PEZHVAKEIRAN.COM ملی می تواند ناسیونالیست نباشد!
 

ملی می تواند ناسیونالیست نباشد!
منوچهر تقوی بیات

پیشکش به فرزندان باخرد ایران تا بدانند ما از بیخردی چه می کشیم

ملی می تواند ناسیونالیست نباشد!

به تازگی با جوان نو خاسته ی کم سوادی گفت و گوی داغی داشتم که از پدرش یا از دیگران شنیده بود که من از ایرانیان پیرو دکتر مصدق و ملی هستم. او مانند بسیاری از فرزندان کوچ کنندگان به بیرون از کشور، نه ایرانی است، نه سوئدی. ایرانی نیست چون نمی خواهد و  می کوشد خود را سوئدی نشان دهد که نمی شود. سوئدی ها هم به این سادگی ها کوچ نشینندگان (مهاجر ها) را سوئدی نمی دانند. برخی ها، مردم بودن(انسان بودن) را به سرزمین یا به نژاد یا به دارایی و یا به نام و نشان می دادند. برای من مردم بودن به معنای همراهی و همدلی با مردم ایران و جهان است. من با این جوان از دیرباز آشنا هستم و گهگاه او را در فروشگاه ها یا خیابان می بینم و به آیین خودمان (ایرانی ها) به هم لبخند می زنیم و یا اگر پیش بیاید با هم سخن هم می گوییم.

دوستی نازنین دارم که یک روز پیش از روز ملی سوئد، ما را برای جشن پایان دبیرستان فرزندش در خانه اش مهمان کرده بود. آن جوان نوخاسته و همسرش و فرزندانش هم به این مهمانی آمده بودند. برخورد ما دوستانه و خوش و خوب آغاز شد. به او گفتم پدر و مادر او را در اوپسالا در یک جای بن و بست و پرتی دیدیم . گفت آن ها در آنجا یک "استله" ی بزرگ ! دارند. استله یک واژه ی سوئدی است به معنای؛ جا، مکان، زمین، ملک، کلبه ی ییلاقی، ویلا و... این واژه، بسته به فروتنی هر کس معنای ویژه ای به خود می گیرد. یادم آمد که پدرش همانگونه که خوی همیشگی اوست، در آن دیدار کوتاه یک شوخی سبک و زشتی با من کرد. از آن شوخی سخنی به میان نیاوردم و دنبال این گفت و گو را رها کردم. در آن مهمانی بیشتر کودکان با هم به فارسی و گاهی هم به سوئدی، سخن می گفتند، اما فرزندان آن جوان فارسی نمی دانستند. دریغم آمد از آن کودکانی که ریشه ی ایرانی دارند و فارسی نمی دانند. چرا ؟ پاسخ این را کارشناسان آموزشی و روانشناسان می دانند. به او گفتم فارسی هم یک زبان است و یاد گرفتنش برای کودکی که پدر و مادرش فارسی می دانند، سودمند است، تو که خانمت هم فارسی یادگرفته و پدر ومادرت هم اینجا هستند، چرا فرزندانت فارسی نمی دانند؟

نمی دانم این پرسش بر او گران آمد و یا مانند پدرش و دیگر دشمنان مردم ایران، با ملی بودن ایرانی ها، دشمن است. با تندخویی گفت تو ناسیونالیست هستی. چون او در سوئد بزرگ شده است، ناسیونالیست(به معنای نژادپرست و شوینیست) را همچون ناسزا بر زبان آورد و به دنبال آن گفت:" هر کس را من می شناسم که فارسی حرف می زند، دروغگو و بی تربیت و دغل باز است. به بچه هایم فارسی یاد بدهم که این چیزها را یاد بگیرند؟"  خوشبختانه واژه های پدوفیل و بچه باز را به زبان نیاورد. نمی دانم، شاید او این کار را در خور ایرانی ها و فارسی زبان ها نمی دانست. این جوان در سوئد بزرگ شده است، نمی دانم خودش فارسی نوشتن را می داند یا نه؟ اما پدرش که فارسی نوشتن را هم می داند، در یک مجمع عمومی دروغی و با کمک شماری آدم های وابسته به حکومت اسلامی، یک انجمن خوشنام و سودمند را از هم پاشید. در مهمانی دوست مشترک ما، کسی از عموی او سخنی به میان آورد. او پس از ستایش از عموی خود گفت عموی من در دانشگاه فنی استکهلم درس می داد. من عموی او را در زمانی که زنده بود دیده بودم و می شناختم. عموی او نه کتابی نوشته است و نه مقاله ای علمی یا غیر علمی از او در جایی به فارسی یا انگلیسی یا سوئدی چاپ شده است! شاید این که او گفت: «هر کس فارسی حرف می زند دروغگو و ... است»، از خود و خانواده اش سخن می گفته است.  

