PEZHVAKEIRAN.COM از رفسنجانی و احمدی نژاد تا زمانی برای شادی؟
 

از رفسنجانی و احمدی نژاد تا زمانی برای شادی؟
پ. مهرکوهی

چندین شبانه روز نفس گیر، پرهراس و آینده ای ناروشن که برای ایران بسیار سیاه آلود می نمود. جنگ یا صلح؟ نبرد عقاب و گربه. نبردی نابرابر. همین که هیئتی از یک دولت ناچار شود در برابر شش هیئت گوناگون از کشورهایی گاه با دیدگاه هایی متفاوت از یکدیگر بنشیند کار را دشوار می کند.
زمانی که برای نوشتن این یادداشت دست به قلم بردم، کوه های پر برف پیرامون شهر لوزان در کشور سوییس تماشاگر هتلی بودند که در یکی از تالارهای آن سرنوشت یکی از جنگ های آینده می توانست رقم خورَد. غرب در برابر ایران. در هیژده ماه گذشته این نوزدهمین نشست کشورهای 1+5 و ایران بود که در چنین سطحی از وزیران برگزار می شد. در همه ی این هشت روزی که گفتگوهای سوییس جریان داشت رسانه های آمریکایی ی هوادار سرسخت اسراییل هر دم از شکست گفتگوها گزارش می دادند و همه برای فشار روانی و تیره کردن فضای گفتگوها. هرچه زمان می گذشت توجه رسانه های همه ی کشورها به این نشست سرنوشت ساز بیشتر می شد. در آن هشت روز هئیت آمریکایی دو بار تهدید به کنار کشیدن و ترک گفتگوها نمود و بسیاری چشم براه کنار کشیدن آمریکا از گفتگوها. در یک جو بی اعتمادی و سردرگمی، این محمد جواد ظریف بود که زیرکانه می کوشید از بار شک ها و بدگمانی ها بکاهد و بر وزن خوش بینی بیافزاید. ولی با سرآمدن زمان دست یابی به یک توافق، سه تن از وزیران کشورهای 1+ 5 گفتگوها را ترک کرده و به کشور خویش باز گشته بودند. و سرانجام یک توافق. امتیازهای ظاهریی و بی پشتوانه ای که آمریکا از سوی غرب در این توافق به ایران داده است می تواند تنها یک کَلَک آمریکایی باشد برای زیر فشار گذاشتن عربستان سعودی و در راستای سیاست های تازه ی خاورمیانه ای آمریکا که تا چند سال دیگر از نفت عربستان بی نیاز خواهد شد.
 
دردسرهای ایران یکی و دو تا نیست. تا همین بیست ماه پیش و پیش از بر سرکار آمدن یک گروه کارآمد در وزارت خارجه، بزرگترین هنر دستگاه مثلا دیپلماسی ی ایران دشمن تراشی برای ایران بود. با رفتارهای ناشایست خود، دولت های رفسنجانی و احمدی نژاد بیش از هب حسن روحانی دگرگون شد. برای دادن یک تصویر از واقعیت ها و دگرگونی یی که از آن سخن می گویم تنها به این نکته اشاره می کنم که شمار وزیران دولت حسن روحانی که از دانشگاه های آمریکا مدرک دکترا دارند بیش از شمار وزیرانی با مدرک دکترا در کابینه ی باراک اوباما است. این گروه ایرانی جهان پیرامون خود را می شناسد و این خود دستآوردی برای ایران است. نادیپلمات های دولت های پیشین در ایران اسلام زده، در کنار بخور و بچاپ، بچاپ ها در اندیشه و کار مثلا صادر کردن انقلاب بودند، بی آنکه از خود بپرسند چه گونه می توان با جهانی وارد گفتگو شد و انقلاب اسلامی اَشان را به خورد دیگرانی داد در حالی که برای ایران ارج و احترامی ندارند؟ شیخ ما اندیشه ی گفتگوی تمدن ها را از داریوش شایگان دزدید، بی آنکه دریابد هر گفتگویی نیاز به زمینه هایی دارد. خرد و شناخت شیخ بیش از خرد و شناخت شکست علیشاه قاجار نبود. آن گول نمی دانست فرنگ چیست و انگلستانی که به جدا کردن بخش هایی از ایران آمده بود در کجای جهان جای دارد، با این همه در پی ی اندیشه ی مسلمان کردن فرنگیان بود. سوداهایی هم که این مردرند از گفتگوی تمدن ها در سر داشت چیزی بیش از خواسته های آن گول نبود.  
 
