PEZHVAKEIRAN.COM تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!
 

تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!
اسماعيل نوری‌علا

 

اعلام رسيدن به مرحلهء «تفاهم» بين کشورهای پنج بعلاوهء يک و حکومت اسلامی ايران، که طرفين اميد دارند تا سه ماه ديگر به يک «توافق» پايدار تبديل شود، وظايفی جدی را در برابر همهء سکولار دموکرات های ايران ـ که طبعاً مشرب فکری شان زمينه ساز پيدايش آلترناتيوی سکولار دموکرات در برابر حکومت اسلامی است ـ قرار داده است.

در اين رابطه، با اينکه هنوز خيلی زود است تا نتايج و اثرات اين تفاهم نامه کلاً آشکار شود، و اگرچه قسمت مهمی از اين نتايج دارای ماهيتی حقوقی و اختصاصی (بويژه از نظر مباحث مربوط به انرژی هسته ای) است اما، از آنجا که اظهار نظر غير اختصاصی در مورد برخی از جوانب عمومی اينگونه روندها حق هر شهروند ايرانی و امريکائی (و پنج کشور ديگر) است، من نيز، بی آنکه ادعای تخصص در امور حقوقی و علمی اتمی داشته باشم، صرفاً بعنوان يک ايرانی فراری از چنگ حکومت اسلامی و آرزومند «نا ـ بودی ِ» آن، در اين مقاله قصد دارم پرسش های مهمی را که اين واقعه در پيش روی ما می نهد مطرح سازم.

در عين حال، بايد بگويم که در اين مطلب قصد ندارم  به تناقضاتی آشکاری که در روايت«طرفين اسلامی و امريکائی» در مورد اين معامله (يا «تعامل!») وجود دارد بپردازم، چرا که يقين دارم «طرف اسلامی»، اکنون همان روش «خدعه» آميزی را که خمينی در مقطع انقلاب 57 بکار برد، ديگر بارهء برای تحميق مردم بکار گرفته است؛ خدعه ای در راستای پنهان کردن شکست خفت بار خود در برابر «شيطان بزرگ»، و تن دادن اش به تسليمی چنين گسترده در راستای خلع يد کشور از مايملک اش و گشوده شدن درهای استقلال ايران بروی بيگانگان؛ داستانی «پر آب چشم» که روياروئی شاه سلطان حسين صفوی با اشرف و محمود افغان را در اذهان هر کس که گوشهء چشمی به تاريخ داشته باشد زنده می کند.

همچنين لازم است، قبل از پرداختن به پرسش هائی که در برابر اپوزيسيون حکومت اسلامی قرار گرفته است، اين نکته را نيز گفته باشم که هرگونه توافقی که حکومت اسلامی را از دستيابی به سلاح اتمی باز دارد، علاوه بر فوائد و مضراتی که می تواند داشته باشد، مسلماً به نفع ملت ايران است و اين ملت حق دارد از بابت آن شادمانی کند. زيرا:

الف:قبل از هرچيز رفع خطر اتمی شدن حکومت اسلامی، که می توانست نه تنها به لحاظ حملهء خارجی، بلکه به لحاظ ناکفايتی اين حکومت در ادارهء امور مربوط به انرژی اتمی، به نابودی کشور بيانجامد، جای آسودگی خيال دارد. اساساً، در زمانه ای که تجربهء روسيه و ژاپن نشان داده است که بازی با اتم (حتی برای مصارف صلح آميز) می تواند چه فجايعی ببار آورد، بطوری که کشور پيشرفته ای چون آلمان نيروگاه های اتمی خود را تعطيل می کند، چه داعی دارد که کشور ايران، نشسته بر ذخاير عظيم نفت و گاز و برخوردار از انرژی های بالقوهء خورشيدی و بادی و دريائی، بر سر شاخ بنشيند و بُن ببرد و خود به دست خويش آينده اش را به خطر نابودی بکشاند؟ از اين نظر بايد بخاطر رفع اين خطر عظيم به ملت ايران تبريک گفت و در شادی او شرکت کرد. البته که استقلال يک کشور به معنای پاسداشت از حقوق آن کشور ـ مثلاً در زمينهء بهره برداری از انرژی اتمی ـ نيز هست اما هميشه می توان هر آن حقی را که متضمن ريسک های مهلک است ناديده گرفت و عدم استفاده از آن را مايهء آسودگی خيال دانست. اما اين آسودگی خيال هموزن تسليم خفت بار کنونی حکومت اسلامی در برابر امريکا و ديگر کشورهای صاحب حق وتو در سازمان ملل نيست.

