PEZHVAKEIRAN.COM کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی
 

کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی
اسماعيل نوری‌علا

کنگره ای در کليسا!

سال پيش، در پايان دومين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران که در شهر بوخوم انجام می شد، مسئول ادارهء نشست های کنگره از من خواست تا جمع بندی خود را از کنگرهء مزبور بيان دارم. تفصيل آنچه هائی که در آن جمع بندی گفتم در سايت کنگره هست و در اينجا نيازی به تکرار آن نيست. اما، در جائی از آن جمع بندی، من به نکته ای اشاره کردم که لازم می دانم اکنون، در آستانهء برگزاری سومين کنگرهء سکولار دمکرات های ايران، آن را اندکی بشکافم.

داستان از اين قرار بود که دومين کنگرهء سکولار دمکرات های ايران در شهر بوخوم آلمان و در يک کليسا برگزار شده بود و در اغلب ويدئوها و عکس های آن کنگره می توان صليب نقره ای بزرگی را، آويحته به ديوار پشت سر سخنرانان، مشاهده کرد. من، در طی آن جمع بندی، و با اشاره به ساختمان کليسا و آن صليب، توضيح دادم که «نقل به مضمون) «برخلاف آنچه حکومت اسلامی می کوشد تا سکولاريسم را با دين ستيزی برابر کند، سکولارها هيچ مشکلی با مذهب مردم ندارند و فقط خواستار آنند که حکومت از شر دخالت مذاهب خلاص شود و قانون اساسی کشور از لحاط مذهب و مکتب بی طرف باشد و شريعت هيچ دينی را پايهء مفاد خود قرار ندهد. در آن صورت حکومت سکولار دموکرات چتری محافظتی خواهد بود که در سايهء آن صاحبان عقايد مذهبی، غير مذهبی و ضد مذهبی، همگی، بتوانند با آسودگی خيال، و با استفاده از آزادی بيان مندرج در قانون اساسی سکولار دموکرات کشور، به طرح و تبليغ عقايد خود بپردازند. به عبارت ديگر، حکومت سکولار دموکرات «داور بی طرف» است؛ داوری که همگان را به يک چشم می نگرد. به همين علت، هنگامی که دوستان ما در شهر بوخوم آلمان داوطلب شدند که دومين کنگرهء سکولار دموکرات ها را در شهر خود برگزار کنند و پس از تصويب اين پيشنهاد به کميتهء برگزاری کنگره گزارش دادند که بهترين سالنی که می توانند با هزينهء کم در اختيار بگيرند سالن اجتماعات کليسای شهر است و کشيش آن نيز از معتقدان به مفيديت سکولار دموکراسی برای حفظ آزادی مذاهب است، اعضاء کميتهء برگزاری کنگره از اين پيشنهاد و پيش آمد استقبال کردند و من اکنون در واقع بازگويندهء تصميمی هستم که در آن کميته گرفته شده است».

سپس، اين نکته را به سخنانم افزودم که: «اميدوارم تا سال ديگر نوانديشان مذهبی مسلمان نيز به چنين آگاهی دلگرم کننده ای دربارهء سکولاريسم رسيده باشند و اجازه دهند که سومين کنگره سکولار دموکرات های ايران در يکی از مساجد آنان برگزار شود»؛ با اين تصور که مسجدی که از زمان خمینی تبدیل شده به محل مطرح کردن مسایل مذهب سیاسی شده، از طريق عنايت به سکولار دموکراسی به جايگاه اصلی خود برگردد.

لبخندهای ناباور

از پشت ميز خطابه و بهنگام پايان بردن اين جملات، لبخندهای حضاری را که پای سخنم نشسته بودند می ديديم. از آن پس از خود پرسيده ام که آن لبخندها براستی گويای چه مطلبی هستند؟ در اين مورد به چند پاسخ فکر کرده ام:

- عده ای در اواخر جلسه قصد آن داشتند که چنين اعلام دارند که «سکولاريسم واقعی دين ستيز است و در حکومت آيندهء ايران نه تنها مذاهب دخالتی نخواهند داشت بلکه وظيفهء حکومت تعطيل حوزه ها و مساجد و منع پوشيدن عبا و عمامه است». گردانندگان کنگره مانع مطرح شدن اين فکر انحرافی و اغتشاش آفرين از سکوی خطابهء کنگره شدند. البته برخی از اين دوستان همين مطلب را به وبلاگ ها و صفحات فيس بووکی خود کشاندند. من منکر وجود اين گرايش در ميان سکولارها نيستم. اما معتقدم که اين گرايش به حوزهء «سکولاريسم فلسفی» مربوط است نه به حوزهء «سکولاريسم سياسی»؛ که امری فلسفی نيست و در وجود و عدم خدا و عالم غيب بحث نمی کند و صرفاً می خواهد بعنوان حاکمی بی طرف آزادی همگان را در بيان و تبليغ عقايدشان تأمين کند. پس لبخند تمسخر اين دوستان برايم فهميدنی و فراموش کردنی بود.