در پیامد بازی های مردم فریبانه ی این جماعت، فشار سنگین تحریم ها در چندین مرحله یکی پس از دیگری بر مردم ایران وارد شد و ایرانیان را گرفتار رنج های فراوان از آن شمار رنج بی دارویی و بی درمانی کرد. در همه ی سال های تحریم، هواپیماهای فرسوده ی ناوگان هواپیمایی ی ایران سرنگون شدند و کشتگان فراوانی برجای نهادند تنها به شَوَند این که ایران یک دستگاه دیپلماسی ی درست و حسابی نداشت. حتا آن سید ِ دودوزه باز، محمد خاتمی، نه به عقل اَش رسید و نه هرگز خواست که دستگاه زرنگارگرفته و از ریل و خط بیرون شده ی دیپلماسی ی اسلامی را به روی غلتک اندازد. اگر او از روز نخست هوشیارانه و از روی وجدان کار کرده و اگر تنها و تنها در میدان سیاست برونمرزی سود ایران را پیشه کرده بود، کشور ما گرفتار فاجعه ی احمدی نژاد به آن گونه ای که گردید نمی شد.
برداشته شدن تحریم ها بیش از آن که به سود دولت اسلامی ی ایران باشد به سود توده های مردم ایران خواهد بود. افزون بر سویه های اقتصادی، مردم ایران در پهنه ی جهانی با ارج و احترام بیشتری رو به رو خواهند شد، ارجی که شایستگی ی آنرا دارند ولی به ناروا از ایشان گرفته شده است.
 
اینک توافقی انجام گرفته و ایران از دام یک جنگ حتمی که به ویران شدن همه ی زیرساخت های کشور می انجامید تا اندازه ای گریخته است ولی هنوز خطر از سر ایران نپریده. 
آنچه کار گفتگو های غرب با ایران را بیشتر دشوار کرد پرسشواره ی هَووهای خاورمیانه بوده و هست که مادر شوهری تازه از راه رسیده پیدا کرده اند، مادرشوهری که سخت شیفته ی پیر عروس های تازه باز یافته ی خویش است. در این میدان، فرانسه تصمیم گرفته به جای آن که سنگی بر سنگی گذارد، کارشکنانه سد راه یک سازش آبرومندانه میان غرب و ایران باشد. چراکه نه؟ اینک فرصتی زرین برای فرانسه پیش آمده تا جای پایی در خاورمیانه استوار سازد. و چرا نکند؟ 
سه سال پیش، به هنگامی که رسانه های غربی به نیابت اسراییل بر شیپور جنگ بر پاد ایران می دمیدند، هم در تارنمای ایرانیان و هم در تارنمای پیشین کیهان لندن خدابیامرز به فراهم نبودن شرایط  جنگ در آن زمان اشاره کردم. آن روز آن دو، سه تا آقایان تحلیلگران ایرانی که بخش بزرگی از فضای رسانه ای برونمرزی ما را از آن خود کرده اند، از "قریب الوقوع" بودن جنگ سخن می گفتند! همه سخنان درخشان ایشان بویی از رونویسی از دستان ِ دست اندرکاران فاکس نیوز و دیگر شریکان آن شبکه ی شرآفرین می داد.
ولی از آن هنگام تا امروز شرایط دگرگونی هایی یافته است، یخ های ستبر سی و اندی ساله شکسته شده و ایران و آمریکا تن به دیدارهای رو به رو بر سر بحرانی دادند که دنباله یافتن آن بحران به صورت گذشته می توانست به آتش یک جنگ دیگر در خاورمیانه دامن زند، جنگی که عربستان سعودی و اسراییل آرزوی آنرا دارند و برای در گرفتن آن سرمایه و مایه ی فراوانی را هزینه کرده اند.
 