او در آن مهمانی با گستاخی چندین بار مرا "ناسیونالیست" نامید. من هرچه کوشیدم تا به او بفهمانم ناسیونالیست واژه ای است تازه که در اروپای سرمایه داری و پیشرفته پیدا شده و ما ایرانی ها هنوز به آن پایه از پیشرفت نرسیده ایم تا بتوانیم این واژه را به خود بچسبانیم به مغزش فرو نرفت و هر از گاهی به بهانه های گوناگون، به می گفت که تو ناسیونالیست هستی.

اما چرا من خود را ناسیونالیست نمی دانم؟ از دیدگاه من که ملی هستم و نه ملی گرا! (چون ملی بودن در من یک گرایش نیست. من خود را به راستی با همه ی جان و تنم ایرانی می دانم)، واژه ی ناسیونالیست نه معنای ملی را دارد و نه با ملی گرا، یکی است. من واژه ی ناسیونالیست را در خور خودم و هم میهنانم نمی دانم، حتا هم اگر پان ایرانیست باشند. من میهنم را دوست دارم و همیشه دلم می خواهد به آنجا برگردم و در آنجا زندگی کنم و در آنجا به خاک سپرده شوم، اما خود را ناسیونالیست نمی دانم. اگر همین امروز، چنانچه یک نهاد جهانی، زندگی کردن بدون زندان و شکنجه و آزار و تیرباران مرا، در ایران تضمین کند، من فردا به ایران بر می گردم.

 اینکه چرا ناسیونالیست نیستم؟ برای آن است که "هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد". در همین زبان زد فارسی هم جای سخن را در بستر زبان فارسی دانسته اند.  سخن و جا؛ واژه های پارسی هستند. نکته و مکان؛ کلمه های تازی یا عربی هستند. ما هر کدام از این واژه ها را در جای خودش به کار می بریم. در تاریخ تکامل انسان هر واژه ای در جایی زاده می شود و کاربرد ویژه ی خود را دارد. گاهی می شود واژه ها را به شوخی گرفت و یا از آن ها ناسزا ساخت اما معنای راستین واژه ها را نمی شود دگرگون کرد.

به فیلسوف و پزشک بزرگی مانند ابوعلی سینا نمی توان گفت؛ "دکتر ابوعلی سینا" مگر به شوخی! زیرا دکتر عنوانی است که دانشگاه های امروزی برپایه ی توانایی های نظری و عملی به پزشک یا استادی در رشته ای از دانش می دهند. استاد هم گرچه واژه ای است کهنه اما به معنای آموزگار دانشگاه، کاربرد تازه ای یافته است. به ملا صدرا هم واژه ی دکتر نمی چسبد. به میرزا قاسمی هم نمی توانیم بگوییم دکتر قاسمی! چون میرزا گرچه درس خوانده بوده اما معنای خودش را داشته است و دکتر نیز عنوانی است که دانشگاه ها به این سادگی ها به کسی نمی دهند.

