PEZHVAKEIRAN.COM جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟
 

جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟
اسماعيل نوری‌علا

پيشگفتار

سال ها است که من «آشنا / دوستی» گرامی دارم که بچهء شيراز است و تحصيل کردهء مدرسه روابط بين المللی تهران و استخدام شده بعنوان ديپلمات وزارت خارجهء حکومت اسلامی و مأموريت يافته برای خدمت در ژنو و، در آنجا، آگاهی يافته بر شبکهء تروريستی حکومت اسلامی، و عاقبت بريده از رژيم و آواره شدهء غربت. نمی دانم نخستين بار کی بود که برايم نامه نوشت و شرح حال و احوال اش را در کلام فرو ريخت. با شک و ترديد بسيار پاسخ اش دادم و گهگاه نامه هائی بين ما رد و بدل شد. تا اينکه پنج سال پيش، وقتی در اوج قدرت نمائی جنبش سبز، شبکهء سکولارهای سبز ايران بوجود آمد، او هم عضويت آن را پذيرفت و از آن پس تا امروز هميشه همدوش هم فعاليت کرده ايم. او از يکسو در نخستين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران در شهر واشنگتن حضور داشت و، از سوی ديگر، متن ويدئوی انقلاب مشروطه را که برای آن کنگره تهيه شده بود نوشت، و هم اکنون بعنوان عضو دفتر سياسی نهاد هماهنگی جنبش پذيرفته شده اما بعلت مشغله هائی که دارد هنوز نتوانسته در جلسات اين دفتر شرکت کند.

عطف به اين سابقه، شگفت زدگی من قابل فهم بود وقتی که ديدم در سايت گويانيوز و در زير مقالهء هفتهء پيش ام که شرح سفرم به شهر تورنتوی کانادا بود(1) او تعريضی بر سخنانم پيرامون اصلاح طلبی نوشته است، به اين شرح:

«نگاه آقای نوری علا به جریان موسوم به اصلاح طلبی دو ایراد اساسی‌ دارد؛ نخست آنکه همهء اجزای این جناح را بصورت یکپارچه نگاه می‌‌کند، [و] دوم اینکه همهء اجزای خارج نشین ِ سابقاً اصلاح طلب را پایوران حکومت اسلامی تصور می‌‌کنند. در داخل ایران مصطفی تاج زاده و محتشمی پور هر دو اصلاح طلب خوانده می‌‌شوند؛ آیا این دو را می‌‌توان با یک چوب راند؟ در خارج کشور آیا مجتبی‌ واحدی (اصلاح طلب سابق) را می‌‌توان از پایوران رژیم محسوب کرد؟ درويش رنجبر».

ديدم ای دريغ که همراهی و، به خيال خودم، هم انديشی من و درويش حاصلی اينگونه اندوه برانگيز داشته است. من خيال می کردم که لااقل درويش می داند که «نگاه من»، با همهء ضعف ها که می تواند داشته باشد، از اين دو «ايراد اساسی» در مورد جريانی «موسوم» به اصلاح طلبی مبرا است، اما می بينم که چنين نيست و سوء برداشت می تواند ميان دو هم انديش و همراه ِ چند ساله نيز بصورتی عميق وجود داشته باشد. اين نکته مرا بر آن داشته است که «نگاهِ» خود را، که لااقل خودم بر آن اشراف دارم، در اين مورد برای او، ياران ديگرمان در نهاد هماهنگی جنبش سکولار دموکراسی ايران، و خوانندگان و شنوندگان عزيزی که با شکيبائی جمعه گردی هايم را تعقيب می کنند، بنويسم.

چند واقعيت علمی

در عالم مفروضات علوم اجتماعی (يا هر علم دقيق و نادقيق ديگر) عيوب هر سيستم را می توان به دو دسته تقسيم کرد: عيوب «قابل اصلاح»، بطوری که سيستم پا بر جا بماند؛ و عيوب «غيرقابل اصلاح» بطوری که ناچار شويم سيستم را با سيستم ديگری که آن عيوب را نداشته باشد تعويض کنيم.