کشاکش بر سر برنامه ی هسته ای ایران در دوازده ساله گذشته ادامه داشته است و هنوز با این قطعنامه ی چهار صفحه ای که دستینه شده به پایان نرسیده است. آنگاه که گفتگویی میان ایران و آمریکا در میان نبود، شرایط نه جنگ و نه صلح بر دو سوی کشاکش فرمانروا بود. انجام گفتگوهای رو در رو، و نفس ِ خود ِ همین گفتگو ها مایه ی شکننده تر شدن شرایط را بیش از هر زمانی در گدشته فراهم می ساخت. در جریان این واپسین گفتگوها دیگر نمی شد چیزی را به آینده واگذار کرد و چشم به راه نشست. یا امروز یا هرگز و تا یک جنگ. ولی با انجام گیری ی این گفتگوها بود که راست ترین نیروهای غربی همراه با سوسیالیست های فرانسوی کوشیدند چهره ای بی تصمیم از اوباما در برابر ایران نقش زنند. اوبامای مصمم یا اوبامای دودل بهانه ای بیش نبوده و نیست.
 
 
 
"جیمز ترافیکنت 2014 -1941"، نماینده ی مجلس نماینده گان آمریکا سال ها از تسخیر دو مجلس آمریکا به دست اسراییل سخن می گفت. اگر این گزاره را از ترافیکنت بپذیریم، این بدان ماناک است که ایران در گفت و گوهای لوزان به گونه ای غیرمستقیم با دولت اسراییل در حال گفتگو بود. هر سه چهره ی برجسته ی هیئت آمریکایی در این گفتگوها، "جان کری"، وزیر خارجه ی آمریکا، "ارنست مونیتز"،
وزیر انرژی ی آمریکا، و بانو "وندی شرمن" معاون سیاسی ی وزیر خارجه آمریکا که سومین فرد قدرتمند آن وزراتخانه است، و همچنین شماری از دستیاران و رایزنان این سه تن همه یهودانی هستند که سرسختانه از موضع سود و امنیت بی و چون چرای اسراییل هواداری می کنند. و این همه ی داستان نیست. آقای دکتر- پرفسور اشتون کارتر، وزیر پدافند (دفاع) آمریکا، در سال گذشته و پیش از آنکه به وزیری برگزیده شود، سفری به اسراییل داشت. در آن سفر، وی در سخنرانی یی برای سربازان و افسران اسراییلی گفت: "دفاع از آمریکا، به معنی ی دفاع اسراییل است". این اوج بدبختی ی یک ابر قدرت است که سیاست پیشگان بلند پایه ی آن، حضور سیاسی ی خود را وامدار پشتیبانی ی رسانه های همگانی و کمک مالی ی شبکه ای از گروه های مالی یی باشند که سوداهای ویژه و خطرناک برای صلح جهانی را در سر دارند. اگر سر سپرده گی ی سیاست پیشه گان آمریکایی به گروه هایی ویژه و چهره های پنهان قدرت نبود، چه گونه سازمان امنیت اسراییل می توانست همه ی گفتگوهای لوزان را که پشت درهای بسته انجام می گرفت مو به مو و لحظه به لحظه دنبال کند؟ یکدم گمان گیریم که پای جاسوسان کره ی شمالی در میان بود. آنگاه چه الم شنگه ای به پا می شد و چه بحرانی در می گرفت! ولی در این جا آب از آب تکان نخورد.  
 