ناسیونالیست، کمونیست و یا پرولتر، واژه هایی هستند که در جهان امروز در جاهای ویژه ای پدید آمدند و با ساختار اجتماعی کار دارند. تا جامعه ای به رشد صنعتی و اقتصادی پیشرفته نرسد پرولتر در آن پدید نمی آید. گدا، باربر، خرک چی و کارمند دولت، پرولتر نامیده نمی شوند. درباره ی واژه ی ناسیونالیست؛ فرهنگ فرانسوی روبر(ت) در صفحه ی ۱۴۰۳ می نویسد که واژه ی ناسیونالیست، نخستین بار در ۱۷۴۸ در نوشته ها به کار رفته است. بر پایه ی همین فرهنگ، واژه ی پرولتر را در سال ۱۸۴۷ مارکس، در مانیفست کمونیست به کار برده است: «پرولترهای همه ی کشورها، متحد شوید!» [من در کتاب های فارسی از قول مارکس خوانده بودم؛ پرولترهای جهان... که گویا نادرست است، چون همه ی کشورهای جهان پرولتر نداشته اند و هنوز هم ندارند.] فرهنگ روبر می نویسد: «پرولتر کسی است که در جامعه از نظر درآمد، پایین ترین جایگاه را دارد (که در برابر سرمایه دارها و بورژواهاست) و برای گذران زندگی، جز (مزد) نیروی کارش (ابزاری) ندارد.» یعنی روابط اجتماعی و اقتصادی باید سرمایه داری باشد تا پرولتر را بکار بگمارد یا بیکار کند . پس یک بنا و یا یک خرک چی، در یک کشور واپس مانده، نمی تواند پرولتر باشد چون جامعه ی سرمایه داری ساختار ویژه ی خود را دارد.

ناسیونالیست هم یک واژه ی سیاسی و اجتماعی است و به معنای کسی است که به کشورش می بالد و می پندارد میهن اش از کشورها دیگر، بهتر و مهمتر است.این برتری و بهتری ویژه ی کشورهای پیشرفته ی صنعتی است. کشورهایی که سرنوشت خودشان در دست مردم خودشان است و برخی از آن مردم، کشور خود را برتر از دیگر کشورها می دانند و بر این باورند که برپاکردن یک حزب ناسیونالیستی و پیروزی در انتخابات می توانند سکان رهبری کشور برتر و بی مانند خود را در دست گیرند. ناسیونالیست ها می کوشند با برتری یافتن بر دیگر هم میهنان خود بر دیگر کشورهای سرمایه داری نیز برتری پیدا کنند. کشورهایی که در همه چیز، دم از شماره ی یک بودن می زنند. من که کشورم را و خودم را عقب نگه داشته شده و ویران شده و استعمار زده می دانم، چگونه می توانم ناسیونالیست باشم؟ ناسیونالیست هم مانند پرولتر از زبان لاتین آمده است و کاربردی تازه دارد، هرجا نمی توان آن را به کار برد. ناسیونالیست بنا به نوشته ی فرهنگ روبر، که با دیگر فرهنگ های اروپایی کم و بیش یکی است، در سال ۱۸۳۰ پدیدار گشته است. فرهنگ ماریام وبستر می نویسد در ۱۸۴۴ پدید آمده است. یعنی پس از انقلاب کبیر فرانسه در اروپای سده نوزدهم سرمایه داری کاربرد پیدا کرده است. امروزه واژه ی ناسیونالیست در کشورهای اروپایی هم چندان پسندیده نیست و بیش از همه هیتلر را به یاد می آورد، که به قول خودش، هم ناسیونالیست بود و هم سوسیالیست !!!( در هر فرهنگ لغتی، می توانید به واژه ی ناسیونال سوسیالیست نگاه کنید، گرچه فرهنگ لغت همه ی مطلب را نمی تواند بیان کند.)

ما به فردوسی که هزار سال پیش در ایران می زیسته است، نمی توانیم ناسیونالیست بگوییم. او دهگان زاده ای ایران دوست بود که ساختار اقتصادی ـ اجتماعی میهن اش را مسلمان ها بهم ریخته بودند و آیین های بیابانگردی را با خود آورده بودند. ما به ژاندارک که در آغاز سده پانزدهم درون آتش میهن دوستی سوخت و یا به ولتر و ژان ژاک روسو هم نمی توانیم بگوییم ناسیونالیست. این ها کسانی بودند مردم دوست و میهن دوست، اما ناسیونالیست نبوده اند. ناسیونالیسم در پی دشواری های جهان سرمایه داری پدید آمده است. در چنین دورانی، حزب کارگران آلمان خود را ناسیونال سوسیالیست نامید و هیتلر با تردستی سوار چنین موجی شد.

