PEZHVAKEIRAN.COM کار، کار انگلیسی ها نبود: کودتای سوم اسفند و برآمدن رضاشاه در گفتگو با همایون کاتوزیان
 

کار، کار انگلیسی ها نبود: کودتای سوم اسفند و برآمدن رضاشاه در گفتگو با همایون کاتوزیان
محمدعلی(همایون) کاتوزیان

 

علی افتخاری روزبهانی- محمدعلی همایون کاتوزیان تاریخ نگار و استاد ایرانی دانشگاه آکسفورد معتقد است باور رایجی که در خصوص نقش انگلیسی ها در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و برآمدن رضاخان وجود دارد،غلط است. کاتوزیان در این گفتگو به تشریح روند تاریخی منجر به کودتای سوم اسفند می پردازد، تبار سیاسی و عملکرد نخست وزیر دولت کودتا یعنی سیدضیاء طباطبایی را توضیح می‌دهد. کاتوزیان یادآور می شود که در کتابش «دولت و جامعه در ایران:سقوط قاجار و بر آمدن رضاشاه» به شکل مفصلی ماجرای کودتای سوم اسفند را واکاوی کرده است. در ادامه پاسخ دکتر کاتوزیان به پرسش های «قانون» را می خوانید:

به عنوان نخستین پرسش، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بر چه بستر سیاسی و اجتماعی شکل گرفت، به بیان دیگر ایران چه وضعیت سیاسی داشت که کودتا را اجتناب ناپذیر می‌کرد؟
کودتای سوم اسفند نتیجه ده، دوازده سال بی ثباتی و هرج و مرج هم در ایلات و ولایات و هم در پایتخت کشور بود. پس از مشروطه در عوض آن که یک حکومت با ثبات قانونی (چه رسد به دموکراسی) استقرار یابد. سقوط حکومت استبدادی سبب افسارگسیختگی شد. اعیان و اشراف که قدرت دولت را به ارث برده بودند با هم هیچ‌گونه هماهنگی نداشتند و نمی‌توانستند به یک طبقه منسجم تبدیل شوند. در نتیجه در مجلس نیز هماهنگی وجود نداشت و کابینه‌هایی که هر شش‌هفت ماه یک بار تشکیل می‌شدند به زحمت می‌توانستند از یک روز به روز دیگر امور کشور را بگردانند. همین عدم قدرت مرکزی سبب نافرمانی و گردنکشی و هرج و مرج در ولایات شد. در این اوضاع و احوال، جنگ جهانی اول نیز با وجود اعلام بی طرفی دولت ایران به کشورمان سرایت کرد و نیروهای روس و انگلیس و عثمانی و آلمان در خاک ایران یا سرگرم جنگ با هم و یا رقابت‌های مخفی شدند. ضمناً در سال ۱۹۱۶ یک دولت دیگر به عنوان دولت موقت مهاجرین در کرمانشاه تشکیل شد که دولت مرکزی را قبول نداشت و با اعلام جنگ به روس و انگلیس لشکرکشی‌ها و دخالت‌های آنان را تا اندازه ای توجیه می‌کرد. جنگ که تمام شد چیزی نمانده بود که شیرازه مملکت از هم بپاشد. قحطی سخت و فراگیر از یک سو و اپیدمیک آنفولانزای اسپانیایی که در سراسر جهان پخش شده و سخت کشنده بود، از سوی دیگر، شاید از دوازده میلیون جمعیت ایران حدود دو میلیون نفر را کشت. دست دولت ایران به کلی خالی بود به نحوی که انگلیس ماهانه مبلغی برای هزینه های اداری به دولت و مبلغ دیگری برای هزینه دیویزیون قزاق می‌پرداخت. چون پس از انقلاب‌ روسیه این نیرو با آن کشور ارتباطی نداشت. کابینه وثوق الدوله برای بدست آوردن پشتیبانی مالی و فنی قرارداد ۱۹۱۹ را با انگلستان بست. ولی از همان روز بسته شدن آن قرارداد تعداد فزآینده ای از مردم بر این عقیده شدند که این قرارداد «تحت الحمایگی» ایران است و سخت