- اما، در عین حال، به نظر من، لبخند اکثريت حضار به سخنانم از سر نوميدی و ناباوری بر لب ها آمده بود. چرا که تجربهء ساليان متمادی به آنها آموخته بود که مذهبيون نام آور مسلمان ايرانی ـ از بنيادگراهاشان گرفته تا نوانديشان شان ـ باور ندارند که سکولار دموکرات های ايران دين ستيز نيستند و اگر در آينده در ايران بقدرت برسند خيال برانداختن بساط اديان را ندارند. یا شايد برخی شان به اين نکته واقفند اما به صلاح خود نمی بينند که دست از حمایت جمهوری اسلامی بردارند، زیرا در آن صورت ممکن است نه بساط مذهب که بساط خودشان بهم بريزد.

- همچنين، نکته ای ديگر نيز برای اکثريت ما واضح بود: مسلمانان فعالی که مذهب را در ايران سياسی کرده اند و حکومتی اسلامی را بر آن کشور تحميل نموده اند اساساً هنوز به مضرات مذهبی بودن حکومت، و فوايد دور کردن اديان و دينکاران شان از قدرت حکومتی، پی نبرده اند و در نتيجه، بخاطر حفظ حکومت مذهبی و به اميد ممکن شدن اصلاح آن، خود را در مقابله با سکولار دموکرات ها می بينند. هنوز سخنان آقای سيد محمدرضا خاتمی، دبيرکل قبلی حزب مشارکت اسلامی، در ذهن آنان طنين انداز است که می گفت: «ما در دو جبهه مبارزه می کنيم: جبههء بنيادگرائی و جبههء سکولاريسم!» پس سخن من در نزد آنان بيشتر شوخی و طنزی ناظر بر ناممکن بودن حدوث آن اتفاق بود.

اما من براستی قصد شوخی نداشتم و همچنان نيز معتقدم که استقرار سکولار دموکراسی در ايران محتاج همکاری مسلمانانی است که فهميده اند چگونه «حضور مذهب در حکومت» ارکان دينداری نسل جوان را ويران ساخته است. آنان اگر بخود بيايند، اگر می پذيرفتند که استقرار حکومت سکولار دموکرات در ايران به نفع خودشان و دين شان نيز هست اينگونه از سکولار دموکرات ها دوری نمی جستند.

چرا نوانديشان مسلمان غايبند؟

حال، از آن روز و آن سخن اندکی کمتر از يک سال می گذرد. يک ماه ديگر سومين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران در شهر فرانکفورت آلمان برگزار می شود اما هنوز هيچ خبری از «مسلمانان سکولار» نيست. حتی آنان که برايشان دعوتنامه فرستاده ايم ادب پاسخ دادن را هم رعايت نکرده اند. برخی شان که در سخن خود دم از برسميت شناختن سکولاريسم، و دين ستيز نبودن آن، می زنند نيز می کوشند راهی برای استقرار «سکولاريسم دين مدار» پيدا کنند؛ همانگونه که روزی از «مردم سالاری دينی» دم می زدند و، در کلام مشهور محمد خاتمی، «دمکراسی بدون دين» را نمی خواستند.

توجه کنيم که در اين نکتهء آخر برداشتی مهم مستتر است: «دموکراسی بدون دخالت دين» يعنی «دموکراسی سکولار» و اين آن چيزی است که آقای خاتمی و همراهان شان دوست ندارند و نمی خواهند. در واقع آنها با اختراع «دموکراسی دينی» می کوشند، با ظرافت تمام، سکولار بودن گريزناپذير دموکراسی را منکر شده و آن را چون غده ای زائد از شکم دموکراسی بيرون کشيده و به دور اندازند.

