PEZHVAKEIRAN.COM کدام شور کدام زندگی ؟
 

کدام شور کدام زندگی ؟
رامین بهاری

 

یادداشت "شور زندگی" در هفته‌نامه امید جوان شماره 914 از اقای پرهیزگار، ابتدا در نقد "الگوهای بازاری را که معیار موفقیت هستند" و آنها را  در "چهار مولفه تعیین‌کننده خوشبختی  ثروت، مقام، قدرت و شهرت هستند" بعنوان "منویاتی که عقلانیت نااهل" اند نام برده و در پاراگراف بعد راهکار می‌دهد: "عقلانیت اهلی شده اما می‌گوید: تن به رودخانه زندگی بسپار. در اقیانوس وجود مأوای گیر. بگذار جریانی که "بود" تو را رقم زده"قدر" تو را مقدر دارد. شنا کردن خلاف جریان  قرین درد و رنج بی‌حاصل است...نویدهای عقل حسابگر. موهومی هستند..." آنگاه  ایشان نتیجه می‌گیرد که "زندگی خود شگفتی‌آفرین است احتیاجی به رویاپردازی نیست در وادی خیال و سراب اوهام غرق شدن سرانجامی جز ناکامی ندارد...رویازدگی بلیه‌ای است که انسان را از انسانیت ساقط می‌کند"

ترانه "تصورکن" جان لنون، ما را به دنیایی که از اکنون انسانی‌تر باشد فرا می‌خواند[1]. کدام "عقلانیت اهلی‌شده" به معلمان معترض به خیابان آمده که تمامی حقوقشان فقط کفاف اجاره مسکن آنهاست می‌تواند بگوید "بود" شما معلمان" مقدر" شده مبادا خلاف قوانین ناعادلانه استخدامی حرکت کنید اگر برای نویسنده "شور زندگی" عقل حسابگر موهوم است بدین علت است که دخلش بر خرجش می‌چربد اما برای ملیونها حقوق‌بگیر ایرانی که به سختی معیشت می‌کنند و جان کندن زندگی‌شان شده است برعکس می‌کوشند عاقلانه وضعشان را تغییر دهند زیرا طبقه مزدبگیر تنها با حاکم شدن بر نیروی کار و توان فکریشان تقدیر و سرنوشت مطلوب خویش را رقم می‌زنند. زندگی نسبتا مرفه مردم کشورهای اسکاندیناوی برای اکثریت جامعه ما رویا است اما وقتی‌ مزدبگیران ایران برای رسیدن به رویای جامعه دمکراتیک مصمم به برنامه‌ریزی و سامان‌پذیری خود شدند چرا باید آنان را به "رویازدگی" و "بلیه‌ای" که انسانیت‌شان را ساقط می‌کند متهم کرد؟!

در شماره نوروزی امید جوان نویسنده در معرفی آثار "اتوپینه" هنرمند آلمانی نوشته: "ما پای در زنجیر ذهن داریم. ذهنیت شکل‌گرفته و حاکم بر ما نمی‌گذارد روشنایی آزادانه در جانمان پرتوافشانی کند. ذهنیت همچون سیاه‌چاله‌ای، انوار شعور را در خود فرو می‌بلعد سخن بر سر غلبه بر اوهام ذهنی است که آینه دل را مکدر کرده‌اند."

روشنایی چگونه می‌تواند آزادانه در ما نور بتاباند؟ به تعبیر هگلی ذهن به معنای تمامیت عواطف، احساسات و اندیشه‌های فرد است. واقعیت‌های عینی مکانِ زیست، جامعه، جایگاه طبقه اقتصادی و فرهنگی در ذهنیت‌سازی نقش تعیین‌کننده‌ای دارند. از طرفی دنیای ذهن می‌تواند عاری از قواعد و قوانین جاری و قراردادی دائما بازسازی شده و ادامه یابند الگوهای ذهنی می‌توانند در رفتار انسانی اثرگذار باشند. از این‌رو در روانشناسی هر چه دو دنیای ذهنی و عینی به هم نزدیک شوند سلامت بیشتری را برای فرد به ارمغان می‌آورند. البته نیازهای ساخته شده در دنیای درونی خود چنان اثربخش می‌شوند که زندگی واقعی را نفی می‌کنند اما باز هم ذهن زنجیر نیست بلکه نظام آگاهی و تجربه ذهنی به هر شکل اگر هم شناختی خطا باشد برآمده از مغز ماست.