بخت خوش ایران در این گفتگوها در این بوده و هست که اوباما به این گروه اسراییل پرست میدان چندانی نداده است. اوباما نه امروزه به اشتون کارتر میدان دخالت در سیاست برونمرزی را داده و نه به سه وزیر پیشین پدافند آمریکا چندان میدانی برای خودنمایی داد و هر سه ی آن برکنار شده گان دلخور از آن بودند که از سوی اوباما و حلقه ی نزدیک به او چندان به بازی گرفته نمی شدند.
وارونه ی تصویری که رسانه ی غربی ی همساز با سیاست دولت ناتنیاهو از چهره ی اوباما نشان می دهند، او سیاست پیشه ای باهوش و آگاه به کار خویش است با دکترینی که در کار انجام مو به موی آن است. اوباما را شاید بتوان یکی از زبده ماکیاویلیست های امروزین دانست. وی در پی ی آن است که تاریخ درباره ی او داوری ی دیگرگونه از جرج بوش ها و کلینتون ها داشته باشد، که تاریخ از او به نام یکی از بزرگترین رییس جمهورهای آمریکا یاد کند، که آینده گانی بگویند او سکان یک امپراتوری ی در حال ورشکستگی را به دست گرفت و آنرا از یک بحران فراگیر اقتصادی - سیاسی رهانید. 
او در این بازی یی که اکنون در جریان است خواستار کِش دادن کشاکش به زمان پس از وی و واگذاری ی کاری سخت برای رییس جمهور آینده ی آمریکا است. در این سخن محمد جواد ظریف که "پیشرفت مذاکرات بستگی به اراده سیاسی دارد و اراده سیاسی طرف رو به رو همیشه مشکل داشته است" یک واقعیت تلخ نهفته است که سیمای دو چهره ی سیاست آمریکا پیرامون گفتگوهای بحران هسته ای ایران را روشن می سازد. با این همه، اوباما با چهره ی دو چهره اَش، اوبامای مصمم یا اوبامای بی تصمیم دشمن خونی ی ایران نیست، ولی کینه ی دو سویه ی او و خانواده ی کلینتون از هم بویی از دشمنی می دهد. رو کردن دستان آلوده ی هیلاری کلینتون و پرده دری از جریان رسوایانه ی رایانامه های او بی اراده ی اوبامای "بی اراده" شدنی نبود. از اینرو بهتر می توان درک کرد که اوباما آرزو داشته بخش ِ گندآلود کشاکش با ایران را به دوران هیلاری کلینتون و یا جب بوش واگذار کند و چنین هم خواهد شد. ولی شرایط ویژه ی خاورمیانه و نیاز به افسار زدن عربستان امکان بازی ی ماهرانه تر در این بازی را از او گرفته است. 
 
توانمندی ی سیاسی ی ایران در پهنه ی جهانی به سود برخی از گروه های قدرت در ایران نیست، آن ها از این وضع کنونی ی تحریم ها سودهای کلان به جیب زده و می زنند. دیر نخواهد بود که کوشش آن ها برای راندن ظریف و دستیاران اَش آغاز شود. ایرانی نیمه ضعیف ایشان را آروزست. باید دید که آیا آقایان در شش ماه آینده توان برکناز ظریف و تیم اَش را خواهند یافت یا آنگونه که حسن روحانی آگاهانه مژده داده این توافق آغازی خواهد شد برای ایران تا به ساختن بنیادی نو در روابط اَش با جهان بپردازد؟ 
غرب اگر به شَوند ناتوانی ی سیاسی ی ایران امکان یابد، در این کشاکش دیرپای با ایران هم چنان به دنبال ماجراجویی خواهد رفت که کار باید به شکستن کمر ایران بیانجامد. همین سیاست سرسختانه ی غرب به شکست گفتگوها در سال 2005 انجامید. بکِش و شُل کن های پیوسته. پیامد شکست گفتگوها، هسته ی کُیانی (مرکزی) ی قدرت در ایران به این باور رسید که ناچار است با مشت گره کرده در برابر مشت کرده بایستد و از خود پدافند کند. همه ی نیروی دستگاه دولت اسلامی ی ایران می باید در راستای این رویارویی به حرکت در می آمد. از این رو هسته ی کُیانی ی قدرت در ایران خود را ناچار دید در انتخابات رییس جمهوری ی سال 2005 دست برده و احمدی نژاد گمنام را بر کشد و خاک بر سر رفسنجانی کند تا رفسنجانی ی نیرنگباز آن نیرنگ را که بر او رفت به خدا واگذار نماید! از آن پس احمدی نژاد بلایی شد که بحران هسته ای بر سر مردم ایران بارانید، بلایی که زیان آن کم از زیان همه ی سال های سیاه دودمان قاجار برای ایران نبود. 
در آن داستان مردم ایران کمی دیر از خواب انتخابات برخاستند. وگرنه آن فریادهای حسین، حسین که برای میرحسین موسوی به سال 2009 کردند، باید چهار سال پیش از آن با دزدیده شدن رأی های مغولشاه به شکل شعارهای "وای اکبرم رفت" و "وای اکبرک نفله شد" سر داده می شدند. 
به گمانی ایران، تا زمان بر سر کار آوردن احمدی نژاد از سوی هسته ی کُیانی ی قدرت و سپاه، دارای چهارسد تا پانسد دانه دستگاه سانتریفوژ غنی سازی بود که درباره ی شمار آن ها بزرگنمایی می گردید و آقایان می گفتند کشور ما دارای هزار دستگاه سانتریفوژ غنی سازی است. امروزه شمار سانتریفوژ های غنی سازی ی اورانیوم ایران را نزدیک به نوزده هزار دستگاه برآورد می کنند. اگر ایران توانسته باشد دست به پنهان کاری زده و بخشی از بنیادهای هسته ای خود را از همه ی نگرها پنهان دارد، در آن صورت شاید و شاید ایران برای ساخت یک و یا دو بمب اتمی اورانیوم غنی شده داشته باشد. شاید! ولی تصور این که ایران بخواهد امروز، فردا و در این شرایط دست به ساخت بمب اتمی بزند کودکانه است. ایران خواستار توان ساخت بمب اتمی است بی آنکه به ساخت آن دست یازد. برای دست یافتن به چنان توانی ایران دستکم یکی دو سالی زمان نیاز هست. 
 