دکتر مصدق که راه گشا و پیشتاز جنبش ملی در ایران است، نه خود را ناسیونالیست نامید و نه کسی او را ناسیونالیست می داند. او پیش از همه چیز مردم دوست، ملی و میهن خواه بوده است. چون کشور ما پیشرفت اقتصادی نکرده بود و گروه ها وسازمان های ملی پدید نیامده بود، ناچار دکتر مصدق به پیشنهاد دکتر فاطمی، جبهه ی ملی را پایه گذاشت. جبهه ی ملی یعنی چتری فراگیر از همه ی اندیشه های ایرانی که با هر باور و اندیشه ای جز سربلندی مردم ایران، آرزویی نداشته باشند. دکتر مصدق به سازمان دانشجویان جبهه ی ملی که آن ها را چشم و چراغ و آینده ی ایران می دانست، در سال ۱۳۴۳ نوشت: «. . . جبهه ملی مرکز احزاب و اجتماعات و دستجاتی است که برای خود تشکیلاتی دارند و مرامی جز آزادی و استقلال ایران ندارند. این مرام چیزی نیست که یک عده قلیل و هر قدر صاحب فکر، بتوانند در مملکت آن را اجرا نمایند، بلکه مجری این مرام باید ملت ایران باشد.  گذاردن یک عده ای در خارج و عدم پذیرش آن بهر عنوان که باشد بر خلاف مصالح مملکت است. . . » [ کتاب نامه های دکتر مصدق ، گرد آورنده : محمد ترکمان جلد اول ص.۳۲۲].»

کسانی که به دکتر مصدق خرده می گیرند که چرا دکتر مصدق حزب درست نکرد یا چنین نکرد یا چنان نکرد، نمی دانند که در یک کشور عقب نگه داشته شده که همه چیز پس پس می رود، با "یک عده قلیل و هر قدر صاحب فکر" هم که باشند، نمی شود یک شبه حزب ساخت و بر نیروهای واپس گرای درون کشور که همیشه از کمک سرمایه داری جهانی بهره می گیرند، به این سادگی ها پیروز شد.

در ساختار سرمایه داری جهانی کنونی، کشور ما کشوری است، واپس مانده، اسلامی با قوانین ۱۴ سده ی پیش، وابسته به  سرمایه داری جهانی که "سرمایه داری ملی" آن را آخوندها و دلال های بین المللی و رانت خواران، از میان برداشته اند. ساختار کشور ما که در سرمایه داری جهانی یک کشور پیرامونی است، مانند ساختار یک کشور سرمایه داری یعنی انگلیس یا فرانسه یا آمریکا نیست. در این ساختار، مردم ایران امروز جیره خوار سرمایه داری جهانی شده اند. جیره ی مرغ و ماهی یخ زده و گندم و برنج و ... اگر نباشد حتا روستاییان ما هم از گرسنگی خواهند مرد. پودر و ماتیک زنان بیکاره ای که جیره خوار سرمایه داران خارجی هستند، حتا در شرائط تحریم های اقتصادی، هم به هر روی و از هرکجا که شده، تهیه می شود. کارگر ایرانی هم چشمش به آن سوی مرز است و با رشته هایی پنهانی وابسته شده است. نه ثروتمند ایرانی ملی است و نه کارگر ایرانی پرولتر به معنای اروپایی آن است. به جای هیتلر ناسیونالیست هم این حزب الله و خامنه ای ضد ملی است که به بهانه ی آیات ضد انسانی و کافرکش، مردم را می کشد. کاش ایرانیان ملی و میهن دوست از خواب بیدار شوند.

منوچهرتقوی بیات

استکهلم ـ هشتم تیر ماه ۱۳۹۴ خورشیدی برابر با ۲۹ ژوئن ۲۰۱۵ میلادی  

 

 