پس، مفروضات اوليهء هرگونه «اصلاح طلبی» آن است که پذيرفته باشيم:

الف: سيستم مورد بحث ما سيستمی مطلوب و شايستهء حفظ و نگاهداری است

ب. سيستم مطلوب ما دارای «عيوب اساسی» نيست

پ: عيوب غير اساسی سيستم مطلوب ما را می توان با اصلاح شان رفع کرده و سيستم را نگاه داشت.

ث: رفع عيوب غير اساسی سيستم بايد بصورتی انجام شود که به سيستم صدمه وارد نشده و هستی آن به خطر نيفتد.

ج: اصلاح طلبان می توانند بر سر چگونگی اصلاح رژيم مطلوب خود اختلاف نظر و روش پيدا کنند؛ اما مادامی که سیستم را مطلوب و قابل اصلاح می دانند کلاً اصلاح طلب اند و در راستای نجات سيستم بصورتی همآهنگ می کوشند.

اما اگر تشخيص داديم که سيستم مورد بحث ما دارای عيوبی اساسی و غير قابل اصلاح است و ادامه اش مشکلات عديده ای را بوجود می آورد، ديگر نمی توانيم در رديف اصلاح طلبان سيستم بايستيم و مطالبه مان آن می شود که سيستمی که دارای عيوب اساسی و خطرناک است بايد اوراق شود و يک سيستم کارا که عيوب سيستم قبلی را ندارد جانشين آن شود.

حال با اين اصول ساده و تثبيت شدهء علمی می توانيم به رژيم اسلامی، بعنوان يک سيستم حکومتی، نگريسته و چند و چون آن را بررسی کنيم. در اينجا است که بررسی ما می تواند ما را به اصلاح طلبی يا انحلال طلبی بکشاند، بی آنکه راه رفت و آمد ميان ِ، بقول درويش رنجبر، اين دو، «جناح» که يکی شان «موسوم» به اصلاخ طلبی است و انحلال طلبی بسته باشد[و همين جا از درويش می پرسم که چرا «موسوم به اصلاح طلبی»؟ مگر ماهيت شان با اسم شان متفاوت است؟].

چه بسا اصلاح طلبانی که، پس از تلاش های گسترده و اميدوارانه، از اصلاح سيستم مطلوب شان مأيوس شده و، به عبارت ديگر، از آن قطع اميد می کنند و به جناح انحلال طلب می پيوندند و چه بسا انحلال طلبانی که، با توجه به شرايط و امکانات که اصلاح طلبان در اختيار دارند، از توفيق انحلال طلبی سر می خورند و به جناح اصلاح طلبان می پيوندند.

اما کسانی که ـ دير يا زود ـ به جناح انحلال طلبی می پيوندند روندی مشخص را طی کرده اند:

نخست از اصلاح رژيم نااميد شده و آن را اصلاح ناپذير يافته اند،

آنگاه پی برده اند که «کوشش های اصلاح طلبانه» سد راه اوراق کردن رژيم نامطلوب است و، لذا، مبارزه با رژيم با مبارزه عليه اصلاح طلبی دارای وحدت عملی ضروری است. بخصوص وقتی که می بينند «جناح موسوم به اصلاح طلب» نيز، متقابلاً، آنان را سد راه خود دانسته و بصورتی منظم و حساب شده در راستای تجزيه و نابودی آن عمل می کند.

و عاقبت، بطور منطقی و طبيعی، به جستجوی يک «سيستم آلترناتيو» برخاسته، و آن را در قامت «رژيمی سکولار دموکرات» يافته اند که از يکسو مانع نفوذ مذاهب و ايدئولوژی های ضد تکثر است و، از سوی ديگر، قانون اساسی اش، از راه تعهد به اجرای مفاد اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر، به دموکراسی می رسد.