​​
تحریم از برون و تحریم از دورن
 
بالا گرفتن کشاکش غرب و ایران به شوند بی سیاستی ی دستگاه اسلامی به آنجا انجامید که سرانجام سازمان جهانی کشورها (سازمان ملل) تحریم های ی اقتصادی سنگینی را به سال 2006 بر ایران تحمیل کرد و هر روز بر میزان تحریم ها از همه سو افزوده شد. باور ناهمسازواران گفتگو با ایران بر این است که فشار تحریم ها، به و یژه دور تازه ای از تحریم ها که به سال 2012 به انجام درآمد ایران را ناچار به کوتاه آمدن در برنامه ی هسته ای اَش نمود. این گزاره تنها بخشی از واقعیت ها را بازگو می کند. برای نمونه تنها به یک رقم "کوچک"!! نگاهی بیافکنیم تا ژرفای بدآمدی که ایران با آن رو به رو است روشن گردد: میزان دارایی های بلوکه شده ی ایران در سه کشور هندوستان، ژاپن و چین به یک سد میلیارد دلار می رسد. - چه سودها این سه کشور از پول مردم ایران می برند!-.  تحریم ها کوبه ی سختی به اقتصاد ایران زده است ولی این سیاست های اقتصادی ی دولت احمدی نژاد بود که کمر اقتصاد ایران را شکست. سیاست های اقتصادی ی احمدی نژاد به باد هوا رفتن درآمدهای افسانه ای ی هفت سد و پنجاه میلیارد دلاری ی به دست آمده در دوران او انجامید، درآمدی که دست یافتن دوباره به آن به یک خواب خوش مانند است. برای دادن یک تصویر از آنچه بر ایران در دوران او رفته است می توان گفت تنها با دویست پنجاه میلیار دلار آن درآمد می شد دست کم یک میلیون کار آفرید، همه ی شهرهای ویران از دوران جنگ با عراق را بازسای کرد، لوله کشی ی آب شهری را که بسیار فرسوده شده است سامانی نو بخشید، به صنعت خودروسازی ی ایران سرو سامانی بسیار آبرومندانه داد تا از حالت مونتاژ و سوار کردن بیرون آمده و به یک صنعت ملی ی درآمدزا دگرش یابد، نرخ دلار را تا مرز هزار تومان پایین آورد، به بهبودی ی وضع سالمندان و بازنشستگان پرداخت. و آنگاه آن پانسد میلیارد دلار بجا مانده از آن درآمدهای کلان را اندوخته ای برای آینده گان سرزمین ایران ساخت، که مردم ایران هرگز در آینده دچار گرفتاری های تنگنای پولی نشوند. اگر دولت احمدی نژاد در شکل دولت سعید جلیلی یا دولت مسخره گانی چون ولایتی، و ... ادامه می یافت ورشکستگی ی ایران سد در سد می بود. در سال 2013 هسته ی کُیانی قدرت در ایران دریافته بود که دنباله گیری ی سیاست احمدی نژاد برای جمهوری اسلامی شدنی نبود. احمدی نژاد همه ی درها را به روی ایران بست.
 
