سياسی و اجتماعی آن را (چه به تدريج و چه بصورت ناگهانی) می پذيرد و در پی آن مردم را از شر خود خلاص می کند. دو راههء فعلی هيچگاه اين چنين بارز نبوده است و تصور نمی رود که آقای اوباما نيز بتواند، در چند صباحی که حکومت دارد، رژيم اسلامی را از مهالک آن مصون بدارد.

3. بخاطر وجود رسانه هائی که اجازه می دهند افکار انحلال طلبانهء سکولار دموکرات با مردم در ميان گذاشته شود، اکنون مشاهده می کنيم که در صحنهء «گفتمان سياسی» اپوزيسيون کمتر نظريه ای همآورد فکر سکولار دموکراسی است و تلاش های کسانی که با شروط ابتدای اين مقاله موافقت ندارند نيز روز بروز بيشتر در سايه قرار می گيرد و مردم را از خود نا اميد می سازد. آنها بهم اکنون مجبور شده اند مخالفت خود با اين اتحاد را در هزارتوی لفافه ها و کتمان ها پنهان کنند.

4. شرايط طوری است که ورود به بحث های سياسی را از خلوت گروه ها و احزاب به دايرهء عمومی مردم کشانده و اجازه داده است که مردم، با کمک سنجه هائی که از راه تجربه به دست آورده اند، به قضاوت بنشينند و، بر اساس منافع واقعی و نه شعاری ِ خود، سره را از ناسره تشخيص دهند.

5. شرايط جنوب غرب آسيا، خاورميانه و شمال افريقا موجب آن شده که مردم ما با چشم خود عواقب برقراری حکومت های مذهبی را مشاهده کنند و دريابند که چگونه بقدرت رسيدن اسلاميست ها در کشورشان در عرض سه دهه موجب شده تا تمام منطقه به آتش کشيده شود و اين آتش نيز تا زمانی که حکومت اسلامی بر کشورمان مسلط است خاموشی نخواهد پذيرفت. امروز اگر نيروهای رنگارنگ ارتجاعی منطقه سر برافراشته و به ويران گری پرداخته اند، حرکت متقابل آن هم نمی تواند جز انسجام درونی مردم اين کشورها و تلاش برای رسيدن به وفاقی مابين سکولار دمکوکرات های منطقه باشد.

در اين راستا يقين دارم که روزی نيز فرصتی پيش خواهد آمد تا تک تک سردمداران اپوزيسيون ما، در برابر ملت ايران، بر صندلی جابگوئی نسبت به کارکرد کنونی خود بنشينند. آرزو کنيم که در آن روز در برابر ملت مان شرمنده نباشيم.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]