بر اين اساس، اصلاح طلبی، علاوه بر مشخصاتی که در بالا ذکر شد، در واکنش نسبت به فعاليت های انحلال طلبان، دارای مشخصات ثانويه ای هم می شود:

1. اصلاح طلبان متوجه آن هستند که برای حفظ «اسلاميت سيستم» (که آن را مطلوب طبع خود می دانند) بايد از اشاعهء تفکر «سکولار» جلوگيری کنند،

2. در عين حال، در راستای تضعيف «جناح انحلال طلب»، لازم است بکوشند تا علاوه بر طرح مطالب نظری، بصورت عملی نيز اين جناح را متشتت کنند،

3. و اين موضع گيری نظری و عملی ـ که ناشی از دلبستگی به «اسلاميت سيستم» است ـ در عمل جناح اصلاح طلب را با جناح بنيادگرا در يک مسير محافظه کارانه همداستان می سازد و آنها می کوشند تا، در عين مبارزه با تفکر سکولار، سيستم حکومت اسلامی را که به آن تعلق خاطر دارند حفظ کرده و دعواهاشان را در زير سقف همين سيستم انجام دهند و مواظب باشند که جناح انحلال طلب از اين دعواها سود نبرد.

اصلاح طلبی، جبهه ای «همسان و متشتت»

با توجه به آنچه گفتم، ناچارم اين سخن درويش را تصديق کنم که من، بقول مارکس، در آخرين تحليل، «همهء اجزای جناح اصلاح طلبی را بصورتی یکپارچه نگاه می کنم».

اما در آن يکپارچگی ملتفت تفاوت ها هم هستم: اصلاح طلبی جناحی متشتت است آنگاه که بر سر چگونگی حفظ رژيم (بصورت اصلاح آن) مابين اصلاح طلبان و بنيادگرايان اختلاف نظر وجود دارد اما با بنيادگرائی همسو و يکپارچه است، در آنجا که به حفظ رژيم اسلامی می کوشد.

حال اين وظيفهء درويش گرامی است که به ما نشان دهد چرا اين گونه نگاه که من دارم دارای «ايرادی اساسی» است.

آيا درويش معتقد است که «جناح اصلاح طلب» هم در پی از کار انداختن و اوراق کردن سيستم و جانشين کردن آن با سيستم بهتری است؛ آن هم سيستمی که نمی تواند لااقل برای خود درويش که عضو نهادهای مربوط به جنبش سکولار دموکراسی است، جز «رژيم سکولار دموکراتی» باشد که نافی رژيم اسلامی است؟

و اگر درويش می داند که اصلاح طلبانی نيز هستند که موافق با برانداختن حکومت اسلامی اند آنگاه ديگر آنها را نمی تواند اصلاح طلب بخواند. و اگر چنين نيستند و می خواهند بهر صورت که شده رژيم را حفظ کنند، خودبخود، همگی، با همهء اختلاف نظرهای مابين شان در مورد روش اصلاح رژيم، چه بخواهند و چه نه، با بنيادگرايان در يک قايق نشسته اند!

پايوری اصلاح طلبان بريده برای حکومت اسلامی؟

اما بهيچ روی نمی توانم صحت اين اتهام درويش را تصديق کنم که می گويد: «[نوری علا] همهء اجزای خارج نشین ِ سابقاً اصلاح طلب را پایوران حکومت اسلامی تصور می‌‌کند».

اين تهمتی نادوستانه است. من برای کسانی که «سابقاً» اصلاح طلب بوده اند، چه در ايران مانده باشند و چه به خارج آمده باشند، احترام بسيار قائلم. آنان نشان داده اند که ايجابات وجدانی خود را بر تمايلات مذهبی ـ عقيدتی شان برتری داده اند و ديگر حاضر نيستند، برای حفظ اسلاميت رژيم، به ادامهء بدبختی و فلاکت کشور و ملت شان رأی دهند.

حتی آنها که از اصلاح طلبی نوميد شده اما هنوز به استقرار «رژيم سکولار دموکرات» رأی نداده باشند نيز، اگرچه از نظر من در وادی حيرت سرگردانند، اما بخاطر شرفی که از خود نشان می دهند قابل احترام اند.