منبع:پژواک ایران


منوچهر تقوی بیات

فهرست مطالب منوچهر تقوی بیات در سایت پژواک ایران 

*تفسیر غزل ۳۶۴ دیوان حافظ  [2024 Mar] 
*کشتن مردم به هر بهانه ای درنده خویی است!  [2024 Feb] 
*آزادی گرفتنی است!   [2024 Jan] 
*غوغای جهانی نرگس محمدی و بانوان ایرانی  [2023 Dec] 
*باید کاری کرد، باز گو کردن مصیبت ها بس است!  [2023 Dec] 
*حافظ راهنمای اهل کرم  [2023 Dec] 
*ز هر طرف که شود کشته سود اسلام است!  [2023 Nov] 
*دموکراسی، حزب، قانون  [2023 Sep] 
*در باره ی حزب، جبهه و کنگره ملی  [2023 Jul] 
*دومین نشست سالانه حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران گزارشی از یک پیروزی [2023 Jun] 
*پرنده ی فلزی و انقلاب در ایران  [2023 Jun] 
*شستشوی مغزی ابزار فریب توده ها  [2023 Jun] 
*فریاد، فغان و ناسزا به خامنه ای، خمینی و الله...  [2023 May] 
* آسیب شناسی و درمان بیماری میهن ما  [2023 May] 
*برگی غم انگیز از تاریخ ایران  [2023 Mar] 
*از کف خیابان تا کنگره ی ملی موقت ایران  [2023 Feb] 
*چرا نمی توانیم سازمان یا حزب بسازیم؟  [2023 Feb] 
*آیا در ایران، پس از این توفان، نسیم آزادی خواهد وزید؟  [2023 Feb] 
*گند آن سخن!  [2023 Feb] 
*آزادی، حزب و دموکراسی!  [2023 Jan] 
*چرا انقلاب ها در ایران پیروز نشده اند؟  [2023 Jan] 
* فرهیختگان ایران پیروز خواهند شد  [2022 Dec] 
*چرا کنگره ملی؟ و چگونه؟  [2022 Dec] 
*امروز چه باید بکنیم؟  [2022 Dec] 
*راه برون رفت از بن بست  [2022 Nov] 
*نامه سرگشاده به ملت ایران و به آقای حامد اسماعیلیون  [2022 Nov] 
*جبهه ای به گستردگی سراسر ایران/ کوچه به کوچه کو به کو  [2022 Oct] 
*در ایران سندیکاها شایسته ترین نمایندگان زحمتکشان هستند  [2022 Oct] 
*دولت موقت چیست و کی برپا می شود؟  [2022 Oct] 
*راه رهایی میهن ما خرد جمعی است  [2022 Sep] 
*حافظ در کوچه ی رندان  [2022 Sep] 
*به یاد پرویز رجایی که در سی ام تیر کشته شد  [2022 Jul] 
*حافظ دلداده ی صحبت جانان  [2022 Jul] 
*قران و دین؛ دام بندگی و اسارت ما ایرانیان است  [2022 Jul] 
* ملت ایران می تواند حکومت اسلامی را سرنگون کند  [2022 Apr] 
*سوسیال دموکراسی و لائیسیته؛ راهی به آزادی و آسایش مردم  [2022 Apr] 
*پیروزی چهارشنبه سوری!  [2022 Mar] 
*پندهای رندانه ی حافظ  [2022 Mar] 
*راه های مبارزه با حکومت اسلامی دست نشانده و دیکتاتور کدامند؟  [2022 Feb] 
*آیا اعتراضات صنفی فرهنگیان می تواند حزب آموزگاران را پدید آورد؟   [2022 Feb] 
*حافظ عاشق مردم، رند ازلی   [2022 Jan] 
*حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران (همسازی ملی جمهوری خواهان) چیست و چرا ؟   [2021 Dec] 
*حافظ در محراب (مهراب)   [2021 Nov] 
*مقام حافظ در راه عشق   [2021 Sep] 
*پس اپوزیسیون کجاست؟   [2021 Aug] 
*حافظ و صوفی باز خوانی غزل ۴۷۴  [2021 Aug] 
* عشقت رسد به فریاد  [2021 Jun] 
*خامنه‌ای آدمخوار از ضحاک خونخوارتر است  [2021 May] 