همه ی جناح های قدرت در ایران توانسته اند از سایه ی تحریم ها پول های کلانی به جیب زنند. ولی بهای تازه ترین فرآورده های تکنولوژیک در بازار آزاد برای ایران چنان پرهزینه شده است که دولت اسلامی ی ایران دیگر نمی تواند بر آن چشم بندد و چوب را نوش جان کند. در همه ی این سال های نگون بختی، آن دکان دارانی که خود را اپوزیسیون رژیم می خوانند از طرح این پرسش ساده برای مردم ایران درماندند که ایران چرا باید جیب دلال های جهانی را به قیمت سیاه روز کردن مردم ایران پر کند؟ 
 
دوسال پیش با پادرمیانی پادشاه عمان درهای گفت و گو میان ایران و غرب باز شد. ولی غرب دست به عصا راه رفت تا اجمدی نژاد برود. گویا از تهران خبرهایی رسیده بود همه در تأیید دگرگونی های که باید انجام می گرفت و دنباله ی داستان....
تا روز پایانی ی نشست لوزان همه ی مسایل فنی ی یک توافق انجام پذیرفته بود ولی مسایل سیاسی ی یک توافق همچنان به جا بود. آمریکا پذیرفته بود که ایران شش هزار سانتریفوژ داشته باشد. ولی فرانسه که به نیابت اسراییل و عربستان سعودی خواستار بر هم زدن هرگونه توافقی است به این توافق تن نمی داد و می خواست ایران بیش از دویست سانتریفوژ نداشته باشد. به هر رو سرانجام توافقی انجام گرفت که تنها چهارچوبه ای برای یک توافق انجامین است که باید در تاریخ 30 ژوئن انجام پذیرد. رسیدن به آن توافق گسترده بی نزدیک شدن ایران و آمریکا و همکاری ی آن دو کشور در پهنه ی خاورمیانه شدنی نیست. ایران می تواند خرسندانه وانمود سازد که توانسته دماغ فرانسه را به خاک بمالد. ولی این همه ی داستان نیست. اگر کمی دقت کنیم آن شش هزار سانتریفوژی که با به راه و به کار بودن آن ها موافقت شده در اصل با آن دويست سانتریفوژی که فرانسه بیش از آن شمار را نمی پذیرفت تفاوت چندانی ندارد به یک دلیل ساده: شش هزار سانتریفوژهای نسل یکم که بسیار آهسته کار می کنند! وانگهی آن قطعنامه ی چهار صفحه ای در واقع آمریکا را به چیزی ملزم نساخته است. آمریکا هرگاه که دوست داشته باشد می تواند بی هیچگونه حساب پسدهی از آن توافق کنار کشد. آنچه ایران در این توافق به دست آورده است یک پیروزی نیست، که تنها توانسته است از یک شکست و از آغاز یک جنگ ویرانگر که همه ی ساختارهای اقتصادی ی کشور را به نابودی کشد جلوگیری نماید و این به جای خود و پس از بلاهایی که دولت های رفسنجانی، خاتمی و احمدنژاد بر سر ایران آوردند ارزشمند است. 
 
یکم تا پنجم آپریل 2015
پ.  مهرکوهی
 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب پ. مهرکوهی در سایت پژواک ایران 