به قول آقای عبدالرحمن نجل رحیم عصب‌شناس و عصب پژوه: «مغزپژوهان تشابهات کارکردی مدارهای مغزی در احساس درد جسمانی با درد طرد و منزوی شدن از جامعه، درد ازدست دادن یاران، درد جدایی و به قول مولوی درد "فصل" در تقابل با اشتیاق "وصل" را دریافته‌اند. ما از طریق احساس درد جسمانی خود احساس درد جسمانی دیگران و انواع احساس دردهای دیگر ناشی از محرومیت‌های اجتماعی را ادراک و فهم می‌کنیم. این نشان می‌دهد که انسان تا چه حد موجودی اجتماعی است به طوری که حفظ پیوند اجتماعی برای انسان به همان اندازه مهم و حیاتی است که حفظ سلامت و پیوند اجزای تن خود و دیگر یاران نزدیک در زندگی. به قول سعدی چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار.

 

اگر هنرمندان در همه عرصه‌های هنر و ادبیات قرن‌ها برای بازنمایی درد دیگران و دردهای اجتماعی از استعاره‌های درد جسمانی استفاده کرده‌اند نشانه دریافت شهودی از سازکار مغزشان بوده که امروز با مشاهدات علمی مورد تائید قرار گرفته است. وقتی شاملو چنان وجودش از درد لبریز شده است که می‌گوید: من درد مشترکم، مرا فریاد کن!»

آن زمان برای رای به روحانی مقاله می‌نوشتند و مدعی بودند با شرکت در انتخابات می‌شود تقدیر ملت را تغییر داد، اینک که روحانی بعد از دو سال نتوانسته برای چرخه زندگی مردم همردیف چرخاندن بسیار پرهزینه سانتریفیوژ با بیش از یکصد میلیارد دلار که روی دست ملت گذاشته کاری بکند! وعده‌های او را به قضا و قدر حواله می‌دهند ؟! شاید دیگر امر نویسنده از پل مرادش گذشته!  اما نباید ایشان به گور بابای مردم رازی باشد و برای آنها نسخه هم بپیچد که "زندگی خود شگفتی‌آفرین است" نه شهروند محترم زندگی را انسانها با تعقل، اراده‌مندی، تفسیر و تغییر شورمندانه؛ قابل زیست کرده و خواهند کرد زیرا ما تجربه و یاد گرفته‌ایم اجتماعمان را طبقاتی، درگیر و متناقض دیده و عقبه هر نظر عرفانی و صوفیانه را با منافع طبقه و قشر معین جستجو کنیم هرچند به توصیفاتی دلربا چون "شور زندگی" مزین شود!

دستاوردهای نسبی حاضر طبقه زحمتکش و متکی به کار و خلاقیت با رویاهای عدالت‌جویانه و برابری‌طلب متحقق شده اکنون نیز میلیونها انسانی که امرشان تنها با "دنیایی بهتر" تعریف می‌شود و به سرانجام می‌رسد ناگزیرند امیدوار و رفیقانه و با صمیمیت و صداقت هم‌سرنوشتان خود را سامان‌بخشی، اگاه و بسیج نمایند.



1- تصور کن بهشتی در کار نیست / کار آسانی است اگر سعی کنی/ و جهنمی آن پائین وجود ندارد/ بالای سرمان فقط آسمان است/ و تصورکن همه آدم‌ها برای امروز زندگی می‌کنند/ تصور کن هیچ کشوری وجود ندارد/.... و مذهبی نیز در کار نیست/ تصور کن همه مردم در صلح زندگی می‌کنند/ ممکن است بگویی خیالبافم/ .... تصورکن که تمام مردم سهمی از تمام زمین دارند/ تصور کن هیچ مالکیتی در کار نیست/ نیازی به طمع و گرسنگی نیست/ برادری همه آدمها/ تصور کن که تمام مردم در تمام جهان سهیم‌اند.

منبع:پژواک ایران