بر ضد آن مبارزه کردند. در این احوال قیام میرزا کوچک خان در جنگل به کار خود ادامه می‌داد، شیخ محمد خیابانی هم در آذربایجان قیام کرد و اندکی بعد بلشویک‌های ایرانی و روسی نیز به رشت آمدند و با کوچک خان ائتلافی تشکیل دادند که چندان دوام نکرد. در این احوال وثوق الدوله که سیاستش شکست خورده بود در تابستان ۱۹۲۰ استعفا کرد و در دو کابینه بعدی مشیرالدوله و سپهدار رشتی وضع به سرعت راه سقوط می‌پیمود. لرد کرزن و وزارت خارجه انگلستان هنوز امیدوار بودند که پس از تشکیل مجلس، قرارداد ۱۹۱۹ تصویب و به اجرا گذاشته شود. درحالی‌که همه کسانی که در ایران دستی بر آتش داشتند می‌دانستند که آن قرارداد در عمل مرده است؛ و این «همه» اعضای سفارت انگلیس در تهران، افسران انگلیسی در ایران و از جمله مستشاران مالی و نظامی که موقتاً در ارتباط با قرارداد در تهران بودند را در بر می‌گرفت. اما کرزن هنوز اصرار داشت که رسماً تکلیف قرارداد روشن شود. این بود که جمعی به فکر تغییر اوضاع از راه های دیگر افتادند. سید ضیاء که رهبر «کمیته آهن» بود و زمانی روزنامه‌اش هم از وثوق و هم از قرارداد پشتیبانی کرده بود نیز به همین نتیجه رسیده بود.
شما در کتاب‌های خود از جمله کتاب دولت و جامعه (انقراض قاجار و استقرار پهلوی) باور رایج عامه در خصوص انگلیسی بودن کودتای سوم اسفند را زیر سؤال برده‌اید. موضع انگلیسی‌ها نسبت به حوادث ایران در سال ۱۹۲۰ و ۲۱ چه بود؟
من چیزی را زیر سؤال نبردم بلکه با اسناد و مدارک ایرانی و انگلیسی نشان دادم که برخلاف تصور عامه دولت انگلیس نقشه نکشیده بود که در ایران کودتا کند و رضاخان را بر سرکار بیاورد و مدتی بعد به پادشاهی برساند. دیپلمات‌ها و افسران انگلیسی در ایران وقتی از تغییر سیاست کرزن ناامید شدند درصدد برآمدند که با کمک خود ایرانی‌ها از راه دیگری اقدام کنند. چنانکه گفتیم سید ضیاء رهبر کمیته ای به نام کمیته آهن یا کمیته زرگنده بود که بعضی افسران ژاندارمری، خاصه ماژور مسعود خان کیهان و کلنل کاظم خان سیاح در آن عضو بودند. توجه داشته باشید که در آن زمان اواسط سال ۱۹۲۰ تا اوایل سال ۱۹۲۱ که کودتا شد بلشویک‌های مستقر در گیلان که «جمهوری سرخ ایران» را تشکیل داده بودند دائماً تهدید می‌کردند که به زودی به طرف تهران حرکت خواهند کرد، به نحوی که در ژانویه ۱۹۲۱ ترس و وحشت در تهران نزدیک بود سبب شود که پایتخت را به اصفهان منتقل کنند. تنها نیروی حائل سپاه ۶ هزار نفری انگلیس به عنوان «نورپرفورس» بود که در قزوین متمرکز بود. نیروی موثر نظامی ایران هم همان دیویزیون قزاق بود که اخیراً در جنگی از بلشویک‌های گیلان شکست خورده و به مقر نورپرفورس عقب نشینی کرده و در آنجا تحت تعلیم بود. وزارت خارجه انگلیس و دولت ایران می‌خواستند نورپرفورس همچنان به صورت حائلی در ایران بماند ولی وزارت جنگ انگلیس ابداً سر جنگ با بلشویک‌های ایران را نداشت و می‌خواست هرچه زودتر آنان را از ایران خارج سازد. ژنرال آیرونساید فرمانده نورپرفورس که دستور داشت هرچه زودتر نورپرفورس را از ایران خارج کند با رضاخان میرپنج از فرماندهان قزاق داخل گفت وگو