*خیزش نوین ایرانیان و رو در رویی ی همه ی اسلامیان با ایران و ایرانی   [2018 Jan] 
* کشور کردستان، یا کشور بارزان ها   [2017 Oct] 
*درود بر جمهوری ی کتالونیا!‎  [2017 Oct] 
*کشتار، کشتار است، چه در لاس وگاس و چه در ایران  [2017 Oct] 
*ترزا می، کسی که به دزدی ی نان تنگدستان و بینوایان آمده است‎  [2017 Jun] 
*پسر جان! دیگر از این کار ها نکن!‎  [2017 Jun] 
*آیا آقای ترامپ دارند تشریف می برند؟  [2017 May] 
*اندر چرایی و چند و چون ِ پیروزی ی امانوئل مکرون‎  [2017 May] 
*حال و هوای فرانسه خوب نیست   [2017 May] 
*از رام الله تا واشنگتن، انجز انجز انجز وعده کیلویی چند؟‎  [2017 May] 
*پیام رییس جمهور تاریخ به مناسبت یوم الله توحیدی کارگر‎  [2017 May] 
*پیام آقای رییس جمهور کل تاریخ به البشریت به المناسبات الیوم النوروز 1396 الهجریه و الشمسیه‎   [2017 Mar] 
* ناتنیاهو و اردوغان، دو گستاخ آشوب پرست  [2017 Mar] 
*اسکار ِ امسال و گَند توئیت ترامپ‎  [2017 Mar] 
*آیا ترامپ آهسته، آهسته آماده ی جنگ با ایران می شود؟  [2017 Feb] 
*ما، سرنوشت ِ ایران و کارزار جنگ خواهانه ی ترامپ پس از رفتن ِ مایکل فلین   [2017 Feb] 
*اندر داستان اندرزنامه ی اوباما برای اعلیحضرت ترامپ   [2017 Jan] 
*ساختمان پلاسکو را «آن» بساخت و اینان بسوزاندند  [2017 Jan] 
*ولادیمیر پوتین، اعلیحضرت ترامپ و آینده ی ناروشن نقش ِ ایران در سوریه  [2017 Jan] 
*اکبر! رفتی؟  [2017 Jan] 
*آنچه امشب آنگلا مرکل درپیام ِ سال نو خواهد گفت‎  [2016 Dec] 
*داستان ولادیمیر پوتین و پنجه ای که اوباما بر چهره ی ترامپ کشید‎  [2016 Dec] 
*آیا کارلوف، فرسته ی روسیه در آنکارا، به دستور اردوغان کشته شد؟‎  [2016 Dec] 
*ترکیه و کشتن یک فرستاده به دست یک مأمور خدا  [2016 Dec] 
*سلام دوباره آقای ترامپ! خسته نباشید!  گُل بودی و گُل ِ چهره ی نازنین اَت به زیور تازه ای آراسته شد: شخصیت سال [2016 Dec] 
*دیدار ترامپ با مردی که آمریکا بخت رییس جمهور شدن وی را از دست داد‎  [2016 Dec] 
*نگاهی به برآمدن ترامپ  [2016 Nov] 
*با من تا پایان راه عشق برقص   [2016 Nov] 
*در زیر پوست انتخابات آمریکا   [2016 Nov] 
*حجت‌الاسلام م شجونی در سن 84 ساللگی جوانمرگ شد و جهان را در غم درگذشت خود سوگوار کرد  [2016 Nov] 
*منصور پورحیدری، یا معنای انسان زیستن  [2016 Nov] 
*کشور پاکستان، یا چاهکنی که سرانجام در چاه خشونت پروری فرو خواهد رفت   [2016 Oct] 
* در سوگ گل نازنین گلستان ِ برنامه ی «گل ها»  [2016 Sep] 
*آن کس که جهان انسان ایرانی را جهانی کرد، رفت  [2016 Jul] 
*با این اقتدار اسلام که شما دارید، بدبخت تر شدیم، آقا!  [2016 Mar] 
* پیام رییس جمهور تاریخ به جهانیان به مناسبت آغاز سال نو فرنگی و ینگه دنیایی  [2016 Jan] 
*جب بوش و جنگ های احتمالی ی آمریکا در آینده ای نه چندان دور  [2015 May] 
*شوخی های ضد تروریستی ی آمریکا و عربستان در یمن  [2015 Apr] 
*از رفسنجانی و احمدی نژاد تا زمانی برای شادی؟  [2015 Apr] 
*اندر داستان آقای ناتنیاهو در پاریس  [2015 Jan] 
* همه چیز در پاریس آرام راست  [2015 Jan] 
*کریستمس ایرانی  [2014 Dec] 
*بحران پناهنده گی و مهاجرت در سوئد  [2014 Dec] 