ب:در عين حال، اين نوع توافقات، بطور همزمان، خطر حملهء هوائی به تأسيسات اتمی ايران را نيز تا حدود زيادی مرتفع می سازند؛ حمله ای که مسلماً نمی تواند تنها به اين تأسيسات اتمی رژيم محدود شود و مسلماً اغلب زيربناهای اقتصادی کشور را نيز نابود ساخته و ايران را دستخوش هرج و مرج و جنگ داخلی و تجزيه و، مهم تر از همه، نابودی هزاران هزار ایرانی می کند. از اين بابت نيز بايد در شادمانی مردم ايران شريک بود.

پ:همچنين است اين واقعيت که برداشتن تحريم ها و آزاد شدن ذخيره های مالی کشور، که اگرچه بايد از فيلتر حکومت بگذرند و تنها قسمت اندکی از آنها به مردم خواهد رسيد اما، بهر حال، منهای سود برندگان از حکومت که از قبل رژيم زندگی آسوده ای دارند و در شمال شهر تهران بابت اين تفاهم به خيابان آمده و  شادمانی می کنند، زندگی مردمی را که در عسرت کامل بسر می برند نيز می تواند تا حد اندکی از بن بست خارج کند. از اين بابت نيز نمی توان در شادمانی اکثريت مردم عسرت زده شريک نبود.

اما توجه داشته باشيم که اين تفاهمات در عين «دفع خطر» سود خاصی را برای ملت ايران بهمراه ندارند و در هر سه مورد بالا مثال تأسف آور «جلوی ضرر را هر کجا که بگيری منفعت است» تنها واقعيتی است که صادق به نظر می رسد.

***

باری، نخستين پرسشی که ما مخالفان ايرانی حکومت اسلامی بايد با خود و با همهء جهانيان در ميان بگذاريم مستقيماً به حقانيت (يا، به اصلاح دينکاران، «مشروعيت ِ») اين رژيم بر مربوط می شود: چگونه است که کشورهای مدعی تمدن و حقوق بشر جهان حاضر شده اند نه تنها با حکومتی غير قانونی که جز از طريق سرکوب و ارعاب يک روز هم نمی تواند به کار خود ادامه دهد، و خود اين کشورها آن را تا به امروز حامی تروريسم بين المللی دانسته اند، وارد تفاهم و تعامل شوند و حتی بصورتی تلويحی بقای آن را تضمين کنند؟

عقد قراردادی 10 يا 15 و گويا در مواردی 25 ساله با اين حکومت، و سپس سخنان آقای اوباما مبنی بر اينکه با تبديل اين تفاهم به توافقی پايدار، گزينهء «تغيير رژيم» از روی ميز برداشته می شود، چه معنائی جز دادن تضمين به اين حکومت غدار و فاسد معنا می دهد؟

البته درست است که مغرب زمين هم از اين خدعه ها بسيار دارد و، مثلاً، در عين حالی که آقای جيمی کارترش جام به جام پادشاه فقيد ايران می زد و ايران را در دريای طوفانی «جزيرهء آرامش» می خواند، دستياران اش مشغول جارو کردن زير پای پادشاهی بودند که تا آن روز متحد وفادار آنها محسوب می شد. يعنی می توان تصور کرد که تضمين های غرب نيز ممکن است توخالی و قابل عدول باشند. یا خود دامی برای رفتاری متفاوت محسوب شوند. اما، در عين حال، چه حکومت ضعيفی بهتر از همين اسلاميست های شيعه می توان يافت که همراه با مضحکهء «نرمش قهرمانانه» شان اکنون تن به خفتی چنين بزرگ داده اند؟ آیا ممکن نيست که معامله کنندگان با اين حکومت از خود پرسيده باشند که «برای کشورهای قدرتمند جهان کدام تضمين وجود دارد که اگر در ايران حکومتی ملی و برآمده از ارادهء ملت ايران بر سر کار آيد آنها بتوانند به آسانی اراده شان را بر آن تحميل کنند؟»

مخالفت جمهوريخواهان امريکا با تلاش های آقای اوباما، و وعدهء اينکه چون رئيس جمهور آنان بر سر کار آيد اين نوع قراردادها قابل تجديد نظر می شوند نيز، متأسفانه، جنبه ای از احترام به ملت ايران و نگاهداشت منافع آن را در خود ندارد. چرا که برخی از جمهوريخواهان از بمباران ايران سخن می گويند و برخی شان راه چاره را در فشردن بيشتر گلوی ملت ايران از طريق تشديد تحريم ها می بينند.