اما آيا نه اينکه «دموکراسی دينی» چيزی جز نسخهء بدل «حکومت دينی» نيست؟ حکومت اگر بخواهد به عموم افراد يک ملت، با عقايد و مذاهب و اديان و ارزش ها و آداب رنگارنگ شان، با چشمی بی طرف و مشفق نگاه کند آنگاه چگونه می تواند بر اساس مفروضات شريعت يک دين يا مذهب معين برساخته شده باشد؟

با اين حساب، ما امسال، به همت ياران داوطلب مان در شهر فرانکفورت، کنگرهء سوم را در هتلی در آن شهر برگزار خواهيم کرد، چرا که مسلمانان بجان آمده از دست حکومت اسلامی مستقر در ايران هنوز به صرافت آن نيفتاده اند که، برای منافع خودشان هم که شده، به مدد و پشتيبانی سکولار دموکرات ها بيايند. بگذاريد در اينجا نام هم ببرم: براستی چه اشکالی داشت اگر آقايانی همچون يوسفی اشکوری، عبدالعلی بازرگان، تقی رحمانی، عبدالکريم سروش، علی افشاری، اکبر گنجی، و ده ها مسلمان مدعی وصول به حکمت زيان مندی حکومت های مذهبی ـ ايدئولوژيک نيز در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران، یا کنگره ها و کنفرانس های مشابه آن، حضور می يافتند و، به خاطر نجات ایران و میلیون ها انسان ايرانی از زیر سلطهء حکومت اسلامی، دربارهء مسایل کشورمان و لزوم جدایی مذهب از حکومت سخن می گفتند و تحلیل ارائه می دادند؟

مشکل با انسان مداری

حال اجازه دهيد که همينجا به مشکل ديگر اين مسلمانان، نه با سکولاريسم بلکه با ريشه های آن که «انسان مداری» نام دارد، نيز بپردازم؛ چرا که در اين حوزه هم سوء تفاهم بسيار است. شک نيست که «انسان مداری» ( يا «اومانيسم»)، از لحاظ زندگی اجتماعی و سياسی، در مقابل «خدامداری» قد علم کرده است و می خواهد زندگی اجتماعی انسان را بر اساس نيازهای متغيير خود او و بوسيلهء نمايندگان او تنظيم کند. اما باور به «محور بودن انسان در تصميمات اجتماعی» هرگز به معنی انکار ضروری خدا و عالم غيب و وحی و بقيهء اين مفاهيم نيست. شما می توانيد خدا مدار و متدين و آداب دان دينی باشيد اما آنگاه که، در صحنهء زندگی اجتماعی، قرار بر قانون گزاری و تصميم گيری باشد اختيار آن را داشته باشيد که، بجای جستجو برای يافتن پاسخ در کتب مقدسه، به خرد آدمی و عقل اجتماعی انسان و آگاهی هايش از مقتضيات زمانهء خويش رجوع کنيد. اين دو امر با يکديگر منافاتی ندارند و حتی می توانند مکمل يکديگر باشند.

پس نه اومانيسم و نه سکولاريسم، هيچ کدام، ضرورتاً «دين ستيز» نيستند، اما هر دوی آنها دين را در حوزهء وجدانيات شخصی قرار می دهند تا دست انسان را در تصميم گيری و قانون گزاری اجتماعی اش باز بگذارند. اين امر حتی به معنی انکار اعتبار اجتماعی اديان هم نيست. انسان دين مدار در هر جامعه ای که باشد می کوشد تا در چهارچوب های اخلاقی ـ دينی خود تصميم گيری کرده و عمل کند. اما اگر بخواهد پا را فراتر نهاده و، با دستيابی به قدرت حکومتی، آن چهارچوب ها را به ديگران نيز تحميل کند آنگاه همان مشکلی را ايجاد می کند که جامعهء امروز ما دچار آن است.

زمانی که جورج بوش پسر، رئيس جمهور سابق امريکا، در کاخ سفيد بود گفته می شد که او، قبل از اتخاذ تصميمات مهم، مدتی به مراقبهء روحی و دعاخوانی و توسل به قديسان دينی اش می پرداخت. برخی از منتقدان می گفتند که اين امر در تضاد با اصل «جدائی کليسا از حکومت» (سکولاريسم مندرج در قانون اساسی امريکا) است. اما براستی آيا چنين بوده است؟ آيا جورج بوش می توانسته به استناد به اينکه دين اش امری را ايجاب کرده کاری خلاف قوانين سکولار امريکا انجام دهد؟ آيا اگر او توسلات دينی خود را به گونه ای انجام می داد که کسی از آن با خبر نمی شد ما بهانه ای در دست داشتيم تا همچنان اينگونه انتقادها را مطرح کنيم؟ واقعيت آن است که «وجدانيات آدمی» و «اعتقادات اخلاقی او» می توانند نمود خارجی داشته باشند يا نداشته باشند. اما در هر دو صورت محدودهء آنها محدوده ای «شخصی» است و سکولاريسم می کوشد تا از تعميم آنها به حوزه های اجتماعی، و تحميل آنها بر ديگران، جلوگيری کند و تنها به وجدانیات انسانی و اعتقادات اخلاقی یا دینی کسی عنايت کند که قصد تحميل و زورگوئی برای اين کار را نداشته باشد؛ به عبارت ديگر، آن وجدانيان و اخلاقيات همراه و همخوان با حوزه های اجتماعی زندگی انسان امروز باشند.