شد که پیش از رفتن نورپرفورس، او با نیروی قزاق به تهران برود و اوضاع را سرو سامان دهد. از سوی دیگر چنان که دیدیم سید ضیاء و کمیته آهن و دوستان انگلیسی‌اش در سفارت انگلیس درصدد بودند که حکومت مقتدر و منظمی تشکیل دهند. این بود که دوستان ژاندارم سید ضیاء، مسعود خان کیهان و کاظم خان سیاح در قزوین با رضاخان ارتباط برقرار کردند که مالا منجر به حرکت دیویزیون قزاق و ورود بدون خونریزی آنها به تهران شد. این نکته نیز گفتنی است که هم سید ضیاء و هم کلنل قهرمانی افسر قزاق هر کدام در خاطراتشان می‌گویند که اول به امیر موثق (بعدها سپهبد محمد نخجوان) پیشنهاد کرده بودند ولی او نپذیرفته بود. این نیز گفتنی است که کودتای سوم اسفند که بر اثر آن سید ضیاء فوراً قرارداد ۱۹۱۹ را ملغی کرد سخت بر لرد کرزن وزیرامورخارجه وقت انگلیس گران آمد به نحوی که حاضر نشد هیچ‌گونه کمکی به کودتاگران بکند.
نقش روزنامه نگاری چون سید ضیاء طباطبایی در کودتا همواره مورد سؤال بوده است. او چگونه با دیویزیون قزاق ارتباط داشت و چگونه رضاخان را به حمایت از خود واداشت؟ افکار او منتشره در روزنامه رعد و یا شرق ملغمه ای از هرج و مرج طلبی و عدم ثبات رای و طرفداری از انگلستان را می‌رساند. او به راستی وقتی حکم نخست وزیری را از شاه گرفت چه برنامه ای برای ایران داشت؟
شرح این را تقریباً در پاسخ‌های بالا داده‌ام. سید ضیاء روزنامه نگار باهوش و قابل و جاه طلبی بود که در نوجوانی در انقلاب مشروطه شرکت کرده بود و پس از مشروطه همیشه به عنوان یک روزنامه نگار فعال به اصطلاح دائماً توی گود بود. او از کسانی بود که عقیده داشتند آن هرج و مرج مستمر بالاخره سبب پاشیده شدن مملکت می‌شود و در نتیجه از وثوق الدوله و قرارداد ۱۹۱۹ پشتیبانی کرد. ضمن اینکه گروه آهن را خود تشکیل داد. او در آن دوره اگرچه شغلی جز روزنامه نگاری نداشت اما برای خود سیاستمدار جوانی به شمار می‌رفت و به ویژه با والتر اسمارت دبیر شرقی سفارت انگلیس و جیمز بلفوردستیار مستشار مالی دوست بود. برنامه‌اش هم همان بود که در اعلامیه‌اش به هنگام نخست وزیری آمده است: برقراری نظم و آرامش، اعتلا و عظمت ایران و پیشرفت و ترقی آن و شعارهایی از این دست.
چرا سید ضیا دست به بازداشت رجال سیاسی عمدتاً مشروطه خواه و البته زمین دار پرداخت؟ آیا اقدامات و سخنان او علیه اشرافی گری یک تبلیغ سیاسی پوپولیستی بود و یا او از اقدام این رجال بر علیه خود می‌ترسید؟
به هر دو دلیل. اعیان و اشراف همان نخبگان سیاسی بودند که در آن ۱۰-۲۰ سال وزیر و وکیل شده بودند و البته غالبشان زمین دار و (گاهی خیلی) ثروتمند بودند. سید ضیاء هم می‌خواست هم خطر واکنش آن‌ها را دور کند و هم جوانان ناسیونالیست مانند عارف قزوینی و میرزاده عشقی را هوادار خود سازد. تصنیف عارف در ستایش سید ضیاء پس از خروج او از ایران مشهور است: «ای جان من به فدایت بازآ/قربان رنگ سیاهت بازآ». چند سال پس از این عشقی در قصیده مجلس چهارم خود نوشت:
کافی نبود هرچه ضیاء را بستاییم/ از عهده نیاییم
من چیز دگر گویم او چیز دگر بود/ دیدی چه خبر بود …

 

منبع:پژواک ایران