اما در اين ميانه کسانی، از جمله شخص آقای اوباما، هستند که به اصرار می گويند: «در مورد حکومت اسلامی بيش از دو گزينه وجود ندارد، يکی جنگ و ديگری تفاهمی از اين دست که در شرف تبديل شدن به توافق است».

گويندگان اين سخن اما چشم خود را بر اين واقعيت می بندند که «حکومت اسلامی تنها و يگانه گزينهء مردم ايران نيست» و اين مردم، در پی تجربه ای سی و هفت ساله از مصيبت و فساد و تباهی و مرگ و فقر، اکنون نجات دهنده ای واقعی و عملی جر توسل بر حکومتی سکولار، که قانون اساسی اش بر مبنای اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر نوشته شده باشد، ندارند. و طرفه اينکه اين ملت، برای رسيدن به چنين واقعيت نجات بخشی، دارای منابع انسانی وطن دوست و ملی بسياری هست و اگر اين منابع در راستای ايجاد جانشينی امروزين و متمدن برای دينکاران سبع امامی بکار افتند مسلماً گزينه ای انسانی تر نيز در برابر قدرت های «وتو»دار ِ جهانی قد علم خواهد کرد؛ گزينه ای که در نگرانی جهان از بابت اتمی شدن قدرت نظامی ايران شريک است و تن به چنين جنايتی نخواهد داد، و می کوشد تا اين کشور را به اردوگاه جهان متمدن برگرداند و، بر عکس حکومت دينکاران، ابتدا موافقت نمی کند تا بعد دست به تقلب زند، و زيادت خواه نيست تا در انتها به ذلتی دچار آيد که حکومت اسلامی مسلط بر ايران بدان دچار آمده است.

در واقع، جهان بايد بداند که تنها راه جلوگيری از دستيابی حکومت اسلامی از ميان برداشتن آن است و نه تضعيف و مماشات و دادن تضمين برای بقای آن. اين حکومت حکم همان «اژدها»ئی را دارد که مولانا می گويد: «نفس، اژدرها ست، او کی خفته است؟ / از غم بی آلتی افسرده است!» حکومتی که بقای آن در ايجاد بحران و دخالت در امور کشورهای ديگر و دامن زدن به هرج و مرج در منطقه است، حکومتی نيست که در پی ذلت خود راه و روش آدمی پيش گيرد و تبديل به مجموعه ای خادم ملت و عضوی مفيد برای جامعهء بين المللی شود. اين را تجربه مماشات چمبرلين با هيتلر بخوبی نشان داده است و معلوم نيست چرا «وتو»داران عالم اکنون می خواهند گره ای را که با سرانگشت قابل گشودن است با دندان باز کنند.

و اينجاست که نقش اپوزيسيون سکولار دموکرات و انحلال طلب ِ حکومت اسلامی بارزتر می شود. ايران ِ دردمند، و لطمه ديده از خباثت های حکومت اسلامی، جز اين اپوزيسيونی که در داخل کشور دچار سرکوب دائم است و چاره ای جز سکوت ندارد و بال خارج کشور آن، که اگر اراده کند می تواند جهان را پر از جوش و خروش کند، پناه ديگری ندارد.

آخر اين واقعيتی است که جانشينان متمدنی برای حکومت اسلامی را نمی توان از کرهء مريخ وارد کرد! ماحضر ما همين است که هست! و همين ماحضر است که سال ها دچار رخوت و اميد بستن به جناح های مختلف اسلامی بوده است و اکنون وقت آن رسيده که بخود تکان دهد.همين اپوزيسيون سکولار دموکرات ايران است که بايد سخنگوی ملتی فشرده گلو شود و از جانب آنان به اين نوع سياست که از جانب «وتو»داران اعمال می شود اعتراض کند و، همچون نمايندگان حزب جمهوريخواه در کنگرهء امريکا، شجاعانه اعلام بدارد که تفاهمات با حکومت اسلامی ذليل شدهء مسلط بر ايران تنها تفاهماتی با همان حکومت است و ربطی به ملت ايران ندارد.

اگر در امريکا قدرتی به نام کنگره و رياست جمهوری از حزب جمهوریخواه وجود دارند که می توانند ادعا کنند، در صورت قبضه کردن قدرت، اين توافق را مورد تجديد نظر قرار می دهند، بايد ديد که ملت ايران که را دارد که اينگونه سخن بگويد؟

اين اپوزيسيون بايد از خود بپرسد که، چرا در اسناد و مذاکرات و مصاحبه های جاری، نام«جمهوری اسلامی ايران» تبديل به «ايران» شده است. آيا اين اتفاقی سهوی است؟ يا منظور آن است که اين توافق با «ملت ايران» صورت می گيرد و، چه حکومت اسلامی باشد و چه نباشد، ايرانيان ملزم به پايبندی به آن هستند؟ و اگر چنين است اعتراض به اين اقدام وظيفهء مبرم چه کسی جز اپوزيسيون سکولار دموکرات اين حکومت است.

