انتقاد یک مجموعه زیر نظر آیت الله علی خامنه‌ای از مجموعه دیگری که باز هم زیر نظر رهبر نظام اسلامی، آن هم بر سر ایجاد اختلاف میان شیعیان و سنی‌ها اداره می‌شود، به چه معناست؟ آیا علی خامنه‌ای در دیدگاه‌هایش تجدید نظر کرده؟ آیا سیاست‌های پایدار نظام اسلامی در تقابل با اهل تسنن عوض شده؟ آیا تشتت در تصمیم‌گیری چنان است که هر مجموعه، هرچند زیر نظر شخصی واحد قرار داشته باشد، مشی و مسیر خود را طی می‌کند؟

نشست سران مجمع تقریب در مشهد: هدایت و کنترل اختلافات مذهبی

نشست سران مجمع تقریب در مشهد: هدایت و کنترل اختلافات مذهبی

انتقادهای آیت ‌الله محسن اراکی، دبیرکل «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی»، از برخی رویکردهای رسانه‌‌ای تلویزیون دولتی نظام اسلامی به خاطر دامن زدن به اختلافات مذهبی بین شیعه و سنی اساساً بیش از آنکه، انتقادی به سیاست‌های مذهبی سه دهه گذشته نظام اسلامی باشد، واکنشی است به برخی اقدامات و سخنانی که به تمامی تحت نظارت و کنترل رسمی رهبر جمهوری اسلامی انجام یا ادا نمی‌شوند.

چه کسی می‌خواهد سنی و شیعه را به هم نزدیک کند؟

محسن اراکی، خود نمونه ای از ماهیت و معنای سیاست های نظام اسلامی برای نزدیکی اهل تشیع و تسنن است. او از سال ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۵ نماینده آیت‌الله خمینی و سپس نماینده آیت الله خامنه ای در نیروهای سپاه بود. سپاهی که او خود پیشتر آن را در سال ۱۳۶۲ به عنوان شاخه نظامی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق تأسیس کرده بود. این شاخه نظامی بعدها به “سپاه نهم بدر” معروف شد.

محسن اراکی، دبیرکل مجمع تقریب

محسن اراکی، دبیرکل مجمع تقریب

اراکی، زمانی سپاه نهم بدر، به عنوان یک نیروی شیعی مخالف صدام حسین را تأسیس کرد که در ایران، مقامی رسمی داشت و همزمان رییس دادگاه‌های انقلاب اسلامی و دادگستری استان خوزستان بود. او بعدها از سمت‌های قضایی استعفا کرد، اما در حالی که همچنان نماینده ولی فقیه در “امور نیروهای مسلح عراقی” بود، نماینده همان ولی فقیه در دانشگاه چمران اهواز و حاکم شرع هیئت‌های واگذاری زمین در استان خوزستان نیز بود و در سال ۱۳۶۹ نیز به عنوان نماینده خوزستان راهی مجلس خبرگان رهبری شد.

محسن اراکی در سال ۱۳۷۳، یعنی زمانی که هنوز نماینده رهبر نظام اسلامی در یک سازمان نظامی- ایدئولوژیک وابسته به جمهوری اسلامی در یک کشور خارجی (عراق) بود، به عنوان نماینده آیت‌الله خامنه‌ای در اروپا نیز منصوب و راهی انگلستان شد.

او بدون آنکه نقش‌اش در فرماندهی یک سازمان نظامی مورد سؤال واقع شود، در چند شهر بریتانیا، مراکزی اسلامی که به طور کامل زیر نظر جمهوری اسلامی و رهبر آن فعالیت می کنند و به ترویج و تثبیت تشیع اهتمام دارند تأسیس کرد.

در سایت رسمی محسن اراکی که همه این اطلاعات از آنجا گرفته شده، آمده است:” تأسیس مرکز بزرگ اسلامی انگلیس در لندن، مرکز بزرگ اسلامی Sakina Trust، مسجد امام حسین لندن، مسجد اسلامی کرولی لندن، مرکز اسلامی منچستر، مرکز اسلامی بیرمنگهام، مرکز اسلامی نیوکاسل، مرکز اسلامی کاردیف، مرکز اسلامی اهل‏ البیت گلاسکو، مجتمع آموزشی و فرهنگی ایرانیان در لندن، مؤسسهٔ بهار (ویژهٔ تازه‏ مسلمانان)، بنیاد جوانان فجر، مؤسسه بانوان مسلمان، بخشی از فعّالیت‏ های بنیادین ایشان در مدت مأموریت در انگلستان بود.”