*بی تفاوتی در برابر یک نام جعلی ی تازی برای آبراه پارس  [2014 Dec] 
*خداحافظی ی اوباما با «هاگل»اَش!  [2014 Nov] 
*مشکل آقای اوباما و کاپیتولاسیون ایران؟  [2014 Nov] 
*آیا عراق بر می خیزد؟  [2014 Nov] 
*در حاشیه ی نیایش - شماره ی یک، اسید پاشی  [2014 Oct] 
*دولت سوریه در ماه آپریل گذشته بمب شیمیایی به کار برده است  [2014 Aug] 
*چه کسی پیروز ِ جنگ ِ حماس و اسراییل است؟  [2014 Aug] 
*بانو کلینتون و عملیات جنگی ی اوباما در عراق  [2014 Aug] 
*حقوق بشر فرانسوی و خشم دروغین آقای فابیوس از حمام خون ناتنیاهو  [2014 Aug] 
* بگذار کودکستان ها را بمباران کنند  [2014 Aug] 
*تصمیم به انجام جنایت پیرامون سرنگونی ی هواپیمای خط هوایی‌ی مالزی [2014 Jul] 
*رسانه ها، صهیونیسم و هنر زنده، زنده سوزاندن آدم ها   [2014 Jul] 
*آمریکا و داعش در عراق  [2014 Jul] 
*جنگ سوریه در عراق  [2014 Jun] 
*تنش میان ایران و عربستان در عراق   [2014 Jun] 
*آیا جنگ در عراق خاک ایران هم می کشد؟  [2014 Jun] 
*در غم ِ مرگ ِ حضرت مهدوی ی کنی  [2014 Jun] 
*خوشحال ها و«هپی» ها به بهشت نمی روند  [2014 Jun] 
*پوتین، اوکراین و دو دوزه بازی ی جهان ِ غرب/ پ. مهرکوهی   [2014 Mar] 
*چرا آمریکا هواپیمای خط هوایی ی مالزی را سر به نیست کرد؟‎  [2014 Mar] 
*نگاهی به آینده‌ی احتمالی اوکراین و اروپا  [2014 Feb] 
*طنز: پیام ِ رییس جمهور ِتاریخ به مناسبت ِ عید ِ سعید ِ کریثطمس!  [2013 Dec] 
*هوشی و من و افغانستان  [2013 Dec] 
*​ آقا جون الکی بزرگش نکن!   [2013 Dec] 
*نامه ی سرگشاده به آقای جنتی پیرامون ِ بهداشت و آفتابه های سران ِ فتنه  [2013 Dec] 
*کشتن و تشویش ِ اذهان ِ عمومی پنجره ای به سوی خبر، شماره ی یک [2013 Nov] 
*بمب اتمی و امنیت ایران  [2013 Oct] 
*از جنگ تا امید دو یادداشت پیرامون جنگ در سوریه [2013 Sep] 
*جنجال ِ جنگ ِ آقای اوباما  [2013 Sep] 
* طنز: یادداشت های رییس جمهور تاریخ  دفتر یکم: از امام تا ژان پُل سارتر [2013 Aug] 
*قانون آزادی جهان  [2013 Aug] 
*شب های پُر آشوب ِ مصر  [2013 Jul] 
* این اصغر فرهادی اعدام باید گردد!  [2013 Jul] 
* نامه ای سرگشاده ی به آقای جنتی + سنفونی شماره ی پنج  [2013 Jun] 
*شما چه فکر می کنید؟- توییت های ایرانی- شماره چهار  [2013 Jun] 
*چه کسی را رییس جمهور می کنند؟- توئیت های ایرانی / شماره سه   [2013 Jun] 
*چرا من ولایتی را انتخاب می کنم؟- توئیت‌های ایرانی- شماره‌ی دو  [2013 Jun] 
*تویترهای ایرانی! شماره‌ی یک  [2013 Jun] 
*انتقاد پیرامون رد صلاحیت  [2013 May] 
*سنگی بر گور رفسنجانی  [2013 May] 
*نامزدی پ. مهرکوهی در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی   [2013 May] 
*خواهش می کنیم، برای رضای خدا، بفرما!  [2013 May] 
* شوالیه های دروغین ِ ایرانی نما  [2013 May] 
*پیام ِ آقای رییس ِ جمهور ِ تاریخ در رثاء حاجی آقا   [2013 May] 
*فرار کنید آقا، بد بخت شدیم!  [2013 May] 
*جنگ در کره؟، کدام جنگ؟  [2013 Apr] 
*یادداشتی درباره‌ی یک مرگ  [2013 Apr] 
*پیام ِ نوروزی رییس جمهور ِتاریخ  [2013 Mar] 
*در نقد ِ گونه ای از سیاست و "بی بصیرتی" ی فراگیر  [2013 Mar]