در عرف بين المللی، حکومتی که جان و مال ملتی را به خطر انداخته و تنها، بخاطر تحريم هائی که در برابر پروژهء اتمی اش ايجاد شده اند، ساليانه صد ميليارد دلار سرمايهء ملت را بر باد داده است، نمی تواند حکومتی شايستهء ادامهء کار باشد و سران و برنامه ريزان آن جنايتکارانی عليه کل بشريت محسوب می شوند که روزی بايد در محاکم مردمی پاسخگوئی کنند. آنها، با هر معيار بين المللی که بسنجيم، نمی توانند بعنوان نمايندگان واقعی ملت ايران با کشورهای ديگر و سازمان های بين المللی وارد «تعامل»شوند و نسل های آيندهء کشور را از دارائی و حقوق خود محروم نمايند.

بهر حال، بنظر من، می توان اميد داشت که، در طی سه ماههء پيش رو، شخصيت ها و احزابی که، بنا بر مواضع و اهداف خود، دارای ماهيتی سکولار دموکرات هستند از خواب گران و رخوتناک برخيزند و برای انجام وظايفی که تاريخ، آن هم بصورت يک فرصت، در اختيارشان گذاشته اقدام نمايند. در اين مورد از هم اکنون براه انداختن يک کمپين بين المللی که از يکسو معرف چهرهء صلح طلب و ضد تسليحات اتمی بوده و، از سوی ديگر، نافی حقانيت (يا مشروعيت ِ) حکومت اسلامی است، کار چندان کوچکی نيست.

و از آنجا که خوشبختانه چنين اتفاق افتاده است که «سومين کنگرهء ساليانهء سکولار دموکرات های ايران» يک هفته پس از تاريخی که برای نهائی شدن توافق نامه تعيين شده، در روزهای چهارم و پنجم ماه جولای(13 و 14 تيرماه)، در شهر فرانکفورت آلمان برگزار می شود، من به عنوان یکی از اعضای کميتهء برگزاری اين کنگره، می خواهم از همکارانم تقاضا کنم تا رسيدگی به اين موضوع را در دستور کار يکی از نشست های کنگره قرار داده و به شرکت کنندگان در کنگره پيشنهاد کنند تا، برای ثبت در تاریخ هم که شده، نامه ای رسمی بدين مضمون به مقامات کشورهای 5+1 بفرستند: «اين قراردادها فقط با حکومت اسلامی مسلط بر ايران عقد شده اند و هر حکومت ملی و سکولار دموکراتي در آینده، که بر بنياد خلع سلاح اتمی عمومی و باز گرداندن ايران به جامعهء متمدن بين المللی عمل می کند، حق دارد تا در آنها تجديد نظر کرده و آنچه را که به ضرر ملت ايران است نپذيرد!»

در واقع، اين کنگره را می توان فرصتی برای نيروهای سکولار دموکرات دانست برای آنکه تا آن تاريخ به مطالعهء جوانب اين پرونده پرداخته و با شرکت در آن کنگره نظرات خود را به اطلاع ديگر سکولار دموکرات های ايران و عموم مردم ايران برسانند.

شايد اين گردهمآئی، به مدد شرکت کنندگان اش، به واقعه ای قابل ثبت در تاريخ کشورمان مبدل شود؛ واقعه ای که، از يکسو، اوجگاه کمپين بين المللی برای نقد و اعتراض، و احياناً جلوگيری از عقد توافقی خفت بار با حکومت اسلامی باشد و، از سوی ديگر، بازگرداندن گزينهء «تغيير رژيم» را بر ميز همهء حکومت های متمدن جهان ممکن سازد؛ بازگشتی البته نه به دست فرصت طلبانی که خود را برای ايفای نقش «چلبی ايران» آماده کرده بودند و اکنون بايد تا مدتی دراز دم خود را لای پاشان گذاشته و به غارهای کهف شان برگردند، بلکه به دست فرزندان ميهن دوست کشور، که هم ايرانی سربلند و ضرر نکرده را می خواهند و هم طالب حضور صلح جويانه و متمدنانهء آن در جامعه بين المللی هستند.

 esmail@nooriala.com

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]