من حتی کسانی را «پایور حکومت اسلامی» نمی بینم که در ابتدا در کنار و در خدمت رژیم بوده اند و به سودای این که این رژیم می تواند، همچون یک حکومت مردمی برای ایران و مردم ایران و سرنوشت آن ها دل بسوزاند، تلاش کرده اند، اما وقتی دریافته اند که این سيستم حکومتی ضد مردمی و ضد آزادی و ضد ایرانی است، از آن بریده اند و به صف مبارزان با این حکومت پیوسته اند. نمونهء این آدميان خود درويش است که آوارگی و غربت را بر زرق و برق حضور در هيئت های ديپلماتيک حکومت اسلامی ترجيح داده است.

من اساساً ابائی از اين بيان نيز ندارم که بگويم آرزو دارم در داخل جنبش سکولار دموکراسی ايران جناحی از مسلمانان سکولار نيز فعال شود. من بين مسلمانی و خواستار دموکراسی سکولار بودن تنافر و تضادی نمی بينم و اين مقوله را از اسلاميسم سياسی جدا می کنم. به گمان من، هر مسلمان عاقل و دلسوزی که سودای حفظ محترمانهء مذهب خود را داشته باشد بايد در استقرار رژيمی سکولار دموکرات بکوشد چرا که، بقول آقای عبدالکريم سروش، مشکل مسلمانان با «سکولاريسم فلسفی است و نه با سکولاريسم سياسی»(2).

سکولاريسم سياسی در پی بقدرت رساندن رژيمی است که اگرچه مذهبی نيست اما بين مذاهب مختلف و نيز بی مذهبی تفاوت نمی گذارد و تبعيض برقرار نمی کند و، در عين حال، همچون داوری دلسوز از تزاحم مابين صاحبان نحله های مختلف فکری جلوگيری می کند؛ حال آنکه «سکولاريسم فلسفی» به جد منکر عالم غيب و خدا و پيامبری است و، در نتيجه، چون بقدرت برسد معتقدان به اديان مختلف با آن مشکل پيدا می کنند. يعنی، اين تفکر نيز، همچون تفکر مذهبی، نبايد در رژيم سکولار دموکرات دست بالا را پيدا کند و الا نتيجه ای جز بازتوليد استبداد (ی اين بار سکولار) نخواهد داشت.

دوست گرامی من همچنين بايد ثابت کند که من در جائی آقای، در کلام ايشان، «مجتبی‌ واحدی (اصلاح طلب سابق) را از پایوران رژیم محسوب کرده ام.» اتفاقاً، تا اينجای راه و بصورتی دم افرون، مردان و زنانی همچون مجتبی واحدی و فريبا داوودی مهاجر و علی افشاری و تعدادی دیگر (که همگی عضو جناح اصلاح طلب بوده اند) اکنون جناحی از «مسلمانان سکولار» را نمايندگی می کنند و، خودبخود، عضوی از جنبش سراسری سکولار دموکراسی ايران محسوب می شوند.

البته انکار نمی کنم که من نيز، مثل هر ایران دوستی که 37 سال تمام بالا و پایین رفتن برخی از «سکولار شده ها» را دیده، همواره نگران و مراقبم؛ چرا که می بینم افرادی از «اصلاح طلبان سابق»، دانسته یا نادانسته، حسابگرانه یا خیرخواهانه، در مورد دموکراسی، سکولار دموکراسی، حقوق بشر و مفاهیم امروزی ديگری از اين قبيل به مردم آدرس عوضی می دهند.

در اين مورد دوست دارم خوانندگانم را به فراز ِ درهمی از مقالهء اخير اکبر گنجی رجوع دهم، آنجا که می گويد:

«اختراع اسلام دموکراتيک، اسلام سازگار با حقوق بشر، اسلام کثرت گرايانه، اسلام روادارانه، و اسلامی که همهء انسان ها را شهروندان آزاد و برابر به شمار می آورد، ممکن و مطلوب و ضروری است. کشورهای مسلمان و مردم مسلمان به "اسلام دموکراتيک" نياز دارند تا به آنان کمک کند که از شر رژيم های استبدادی و نابرابری اجتماعی خلاص شوند و آزادانه در پناه "رژيم دموکراتيک سکولار"، فارغ از تحميل های دولت و حکومت، زيستی مومنانه داشته باشند».