*حافظ و دکتر مصدق غزل ۴۴۹   [2021 May] 
*دستگیرشد، زندانی شد، کشته شد!  [2021 Apr] 
*خامنه‌ای خائن همه‌ی ایران را به چین می‌فروشد!   [2021 Mar] 
*اسفند ماه؛ ماه زنده ماندن و جاودانه شدن دکتر مصدق   [2021 Mar] 
*حافظ؛ عاشق و رند و می‌خواره  [2021 Mar] 
*ساقی بیار باده که ماه صیام رفت  [2021 Jan] 
*دایی جان ناپلئون برائت جنایات انگلیس و نوکرانش در ایران  [2021 Jan] 
*جشن کریسمس یادگاری از آیین مهر ایرانی  [2020 Dec] 
*استبداد استعماری و مردمان زیر ستم  [2020 Dec] 
*حافظ خدمت به رندان را به بهشت ترجیح می دهد عافیت چشم مدار از من ‌میخانه نشین! غزل ۳۰۷ [2020 Nov] 
*باده‌ی صبوحی و نماز صبح   [2020 Nov] 
*ترس به جان خامنه ای و روحانی افتاده است   [2020 Oct] 
*غزل ۲۸۹حافظ؛ همنشین رندان، سربازان و جانبازان   [2020 Oct] 
*دموکراسی و آزادی چگونه به دست می آید؟  [2020 Sep] 
*سرنگونی یا گذار؟  [2020 Aug] 
*حافظ و خرقه پوشان غزل ۳۷۹   [2020 Jul] 
*برای جوانان میهنم و دوستداران حافظ  [2020 Jun] 
*حافظ رند و فَتویٰ خرد  [2020 Jun] 
*به نظر شما کی از همه خائن‌تر بوده ... «کلاً مثلاً روشنفکرها؟» تو، سالومه!   [2020 May] 
*مایک پمپئو درباره ی خلیج فارس یا دروغ پراکنی می کند یا بی سواد است؟   [2020 May] 
*واپس ماندگی، سزاوار ملت ما نیست  [2020 Apr] 
*غزل ۳۶۶ صدای سخن عشق   [2020 Apr] 
*مشروطه با همراهی مشروعه، راه را بر آزادیخواهی بسته است!   [2020 Mar] 
*با نابسامانی میهن مان؛ چه باید کرد؟  [2020 Jan] 
*جشن کریسمس یادگاری از آیین مهر ایرانی   [2019 Dec] 
*حافظ رند و واعظ نامسلمان غزل ۲۰۰   [2019 Dec] 
*تروریست های حاکم بر ایران درنده تر و بیرحم تر از هر اشغالگری هستند!  [2019 Nov] 
*در همه ی جهان صاحبان قدرت از مردم می هراسند ‏  [2019 Oct] 
*نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم!  [2019 Oct] 
* سخنی درباره ی« جامعه شناسى نخبه كشى»   [2019 Aug] 
*خون مورسی از خون چه کسانی رنگین تر است؟   [2019 Jun] 
*هیولای جنگ بر فراز ایران  [2019 Jun] 
*و امروز چه باید کرد؟  [2019 May] 
*برای رهایی مردمان میهنان مان از بدبختی، چه باید کرد؟   [2019 Apr] 
*چرا ما نمی توانیم به آزادی و استقلال دست بیابیم؟  [2019 Mar] 
*پهلوی ها؛ غیر مستقل، قانون شکن و ضد حقوق بشر بودند  [2019 Feb] 
*هُشدار درباره ی پیام های بی نام و نشان!‏  [2018 Dec] 
*ملی مذهبی ها و راه مصدق  [2018 Nov] 
*کوروش و حماسه‌ی کوراوغلو  [2018 Oct] 
*لائیسیته یا آزادی از دین  [2018 Sep] 
* استبداد دینی ی امروز، نتیجه ی استبداد سلطنتی است   [2018 Sep] 
*نقش دین و مذهب در تاریخ  [2018 Aug] 
*رضا خان اجرا کننده ی قرارداد ۱۹۱۹ رویداد شگفت انگیز اکتبر ۱۹۱۷ در ایران [2018 Jun] 
* حزب چپ ایران یا اتحاد فدایی ها؟  [2018 Apr] 
*دوازدهم فروردین روز فریب ملت ایران  [2018 Apr] 
*فدرالیسم؛ کلاهی که برای سر ما ایرانیان گشاد است!   [2018 Mar] 