همچنين گاه اين پرسش مطرح می شود که آيا يک شخصیت مذهبی، از هر دین و آیینی، می تواند رئيس جمهور يک کشور سکولار دموکرات شود؟ پاسخ سکولار دموکرات ها به اين پرسش مثبت است؛ مشروط بر اينکه آن شخصیت ناگزير باشد وجدانيات و اخلاقيات دينی خود را در پشت در کابينهء دولت اش وانهاده و چون بر مسند رياست می نشيند حافظ و مجری قوانينی باشد که دينی و مذهبی نيستند و به دست بشر ساخته شده و هم به دست او قابل نسخ و تغييرند.

و بگذاريد مطلب اين هفته را با اين خبر يا گزارش به اتمام برسانم که، بر اساس آگاهی های مختلف و متعددی که به دست ما می رسد، توجه به ضرورت و حقانيت سکولار دموکراسی برای رهانيدن ايران از موقعيت وحشتناکی که در آن گرفتار آمده، و نيز نجات دين داری از چنگال پوچ گرائی و خوشباشی های ويران ساز قشر قدرتمند حاکمان، بصورتی دايم التزايد در ميان دينداران و مقامات دينی گسترش می يابد و اگرچه هنوز نمودهای آن بخوبی آشکار نشده اند اما ظهور «مسلمان سکولار»، بعنوان نيروئی پشتيبان و مددکار سکولار دموکراسی، ديگر امری دور از ذهن و غير واقعی نيست.

جنبش پنجاه ميليون نفری!

اين نکته مرا به بخش ديگری از سخنانم در جمع بندی کنگرهء دوم سکولار دموکرات ها نيز بر می گرداند. آن روزها جلساتی برای ايجاد «وحدت چپ» برگزار شده بود و آقای سيامک دهقان پور، که هنوز از اجرای برنامهء «افق» در صدای امريکا معاف نشده بود، از چند تن بانيان آن جلسات دعوت کرده بود تا در يکی از برنامه های او حضور يابند. در بخشی از آن برنامه، آقای دهقان پور از تک تک شرکت کنندگان می پرسيد که سازمان شما چند نفر عضو دارد؟ و شرکت کنندگان نيز عددهائی بالای پنجاه و زير صد و پنجاه را مطرح می کردند. شنيده بودم که طرح آن پرسش برای نمايش دادن بی پشتوانه بودن حرکت در راستای ايجاد «وحدت چپ» بوده است. من اينگونه فکر نمی کردم و پشت طرح آن پرسش چنان توطئه ای را نمی ديدم اما، در جمع بندی خود از کنگرهء دوم سکولار دموکرات های ايران، با اشاره به اين برنامه و پرسش آقای دهقان پور، گفتم که اگر ايشان اين پرسش را از من، بعنوان سخنگوی جنبش سکولار دموکراسی ايران، می کرد بلافاصله به پاسخ اش می دادم که: «دست کم بيش از پنجاه ميليون!»

اين سحن نيز لبخندهائی را بر لبان حضار جاری ساخت اما در اين مورد هم قصد من شوخی و مزاح نبود. من اعتقاد راسخ دارم که اکثريت ملت ايران، پس از 36 سال آزمودن نتايج دهشتناک استقرار يک حکومت مذهبی بر کشورشان، آماده ترين ملت روی زمين برای استقبال از استقرار حکومتی سکولار دموکرات هستند و، لذا، بخاطر عقيده و خواست شان عضو جنبش گستردهء سکولار دموکراسی ايران محسوب می شوند که متعلق به هيچ کس و هيچ تشکيلات خاصی نمی تواند باشد اما همهء سکولار دموکرات های ايران را در خود جای می دهد.

نکته در اين است که در ميان اين جمعيت پنجاه ميليونی (با کسر کودکان و نوجوانانی که به سن قانونی رأی دادن نرسيده اند، و نيز کسر حداکثر پنج ميليون آدمی که حقوق بگير و هوادار حکومت فعلی هستند، از کل جمعيت کشور) خيل عظيمی از مسلمانان ايرانی وجود دارند که می خواهند هرچه زودتر از شر حکومت دينکاران امامی مسلط بر ايران رها شوند و از اين رهگذر کشورشان را از مهالک بسيار نجات داده و آزادی و امکان آبادی را به ميهن خود بازگردانند.

باری، گوهر کلام اينکه «سکولار دموکراسی حکومت بی دينان نيست اما حکومت مبتنی بر قانون اساسی فاقد دين» است. از نظر من، هر آن کس که اين نکته و نتايج و عواقب نيکوی آن را درک کند بی شک هوادار چنان حکومتی خواهد بود.

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]