در واقع، من هم به سهم خود، و صرف نظر از اينکه هر اختراعی مخترعی لازم دارد و متأسفانه برای سياست زدائی از اسلام هنوز مخترعی صاحب نفوذ يافت نشده، خوشحالم که ایشان بالاخره دریافته که «رژیم دموکراتیک سکولار» می تواند پناهی برای مردم مسلمان هم باشد. و با همین خوشحالی به آنها که با حمله های گنجی به سکولاريسم آشنا هستند، توجه می دهم که او در اين مقاله و اينک صراحتاً اعتراف می کند که:

1. اسلام را بايد از قلمرو سياست و حکومت بيرون کشيد

2. بايد در پی «اختراع اسلام»ی بود که دموکراتيک، سازگار با حقوق بشر، کثرت گرايانه، روادارانه» بود که «همهء انسان ها را شهروندان آزاد و برابر به شمار می آورد».

3. و اگرچه اين امر را «ممکن و مطلوب و ضروری» می داند اما اين هر سه صفت را در بيرون از قلمروی اصلاح طلبی خواستار حفظ رژيم اسلامی قرار می دهد.

4. و، مهمتر از همه، به «رژيم جانشين» نيز می انديشد و می خواهد که اسلام اختراعی اش «در پناه رژيمی دموکراتيک سکولار، و فارغ از تحميل های دولت و حکومت» سر کند.

من البته معنای «اسلام دموکراتيک» گنجی را ـ که از ادعاهای خانم شيرين عبادی هم چندان دور نيست ـ درک نمی کنم و دوست دارم خيال کنم که منظور گنجی «اسلام تابع دموکراسی» است چرا که، نه تنها اسلام، بلکه هيچ مذهب و ايدئولوژی ديگری را نمی توان يافت که در درون خود «دموکراتيک» باشد، هرچند که ممکن است قابليت آن را پيدا کند که در جوامع دموکراتيک به «شهروندی ِ تسليم در برابر قوانين سکولار» تن در دهد.

در عين حال، نمی توان از اين نکته نيز غافل بود که بسياری از «مسلمانان سياسی شده» مدل ترکيهء اردوغانی را مدلی از «اسلام دموکراتيک» می دانند. اميدوارم گنجی در اين موضع گيری جديدش عاقل تر از اين باشد که بخواهد «اسلام سياسی» را از در براند اما از پنجره بصورت «اسلام دموکراتيک» به درون بخواند!

قايقی که غرق شدنی است!

اما هنوز يک نکته باقی است. درويش می پرسد: «در داخل ایران مصطفی تاج زاده و محتشمی پور هر دو اصلاح طلب خوانده می‌‌شوند؛ آیا این دو را می‌‌توان با یک چوب راند؟»

راست اش اينکه من اختلاف اين دو تن را در «روش اصلاح رژيم» می بينم و نه در راستای «حفظ رژيم». بر من هنوز آشکار نشده است که مصطفی تاج زاده تاکنونی قدمی در راستای انحلال رژيم برداشته باشد، هرجند که از بنيادگرايان نشسته در قدرت و اصلاح طلبان شيادی چون محتشمی پور متنفر باشد.

متأسفانه اصلاح طلبان، چه در داخل و چه در خارج کشور، در تيره های مختلف خود، و همراه با بنيادگرايان اسلامی، در يک قايق نشسته اند و ما چاره ای نداريم جز اينکه آرزو کنيم اين قايق بزودی در دريای اعتراضات ملت بجان آمده سرنگون و غرق شود؛ شايد آنها که «شنا» بلدند بتوانند خود را به ساحل نجات برسانند و الا، بقول خودشان، «کل من عليها فان!»
11 ارديبهشت 1394 ـ اول ماه مه 2015
_____________________________________________
1. http://news.gooya.com/politics/archives/2015/04/196152.php
2. http://www.newsecularism.com/2010/04/02.Friday/040110.Esmail-Nooriala-Political-Secularism.htm

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]