*جبهه ملی یک مفهوم فلسفی است!   [2018 Mar] 
*انقلاب راهی برای دستیابی به حقوق شهروندی و حق حاکمیت ملی  [2018 Feb] 
*درباره ی سخنرانی و گفتگو در کلن آلمان، پیرامون جنبش سراسری در ایران   [2018 Feb] 
*تفاوتی هست یا نیست؟  [2018 Jan] 
*در باره ی «کارزار حاکمیت ملی و مردمی در ایران»  [2017 Nov] 
*چرا ما و مردمانِ میهن ما به چنین روزِ سیاهی دچار شده‌ایم؟ چاره‌ی رهاییِ میهنِ ما از چنین بن‌بستی چیست؟   [2017 Sep] 
*علی گدا در «مأموریت آزار مردم»   [2017 Aug] 
*کدام ملت بدون تغییر حکومت مشکل خود را حل کرده است؟  [2017 Jun] 
*نامه ی سرگشاده به آقای محمد رضا عالی پیام؛ آقای هالو   [2017 Apr] 
*پهلو‌ی‌ها هم مانند جمهوری‌اسلامی ننگ تاریخ ایرانند  [2017 Mar] 
*فال در دیوان حافظ  [2017 Feb] 
*سیاسی شدن یا خرد ورزیدن؟  [2017 Jan] 
*کودتای ترکیه هدیه ی الهی بود!  [2016 Jul] 
*یادداشتی بر یادداشت خسرو سیف  [2016 May] 
*«حکومت اسلامی»، نیکلا هِنَن، خبرنگار فرانسوی اسیر شده را آزاد کرد!  [2015 Dec] 
*ملی می تواند ناسیونالیست نباشد!  [2015 Jun] 
*غزل ۹۴ ؛ عشق بیکران حافظ به مردم   [2015 Apr] 
*آقای محمد امینی! ما فاتحان شهرهای رفته بربادیم.   [2014 Dec] 
*میهن دوستی دکتر محمد مصدق  [2014 Dec] 
*فیلم بزرگداشت دکتر مصدق در احمدآباد؛ ۱۴ اسفند ۱۳۵۷  [2014 Dec] 
*خودی ها و خودمانی ها، نگاهی به «جامعه شناسی خودمانی»  [2013 Nov] 
*کودتاهای ویرانگر؛ شکستی سه گانه  [2013 Aug] 
*آیا جبهه ملی آرزویی دست نیافتنی است؟  [2013 Aug] 
*آش ملاعلی یا انتخابات؟  [2013 Jun] 
*کالای خارجی دشمن اصلی ما ایرانیان است  [2012 Sep] 
*میعادگاه عاشقان ایران !   [2011 Sep] 
*آیا آزادی و استقلال ما با شیوه ی اندیشیدن و زندگی ما کار دارد؟  [2011 Apr] 
*جنبش سبز و کیستی ملی و ایرانی ما   [2011 Jan] 
*حافظ رند ازلی  [2010 Nov] 
*چرا با خرد جمعی خود برای نگهبانی جان و آزادی خود، هم پیمان نمی‌شویم؟   [2010 Oct] 
*آزادی که نباشد نه استقلال هست و نه عدالت !  [2010 Oct] 
*حافظ رند و شیخ پشمینه پوش (غزل ۴۳۸ )  [2010 Jun] 
*توطئه ی رد «تئوری توطئه»  [2010 Apr] 
*جنگ برای مردم ما نکبت و برای دشمنان ملت ایران نعمت است !   [2010 Feb] 
*دکتر مصدق ملی بود و به ملت ایران باور داشت، نه به ولایت فقیه !   [2009 Dec] 
*۲۸ مرداد ۳۲ نخسین سنگ بنای انقلاب سبز   [2009 Aug] 
*دو دزد رأی مردم را دزدیدند! دزد سوم را با چشم خرد و دیدگان بیدار، هوشیارانه بپاییم ! ؟ [2009 Jul] 
*اندیشیدن به سرنوشت مردم ایران  [2009 Jun] 
*خیمه شب بازی تکراری و محمد ملکی گلادیتوری گرفتار در قفس درندگان وحشی  [2009 May] 
*محمود دولت آبادی زنده بودن خود را اعلام کرد !  [2009 May] 
*حافظ صاحب نظر؛ رند نظر باز!  [2009 Mar] 
*مسئله ی حزب و حکومت های دست نشانده در ایران  [2008 Apr] 
*دانشجویان چپ ، دانشجویان راست  و پیام دکتر مصدق! [2007 Dec]