در همین سایت نوشته شده:” پس از نزدیک به ۱۰ سال جهاد و فعالیت در کلیه عرصه‏ هاى علمى، فرهنگى و اجتماعى در اروپا، در خرداد ماه سال ۱۳۸۳ بار دیگر به حوزه علمیه قم بازگشت و مدرسه عالی امیر المؤمنین علیه السلام را برای تعلیم طلاب خارجی تاسیس کرد و به عنوان نایب رییس، دبیر و سرپرست مجمع جهانی اهل بیت منصوب شد.” (ن. ک به: سایت رسمی آیت الله محسن اراکی، بخش زندگینامه، مسئولیت ها و فعالیت‌ها)

نگاهی گذرا به عملکرد سه دهه‌ای آیت‌الله اراکی نه تنها از تلاش او برای کاستن از اختلافات مذهبی میان شیعه و سنی نشانی ندارد، بلکه تایید می‌کند که او از جمله چهره‌های نظام اسلامی در پیشبرد سیاست شیعی جمهوری اسلامی بوده است؛ سیاستی که به تمامی تحت نظارت و کنترل رهبر نظام بوده و بی‌وقفه پی گرفته شده است.

انتقادهای تند محسن اراکی از سیاست های ترکیه، مصر و عربستان سعودی، و الازهر به عنوان مرکز مذهبی اهل تسنن نیز نشان می‌دهد که منظور او و مهم‌تر از او، آیت‌الله علی خامنه‌ای که در سال ۱۳۶۸ مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی را تاسیس و در سال ۱۳۹۱ اراکی را به عنوان دبیر کل این تشکل منصوب کرد، از تقریب مذاهب اسلامی چیست و در این میان، کدام مذهب باید خود را با مذهب دیگر وفق دهد و به آن نزدیک شود.

از تقریب تا وحدت: همه تابع نظام اسلامی

نظام اسلامی، به رغم ادعاهای کلان، سابقه‌ای درخشان در نزدیک کردن اهل تشیع و تسنن به هم نداشته است. برعکس، نه فقط در حوزه خارجی که چنین امری به اختلافات سیاسی، اقتصادی و عقیدتی کشورهای منطقه گره خورده است، بلکه در حوزه داخلی نیز بیش از هر زمان دیگر، عرصه را بر اهل تسنن تنگ‌تر کرده است.

در حوزه خارجی، بحث تشیع و تسنن که اکنون پس از سه دهه رویارویی مستمر به حادترین شکل ممکن تجلی یافته است، عوامل و ریشه‌هایی دوسویه دارد که باید آنها را نه تنها نزد سران نظام اسلامی و نظریه‌پردازان آن بلکه در میان رهبران سنی منطقه و روحانیون پرنفوذ سنی در این کشورها نیز جست.

بنابراین، هر نوع موفقیت در نزدیکی و یا صلح و یا دست‌کم خارج شدن از این حالت به‌شدت خصمانه در گره انعطاف هر دو طرف و کاستن آنان از تعصبات مذهبی و جایگزین کردن روحیه همکاری و تعامل به جای تقابل و رویارویی است؛ امری که دست‌کم شواهد از تحقق آن حکایت نمی‌کنند.

اما اگر در حوزه خارجی وضع چنین است، در داخل کشور، نظام اسلامی به عنوان قدرت فائقه و مسلط بی‌آنکه با دشواری‌هایی از این دست روبه رو باشد، وضعیت مطلوب و درک خود از “نزدیکی مذاهب” و فراتر از آن “وحدت شیعه و سنی” را به تمامی به نمایش گذاشته است.

اعمال سیستماتیک تبعیض علیه اهل تسنن چنان است که آنان یا اساساً اجازه حضور در سلسله مراتب کشوری و لشگری ندارند و یا از سطحی معین فراتر نمی‌توانند رفت. آنچه یک بار در جریان انتخاب هیئت رییسه مجلس شورای اسلامی در دوره ششم فعالیتش رخ داد، هر شک و تردیدی را در این زمینه چنان برطرف کرد که از آن هنگام تاکنون دیگر کسی توان یا اراده آن را نیافته که شهروندان سنی را مطابق قانون اساسی همین نظام در برابر قانون با شهروندان شیعه برابر بداند.

جلال جلالی‌زاده، ماجرای عضویتش در هیئت رییسه موقت مجلس و جنجال پیش آمده بر سر آن را چنین شرح داده است:” من خودم عضو هیأت رئیسه موقت مجلس ششم بودم، نه این که عضویت در هیات رئیسه مهم باشد نه، به خاطر این که یک کار نمادین بود برای این که این پیام را به جامعه بدهند که ما می‌خواهیم این تبعیض‌ها را برداریم. وقت انتخاب هیات رئیسه دوستان مجلس گفتند که آقای وحید خراسانی تلفن کرده‌اند و گفته‌اند که اگر یک سنی در هیات رئیسه بالاتر از اهل تشیع بنشیند من فرمان عدم مشروعیت می‌دهم و کفن‌پوش با پای برهنه به خیابان می‌آیم. متاسفانه این تهدید از سوی دوستان اصلاح‌طلب بدون هیچ واکنشی برای توضیح این که این فرمان به استناد کدام آیه و حدیث نبوی صادر می‌شود پذیرفته شد. دوستان به من گفتند که به خاطر مصالح کشور این فرمان را بپذیر.”

اما چنین واکنش‌هایی تنها به روحانیون بلندپایه شیعه محدود نیست و دامنه آن نه فقط محافظه‌کاران و شیعیان تندرو بلکه اصلاح‌طلبان حکومتی را نیز در برمی‌گیرد. سخنان آقای جلالی‌زاده در همین باره نیز خواندنی است: “در مجلس ششم ما با آقای تاج‌زاده دیدار کردیم و نسبت به عدم استفاده از نیروهای اهل تسنن در پست‌های مدیریتی اعتراض کردیم. ایشان این موضوع را با یکی از معاونان وزیر که در جلسه بودند در میان گذاشت. پاسخ معاون وزیر که اصلاح‌طلب هم بود تأسف‌برانگیز بود. وی جواب داد اگر معاون و مدیر اهل تسنن به کار بگیرم در آن دنیا جواب فاطمه زهرا را چه بدهم.” (ن. ک به: گفت و گو با جلال جلالی‌زاده)

دامنه این تبعیض، که در ادبیات نظام اسلامی از آن به عنوان “وحدت شیعه و سنی” یاد می‌شود آن چنان گسترده است که به اهل تسنن اجازه ساخت مسجدی خاص خود یا حتی اقامه نماز جمعی در تهران داده نمی‌شود.

به همین دلیل، آنچه که از رسانه‌های رسمی نظام اسلامی پخش می‌شود چیزی نیست جز دیدگاه واقعی و مسلط در میان رهبران جمهوری اسلامی، که به طور طبیعی شیعه هستند و باید باشند.

در این میان، البته شبکه‌های ماهواره‌ای یا نشریاتی نیز هستند که به طیفی از روحانیون شیعه سنتی تعلق دارند که نه صرفاً به خاطر سیاست‌های حکومتی، بلکه به دلیل ایمان راسخ به باورهایشان، همت و پول و توان خود را صرف مبارزه بی‌امان با تسنن می‌کنند.
این شبکه‌ها ضرورتاً از سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌های حکومت، که به طور طبیعی تحت تأثیر تحولات روز و معادلات قدرت قرار می‌گیرد، پیروی نمی‌کنند.

به عنوان مثال زمانی که بحث مبارزه با هلال شیعی در میان اعراب اهل تسنن در منطقه بالا می‌گیرد و رهبران نظام اسلامی فراگیر شدن غیرقابل کنترل زبانه‌های این تقابل مذهبی را به سود خود و مصلحت نظام نمی‌بییند، دست به اقداماتی هرچند نمایشی و ظاهری و البته کم‌دامنه برای کنترل رسانه‌های شیعی می‌زنند تا همچنان مهار امور را در دست داشته باشند.

بنابراین در بهترین حالت سخنان دبیر کل مجمع تقریب مذاهب اسلامی نیز چیزی جز هشداری در همین سمت و سو نیست. آنچه مهم است و مطلوب، نه نزدیکی مذاهب یا کاستن از اختلافات مذهبی، بلکه در دست داشتن کنترل آن و داشتن امکان انحصاری پررنگ کردن یا کم رنگ کردن آن در زمان نیاز و مصلحت نظام اسلامی است.

ماهیت نظام اسلامی، نه بر نزدیکی و وحدت شیعه و سنی، بلکه بر پیروزی شیعیان بر همگان، از سنی و دراویش و اهل تصوف گرفته تا مسیحی و کلیمی و مؤمن و کافر استوار است. ادبیات نظام اسلامی باید درست و در چارچوب خودش فهمیده و درک شود. وقتی رهبران نظام اسلامی از نزدیکی مذاهب و وحدت شیعه و سنی سخن می‌گویند منظور و مراد دیگری جز آن ندارند که بقیه نه تنها باید دست از باور و هویت خود بردارند، بلکه باید زعامت و ولایت ولی امر مسلمین جهان را نیز بپذیرند.